«تاریخ تقلید در شیعه و سیر تحوّل آن» عنوان کتابی از دکتر محمدعلی قربانی است که به تازگی توسط نشر آستان قدس رضوی منتشر شده است. این کتاب ۴۵۳ صفحهای در تیراژ دو هزار نسخه چاپ شده و با قیمت ۱۸هزار تومان به فروش میرسد. با توجه به اهمیت موضوع بحث و ارتباط آن با مباحث حوزه و روحانیت، نگاهی میکنیم به این اثر تازه منتشر شده.
تاریخ تقلید در یک نگاه
کتاب مذکور در سه بخش تنظیم شده است. بخش اول به تعاریف و مباحث عام میپردازد (صفحات ۱۱ تا ۱۲۴)؛ بخش دوم سیر تاریخی تقلید نزد شیعیان را بررسی میکند (صفحات ۱۲۵ تا ۳۵۰)؛ سومین بخش نیز مسأله مرجعیت و مباحث مرتبط را مورد توجه قرار میدهد (صفحات ۳۵۱ تا ۴۴۴).
بخش اول از دو فصل تشکیل شده است که موضوع فصل اول «تقلید و مباحث آن» است. نگارنده در ابتدای این فصل، پس از بررسی لغوی و اصطلاحی تقلید، بحث نسبتاً مفصلی دربارة حقیقت و ماهیت تقلید، جواز تقلید و ادلّه موافقان و مخالفان مشروعیت آن مطرح میکند. سپس بحث را به تقلید در مسایل اصول فقه، تقلید در مبادی استنباط و تقلید در موضوعات میکشد. «تقلیدی نبودن اصل تقلید»، «نسبیّت اجتهاد و تقلید»، «کیفیت تحقق تقلید» و «تبعیض در تقلید» از جمله مباحث دیگر این فصل هستند.
فصل دوم این بخش به بررسی فقه و مباحث آن اختصاص دارد. همچون فصل پیشین، در ابتدا فقه در لغت بررسی شده است و سپس بحث به دورههای تاریخی فقه و فقها کشیده میشود. نگارنده پس از آنکه اشارهای به مفهوم عام تقلید نزد تمام انسانها میکند، به بررسی سیر تاریخی تقلید نزد شیعیان میپردازد و شش نکته را در این باب مطرح مینماید: ۱) بررسی مفهوم فقه؛ ۲) بررسی معنای شیعه و زمینه جدایی آنان از عامه مسلمین یعنی مسأله امامت؛ ۳) بررسی مفهوم شیعه و ریشههای شکل گیری سه نوع تشیع، یعنی تشیع سیاسی، تشیع اعتقادی و تشیع محبتی و این نکته که منظور نظر نگارنده در بحث تقلید، تشیع اعتقادی است نه دو قسم دیگر (ص۱۱۰)؛ ۴) آیا پیامبر اکرم(ص) هم اجتهاد میکردند؟ ۵) ابواب فقه و تقسیمبندیهای مختلف آن؛ ۶) برخی اصطلاحات مربوط به تقلید (تقلید عام، تقلید خاص و تقلید أخص).
بخش دوم به سیر تاریخی تقلید در شیعه میپردازد. نگارنده این فصل را در سه فصل تنظیم نموده است. در فصل اول «پیروی و اخذ احکام (تقلید) در زمان حضور معصومین(ع)» بررسی میشود. از این منظر، نگارنده، مباحث متنوعی را در ارتباط با تدوین حدیث (مانند: کتابت حدیث و تدوین جوامع حدیثی و فقهی) مطرح مینماید.
فصل دوم این بخش «تقلید در زمان غیبت» نام دارد. در این بخش نگارنده چهار دوره تاریخی را برای تقلید در این دوره مطرح مینماید: دوره اول: پیروی از احکام در زمان محدّثان (که ذیل آن مباحثی مانند پیدایش جوامع حدیثی و پیدایش کتب فقهی فتوایی را بررسی میکند)؛ دوره دوم: تقلید در زمان تحوّل اجتهاد؛ دوره سوم: تقلید در زمان اوج اخباریگری؛ دوره چهارم: تقلید از زمان وحید بهبهانی تا زمان معاصر.
فصل سوم این بخش به سیر علمی تقلید میپردازد و شامل سه گفتار است: گفتار اول: بحث اجتهاد و تقلید در کتابنگاری و تألیف؛ گفتار دوم: سیر بحث تقلید در عبارات فقها؛ گفتار سوم: سیر بحث تقلید که سه بحث کلان اختلاف در مفهوم تقلید، تقلید از اعلم و تقلید از میت را مورد توجه قرار میدهد.
بخش سوم کتاب که آخرین بخش کتاب است به مباحث مرجعیت در چهار فصل میپردازد. در فصل اول خود مسأله مرجعیت مورد توجه قرار میگیرد؛ مفاهیمی مثل فقه، فقیه، مفتی، مجتهد و مرجع تقلید بررسی میگردد. همچنین به دورههای مرجعیت و مسأله تعیین مرجعیّت توجه میشود و سیر تاریخی تعیین مراجع از وحیدی بهبهانی تا میرزا محمد تقی شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی مطرح میگردد. فصل دوم این بخش، به رسالههای عملیه و سیر تحوّل آنها، با محوریت ادوار فقه شیعه پرداخته است. فصل سوم، حوزههای علمیه فعال شیعه را بررسی میکند. از این منظر نگارنده به ده حوز مطرح در علوم فقهی شیعی اشاره میکند: مدرسه مدینه، کوفه، قم و ری، بغداد و نجف، حلّه، جبل عامل، اصفهان، کربلا، سامرا و خراسان. نگارنده همچنین در فصل آخر کتاب فهرستی از نام فقها و مراجع تقلید شیعه در طول تاریخ غیبت ارایه مینماید.
بررسی انتقادی
نباید از حق گذشت که عنوان این اثر برای علاقهمندان به مسایل حوزه و روحانیت جذاب و جدید است. همانطور که در کتاب نیز اشاره شده است، این موضوع علیرغم اهمیت آن هنوز مورد توجه مستقل قرار نگرفته و آنچه دربارة تقلید گفته شده است نیز بیشتر یا از منظر فقهی و اصولی – و بهطور خاص در رسالههای اجتهاد و تقلید – بوده است یا با رویکرد مسأله اجتهاد.
در نگاه اول آنچه از عنوان کتاب – یعنی «تاریخ تقلید در شیعه و سیر تحول آن» – به ذهن خواننده متبادر میشود این است که در این کتاب مطالبی با محور تاریخ تقلید در شیعه ذکر شده است؛ بهویژه آنکه در پشت جلد نیز با تأکید بر همین رویکرد آمده است: «از مسایل مهم تاریخ تشیّع که در سیر تحولی خود شایان توجه خاصی میباشد، مسأله اجتهاد و تقلید است. درباره سیر تحوّل اجتهاد از سوی دانشیان عامه و خاصه، نوشتههایی در دست است، اما درباره سیر تحوّل تقلید شیعه تا کنون کار مستقلی انجام نپذیرفته است. از این رو کتاب حاضر شاید نخستین تألیف مستقل در این باره باشد».
اما این کتاب نیز مثل آثار پیشین، بیشتر به گردآوری مباحثی با محوریت اجتهاد، فقه و سیر تحوّل علم فقه و برخی مباحث مرتبط با علوم حدیث، دست زده است. خود نگارنده در پیشگفتار کتابش به این مسأله اشاره کرده و میگوید: «آنچه در ابتدا از عنوان تاریخ تقلید در شیعه به نظر میرسد، سیر تاریخ تقلید در شیعه است؛ ولی بنده در تحقیقاتم تاریخ تقلید را فقط در مقوله تاریخی بودن آن مورد لحاظ قرار ندادم؛ بلکه سیر بحثی و کتابنگاری و چندین مقوله دیگر را نیز در این زمینه بررسی کردم» (ص۱۰). در حالیکه بهنظر میرسد امروزه مفهوم تاریخی بودن یک مسأله، آن اندازه هویت خود را پیدا کرده است که خواننده با ذهنیت مطالعه یک اثر تاریخی، سراغ کتاب برود و نه مسایل مختلف مرتبط با یک موضوع!
در گام دوم، نگارنده مشخص نمیکند که مخاطب کتابش کیست و اساساً هدف از تألیف آن چیست؟ اگر مخاطب عام و دانشگاهی مورد نظر است، بررسی تفصیلی و اجتهادی نظرات آخوند خراسانی، صاحب فصول و دیگر بزرگان فقه و اصول به چه کار مخاطب عام یا دانشگاهی میآید؟ اگر مخاطب این کتاب اهل تحقیق در فقه و حوزویان هستند، چنانچه از بررسی و نقد نظرات اصولیون سرشناس به نظر میرسد، آیا اساساً بهتر نبود که عنوان کتاب رساله اجتهاد و تقلید باشد؟ خصوصاً اینکه ادبیات کتاب، ادبیات رایج در دروس خارج است؛ مثلاً: «آیه، روایت، اجماع و حکم عقلی مستقلی بر وجوب و لزوم عمل بر اساس تقلید نیست تا واجب باشد که تقلید، مقدم بر عمل باشد؛ وگرنه لازم میآید عمل بدون تقلید باشد؛ بلکه آنچه بر عامی لازم است، این است که تقلید لازم است و اگر شخصی عمل به قول مجتهد کند یا اخذ به کلام او نماید، عرفاً صدق میکند که او تقلید کرده است؛ ولو عمل بر اساس تقلید صدق نکند. به عبارت دیگر اینجا بین تقلید و حجت خلط شده است؛ چون…» (ص ۱۷).
نکته سومی که به نظر میرسد تعریف و طرح دقیقی از آن ورای کتاب وجود ندارد، مشخص نبودن پرسش اصلی کتاب است؛ مسألهای که این کتاب قرار است به دنبال پاسخ بدان باشد مشخص نشده و معلوم نیست کدام مطلب جدیدی را قرار است مطرح کند. اساساً محور بخش زیادی از مباحث کتاب، اجتهاد و خود فقه است نه مسأله تقلید. فصل اول کتاب، به مباحث تقلید پرداخته است؛ اما نه از منظر تاریخی؛ بلکه از منظر یک رساله فقهی؛ به تعبیر دیگر سیر مباحث، بیشتر مبتنی بر خط سیر مباحث فقهی است نه مطالب تاریخی. فصل دوم نیز ارتباط مستقیمی با موضوع اصلی کتاب ندارد. خود نگارنده نیز به این مسأله واقف است و میگوید: «به سبب وابستگی فقه و فقها، به عنوان پیشدرآمد، خلاصه فقه و سیر تاریخی فقه و فقها و مباحث مقدماتی آن تحت عنوان نکتهها بیان میشود» (ص ۸۶).
فصل سوم اگرچه ظاهراً قصد بررسی تاریخ تقلید را دارد، اما آنچه در عمل اتفاق افتاده است، بیشتر تاریخ فقه است. گویی خواننده باید متوجه باشد که چون مقلّد در تقلید خود از مجتهد، احکام فقهی را تقلید میکند، تاریخ فقه، مستلزم تاریخ تقلید هم هست. نگارنده در اوایل این فصل مینویسد: «با مبعوث شدن پیامبر اکرم(ص) به نبوت و نزول تدریجی قرآن، سنگبنای فقه اسلامی پایه گذاری شد» (ص۱۳۰) و بنای بحث را با این زاویه دید تنظیم میکند و از همین رو در ادامه نیز تکیه بحث بر تشریع است؛ نه تقلید. مثلاً در جایی مینویسد: «با آنکه آیاتی که در مکه نازل شد حدود دوسوم مجموع آیات قرآن است، ولی مباحث فقهی کمی در آنها بیان شده… به نوشته مورخان در دوره سیزدهساله مکه جز احکام طهارت و نماز، حکم دیگری تشریع نشد…» (ص۱۳۲). در این بخش اساساً به شکل توجه مردم به احکام الهی آنطور که باید توجه نشده است و همانطور که گفته شد، ساختار بحث همان تبیین تاریخ تشریع و ابلاغ احکام به مردم است. در ادامه مباحث این فصل نیز محور غالب همین مسأله است؛ مثلاً: «همه اینها دلایلی است بر فراموش شدن فقه در میان عامه که از مهمترین دلایل پرداختن امام باقر و امام صادق(ع) به فقه و احیای آن در میان مردم در این دوره، همانا جلوگیری از تحریفی است که به یقین در تدوین و بازنویسی فقه روی میداد» (ص۱۹۲). سیر بحث از ابتدای این فصل (ص ۱۲۷) تا اواخر فصل (ص۲۶۲) به همین شکل پیش میرود و تنها در هفت صفحه آخر این فصل تحت عنوان «نگرشی کلی به پیروی احکام در زمان حضور» با راههای دستیابی شیعیان به احکام در دوره حضور، مباحثی به صورت کلی مطرح شده است.
فصل چهارم یعنی تقلید در زمان غیبت نیز به تاریخ فقه، حدیث و مجتهدان و محدّثان شیعه میپردازد و از مسأله تاریخ تقلید غفلت شده است؛ مثلاً نگارنده پس از نقل قولی از شیخ طوسی در ابتدا و انتهای استبصار مینویسد: «اظهارات شیخ طوسی در واقع شهادت صادقانهای است که نشان میدهد، این دانشمند، تمام سعی خود را کرد تا محتوای اصول و مصنفات اولیه را در قالب تألیفاتی نیکو و بدیع به جهان تشیع تقدیم کند و سعی خالصانه او در این مسیر ضامن حفظ و بقای این کتاب در طول تاریخ گردید» (ص ۲۸۰). البته در ادامه از عناوینی همچون «تقلید در زمان تحوّل اجتهاد» یا «تقلید در زمان اوج اخباریگری» استفاده شده؛ ولی اینها نیز بیش از عنوان بحث نیستند و متن کتاب بر اساس تاریخ اجتهاد تنظیم شده است.
فصل پنجم که به بررسی سیر علمی تقلید در آثار فقها پرداخته، بحث خوبی بهنظر میرسد؛ اما در عین حال حتی در مباحث این فصل که مرتبط با بحث تقلید هستند نیز بیش از آنکه رویکرد «تاریخی» مد نظر بوده باشد، رویکرد رایج در بررسیهای فقهی و اصولی مورد توجه مؤلف بوده است.
فصول بعدی کتاب نیز که تحت عنوان «مرجعیت و مباحث مرتبط» آمده است، با محور تاریخ مرجعیت تنظیم شده که در منابع مفصّلتر نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
توقع میرفت در این اثر به مسایلی همچون کانالهای ارتباطی مقلدان با مراجع، روش ارتباطات اقتصادی مقلدان و مراجع و تأثیرات این ارتباطات بر موضعگیریهای مراجع، شکل ارتباط مقلّدان با مجتهدان در تصمیمات کلان سیاسی مانند مشروطه و ارتباط قومیت مقلدین با قومیت مراجع تقلید پرداخته شود؛ در حالیکه به اینگونه مباحث توجهی نشده است.
تنظیم مطالب، تبویب، ترتیب منطقی فصول و انتخاب عناوین و ارتباط آنها با تبیین موضوع نیز میتوانست بهتر از این باشد. عدم توجه به این مسأله باعث شده که برخی تکرارهای ملال آور، ذهن خواننده را خسته کند؛ مثلاً در فصل دوم، نگارنده یک بار در ابتدای فصل (ص۸۶) با عنوان «فقه در لغت» در یک پاراگراف لغت فقه را توضیح میدهد و چند صفحه بعد (ص ۹۶) دوباره به بررسی مفهوم لغوی فقه – البته این بار مفصلتر – میپردازد. در نمونهای دیگر، مفهوم تقلید یکبار در ابتدای کتاب بهصورت مفصّل بررسی میشود و دوباره در صفحه ۳۱۳ به صورت مختصر بررسی میگردد.
در مجموع به نظر میرسد اگر نگارنده رویکردی مشخص را در کار خود مطرح میکرد و با همان رویکرد به مسایل میپرداخت، این اثر میتوانست اثری مورد قبول باشد؛ اما تکثر رویکردها، خواننده را دچار سردرگمی میکند. بهعلاوه همانطور که تأکید شد، اساساً نوع نگاه نگارنده به مسأله تاریخ تقلید، از بالا و مبتنی بر مسأله اجتهاد است و آنطور که از یک اثر تاریخی توقع میرود، از پایین و مبتنی بر نوع عملکرد توده مقلّدان و مسایل مرتبط با آنان در ارتباط با مسأله تقلید و مرجعیت مورد توجه قرار نگرفته است.
جواز تقلید ابتدایی از فقیه اعلم میت