با در گرفتن انقلاب اسلامی در ایران، سؤالها درباره مبنای فقهی حرکت امام خمینی هم ایجاد شد. مرحوم امام در کتاب «ولایت فقیه»، سابقه این بحث را به گذشتگانی از فقها نسبت داد و آن را بحثی جدید التأسیس ندانست. آیتﷲ خمینی، از ملا احمد نراقی به عنوان یکی از پشتوانههای فکری خود نام برد. وی در آنجا گفت: «از متأخرین، مرحوم نراقی همه شئون رسول ﷲ را برای فقها ثابت میدانند». (۱) امام خمینی از دیگر فقهایی نیز نام برد و مرحوم نائینی و کاشف الغطاء را از جمله قائلین به ولایت فقیه دانست، اما در این میان، ملا احمد نراقی بیش از دیگران مورد توجه قرار گرفت.
مهدی حائری یزدی بر استنباط فقیهانه ملا احمد ایراد گرفت و آن را برنتابید و اذعان داشت: «شیوه استدلال فقهایی چون نراقی در درک و تحلیل عقلی آن احادیث، از نوع مغالطه لفظی و مغالطه اشتراک در لفظ است که عامیانهترین و نازلترین نوع مغالطات منطقی است». (۲) حائری یزدی در انتقاد خود بر ایده نراقی گفت: «بعید است که فقهای عالیمقامی چون نراقی، از روی سهو و نسیان و خطای در فکر دچار اینگونه مغالطات شده باشند؛ پس تنها راهی که برای توجیه و حمل بر صحّت این استنباط مغالطهآمیز و فتنهانگیز در طرح نظریه ولایت فقیه به نظر میرسد، این است که گفته شود اینان خواستهاند به هر نحوی که شده و از هر راهی که میسر است، تجاوزات و سرکشیهای پادشاهان و قدرتمندان وقت کشور را که در ظلم و ستم و دستبرد به اموال و نوامیس مردم دریغ نمیکنند، جهاد کرده و پیوسته یک حربه کنترل کننده معنوی را بالای سر این ظالمان و ستمکاران بیخبر از خدا نگاه دارند تا هر گاه که جان مردم از نابکاریهای این قدرتمندان به سر آمد، با یک حکم انقلابی، آنان را به جای خود بنشانند». (۳)
حائری یزدی در مواجهه با آرای ملا احمد نراقی، به این نتیجه رسیده بود که استدلال نراقی در ولایت فقیه از این روی بوده که میخواسته یک حربه کنترلکننده معنوی بالای سر حکومتگران باشد و در مواقع لزوم با یک حکم انقلابی، آنان را بر سر جای خود بنشاند. ماشاءﷲ آجودانی اما از این سخن نراقی به این نتیجه رسید که «ایده نراقی بر یک واقعیت انکارناپذیر در تاریخ دوره قاجار دلالت میکند و آن واقعیت انکارناپذیر، این است که در این دوره، فقها و مراجع به چنان قدرتی دست یافته بودند که از لحاظ سیاسی خود را قادر میدیدند که کنترل حکومتها را در اختیار بگیرند». (۴)
مکتوباتی اما نگاشته شد تا بحث از ولایت فقیه را فراتر از زمانه ملا احمد نشان دهد. حجتالاسلام محمد محمدی اشتهاردی مقالهای نگاشت و بحث ولایت فقیه را از زمانه شیخ مفید و سلار دیلمی و شیخ طوسی و علامه حلّی پبش کشید و مورد بررسی قرار داد. وی در آن مقاله کوشید تا بیان کند که سخن گفتن از آغاز تئوری ولایت فقیه در زمانه ملا احمد نراقی، سخن روایی نیست. (۵)
محسن کدیور از دیگر افرادی بود که بر این نکته تأکید داشت که ولایت فقیه از زمانه ملا احمد نراقی سر برآورده است. کدیور ادعا کرد: «اولین فقیهی که ولایت فقیه را به تفصیل مورد بحث قرار داد و آن را به صورت یک مسأله مستقل فقهی درآورد و دلیل عقلی و ادلّه متعدد نقلی بر آن گردآوری نمود، ملا احمد نراقی، فقیه متبحّر عصر قاجاری است. در «عواید الایام»، نراقی برای نخستین بار در حوزه ولایت فقیه به مواردی اشاره میکند که میتواند اولین طلیعههای اندیشه سیاسی باشد. نراقی انتظام امور دنیای مردم را از وظایف فقها میشمارد».
کدیور از اندیشه نراقی اینگونه سخن گفت: «تصریح به وظیفه سیاسی فقیهان، از ابتکارات نراقی بود. بر این اساس میتوان او را قائل به ولایت سیاسی فقیهان شمرد. نراقی ۱۰ وظیفه سنتی فقیهان را به تفصیل مورد بحث قرار میدهد، اما متأسفانه امر خطیر انتظام امور دنیای مردم را مورد بررسی قرار نداده است. محقق نراقی ولایت انتصابی عامه فقیهان را پذیرفته است». (۶) کدیور ادعا کرده بود که نراقی، نخستین کسی بود که به وظیفه سیاسی فقها انگشت تأکید نهاد.
این ادعای کدیور اما با انتقادی مواجه شد. محمود شفیعی از استادان دانشگاه مفید قم ادعا کرد که اساس اشکالاتی که در فهم اندیشه نراقی وجود دارد، از ترجمهای است که از کتاب «عواید الایام» صورت گرفته است. در آنجا ولایت فقیه بر «عامی»، به ولایت فقیه بر «عامه مردم» ترجمه شده است. همین اشتباه سبب شده است تا دیگران نیز به اشتباه از این رأی نراقی یاد کنند. سید جواد طباطبایی نیز در کتاب مکتب تبریز، همین اشتباه را انجام داده است. (۷) شفیعی اما ادعا کرد: «نشانههای متعددی در متن عواید الایام بر این امر دلالت دارد که منظور نراقی از ولایت فقیه، حکومت سیاسی فقیه نیست؛ بلکه منظور او تصدّی ولایت فقیه در امور جزئیه فرعیه و پراکنده است و آن هم نه از سوی فقیه، بلکه ولایت عامه فقها – مانند بقیه اولیا (مانند ولایت نه یک پدر، بلکه تمام پدران) بر عوام منظور است – و علّت این ولایت نیز جبران ضعف عامی است که به خاطر جهلش به احکام شرعیه، ضعیف است و باید فقیه همانطور که بیان مسائل شرعیاش را به عهده دارد، امور اجرا کردنی شرعی یا به حکم شرع را نیز عهدهدار شود». (۸)
دکتر داوود فیرحی اما ادعا کرد که اندیشه سیاسی نراقی را نمیباید به صرف ادلّه فقهی مورد کنکاش قرار داد. نراقی دارای بنمایههای فلسفی نیز بوده است و نمیتوان از آن جنبه در اندیشه نراقی غفلت ورزید. به باور فیرحی: «نراقی در کتاب عواید الایام، اندیشه ولایت عام و مطلق فقیه را به صورتی مستقل و تقریبا منسجم توضیح داده است. نراقی بر خلاف صاحب جواهر، تنها فقیه نبود، بلکه تحت تأثیر مشرب فلسفی پدر و از مجرای تدوین و تنظیم آثار و حضور در درس او، دیدگاههای فلسفی نیز پیدا کرده بود. بنابراین دیدگاههای فقهی سیاسی او پشتوانههای فلسفی دارد که در دیگر کتابهای وی به گونهای آمده که مطالب و مندرجات عواید الایام را توضیح میدهد». (۹)
اگرچه بحث و مجادله بر سر آرای نراقی در موضوع ولایت فقیه، محور اصلی چالشها در مورد اندیشه ملا احمد نراقی بود، اما بحث از اخلاق نیز دیگر سویهای بود که نام نراقی را بر زبانها میانداخت. فقهای بسیاری از کتاب معراج السعاده نراقی به نیکی یاد کردهاند و بارها در آثار خود از آن مدد گرفتهاند. آیتﷲ مکارم شیرازی در کتاب «اخلاق اسلامی در نهجالبلاغه»، به کرّات از کتاب ملا احمد یاد میکند و در گرهگشایی مطالب از آن مدد میگیرد. کتاب معراج السعاده اگر چه مورد توجه قرار گرفت، اما انتقاداتی نیز بر آن وارد شد.
حجتالاسلام محمد سروش محلاتی در بحث از تربیت در خانواده، بر رأی نراقی خرده گرفت و آن را برنتابید. ملا احمد نراقی با استناد به آیهای از قرآن کریم، حفظ خانواده و صیانت از اخلاق آن را با شیوههای مختلف و روشهای متفاوت واجب دانسته بود. وی توصیه کرده بود که باید از راهکارهایی برای صیانت خانواده بهره برد و در صورتی که با مدارا نتوان جلوی منکر را گرفت، باید از اعمال خشونت و تنبیه بدنی استفاده کرد. وی در کتاب رسائل و مسائل اینگونه آورده بود: «خدای تعالی میفرماید: «یا ایّها الذّینَ آمنوا قوا انفُسَکُم وَ اَهلیکُم نارا»؛ و مراد از محافظت اهل و عیال از آتش، آن است که ایشان را آداب شریعت بیاموزد و بعد از آموختن سعی نماید در به جا آوردن آنها و ابتدا به موعظه و ارشاد و رفق و مدارا، ایشان را بر تحصیل و به جای آوردن بدارد و اگر مسامحه کنند، باز موعظه و نصیحت کند و اگر یقین نماید که بر وفق و مدارا اثر نمیکند، به زبان، ایشان را برنجاند و اگر فایده نکرد، تهدید و تخویف نماید، و اگر فایده نبخشید، به زبان ایشان را برنجاند و اگر فایده نکرد، تهدید و تخویف نماید و اگر فایده نکرد، به تنبیه جزئی کند». (۱۰)
سروش محلاتی اما بر این اندیشه نراقی خرده میگیرد و عنوان میکند: «وظیفه امر به معروف در محیط خانواده، فراتر از شیوههای گفتاری نمیرود و بهانهای برای فشار و تحمیل نیست. وظیفه امر به معروف بر اساس روایات معتبر، به همان راهنمایی و ارشاد و امر و نهی زبانی محدود است و کسانی که دیدگاه مخالف را برگزیدهاند، پاسخ قانعکنندهای بر این استدلال ارائه نکردهاند». (۱۱)
نزدیک به دو قرن از درگذشت ملا احمد نراقی میگذرد. آرای او اما هنوز هم محل توجه، مباحثه و مجادله است. و این نشان از غنای اندیشه این متفکر مسلمان دارد.
پینوشتها:
۱- ولایت فقیه، امام خمینی، صص ۹۸-۱۷۳
۲- حکمت و حکومت، مهدی حائری یزدی، ص ۲۰۶
۳- همان، صص ۲۰۶-۲۰۷
۴- مشروطه ایرانی، ماشاءﷲ آجودانی، ص ۹۶
۵- ولایت فقیه و رد شبههها، مجله پاسدار اسلام، بهمن ۱۳۷۷، ش ۲۰۶، ص ۱۹ به بعد
۶- نظریههای دولت در فقه شیعه، محسن کدیور، صص ۱۷-۱۸
۷- مکتب تبریز، سید جواد طباطبایی، ص ۶۳
۸- شماره دوم، اردیبهشت ۱۳۸۹، محمود شفیعی، مهرنامه، ولایت فقیه از مسلمات فقه شیعه؟
۹- داوود فیرحی، اندیشه سیاسی ملا احمد نراقی، مجله علوم سیاسی، شماره ۱۷
۱۰- ملا احمد نراقی، رسائل و مسائل، ج ۱، ص ۲۲۳
۱۱- محمد سروش محلاتی، تأملی در مشروعیت اجبار در تربیت دینی، مجله علمی پژوهشی تربیت اسلامی