مباحثات: از اینکه فرصت خود را در اختیار ما قرار دادید، از شما سپاسگزاریم. همانطور که مستحضرید، درباره جایگاه علمی حوزههای علمیه در زمان کنونی دو دیدگاه وجود دارد. بعضی از آقایان نگاه مثبتی به وضعیت فعلی حوزه دارند و از وضعیت موجود دفاع میکنند و معتقدند طلاب متعددی در مراکز تخصصی حوزه علمیه، پذیرش و تربیت شدهاند و وضعیت علمی حوزه به طور کلی وضعیتی مثبت و موفق است. از سوی دیگر، نگاهی تقریبا منفی و انتقادی نیز در میان عده دیگری از بزرگان حوزه وجود دارد که معتقدند حوزه علمیه فعلی دیگر نمیتواند افرادی مثل آیتﷲ حائری، بروجردی و امثالهم تربیت کند. به نظر شما کدام نگاه درباره وضعیت کنونی حوزه درست است؟
حجتالاسلام والمسلمین سید محمد واعظ موسوی: خداوند منان را شاکر و سپاسگزارم که امروز این توفیق دست داد در خدمت شما عزیزان هستم که دغدغه نظام آموزشی حوزه و فرهنگ جاری و ساری بر جامعه را دارید و دور هم جمع شدهاید تا با همین بضاعت مزجاتی که در اختیار شماست، کاری انجام بدهید، قدمی بردارید و در رابطه با مسائل حوزوی، اطلاعرسانی دقیق و صحیح داشته باشید.
در گذشته، حوزه علمیه بر محوریت مراجع تقلید، تأسیس و اداره میشد و پیش میرفت. امروز نیز بحمدلله همه عزیزان در تلاشاند تا همین روش حاکم باشد؛ حتی کسانی که گاه در مقام عمل میدانی به مراجع تقلید نمیدهند، همچنان در مقام ادعا چنین ادعا میکنند که حوزه علمیه زیر نظر مراجع است و مراجع عظام تقلید، فصلالخطاب حوزهاند و نهایتا تصمیم نهایی باید از سوی مراجعی باشد که هم دلسوزترند و هم نست به دیگران، فضیلت و برتری دارند و هم تجربهای در این زمینه دارند و به هر حال، محصولات حوزهاند و مراتب حوزوی را از پایینترین تا بالاترین سطح آن که تبدیل شدن به یک مرجع و ملجأ باشد طی کردهاند. همه این بزرگواران چون افراد نخبه و زبدهای هستند، مسائل را با دقت و موشکافی پیش بردهاند و محسنات و معایب را به خوبی اشراف دارند.
از سویی مسلم است که هر مرکز علمی باید خود را با زمان پیش ببرد. اگر در خاطرتان باشد، چهار سال پیش وقتی مقام معظم رهبری به قم تشریف آوردند و در جمع حوزویان صحبت فرمودند، یکی از مطالب این بود که اگر یک مرکز علمی علی الخصوص حوزهای که داعیه رهبری معنوی جامعه را دارد نتواند همگام با زمان پیش برود، مضمحل خواهد شد. پس برای حفظ و پویایی خودش حتما باید فراتر از زمان، جلوتر از زمان پیش برود و حداقل اگر حرکتش خیلی کند است همگام با زمان باشد. و اگر عقب بماند خواهد باخت.
بعضی از موازیکاریها باعث هدر رفتن بسیاری از پتانسیلهای موجود در حوزه میشود و انرژیهای ما را هدر میدهد
من فکر میکنم ساماندهی حوزههای علمیه که از اوایل انقلاب با اشراف حضرت امام (قدس ﷲ نفسه الزکیه) به عنوان معمار کبیر انقلاب و مراجع موجود آن وقت صورت گرفت و تمهیداتی که اندیشیده شد و مقدماتی که چیده شد، تا امروز که بیش از سه دهه از انقلاب میگذرد، همچنان در حوزه جاری است و البته لازمه یک حوزه پویا بوده است.
البته شاید این پیشرفت، یک مقدار کمتر از آنی است که فراخور حال حوزه است ولی به هر حال اگر قرار بود حوزه مثل قبل از انقلاب، یک حوزه بی در و پیکر باشد، الان با داشتن دهها هزار طلبه و صدها استاد نمیتوانستیم کار مناسبی انجام بدهیم. هرچند امروز هم بعضی از موازیکاریها باعث هدر رفتن بسیاری از پتانسیلهای موجود در حوزه میشود و انرژیهای ما را هدر میدهد و اگر نبود انفاس قدسیه بزرگان حوزه و توجهات خاص حضرت ولی عصر(عج) که پشتیبان حوزهاند، شاید به اینجایی که الان هستیم نمیرسیدیم.
واقعیت این است که بنده آمار و ارقام دقیقی ندارم ولی همین اندازه میدانم که فقط حدود هزار استاد برجسته سطوح عالیه و خارج در این حوزه مشغول تدریساند و کلاسهای دایر و آبادی دارند؛ منهای اساتیدی که در مراکز مختلف تخصصی مشغولاند و اساتیدی که در سطوح پایین حوزه و در سطح یک در مدارس طرح برنامه اشتغال دارند.
با یک موج عظیم پیشرفت علمی در حوزه مواجهیم که تنها برای تکیه بر کرسی تدریس سطح عالی توانسته صدها نفر را آماده کند.
پس ما با یک موج عظیم پیشرفت علمی در حوزه مواجهیم که توانسته صدها نفر را فقط برای تکیه بر کرسی تدریس، آن هم فقط برای تدریس در سطح عالی آماده کند. در کنار آن، طبیعی است که حوزه نمیتواند نسبت به نیازهای نظام اسلامی بیتفاوت باشد. بسیاری از نخبگان حوزه به خاطر احساس وظیفه و تکلیف و نیازی که در مراکز مختلف آموزشی و اجرایی بوده، در پستهای مختلف تدریس و تحقیق و قضاوت و اجرا در داخل کشور و بعضا در خارج از کشور مشغول انجام وظیفهاند که نمیشود این خیل عظیم را نادیده گرفت و از کنارش به سادگی گذشت و اینها را به عنوان محصولات فعلی حوزه حساب نکرد. خیلی از عزیزانی که الان در ردههای بالای نظام مشغول انجام وظیفهاند و در ردههای بالای تدریس دانشگاه و حوزه و در ردههای بالای انجام وظیفه تبلیغ دین در خارج و داخل مشغولاند، انصافا محصولات دهههای اخیر حوزه و بعضا محصولات حوزه پس از انقلاباند.
البته چنانکه در اوایل عرضم گفتم، انتظار از حوزه بیش از اینهاست. اما زیاد بودن انتظار نباید باعث شود که ما کارهای انجامگرفته را هم نادیده بینگاریم و فعالیتهای عظیم و شگرفی که انجام شده را به حساب نیاوریم.
از سوی دیگر حوزههای علمیه از دیرباز عهدهدار مسائل فرهنگی، مسائل اعتقادی، اخلاقی و معنوی جامعه بودهاند و هرگاه این مسئولیت به خوبی انجام گرفته، نتیجه خوبی گرفته شده و هرگاه خواستیم این مسئولیت را در اختیار دیگران قرار بدهیم، از عهده آن بر نیامدهاند و یا ما را به سمت و سوی شرق و غرب کشیدهاند.
یکی از نگرانیهای همه از جمله بنده، خالی شدن شهرها از عناصر تأثیرگذار روحانی تحصیلکرده خوشنام است.
علیرغم همه نقدهایی که هست، آنچه امروز توانسته مکتب تشیع و جامعه شیعی و ایران اسلامی را یک سر و گردن بالاتر از دیگران در ابعاد مختلف مخصوصا فرهنگی نگاه دارد، همین وجود حوزههای پویا در قم و اقصی نقاط کشور است. هرچند یکی از نگرانیهای همه از جمله بنده به عنوان طلبهای که با استانها و شهرها و شهرستانهای مختلف در ارتباطم، خالی شدن شهرها از عناصر تأثیرگذار روحانی تحصیلکرده خوشنام است و این در درازمدت ضربهای بر پیکره فرهنگ این جامعه خواهد بود.
من فکر میکنم برای ترسیم آیندهای روشن و فراهم کردن ساختارهای مناسب برای پیشرفتهای فرهنگی و اعتلای معنوی و اخلاقی جامعه و برای اینکه بتوانیم چشمانداز خوبی را برای آینده ترسیم کنیم، باید نسبت به وضعیت موجود حوزه، نگرانی داشته باشیم. نباید به این وضعیت، راضی باشیم؛ وگرنه از نظر روانی در حرکت ما تأثیر میگذارد و ممکن است گامهای بزرگتر را برای آینده پیشبینی نکنیم. اما اگر به وضعیت موجود نگاه منتقدانه داشته باشیم و خیلی راضی نباشیم آن وقت احساس میکنیم که باید بیشتر کار کنیم و برنامهریزیهای متقنتری انجام بدهیم و از افکار و سلیقههای مترقیتر و بیشتری استفاده کنیم و بتوانیم سندهای خوب و چشماندازهای مناسبی برای آیندهمان ترسیم کنیم.
وضعیت امروز حوزه علمیه، نه مطلوبترین وضعیت ممکن است و نه میشود گفت هیچ کاری انجام نگرفته است.
در یک جمله، وضعیت امروز حوزه علمیه، نه مطلوبترین وضعیت ممکن است و نه میشود گفت هیچ کاری در حوزه انجام نگرفته است. به بیان بهتر، با وضعیت آرمانی فاصله داریم ولی الحمدلله بزرگان و برنامهریزان حوزه هم غافل نبوده و کارهای خوبی انجام دادهاند. هرچند انتظار این بوده که بیشتر از این و موفقتر از این و مخصوصا در بعضی از برنامهها و برنامهریزیها باثباتتر از وضعیت کنونی باشند.
امکان دارد در چند مصداق عینی مطالبتان را توضیح دهید؟
مصداق عینیاش وجود مؤسسات مختلف است. هر چند من با خیلی از مؤسسات مخصوصا با نحوه پذیرش و سطح پذیرششان موافق نیستم ولی وجود این مؤسسات و وجود وبسایتهای مختلف و برنامههای متعدد برای دفع شبهات و آموزش دادن طلاب مستعد، حاکی از این دو نکته است: یکی اینکه در حوزه ما توان وجود دارد، دیگر اینکه دغدغه حل مشکلات و رفع معضلات در افراد تأثیرگذار حوزه وجود دارد.
لازم است برای استفاده از استعدادها، توانها و مخصوصا نخبههای موجود در حوزه برنامهریزیهای دقیقتری صورت گیرد. نباید خطی و خیلی محدود عمل کرد، بلکه باید از روشهای مختلف مباحث کلامی، مباحث اصولی و فقهی بهرهمند شد.
از قدیم معروف بوده که در حوزه، دو نفر که با هم اختلاف سلیقه دارند، کنار همدیگر مینشینند و با همدیگر بحث میکنند. نهایتا یا همدیگر را اقناع میکنند یا میروند دنبال تحقیقات خودشان تا بتوانند بهترین راه را انتخاب کنند. در مسائل مدیریتی و اجرایی حوزه هم من فکر میکنم باید از کانالیزه کردن و گذاشتن فیلترهای بیش از اندازه و حذف سلیقههای مختلف پرهیز کرد. نباید افراد خوشفکر حوزه را به صرف اینکه در یک مسئله جزئیه شخصیه خارجیه با ما اختلاف نظر دارند، بایکوت کنیم. این افراد میتوانند برنامهها و افکار مفیدشان را در اختیار نظام اسلامی، حوزه انقلابی و جهان فعلی بگذارند.
حضرتعالی در بحث آموزش حوزه به دو نکته اشاره کردید؛ یکی فیلتر کردنهای نابجا و دیگری جلوگیری از تفکرات متفاوت و اینکه عدهای اجازه نمیدهند سلیقههای متفاوت ورود پیدا کند. ایراد کار را در کجا میبینید و چاره کار چیست؟
استاد حلقهای است که میتواند نقش اساسی ارتباطی میان بدنه حوزه یعنی طلاب، و مراکز تصمیمگیری یعنی شورای محترم عالی و مراجع تقلید ایفا کند.
یکی از مشکلاتی که از سالها پیش در حوزه وجود داشت ولی الحمدلله رو به کاهش است، فقدان یک حلقه واسط میان تصمیمگیران و بدنه حوزه است. به تعبیر من، استاد حلقهای است که میتواند یک نقش اساسی ارتباطی از نظر عاطفی و معنوی میان بدنه حوزه یعنی طلاب، و مراکز تصمیمگیری یعنی شورای محترم عالی و مراجع تقلید ایفا کند. طبیعتا یک مرجع تقلید نمیتواند با تکتک طلبهها نشست و برخاست داشته باشد. شورای محترم عالی هم نمیتواند از تکتک طلبهها نظر بگیرد. ولی وقتی میان این قاعده مثلث و رأس آن، یک حلقه رابط به نام استاد وجود داشته باشد، مسئله کاملا متفاوت میشود. اساتید با دهها و گاهی صدها طلبه سر و کار دارند، دردها را میبینند و از طرفی، نحوه ارتباط با بزرگترها را نیز بلدند، کمتجربه و بیتجربه نیستند. اساتید میتوانند مشکلاتی را که از طلبهها میشنوند، با تجربه خودشان همراه کنند و در قالب طرح یا ایدهای در اختیار تصمیمگیران حوزه بگذارند. بنابراین بهترین کسانی که میشود در تصمیمسازی از آنها کمک گرفت، اساتید هستند.
اگر از حوزه خبر نداشته باشیم، مشکلات را فراموش میکنیم. بالاخره بیست، سی سال از بدنه حوزه فاصله گرفتهایم. گاهی یک قانون را تصویب میکنیم و بخشنامهاش هم میکنیم و مثلا مصوب میشود که از فلان روز، درسها شروع شود. ولی بعد میبینیم که مصوِّب این مصوبه خودش در آن روز، درسش را آغاز نکرده است؛ یعنی نه تصویبکننده، نه اعلامکننده و نه توصیهکننده، هیچکدام خودشان آن روز شروع نکردهاند. این نشانگر وجود یک گسست میان تصمیمگیران و بدنه حوزه است. اگر با طلبهها ارتباط داشته باشیم و با دردهایشان آشنا باشیم، میفهمیم که اگر طلبه را تا اواسط تیرماه در قم نگه داریم و بعد هم مثل این سالها که ماه رمضان در تابستان افتاده، دغدغه تبلیغ هم داشته باشیم، طلبهها به سختی میافتند. بعضیها چه بسا مشکلاتی دارند و یا بعضی دیگر نخبهاند و میخواهند ارتقایی امتحان بدهند و دوباره در شهریور باید برای امتحانات ارتقایی در قم باشند. در چنین وضعیتی اگر ما اول شهریور را به عنوان روز آغاز درسها اعلام کنیم، آیا وضعیت بدنه حوزه و طلاب را در نظر گرفتهایم؟
انتظار حوزه و انتظار نظام و مردم از من طلبهای که تا نیمه تیرماه مشغول امتحان بودهام، این است که تعطیلات تابستان به جامعه خودم بروم و تبلیغ دین کنم و از آن طرف انتظار این است که اگر ماده درسی جاماندهای دارم، در شهریور هم بیایم آن را امتحان بدهم. پس باید درگیر مطالعه برای آمادگی برای امتحان شهریور هم باشم. از این طرف نمیدانم آیا در امتحان شهریور نمره قبولی گرفتهام؟ آیا پایه هشت تمام شده که بروم پایه نه، یا باید برگردم همان پایه هشت را دوباره تقویت کنم. میآیند به من میگویند درس شروع شده. میخواهم در درس شرکت کنم، نمیدانم کدام درس را بروم.
از آن گذشته اینکه بعضی از بزرگان یا بعضی از اساتید برایشان دغدغه است و میگویند ایام درسی کم است را ما هم قبول داریم که ایام درسی کم است، اما آیا با مراکز علمی داخل و خارج ارتباط داریم؟ ما به طور متوسط حدود ۱۳۰ جلسه و ۱۳۰ روز تحصیلی داریم. تعطیلات ما چیست؟ ۳۰ یا ۳۵ روز برای ماه رمضان تعطیل میشود. آیا ما این را جزء تعطیلات حساب میکنیم؟ ۱۵ تا ۲۰ روز برای محرم تعطیل است. این را جزء تعطیلات حساب میکنیم؟ یعنی در این ایام طلبه تفریح میکند؟ خوشگذرانی میکند و از درس و بحث و مطالعه و تحقیق جداست؟ یا نه؟ به عنوان یک طلبه عرض میکنم که اتفاقا در آن ۳۵ تا ۴۰ روز ماه رمضان و چند روز قبل و بعدش، و در این ۱۵ تا ۲۰ روز محرم، اگر تحقیق و مطالعه و کار علمیمان بیشتر از روزهای دیگر نباشد، کمتر نیست.
پس اگر ما میخواهیم روزهای کاری را برای طلبه تعریف کنیم، نباید بگوییم ۱۲۰ روز است. آن ۴۰ روز و ۲۰ روز را هم اضافه کنیم. گذشته از این، در اعیاد و وفیات هم حوزه تعطیل است و باید هم تعطیل باشد. حوزه در کنار مردم زندگی میکند. مگر میشود مردم بازار را تعطیل کنند اما ببینند که در شهادت امام جعفر صادق، در شهادت امام باقر و بقیه ائمه که درود خدا بر همهشان باد، حوزه دارد کار میکند؟ مگر میشود؟ گذشته از اینکه باز هم در آن روزها مگر تعطیل است؟ ما که تعبیرمان این است که روز قبل فقه اصغر میخوانیم و آن روز فقه اکبر میخوانیم. آن روز من طلبه یک جایی منبر دارم که ساعتها باید مطالعه کنم؛ در رابطه با امام باقر علیه السلام، در رابطه با امام صادق علیه السلام، در رابطه با هر معصومی که شهادتش است، یا بالاخره در جلسه روضهای شرکت میکنم، پای منبری و پای درسی مینشینم. همه اینها را باید به ایام درسی حوزه اضافه کنیم.
از آن طرف همه مراکز علمی داخل و خارج را هم ببینیم. در هیچ مرکز علمی دنیا سراغ ندارید که در ۵ یا ۶ روز هفته کار علمی مستمر کنند. حوزه هم همینطور است؛ شنبه تا چهارشنبه درسهای حوزه برقرار است و پنجشنبه هم غالبا درسهای دیگری برگزار میشود.
طلبهای که ۴ درس دارد، ۴ مباحثه هم برایش در نظر میگیریم که اگر بخواهد طلبگی کند، این کار را میکند. ۴ مطالعه و گاهی پیشمطالعه هم حتی باید بکند که حداقل باید ۱۲ ساعت وقت مفید صرف کند.
باید قدر داشتههایمان را بیشتر بدانیم.
من فکر میکنم باید قدر داشتههایمان را بیشتر بدانیم. بله. اگر راضی نباشیم بهتر است، اگر توقعمان بیشتر باشد بهتر است، اما این توقع بیشتر جوری نباشد که فقط نیمه خالی لیوان را ببینیم و به نعمتی که در اختیارمان است بیاعتنا باشیم. در عین حال به داشتههایمان توجه داریم و خدا را به خاطر ارزانی نمودن این نعمت وافر سپاسگذاریم. بله، نسبت به عملکرد خودمان هم خشنود و راضی نباشیم و در صدد برداشتن گامهای بزرگتر و حرکتهای بیشتری باشیم. این میتواند رمز موفقیت ما باشد.
هماکنون ۶۰ هزار طلبه در قم ساکن هستند. با یک محاسبه ساده متوجه میشویم که از این تعداد شاید ۲۰ هزار نفر هم به کلاسها نمیروند. درست است که میفرمایید کلاسهای متعددی هست و اساتید متعددی هستند، تعدادی از کلاسها را هم داریم که چندصدنفر در آن شرکت میکنند، ولی خیلی از کلاسها هم با ۵ نفر تشکیل میشود. پس شاید خیلی راحت میشود گفت دو سوم از طلبهها تمایلی به شرکت در کلاسها ندارند. از طرف دیگر سیل هجوم طلبهها به سمت دانشگاههای حوزوی و مراکز تخصصی و امثال اینها وجود دارد، و از طرف دیگر اینکه طلبهها برای یافتن شغل به سمت ادارات سرازیر میشوند. همه اینها را بگذارید کنار اینکه طلاب از تبلیغ فاصله گرفتهاند. با توجه به مباحثی که فرمودید، ارتباط این چند واقعیت با یکدیگر به چه صورتی است؟
در رابطه با مطالبی که شما فرمودید، من فکر میکنم باید یک کارگروه تخصصی دارای دغدغه تشکیل شود و آسیبشناسی کند. اینکه من به عنوان طلبهای که سطح را تمام کردهام و بیش از یک دوره مباحث خارج را دیدهام، چرا ترجیح میدهم در قم بمانم و به عنوان یک طلبه گمنام زندگی کنم اما به یک روستای بزرگ یا یک شهر نمیروم. در صورتی که اگر بروم، پناهگاهی برای مردم خواهم شد و خانه من محل رفت و آمد افراد خواهد شد، موقعیت اجتماعی پیدا خواهم کرد، و فراتر از همه اینها، خواهم توانست آنچه را که در حوزه اندوختهام، در جامعه بسط و گسترش بدهم، دست جوانها را بگیرم، با دبیرستانها و دانشگاهها در ارتباط باشم، با متدینین، با اهل مسجد، و با بیرون از مسجد ارتباط ایجاد کنم و وظیفه طلبگیام را انجام بدهم.
روحانیت صنفی است که هیچوقت زیر بار حرف زور نمیرود. روحانیت تشیع، آزاد بار آمده و میخواهد آزاد زندگی کند.
با یک حساب سرانگشتی شاید آنچه که در دید اول و نگاه اول به چشم میآید این است که ما این فضاها را نتوانستهایم بعد از انقلاب درست در اختیار طلبهها قرار بدهیم و این عرصههای فعالیت و خدمت طلبهها در ابعاد تبلیغی و فرهنگی را یکی بعد از دیگری یا از آنها گرفتهایم و یا محدودشان کردیم، یا خواستیم اعمال نفوذ کنیم. روحانیت صنفی است که هیچوقت زیر بار حرف زور نمیرود. روحانیت تشیع، آزاد بار آمده و میخواهد آزاد زندگی کند. البته وقتی ما میگوییم آزادی، معلوم است معنای حوزوی از آزادی را اراده میکنیم. خدای نکرده برداشتهای دیگر از این کلمه نشود.
مقام معظم رهبری و دیگران کاملا تاکید دارند که حوزه باید آزادی و استقلال خودش را حفظ کند و زیر بار برنامهریزیهای محدود این و آن نرود
یک حوزوی که ۲۰ یا ۲۵ یا حتی ۳۰ سال در حوزه بوده، با روش خاص حوزوی بار آمده است. بهترین نظام آموزشی را حوزه ما دارد که به صورت آزاد است، یعنی طلبه حق دارد استادی را انتخاب کند و اگر چهار روز دیگر از روش تدریس آن استاد خوشش نیامد، سراغ استاد دیگری میرود. در عین حال که برای استاد اول کمال احترام قائل است و تا آخر عمر هم خودش را مدیون او میداند و هر جا هم او را ببیند احترام میکند و به هیچ کس هم اجازه نمیدهد به استاد قبلیاش – که روشش را نمیپسندد – توهین کند.
مراجع سابق، مرحوم امام و مراجع فعلی، مقام معظم رهبری و دیگران کاملا تاکید دارند که حوزه باید آزادی و استقلال خودش را حفظ کند و زیر بار برنامهریزیهای محدود این و آن نرود و اینطور نباشد که افرادی خارج از حوزه برای حوزه برنامهریزی کنند.
وقتی اوقاف یا هیئت امنا را در بعضی از مناطق آن قدر قوی کردیم و حیطه مسئولیت بسیار وسیعی برایش تعریف کردیم که فعالیتهای روحانی هم زیر چنبره قدرت آنها قرار گرفت، روحانی حاضر نمیشود در این شرایط خودش را عرضه کند. روحانی هیچوقت حاضر نیست که اگر امروز این آقا از فلان کلمه خوشش میآید، این را بگوید و فردا فلان آقا بگوید نه، فلان بحث را مطرح کن. هر کسی مصالح خودش را بسنجد و بخواهد به این روحانی تلقین کند و روحانی بخواهد همانی که از سوی دیگران انشا شده را تبلیغ کند. در حالی که روحانی باید آزادی عمل داشته باشد. روحانی برنامهای میچیند و موقعیت خودش را میسنجد، جامعهای را که در آن میخواهد تبلیغ کند میشناسد و شناختی نسبت به اطرافش پیدا میکند و اولویتبندی میکند و مباحث تبلیغی خودش را مطرح میکند. وقتی ما این آزادی عمل را از او گرفتیم، او احساس میکند اگر در حوزه و در کنار هملباسیها و همبحثهای خودش بماند بهتر از این است که افراد غیرحوزوی بخواهند بر او تسلطی داشته باشند.
وقتی اینچنین شد، معلوم است که سنگرهای تبلیغی یکی بعد از دیگری خالی میشود. خودمان باعث میشویم و بعد هم میآییم ندای وافرهنگا، وااسلاما، وادینا، واتشیعا سر میدهیم و غافلیم که گاهی حرکتهای خود ما هم باعث شده به اینجا برسیم.
من فکر میکنم عموم طلبهها، اکثریت قریب به اتفاقشان اهل وظیفه و تکلیف هستند. اولا اگر درست برایشان تبیین شود و ثانیا در آنجایی که قرار میگیرند، اگر کمکی نمیشود دستکم تخریب نشوند، خودشان میروند؛ کما اینکه در طول تاریخ هم روحانیت تشیع همینطور بوده و خودشان برای خودشان جایگاه درست میکنند، نیازی هم نیست که ما بگوییم حتما جایگاه درست کنیم و فرد را بیاوریم در اینجا قرار دهیم. شاید با شأن طلبگی یک دانشآموخته حوزه تشیع سازگاری نداشته باشد. اینها دوست دارند خودشان بروند و بستر را هم خودشان آماده کنند. بعد از اینکه بستر را آماده کردند و مسلط بر محیط شدند، حتی میتوانند به دیگران کمک کنند و برنامهریزی کنند؛ نه اینکه ما بخواهیم همه چیز را به او دیکته کنیم و با او مثل انسانی رفتار کنیم که از خودش اختیاری ندارد. مسلما در طلاب حوزههای شیعی جواب نخواهد داد و به اینجایی که هستیم میرسیم و اگر به موقع نجنبیم، بدتر از این هم خواهد شد.
اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، مثلا در یک شهرستان، یک امام جمعه به عنوان محور روحانیت آن شهرستان قرار داده میشود، شما شهرستانها را با هم مقایسه کنید، با توجه به نفوذ، محبوبیت، و مراتب تقوا و توانمندی مدیریتی دو امام جمعه، فرهنگ آن دو شهرستان را میتوانید با هم مقایسه کنید. بر اساس روحانیت مستقر در آن دو شهرستان، میتوانید فعالیتهای فرهنگی و دینی آن دو را خیلی راحت با هم بسنجید. میبینید طلبهها با اشتیاق و بدون چشمداشت به یکی از این شهرستانها میروند و طلبههای فاضل، خوشفکر، نخبه، توانمند از هر نظر، در آن فعالیت میکنند و با مردم ارتباط میگیرند و به تحصیلکردهها و جوانها نزدیک میشوند. یکی دیگر هم منطقه بستهای میشود که یک فکر دگم بر آن مسلط است و هیچ فعالیت فرهنگی دیده نمیشود و هیچ ارتباطی بین روحانیت با مردم و اقشار تحصیلکرده و دانشگاهی و دبیرستانی و جوانها نیست.
هر چه زودتر برگردیم، راحتتر میتوانیم جبران کنیم. هر چه دیرتر شود، این نارسائیها عمیقتر میشود و جبرانش سختتر خواهد شد.
همانطور که در اول عرائضم گفتم اگر آسیبشناسی کنیم، به این نکات میرسیم. اما صرف رسیدن به این نکات و مثلا تصویب ماده و تبصره کافی نیست. بعد از آن باید وارد مرحله عمل شویم و این اطلاعات فقط در دفترها و کتابها نباشد و وقتی به نتیجهای میرسیم، باید بتوانیم آن را وارد مرحله عمل کنیم. دیر شده و نگذاریم دیرتر از این شود. هر چه زودتر برگردیم، راحتتر میتوانیم جبران کنیم. هر چه دیرتر شود، این نارسائیها عمیقتر میشود و جبرانش سختتر خواهد شد.
شاید نه من بدانم، و نه خیلی از عزیزانی که این مباحث به دستشان میرسد در جریان باشند که شورای عالی انقلاب فرهنگی چقدر در موارد مختلف سندهای چشمانداز نوشته است. مثلا درباره حجاب و عفاف، یک دفترچه ماده و تبصره دارند و ۲۶ ارگان را موظف کردهاند، اما فقط در مرحله تصویب است. چقدر اجرا میشود؟ اجرا مهم است. اگر اینها را ماده به ماده بخوانیم، میبینیم همگی الهام گرفته از آیات و روایات و مسائل عقلی است و خیلی مطالب خوبی است، اما صرف اینکه تعدادی از بزرگان در جلسات نشستهاند و وقت گذاشتهاند و این افکار را روی هم گذاشتهاند و این مطالب ناب را تصویب کردهاند کافی نیست. سالها هم هست دارد خاک میخورد. از این طرف همهمان، هم خود آنها، هم ماها، هم دیگران، صدایمان نسبت به نارساییهای فرهنگی بلند است. مشکل اجرا داریم، و مشکل نظارت هم داریم. در مسائل اقتصادی هم همینطور است، در مسائل فرهنگیمان هم متاسفانه همین است.
همانطور که فرمودید، فعالیت مفصل و گستردهای در حوزه در حال انجام است، بر کسی هم پوشیده نیست، ولی در ادامه پرسشی که مطرح شد و صحبتهای خودتان، در رابطه با اینکه چرا بعضی از طلبهها مایل به تبلیغ نیستند و چرا اکثریت طلاب در درسها ممکن است شرکت نکنند یا خیلی از طلاب مرتب شرکت نکنند، یک پرسشی مطرح میشود که شاید به این موضوع مربوط باشد. طلبهها وقتی در ایام تبلیغی محرم و صفر و ماه مبارک رمضان و اوقات دیگر، از درس فارغ میشوند و به میان مردم میروند، بین نیازی که از طرف جامعه دریافت میکنند و پرسشهایی که از مردم میشنوند، با درسهایی که خودشان در طول سال مشغول به آن هستند، احساس گسست میکنند. خیلی از پرسشهای مردم مربوط به سیاست است، مربوط به کسب و کار است، بخش زیادی مربوط به خانواده است، مربوط به تربیت است، چه بسا مباحث اخلاقی است، و بعد در کنار اینها مباحثی مثل امامشناسی است، مثل اهلبیت. چیزهایی که تقریبا تکتک این سرفصلها، سرفصلهای حاشیهای فعالیت حوزه هستند. طبیعتا مراکز تخصصی برای تکتک اینها تشکیل شده ولی در عین حال، جریان اصلی دروس حوزوی و فعالیت علمی حوزوی بخصوص اساتید بزرگ، متمرکز بر این پرسشها و نیازها نیستند. به نظرتان این رویه نقش اساسی در آن مشکلی که خودتان اشاره فرمودید ندارد؟ اگر اینطور است، چه راه حلی دارد؟
شخصا بر این باورم که ما در نظام آموزشی حوزه، کما اینکه از سلف صالحمان هم همینطور بوده و به عنوان یک نظام آموزشی پویا و متقن به ما به ارث رسیده، باید کفی را در نظر بگیریم و برنامهریزیهای فنی و تخصصی را بعد از احراز آن کف انجام بدهیم. روش درسی حوزه از سابق عملا اینطور بوده که طلبه اول مقدمات اجتهاد، از صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع و منطق را فرا میگیرد، تا برسد به مباحث فقهی و اصولی و نهایتا درسهایی مثل درایه و رجال و… را به اینها ضمیمه میکند تا به ملکه اجتهاد برسد و صاحبنظر شود. آن وقت است که میتواند مسیر را انتخاب کند.
هیچوقت به خلبان نمیگویند تو که در آینده میخواهی خلبان شوی، برای چه انشا مینویسی؟
در نظامهای آموزشی روز دنیا هم همینطور است. هیچوقت به خلبان نمیگویند تو که در آینده میخواهی خلبان شوی، تو که نمیخواهی فارسی بنویسی، برای چه انشا مینویسی؟ برای چه املا مینویسی؟ به کسی که برنامهاش این است که متخصص مغز و اعصاب شود، یا کسی که میخواهد آرشتیکت شود، نمیگویند تو که میخواهی مغز و اعصاب بخوانی لازم نیست جدول ضرب یاد بگیری. به آن کسی که میخواهد آرشیتکت شود هم نمیگویند لازم نیست بدانی مولکول چیست و سلول چیست و علوم تجربی چیست. به همه اینها میگویید ۱۲ سال وقت بگذار و دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را طی کن و بعد از ۱۲ سال مسیر را انتخاب کن، کنکور بده، و علاقه خودت را در نظر بگیر.
انتظاری که ما در حوزه از یک طلبه داریم و شاید انتظار خیلی مناسبی نباشد، این است که از روز اولی که طلبه وارد حوزه میشود، از او میخواهیم هم مسائل تفسیری مردم را جواب دهد، هم مسائل فقهی مردم را جواب دهد، هم پاسخگوی مشکلات اقتصادی باشد، هم مسائل سیاسی را خوب بتواند جواب دهد و در همه مباحث پاسخگو باشد. این درست نیست. باید اجازه بدهیم و زمینه را ایجاد کنیم که او رشد کند و بارور شود. از نهال که انتظار میوه نباید داشته باشیم. باید اجازه دهیم که او به یک درخت تناور تبدیل شود و زمینه برای ثمردهی داشته باشد. بعد انتظار داشته باشیم که میوههای خوشمزه و شیرین از آن بچینیم.
درست است. طلبه باید علوم پایه را بگذراند. اما متاسفانه در حوزه سیستمی وجود ندارد که بعد از ۸ یا ۹ سال، استعدادیابی کند و بگوید بعد از اینکه این فرد توانست علوم ضروری و پایه را بگذراند، استعداد تبلیغ دارد، یا علاقمند به تفسیر است یا تخصصهای دیگر. در این بین خیلی از استعدادها هدر میرود. صغرای مسئله که گذراندن علوم پایه است درست انجام میشود، اما در کبرای قضیه که بعد از علوم پایه چه کنیم، به نظر میآید مشکل و آسیب وجود دارد.
بله. اتفاقا در مقدمهای که گفتم، میخواستم به اینجا برسم. در بعضی از نهادهای بسیار محترمی که زحمت هم میکشند، به عنوان مراجعه کننده رفتم و به ایشان گفتم اینکه شما اینجا در گرمای ۴۷ درجه قم زیر کولر گازی بنشینید و جلو در هم بنویسید «شرایط پذیرش طلبه»، از این راه نمیتوانید طلبه توانمندی که به دردتان بخورد را جذب کنید. بلکه اگر امکانات دارید، خودتان باید اطلاعات آماری دقیق و جامعی داشته باشید که هر طلبه به درد چه کاری میخورد تا اگر از یک مرکز دانشگاهی، تبلیغی، اجرایی یا قضایی تماس گرفته شد که ما تعدادی نیرو در این سطح میخواهیم، بگویند این ۴۰ نیرو مناسب این موضوع هستند و با آنها صحبت کنید و از آنها استفاده کنید. ولی چنین چیزی نداریم.
فراتر از این، حوزه نباید منتظر تماس باشد. ایدهآل این است که خودش پیشقدم باشد. امروز یکی از مشکلات ما، مشکل کمبود نیروی توانمند در آموزش و پرورش است. با توجه به حجم گسترده آموزش و پرورش و نفوذ و تاثیری که دارد، ما نباید منتظر باشیم که آموزش و پرورش خودش بیاید. به دلایل مختلف به احتمال زیاد خودش نیاید. حوزه باید خودش پیشقدم شود.
بله. این وضعیت مطلوبتر و ایدهآل است. و الا ما وقتی فقط شرایط را اعلام میکنیم، ۹۰ درصد افراد توانمند، خودشان را عرضه نخواهند کرد. ممکن است کسی که مشکل مالی در زندگی دارد، برای تامین زندگی مراجعه کند. ممکن است انگیزه جدی برای خود موضوع نداشته باشد و توانش را هم نداشته باشد. البته آنها هم سیاستهای کاری خاص دارند و انتظار نداریم یک روزه همه چیز تغییر کند. اما اگر میخواهیم نتیجه مطلوب از حوزه گرفته شود، یکی از راهکارها این است که جذب و گزینش از حوزه، باید با جذبی که در جای دیگر وجود دارد فرق کند. اینجا روحیه معنوی است، هیچکس حاضر نیست خودش را عرضه کند. باید در دیگران این احساس وظیفه را ایجاد کنید تا همکاری کنند، و الا خودش ابتدا به ساکن خودش را عرضه نمیکند و نمیگوید من شرایطش را دارم و این توانمندی را دارم.
با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.
سلام
سلام
خدا امثال ایشان را موفق تر از قبل بدارد و خداکند که امیدهایشان هر چه زودتر لباس فعلیت بر تن نماید.
دوستدار مروجین فقه آل البیت علیهم السلام