در ابتدا باید گفت تعبیر اسلام آمریکایی واژهای است که رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام راحل، آن را وارد ادبیات دینی معاصر نمود و از این جهت در ادامه با استفاده از فرمایشات امام راحل (قدس سره) و رهبری معظم انقلاب (حفظه ﷲ) به بیان تعریف، معنا و مقصود از آن میپردازیم.
اسلام آمریکایی به اسلامی میگویند که به صورت مستقیم و غیرمستقیم در حال خدمت به استعمارگران نوین همچون صهیونیسم بینالملل، آمریکا، انگلیس و… بوده و به آنها در راستای تحقق اهدافشان کمک میکند.
از همین رو اگرچه ممکن است در مواردی به ظاهر این اسلام کاملا دلپسند و مطابق خواستههای این طاغوتها به نظر نرسد، اما از دید کلی، این تفاسیر از دین اسلام، تعالیم اسلام ناب را به انحراف کشیده و با دور ساختن جامعه اسلامی از آرمانها و خواستههای اصیل آن، دشمنان را در راه رسیدن به اهدافشان یاری میرساند.
در واقع اسلام آمریکایی با انحراف کشیدن شاخصهها و تعالیم مهم امت اسلامی،
خرافه و بدعت را جایگزین تعالیم روشن کتاب و سنت،
قعود و اسارت و ذلت را جایگزین جهاد و شهادت،
التقاط و جهالت را جایگزین تعبد و تعقل،
دنیاپرستی یا رهبانیت را جایگزین دنیا و آخرت،
تحجر و غفلت را جایگزین علم و معرفت،
بیبندوباری و بیتفاوتی را جایگزین دیانت و سیاست،
بیحالی و افسردگی را جایگزین قیام و عمل،
امور تشریفاتی و بیخاصیت را جایگزین روابط مهم فردی و اجتماعی،
بازیچه بودن برای قدرتها را جایگزین نجاتبخشی محرومین،
دشمنی با مسلمانان را جایگزین مبارزه با طاغوتها،
زندگی مادی را جایگزین معنویت و اخلاص،
و خلاصه اسلام ناب محمّدی، صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم را جایگزین اسلام آمریکایی میکند.
البته تمام این خصوصیات توسط یک اندیشه و یک تفسیر از دین اسلام به جامعه اسلامی عرضه نمیشود، بلکه اندیشهها و گروههای متفاوتی هر کدام گوشهای از این خصوصیات را بر جامعه اسلامی القا میکنند. اما در کل میتوان اسلام آمریکایی را با سه چهره متفاوت در جهان اسلام مشاهده نمود:
الف– نوع لائیک و لیبرال و غربگرای آن؛ اسلامی که تعالیم اسلامی را در سطح رابطه فرد با خداوند منحصر ساخته و آن را از عرصه روابط اجتماعی خارج میکند.
ب- نوع متحجر، خشن، افراطی و فرقهگرای آن؛ اسلامی که اشدّاء با مؤمنین و رحماء با کفار است، رژیم صهیونیستی را تحمل میکند، ولی با مذاهب اسلامیِ دیگر بیرحمانه مواجه میشود و به جنگهای قبیلهای و مذهبی دامن میزند. این اسلام در مواجهه با دشمنان، ممکن است همچون قسم لائیک و لیبرال عمل کرده و با توجیهاتی مذهبی، دین را از سیاست جدا بداند و یا اینکه اگرچه در ظاهر شعار مواجهه با دشمنان میدهد، اما در عمل و ظاهر، جنگ با مسلمانان را اولویت خویش قرار دهد.
ج- اسلام سوسیالیستی و کمونیستی؛ این اسلام با تفسیرهای مادی و اجتماعی از تعالیم اسلام، اسلام را از معنویت تهی ساخته و آن را به سمت التقاط و روابط خشک مادی سوق میدهد.
در مجموع در هر زمان و برهه از تاریخ معاصر، یکی از این تفکرات در جامعه اسلامی پررنگ شده است و سعی در انحراف مسلمانان از آرمانهای اصیل اسلامی داشته است.
ولی از آنجا که به نظر میرسد در زمان حاضر افراطگرایی، تحجر و فرقهگرایی، به صورتی مشکوک در حال گسترش در جهان اسلام است و مشکلات فراوانی برای جامعه اسلامی فراهم ساخته، در ادامه به بررسی خصوصیات فکری و رفتاری این جریان خواهیم پرداخت.
اشتراکات فکری و رفتاری افراط گرایان شیعه و سنی
امروز بیش از هر زمان دیگری شاهد رشد و گسترش افراطگرایی میان مسلمانان هستیم؛ آنگونه که این پدیده خطرناک به مانعی جدی در راه رشد و تعالی امت اسلامی تبدیل شده و تنشهای بسیاری در میان مسلمانان پدید آورده است. در این میان، متأسفانه دشمنان اسلام نیز از این فرصت بهترین استفاده را نموده و با تقویت و هدایت افراطگرایی در میان مسلمانان، در تلاشند استعلای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی خویش بر مسلمین را بیش از پیش گسترش دهند.
از همین رو شاید بتوان یکی از ضروریترین اقدامات فرهنگی و مذهبی را مقابله با افراطگرایی دانست. اما با این حال هر گونه اقدام در جهت مقابله با افراطگرایی، مستلزم شناخت کامل افکار مرتبط با آن است؛ زیرا از این رهگذر است که میتوانیم با بصیرت لازم ضمن رویگردانی از افراطگری، مردم را از این ورطه خطرناک بازداریم.
نکته مهم دیگر اینکه اگرچه به نظر میرسد افراطگرایی در میان شیعیان و اهل سنت دارای خاستگاههای متفاوتی بوده و این دو در تقابلی جدّی با یکدیگر هستند، ولی اگر بررسی کاملی میان جریان افراطگرای اهلسنت – که عامه مردم آن را به نام وهابیت میشناسند – و جریانهای تندرو و افراطگرای شیعه داشته باشیم، وجوه اشتراک فراوانی میان این دو گروه مییابیم که میتواند ما را به الگوی مشترکی در جهت مقابله با آنها برساند.
البته این وجوه مشترک تنها اختصاص به اشتراکات رفتاری این جریانها ندارد، بلکه وهابیون و افراطگرایان شیعه، بینش و نگاه مشترکی به بعضی از گزارههای دینی نیز دارند. در ادامه به بررسی تعدادی از وجوه مشترک این دو جریان خواهیم پرداخت.
۱- تحریم علوم عقلی و مخالفت با به کارگیری آنها
بدیهی است که در عصر حاضر بهواسطه تکامل عقل بشری، این نعمت بزرگ الهی میتواند بهعنوان رسول درونی نقش مهمی در هدایت جوامع بشری ایفا نماید. از دیگر سوی ملحدان و دینستیزان نیز با تکیه بر علوم عقلی درصددند تا اندیشه دینی را در تعارض و ضدیت با عقل قرار داده و آن را به صورت خرافهای بشری جلوه دهند. همه اینها موجب شده تا امروز لزوم بهرهگیری از علوم عقلی و فلسفه در مباحث دینی، بیش از پیش احساس شود. اما با این حال وهابیت از یکسوی و افراطگرایان شیعه از سوی دیگر به مخالفت با علوم عقلی پرداخته و هر گونه تدریس، تعلیم و آشنایی با آن را مساوی با کفر و الحاد میدانند.
اگر نگاهی کوتاه به ردیههای این دو جریان بر علوم عقلی داشته باشیم، درمییابیم هر دو گروه با نگاهی مشترک و یکسان به تبیین مخالفت خویش با علوم عقلی میپردازند. متأسفانه تکفیرها و برخوردهای تند این دو جریان بر ضد کسانی که به تدریس و تعلیم علوم عقلی میپردازند، موجب شده تا تبیین شایستهای پیرامون بسیاری از آموزههای دینی صورت نگیرد و همزمان با هجوم افکار معاند از بیرون، اسلام از درون نیز مورد جفا قرار گیرد.
۲- ظاهرگرایی در اندیشههای دینی
یکی از نتایج تحریم علوم عقلی توسط جریانهای افراطگرا در میان شیعیان و اهل سنت، ظاهرگرایی شدیدی است که این دو گروه به آن دچار هستند. توضیح بیشتر اینکه چون وهابیت مطرح ساختن مباحث عقلی را حرام و ممنوع میدانند، ناچار در همه حوزهها متمسک به نقل میشوند و هر روایتی را هر چند ضعیف، مبنای اعتقادات و اعمال خویش قرار میدهند. همچنین این جریان چون با عقلگرایی مخالف است، با هر گونه تفسیر و درایتی در متن روایات نیز مخالف است و این موجب میشود آرا و نظرات آنها با شرایط زمانی امروز همخوانی نداشته باشد.
متأسفانه افراطگرایان شیعه نیز همسو با وهابیت ظاهرگرایی در آموزههای دینی را سیره خویش ساختهاند که البته از این روش در میان شیعیان با عنوان اخباریگری تعبیر میشود. اگرچه از نام اخباریگری در میان شیعیان بیشتر در قلمرو فقه و احکام عملی یاد میشود و زمانی که کسانی از مرگ رسمی اخباریگری در میان شیعه در قرون پیشین گزارش میدهند، مقصود اخباریگری در حیطه فقه است، با این همه، روحیه اخباریگری همچنان زنده است و افرادی با آنکه در وادی فقه خود را مجتهد مینامند، ولی عملا در سایر موضوعات اخباریگری را طریقه خویش قرار دادهاند.
به دیگر سخن این عدّه، جمود، تحجر و بسته بودن ذهن را در مسائل عقیدتی و کلامی حکمفرما نموده و ضمن تمسک به روایات ضعیف، هر گونه استنباط و درایتی را نیز در روایات ممنوع ساختهاند. برای روشن شدن این سخن لازم است به بیان نمونهای از احکام فقهی بپردازیم. در روایات اسلامی از شطرنج بسیار مذمت شده است. اما از نظر بسیاری از فقها این مذمتها به خاطر آلت قمار بودن شطرنج بوده است، از همین رو اگر زمانی شطرنج آلت قمار محسوب نشود و برد و باخت مالی هم در کار نباشد، بازی با آن دیگر حرام نخواهد بود. البته بعضی از فقها در اینجا احتیاط را مبنای کار خویش قرار دادهاند و یا به صورت کلی و مطلق، فتوا بر تحریم شطرنج دادهاند. همه این نظرها بدان جهت که نظراتی اجتهادی هستند، مورد احترام میباشند، اما با این حال افراطگرایان شیعه هر گونه اجتهاد و استنباطی را در اینباره بر نمیتابند و با عناد و تعصب فوقالعادهای با آن دسته از فقهایی که فتوا به حلیت شطرنج در زمان کنونی دادهاند رفتار میکنند و با نادیده انگاشتن مباحث اجتهادی آنان، حکم به حلیّت شطرنج در شرایط کنونی را گناهی بزرگ میدانند.
۳- انحصارگرایی در اندیشه دینی
اگرچه جریان افراطگرا و تندرو شیعه، رسالت خویش را در مقابله و دشمنی با جریان وهابیت میبیند و حتی با این عنوان دشمنی و مخاصمه خویش با تمام مسلمانان را توجیه میکند، اما در رفتار و عمل، همسو و همجهت با وهابیت حرکت نموده و از این جهت، انطباق کلی میان آنها وجود دارد. توضیح بیشتر اینکه جریان وهابیت افزون بر انحراف فکری و برداشتهای ناصواب از شریعت اسلام و آموزههای دینی، در انحراف شدید رفتاری به سر برده و به علت مطلقگرایی و انحصارگرایی شدیدی که به آن دچار است، کوچکترین مخالفت با اندیشههای خویش را عامل خروج از مسیر شریعت و کفر میداند. از همین رو وهابیون نه تنها به تکفیر شیعه و دشمنی با آن میپردازند، بلکه دیگر مسلمانان را نیز منحرف دانسته و ابایی در تکفیر آنها نیز ندارند.
متأسفانه جریان افراطگرای شیعه نیز همچون وهابیت، کمترین زاویهگیری با اندیشههای خویش را از سوی دیگران برنمیتابد و با معرفی افکار و حتی عادات التقاطی خویش به عنوان معیار پذیرش شریعت و قبول اسلام، تکفیر و تفسیق مسلمانان و حتی دیگر شیعیان را در دستور کار قرار داده است.
۴- اصل کردن فروع، و فرع ساختن اصول
یکی از انحرافات جریانهای تندرو و افراطگرا در میان شیعه و اهل سنت، پرداختن به مسائل حاشیهای و بیفایده، و مهمل ساختن مطالب اصلی دینی است؛ آنگونه که این جریانها در مباحث دینی، مطالب مهم و اصلی را به حاشیه میرانند و مطالبی را اصل نموده و برجسته میکنند که هیچ نقشی در شکلگیری اندیشههای اسلامی ندارند، بلکه تنها میتوانند پیروان این اندیشهها را به مخاصمه با مخالفانشان فرا بخواند. مثلا وهابیت تمام مسائل و مشکلات اسلامی را در مسأله قبور خلاصه نموده و ضمن غفلت از مظاهر واقعی شرک و طاغوت، تمام مسائل توحیدی و طاغوتستیزانه را در تخریب و هدم قبور خلاصه میکند.
متأسفانه افراطگرایان شیعه نیز همین روش را در پیش گرفته و ضمن غفلت از اصول مهم مذهبی، از مسائلی به عنوان ارزشهای شیعه یاد میکنند که هیچ نقشی در شکلگیری تفکر شیعی ندارند. نمونه آنکه این جریان پیرامون وقایع حادثه عاشورا بعضی از مسائل فرعی تاریخی را برجسته ساخته و به منزله اصول خدشهناپذیر مذهبی از آنها یاد میکنند، آنگونه که اگر بعضی از دانشمندان فرهیخته شیعه نیز در اینباره اظهارنظرهای تاریخی و علمی داشته باشند، با لعن و دشنامگویی این عده روبرو شده و منحرف از نهضت امام حسین علیهالسلام خوانده میشوند. راست اینکه فروع جزئی تاریخی همچون عروسی حضرت قاسم علیهالسلام و یا وجود فرزندی به نام حضرت رقیه برای امام حسین علیهالسلام از مطالبی نیستند که علمای فرهیخته تشیع همچون شهید مطهری به خاطر اظهارنظر علمی پیرامون آنها، مورد لعن و دشنام واقع شده و گفتههای آنها مخالفت با امام حسین علیهالسلام تفسیر شود. البته این رویه منحصر به وقایع حادثه عاشورا نیست و از سوی این جریان در تمام مقولات دینی و مذهبی دنبال میشود.
۵- دشمنی با مسلمانان به جای دشمنی با طاغوتها
متأسفانه وهابیت و جریان تندرو اهل سنت، به جای دشمنی و مخاصمه با طاغوتهای زمان یا حکام فاسق و بیدین کشورهای اسلامی که بیشترین فاصله و جدایی را با آموزههای اسلامی دارند، به دشمنی و جنگ با مسلمانانی میروند که بیشترین اشتراک را از جهت پذیرش آموزههای اسلامی با آنها دارند…
متأسفانه افراطگرایان شیعه نیز همچون وهابیت به جای آنکه از مظاهر شرک و طاغوتهای زمان خویش یاد نموده و به اعلام برائت از آنها بپردازند، جنگ و خصومت مذهبی را اصل و مبنای خویش قرار دادهاند. آنگونه که اگر در سخنان آنها بررسی شود، هیچ کلامی در محکومیت سیاستهای دشمنانی همچون آمریکا، اسرائیل، انگلیس و… وجود ندارد، ولی در عوض تقریبا تمام سخنرانیهای این جریان در مسیر برجسته نمودن دشمنیهای مذهبی است.
۶- سیاستی در راستای خدمت به دشمنان
سیاستی که در میان وهابیون و افراطیون شیعه تبلیغ میشود، بسیار شبیه به هم بوده و همواره در راستای خدمت به دشمنان اسلام است. به این معنا که بسیاری از آنها، مبلغ شعار «جدایی دین از سیاست» هستند و سکوت در مقابل طاغوتهای زمان را با این کلام توجیه میکنند. البته در میان وهابیون و افراطیون شیعه، عدهای نیز ورود به سیاست را اینگونه تحریم نمیکنند، ولی عرصه ورود آنها به سیاست محدود به دشمنی با سایر مسلمانان و صلح و مدارا با دشمنان اسلام و مظاهر شرک است.
۷- جایگزینی مجادله و مراء به جای گفتگوهای عالمانه
حس دشمنی و خصومت افراطگرایان شیعه و سنی با دیگران موجب شده که آنها به جای پرداختن به گفتگوهای عالمانه، همواره در فکر مجادله و مراء و مخاصمه با دگراندیشان باشند و در مباحثات دینی نیز به جای هدایت دیگران، نابود ساختن آنها را در اولویت کار خویش قرار دهند.
۸- تزلزل در مرجعیت علمی
متأسفانه در میان شیعه و اهل سنت هر چه به سمت افراط بیشتر پیش میرویم، شاهد افراد جوان و کمسوادی هستیم که با عناوین بزرگی همچون علامه، مفتی، آیتﷲ و… خطاب میشوند. متأسفانه به جهت جوانی و کمسوادی این عده، مباحثی که از سوی آنها مطرح میشود، غالبا صورتی خطابی و تبلیغاتی داشته و عاری از دریافتهای صحیح دینی است. از جهتی دیگر، این جوانان کمسواد ولی شهرتطلب، برای بهدست آوردن جایگاه اجتماعی میان مردم، به تکفیر و تفسیق عالمان بزرگ اسلامی پرداخته و مردم را از مراجع بزرگ دینی و شخصیتهای برجسته اسلامی بر حذر میدارند.
۹- رویکرد نادرست به قرآن کریم
هر دو جریان، قرآن را از مسیر هدایت جامعه اسلامی خارج ساخته و به قرائت آن بسنده میکنند؛ البته یکی با تفسیر ظاهرگرایانه از قرآن و عدم درایت و تعقل در آن، و دیگری با محدود کردن تعالیم قرآن به تفاسیر روایی و نگاهی اخباریگرایانه به آن.
۱۰- جزمگرایی و نقدناپذیری
جریان افراطگرا در جهان اسلام، اعتقادات خویش را یقینی و مسلم فرض نموده و هر گونه شک و شبهه در این باره را ناشی از کفر و بیدینی میداند. از همین رو اجازه نمیدهد پرسشی درباره عقاید این جریانها مطرح شده و اذهان به داوری بنشینند. بلکه هر انتقادی را دشمنی میداند و هر پرسشی را توهین، توطئه و تخریب فرض میکند.
۱۱- خشونتگرایی و عدم مدارا با مخالفان
جزمگرایی و نقدناپذیری موجب شده بر دامنه خشونت این جریانها افزوده شود، آنگونه که دیگران در نزد این گروهها مشتی سفیه، مغرض و گمراه به نظر میآیند. این عده مخالفان فکری خویش را غدههای زاید در پیکره جامعه میدانند که باید جراحی شوند.
آنچه بیان شد تنها گوشهای از اشتراکات رفتاری و اعتقادی میان افراطگرایان شیعه و جریان وهابیت بود، و انشاءﷲ بسط و شرح آن در فرصتی دیگر ارائه خواهد شد.
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش
«الصَرخی» کیست و در پی چیست؟
روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی(ره)
آیتاللهالعظمی گلپایگانی، مودّی به آداب سنت