مدتی است بعضی دوستان حزبﷲی و دوستار انقلاب با استناد به روایتی که در ادامه خواهد آمد، اینطور نتیجه گرفتهاند که «ما بهعنوان سربازان ولایت، نباید منتظر امر ولیّ باشیم؛ چهبسا ولیّ بنا به مصالحی، در مورد فلان موضوع یا فلان شخص، سکوت کرده و نظر صریح خود را اعلان نکند؛ لذا بر ماست که زمینه را برای اعلان نظر ایشان فراهم کنیم و به قولی میدان مین را از جلوی پای ایشان باز نماییم».
بهعنوان نمونه به دو مورد از نتایج این تفکر و دیدگاه میتوان اشاره کرد:
۱) یکی از بزرگان حوزه، معتقد است باید با قراین مختلف «اصل» نظر رهبری را کشف کرد؛ آنجا که میگوید: «فهمیدن نظرات مقام رهبری معظم انقلاب، کار سادهای نیست و باید از طریق قراین و سخنان از اصل نظراتشان مطلع شد» (خبرگزاری مهر، ۱۶ مرداد ۱۳۸۶).
۲) یکی از روزنامهنگاران انقلاب، در پی اجازه رهبر انقلاب برای مذاکره با آمریکا دربارهی مسایل عراق در سال ۸۶ ، ضمن مقالهای نوشت: «از دولت نهم انتظار میرود منویات اصلی آقا را بهدرستی دریابد و به عرصهای که سمت و سوی فریب و رنگ و بوی سوءاستفاده آمریکاییها از آن به مشام میرسد پای نگذارد. ممکن است آقا اجازه داده باشند [که با آمریکا مذاکره شود]؛ ولی باید حضرت ایشان از ژرفای قلب مبارک خویش راضی هم باشند. آیا راضی هستند؟» (۳۰ اردیبهشت ۸۶).
اما به این دیدگاه چند اشکال اساسی وارد است:
أ) کشف نظر حقیقی «ولی» از عهده هرکسی برنمیآید و بنابراین ممکن است هرکسی از ظن خود اجتهادی کند و نتیجهای حاصل کرده و معالأسف مبنای اقدام و عمل قرار دهد. این موضوع به خودی خود میتواند جامعه و امت اسلامی را به سمت حرج و مرج و نوعی آنارشیسم ببرد؛ مانند قضیة حمله به کوی دانشگاه که بدون اطلاع نهادهای انتظامی و حاکمیتی و به اسم دفاع از رهبری در سال های ۷۸ و ۸۸ توسط برخی افراد انجام گرفت و بعدها رهبر انقلاب، مورد دوم را تخلف و جنایت نامیدند (۴ شهریور ۸۸) و در مورد اتفاق اول فرمودند: «این حادثه تلخ، قلب مرا جریحهدار کرد؛ حادثه غیرقابل قبولی در جمهوری اسلامی بود» (۲۱ تیر ۷۸).
ب) چهبسا اجتهاد افراد برای کشف نظر «ولی»، موجب شود نظری که اصلاً نظر ایشان نبوده، ناخواسته به ایشان تحمیل گردد. بهعبارت دیگر ایشان با عمل انجامشده روبهرو شوند؛ بهصورتی که از طرفی پیگیری آن، موجب ناراحتی و بهنوعی نارضایتی «ولی» و بازگشت از آن نیز غیرممکن است. دراینباره، روایت زیر قابل تأمل است:
زنى خدمت امام على(ع) آمد و گفت: اى امیرمؤمنان؛ من زنا دادهام؛ مرا پاک کن… . حضرت به وى فرمود برو وضع حمل کن و پس از آن بیا تا پاکت کنم. پس از مدتى آن زن خدمت ایشان آمد؛ در حالى که وضع حمل کرده بود و دوباره اقرار کرد… امیرالمومنین(ع) فرمود: فعلاً برو و فرزند خود را دو سال کامل شیر بده. پس از دو سال آن زن برگشت و بار دیگر اقرار کرد… سپس حضرت فرمود: فعلاً برو و تربیت او را برعهده بگیر تا بهطور مناسب خوردن و آشامیدن را فراگیرد و زمین نخورد و در چاه نیفتد. زن از نزد ایشان با گریه خارج شد و در راه با عمرو بن حریث مخزومى مواجه گردید. او گفت: چرا گریه مىکنى؟ آن زن، ماوقع و دستور امیرالمومنین(ع) را برایش شرح داد. عمرو بن حریث گفت: بهسوى على(ع) برگرد، من کفالت فرزندت را برعهده مىگیرم. زن نیز برگشت و به على(ع) گفت: عمرو، فرزندم را کفالت میکند. در این هنگام حضرت گفت: خدایا چهار اقرار ثابت شد؛ آنگاه در حالى که صورتش سرخ شده بود، با ناراحتى نگاهى به عمرو انداخت. عمرو وقتى این حالت را دید گفت: اى امیرمؤمنان من فکر مىکردم شما از این کار من خوشتان مىآید؛ پس متکفل امور فرزندش شدهام؛ اما حال که ناراحت هستید چنین کارى را نمىکنم. حضرت فرمود: حال که چهار اقرارش کامل شد این حرف را مى زنى؟ (یعنى خوب بود قبل از آن از من نظر مىخواستى؛ آنگاه من نارضایتى خود را اعلام مىکردم؛ نه حالا که چهار اقرارش کامل شده و باید رجم شود) سپس فرمود: حال سرپرستى آن کودک را با خوارى و ذلت برعهده بگیر. سپس دستور داد تا آن زن را رجم کردند» (شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج۱۸، ص۳۷۹).
ج) واکنش و مخالفت بزرگان انقلاب در مورد این دیدگاه، گواه دیگری است بر اشتباه بودن آن؛ مثلاً هنگامی که نظر مرحوم آیتﷲ مهدوی کنی طاب ثراه را در این مورد جویا شدیم، این سیاستمدار صادق و یار دیرینه امام و رهبری با تیزبینی خاص خود، آن را مردود دانسته و فرمودند: «حرف بیخودی است».
د) مفهوم این دیدگاه، صددرصد خلاف واقع و مروت است؛ چون در پیشفرض این دیدگاه، بهطور کاملاً ناخواسته شخصیت «ولی» اینگونه معرفی میشود: شخصی که شجاعت اظهار نظر ندارد یا مبسوطالید نیست و همینطور نظرات علنی وی با نظرات غیرعلنی و خصوصی، مغایر و حتی متناقض است؛ یعنی ممکن است در علن به ناچار کسی را تأیید کند که در غیرعلن ابدا مورد تأییدش نیست؛ در حالی که رهبری معظم انقلاب صریحاً بیان فرمودهاند: «مبادا کسی تصور کند که رهبری یک نظری دارد که برخلاف آنچه که بهعنوان نظر رسمی مطرح میشود، در خفا به بعضی از خواص و خلّصین، آن نظر را منتقل میکند که اجرا کنند؛ مطلقاً چنین چیزی نیست. اگر کسی چنین تصور کند، تصور خطایی است؛ اگر نسبت بدهد، گناه کبیرهای انجام داده. نظرات و مواضع رهبری همینی است که صریحاً اعلام میشود؛ همینی است که من صریحاً اعلام میکنم…. نه جایز است، نه شایسته است که مواضع دیگری غیر از آنچه که رهبری به صورت علنی و صریح بهعنوان مواضع خودش اعلام میکند، وجود داشته باشد؛ نه! همینی است که دارم میگویم» (۳۱ مرداد ۸۹).
ه) یکی از اصلیترین استنادات صاحبان این دیدگاه به روایتی است از بخشش یک مرتد توسط پیامبر اکرم(ص) که تفسیر شریف مجمعالبیان، ذیل آیه ۹۳ سوره مبارکه انعام، شأن نزول آیه را عبدﷲ بن سعد بن أبی سرح ذکر کرده است؛ شخصی که پیامبر اکرم(ص) قبلاً دستوری مبنی بر کشتن وی صادر فرموده بود. ادامه روایت از قول تفسیر مجمعالبیان:
… و ﻫﺪﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺹ ﺩﻣﻪ ﻓﻠﻤﺎ ﻛﺎﻥ ﻳﻮﻡ ﺍﻟﻔﺘﺢ جآء ﺑﻪ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻭ ﻗﺪ ﺃﺧﺬ ﺑﻴﺪﻩ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺹ ﻓﻲ ﺍﻟﻤﺴﺠﺪ ﻓﻘﺎﻝ «ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ؛ ﺍﻋﻒ ﻋﻨﻪ» ﻓﺴﻜﺖ ﺭﺳﻮﻝﺍﻟﻠﻪ ﺹ ﺛﻢ ﺃﻋﺎﺩ ﻓﺴﻜﺖ ﺛﻢ ﺃﻋﺎﺩ ﻓَﻘَﺪ قال ص: «ﻫﻮ ﻟﻚ». ﻓﻠﻤﺎ ﻣﺮ ﻗﺎﻝ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺹ ﻟﺄﺻﺤﺎﺑﻪ: «ﺃﻟﻢ ﺃﻗﻞ ﻣﻦ ﺭﺁﻩ ﻓﻠﻴﻘﺘﻠﻪ؟». ﻓﻘﺎﻝ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺑﺸﺮ: «ﻛﺎﻧﺖ ﻋﻴﻨﻲ ﺇﻟﻴﻚ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺃﻥ ﺗﺸﻴﺮ ﺇﻟﻲّ ﻓﺄﻗﺘﻠﻪ». ﻓﻘﺎﻝ ﺹ: «الأنبیاء لا ﻳﻘﺘﻠﻮﻥ ﺑﺎﻟﺈﺷﺎﺭﺓ».
(ترجمه) و پیامبر(ص) خون او را مباح دانست. روز فتح مکه، عثمان وی را آورد در حالیکه دست او را گرفته بود و بر پیامبر(ص) که در مسجد نشسته بود وارد شد. عثمان گفت: «ای پیامبر(ص)؛ از او درگذر و او را ببخش». پس پیامبر(ص) سکوت کرد. عثمان دوباره سخن خود را بازگو کرد و پیامبر(ص) سکوت نمود. عثمان سخن خود را برای سومین بار تکرار کرد. پس پیامبر(ص) فرمود: «بخشیدم؛ در اختیار تو باشد». هنگامی که عثمان رفت، پیامبر(ص) به صحابه فرمود: «مگر نگفته بودم هرکس او را دید پس باید وی را بکشد!؟». عبدﷲ بن بشر عرض کرد: «چشم من به شما بود ای رسول خدا که اشاره به من کنید تا وی را بکشم». پیامبر(ص) فرمود: «پیامبران به اشاره کسی را نمیکشند» (مجمع البیان، طبع مرتضوی، ج ۴، ص ۱۵۰)
برداشت اشتباه و غلطی که از این روایت شده این است که پیامبر(ص) از گفتن حکم خود در مورد آن شخص محذور بوده و توقع داشتهاند اصحاب خود دست بهکار شده و حکم وی را کشف نموده، آن شخص را به قتل برسانند و منتظر حکم و سخن پیامبر(ص) نباشند! اما این برداشت، کاملاً اشتباه است و قرینه آن، این جملهی پیامبر(ص) که فرمود: «ﺃﻟﻢ ﺃﻗﻞ ﻣﻦ ﺭﺁﻩ ﻓﻠﻴﻘﺘﻠﻪ» (مگر نگفته بودم هرکس او را دید پس باید وی را بکشد!؟)؛ یعنی حکم پیامبر(ص) در مورد آن شخص قبلاً بیان شده بود و در واقع اعتراض پیامبر(ص) به صحابه این نیست که چرا منتظر سخن من شده و اقدامی نکردهاند؛ بلکه اعتراض ایشان این است که چرا به دستوری که قبلاً بیان شده بود و صحابه از آن آگاهی کامل داشتند، بیتوجهی شده است؟
وظیفه چیست؟
در پایان باید دانست که وظیفه اصلی چیست؟ آیا باید نشست و تماشاچی بود و حرفی نزد و تحلیلی از حوادث واقعه نداشت؟ آیا باید منتظر باشیم تا «ولی» با استفاده از مقام فصلالخطابیِ خود، حکمی صادر کند و پس از اعلام نظر، ما تأیید کنیم؟ بهسان معما چو حل گشت آسان شود… در این مورد نیز ذکر چند نکته لازم است:
أ) شکی نیست که هر انسان روشنضمیری باید مطالعه کند، بیاندیشد و خود صاحب تحلیل باشد؛ مطالعه داشته باشد؛ اما تحلیل او برای خود او باشد؛ نه اینکه صرفاً بازگوکننده تحلیلهای ژورنالیستی سایتها، روزنامهها یا اشخاص موجه باشد. رهبری معظم انقلاب در این باره به جوانان، توصیه فرمودند: «معرفتهاتان را بالا ببرید عزیزان من! سقف معرفت خودتان را سایتهای سیاسی و اوراق روزنامهها و پرسهزدن در سایتهای گوناگون قرار ندهید؛ سقف معرفت شما اینها نیست. سطح معرفت را بالا ببرید» (۱۶ مرداد ۹۱).
«دانشجو باید در زمینهى مسایل گوناگون کشور، مسایل اجتماعى، مسایل اقتصادى، مسایل سیاسى، تحلیل در اختیار مردم بگذارد؛ یعنى مردم بایستى بتوانند از تحلیل دانشجویان بهرهمند بشوند، استفاده کنند؛ قدرت تحلیل دانشجو باید این [طور] باشد. اینهم متکى است به مطالعه؛ باید مطالعه کنند. اینجور نباشد که نگاه دانشجو صرفاً نگاه احساسى [باشد]؛ دادههاى ذهنى شما فقط مسایل روزنامهاى نباشد؛ روى مسایل فکر کنید؛ مطالعه کنید؛ بحث کنید» (۱ مرداد ۹۳)
ب) اولاً منتظر ماندن برای اعلان نظر «ولی» ممکن است کارها را با مشکل روبهرو کند؛ لذا برای تحلیل موضوعات مختلف نمیتوان دست روی دست گذاشت و منتظر ماند که «ولی» اعلام نظر کند. ثانیاً هیچکس نمیتواند – و حق ندارد – از جانب «ولی» و از زبان وی حرفی بزند یا موضعی اتخاذ کند و بگوید در این مورد، نظر «ولی» چنین و چنان است؛ حال آنکه «ولی» در آن موضوع اظهار نظر نکرده است.
در مورد مسئله نخست رهبری معظم انقلاب در دیدار دانشجویان فرمودند: «شما بهعنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید؛ تکلیفتان را احساس کنید؛ تحلیل داشته باشید؛ نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید. اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى دربارهى فلانشخص، یا فلانحرکت، یا فلانعمل، یا فلانسیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضعگیرى کنید؛ نه؛ اینکه کارها را قفل خواهد کرد» (۱ مرداد ۹۳)
در مورد مسئله دوم نیز دفتر ایشان در تاریخ ۱۱ خرداد ۹۰ اطلاعیه زیر را صادر نمود:
باسمه تعالی
باتوجه به برخی اظهارات درخصوص تدابیر و بیانات و مواضع مقام معظّم رهبری مدظلّهالعالی که حاوی مطالب خلاف واقع بوده و از راههای غیرموثق و غیرمستند در اختیار گویندگان آنها قرار گرفته است، ضمن تحذیر آقایان محترم از نقل این قبیل مطالب بیاساس، مؤکّداً یادآوری میشود که اخبار مربوط به معظّمله صرفاً از مجاری رسمی انتشار مییابد و از رسانهها (خبرگزاریها، مطبوعات و سایتها و …) انتظار میرود از درج مطالبی که به شیوههای دیگر منتشر میشود، جداً خودداری کنند.
ج) در تحلیلها – و به تبع آن در اظهارنظرها – باید از پیروی هوای نفس خود یا دیگران برحذر بود. تحلیل و تحقیق، به همان اندازه که به مطالعه و اطلاعات صحیح، موثق و بیعیب نیاز دارد، به همان اندازه – و بلکه بیشتر – به رعایت تقوا و اصل بیطرفی نیازمند است. رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «به صحنه نگاه کنید، تصمیمگیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد. تقوا یعنى اسیر هواى نَفْس نشدن در جانبدارى و طرفدارى یا در مخالفت و معارضه؛ در انتقاد یا در تمجید. این را رعایت کنید» (۱ مرداد ۹۳).
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش
۹ دی؛ روز پیوند عاشورایی امام و امت
آیتاللهالعظمی گلپایگانی، مودّی به آداب سنت
ورود محتاطانه آیتالله سیستانی به فضای سیاسی عراق یک تاکتیک است/ تعریف جایگاه حقوقی برای مرجعیت اعلی شرایط بهتری برای آینده عراق رقم میزند