در این نشست علمی که با حضور صاحب نظران، اساتید و طلاب و دانشجویان برگزار گردید، ابتدا دبیر علمی نشست حجتالاسلام سید قاسم رزاقی موسوی با بیان اینکه حوزه مطالعات خاورشناسان درباره اسلام بسیار گسترده و قدیمی است گفت: آنچه نقد آثار خاورشناسان را ضروری میسازد، مرجعیت علمی خاورشناسان است؛ چون تصویری که از اسلام در مراکز علمی غرب عرضه می شود، از منابعی است که توسط خاورشناسان نگاشته و پژوهش شده است. بنابراین بررسی، گونه شناسی، نقد، تجزیه و تحلیل آثار آنها بهصورت عالمانه و به دور از افراط و تفریط برای ما اولویتدار و بااهمیت است.
در ادامه نشست، آقای طاووسی مسرور گفت: تبلیغ به دو شیوه ایجابی و سلبی است؛ شیوه ایجابی تبلیغ به وفور دیده میشود؛ اما شیوه سلبی که کمتر شاهد آن هستیم، بررسی آثار مستشرقین و شبهاتی است که وارد نمودهاند. اساساً مستشرقان دو دستهاند: برخی کار علمی و متقن مینویسند و ما از آن استفاده میکنیم؛ مثلاً اتان کولبرگ کتاب كتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او را مینویسد تا مرجعیت شیعهشناسی را بهنام خود ثبت کند؛ چون با وجود محدوديت موضوع، گام مهمى در كتابشناسى اسلامى بهويژه شيعه است. برخی نیز مغرضانه و غیرمتقن مینویسند؛ مثلاً هانری لامنس؛ آثار وی سرشار از تعصب و عاری از هرگونه انصاف در تحلیل مطالب و امانت در نقل و برداشت از متون است و بهراستی میتوان او را یکی از بدترین نمونههای مستشرقانی دانست که درباره اسلام نگارش و اظهار نظر کردهاند. بنابراین نمیتوان همه مستشرقان را به یک چشم نگاه کرد. البته برخی به دین اسلام گرایش پیدا میکنند؛ مثل خانم آنه ماری شیمن؛ اگرچه این مطلب رسماً در هیچ جا اعلام نشد؛ اما حتی پس از فوت ایشان بر روی سنگ قبرش حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) نگاشته شد: «الناس نیام، فاذا ماتوا انتبهوا»؛ «مردم در خواباند؛ وقتی میمیرند بیدار میشوند».
وی بیان داشت: شاید باورش سخت باشد که در فضای عمومی غرب، تصور ناقص یا غلطی از برخی امور مانند عاشورا وجود دارد؛ در حالیکه از نظر ما از روشترین مفاهیم است. به علاوه ممکن است از نظر پژوهشی، موضوعی از نظر ما بسیار مهم باشد – مثلاً نهجالبلاغه – اما به دلایل مختلف، نظر مستشرقان و شیعهپژوهان غربی را کمتر به خود جلب کرده باشد. غدیر هم از اینگونه موضوعات است که در پژوهشهای غربی کمتر به آن پرداخته شده یا درخور اهمیتش به آن توجه نشده است؛ حتی گاهی بهگونهای نامناسب از آن بحث شده یا در مواردی اهمیت آن انکار شده است؛ چنانکه رابرت گیلو در مقاله خود درباره معرفی جدیدترین آثار درباره تاریخ تشیع امامی در دوره متقدم، به وضوح به رویکرد منفی پژوهشگران غربی نسبت به غدیر اشاره کرده است.
بنابراین درغرب پژوهش کمتری در این زمینه انجام شده است؛ این امر علتهای مختلفی دارد: یکی از آنها نگاه بدبینانه به احادیث اسلامی است. از نگاه آنها ضعف سندی وجود دارد. درک عمومی غرب نسبت به این موارد بسیار پایین است. دکتر محمدرضا فخر روحانی مقالهای دارد که در آن، آثار غربیها درباره عاشورا را بررسی کرده است. در خوشبینانهترین حالت، مستشرقین عموماً به دیدگاه اهل سنت درباره غدیر پرداختهاند یا اینکه حقیقت موضوع را غیرقابل کشف دانسته از آن رد شدهاند. بنابراین بسیاری از شیعهشناسان به مباحث حساس که میرسند، غیرمتقن و غیرعلمی بحث کردهاند. مثلاً یکی از آنها گفته است پیامبر(ص) درباره جانشینی خود حکمی بهجای نگذاشته است. یا یکی دیگر میگوید: اگر غدیر ۳۰۰ معنی داشته باشد، هیچکدام بهمعنای جانشینی نیست. خانم لئورا وچا ولیری شرقشناس ایتالیایی، یک مدخل برای غدیر در دایرةالمعارف اسلام باز میکند؛ اما دید بسیار منفی دارد. او در دائرةالمعارف خویش، این موضوع را که علی(ع) واقعاً امید داشت تا جانشین پیامبر(ص) شود، مورد تردید میداند؛ چون اعراب طبق سنت، رئیس خود را از میان ریشسفیدان انتخاب میکردند و علی در آن زمان تنها کمی بیش از سی سال سن داشت و اعتبار لازم برای جانشینی محمد را طبق سنن اعراب نداشت. ولیری معتقد است: شیعیان با حدیثسازی یا تفسیر به مطلوب کلمات منتسب به محمد، بر این موضوع پای میفشارند که او قصد داشته تا علی را بهعنوان جانشین خود برگزیند؛ حال آنکه جای هیچ شکی نیست که در هنگام واپسین بیماری، محمد سخنی در مورد جانشین خود بیان ننمود. بنابراین وی مطالبی را بیان میکند که بسیاری از علمای اهل تسنن نیز با آنها مخالفاند. رابرت گرین مقالهای دارد که بنده آن را ترجمه کردهام و در مجله امامتشناسی منتشر شده است؛ در مقدمه مینویسد: «حافظه تاریخی تشیع یک اصلی دارد که علی جانشین پیامبر است». وی میگوید غدیر داستانسرایی شیعه است؛ اگرچه مادلونگ میگوید این مطلب توجیه علمی ندارد و قابل نقد است.
این کارشناس تاریخ در ادامه مباحث خویش بیان داشت که در میان آثار غربی مهمترین کتاب درباره مسأله جانشینی پیامبر(ص) کتاب جانشینی حضرت محمد(ص)؛ پژوهشی درباره نخستین اثر پروفسور ویلفرد مادلونگ است که به فارسی ترجمه شده و بهعنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران نیز برگزیده شده است. مادلونگ در این کتاب علاوه بر بحث از حدیث غدیر، با نگرشی تازه به آیات قرآن راهکاری نوین در اثبات حق جانشینی امام علی(ع) بر اساس آیات قرآن کریم مطرح کرده و جایگاه مهمی برای قرآن در نظر گرفته که سابقه نداشته است. مادلونگ میگوید: جانشینی علی هم بر اساس آیات قرآن و هم براساس سنت جانشینی در عرب قابل توجیه است؛ آنچه قابل توجیه نیست و دلیلی ندارد، خلافت ابوبکر است. مادلونگ دوجا در کتابش به حدیث غدیر پرداخته است؛ هرچند خیلی به حدیث غدیر بها نداده است؛ نهایت چیزی که میگوید این است که پیامبر در اواخر عمرش از علی حمایت کرده است و نهایتاً از حدیث غدیر همین فهمیده میشود. بنابراین نگاه ایشان کاملاً حداقلی است.
آنچه در کتاب مادلونگ جالب است، اثبات جانشینی علی(ع) از طریق آیات قران است. شاید گفته شود چیز جدیدی نیست و آیات «انما ولیکم ﷲ» و… را داریم؛ اما ایشان سراغ این آیات نرفته است. مادلونگ میگوید: اگر به گفتمان قرآن مراجعه نمایید به این نتیجه میرسید که انبیا و برگزیدگان الهی در قرآن همگی دین خود را از طریق وابستگان نسبی در خاندان پاکی که خداوند مقرر کرده بود ادامه دادند و بر اساس این امر و پاکی و طهارت خاندان خاص پیامبر هیچکس جز امام علی نباید جانشین پیامبر میشد. وی معتقد است با توجه به رسوم عربان آن زمان – خصوصاً رسوم قریش – جانشینی موروثی معمول بوده و قرآن بر اهمیت پیوند خونی میان پیامبران و خصوصاً اهل بیت تأکید ورزیده است و همچنین بحث حمایت انصار از خلیفهشدن علی، ابوبکر میدانست که تشکیل یک شورا برای انتخاب خلیفه به انتخاب علی میانجامد و به همین دلیل به شکل حسابشدهای جریانهای سیاسی را برای خلیفهشدن خودش هدایت کرد. بنابراین آیات قرآن نشان میدهد که یکسری افراد ویژگیهایی دارند که بقیه ندارند و جانشین مدنظر قرآن برای پیامبر(ص)، فقط امیرالمؤمنین(ع) است.
در ادامه این نشست حجتالاسلام دکتر حبیبﷲ بابایی، مدیر گروه مطالعات تمدنی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به بیان مباحث خویش پرداخت. وی در ابتدا گفت: شبههای که درباره عاشورا در میان مستشرقان مطرح شده است – که عاشورا یک فتنه است – درباره غدیر هم هست؛ یعنی غدیر منجر به شکاف و اختلاف در امت اسلامی شده است. از همین منظر، شرقشناسان به ما تحمیل کردهاند که با غدیر نمیتوانید به امت اسلامی فکر کنید و اساساً این شکاف قابل جبران نیست. بنابراین اگر دنبال وحدت و انسجام هستید، باید مباحث دیگر امت اسلامی را برجسته نمایید.
اساساً شرقشناسان در شناخت شرق در مقایسه با متفکرین غربی که به مطالعه غرب پرداختهاند، متفاوت عمل کردند. باید دید شرقشناسان به پدیدههای تاریخی غرب چگونه مینگرند و آیا در مطالعات موضوعات شرقی همان متد و رویکرد را دارند یا نه با مای شرقی به عنوان یک غیر(other) تعامل میکنند. مثلاً وقتی ارنست کاسیرر مسئله روشنگری را مطرح میکند یا وقتی بورکهارت رنسانس را بررسی میکند، آیا رویکردشان به این موضوعات بهصورت یک گفتمان است؟ بسیاری از شرقشناسان و شیعهشناسان چنین رویکردی به شرق، اسلام، تشیع و غدیر ندارند. شاید بتوان منطق غرب در شناخت شرق را در شش گزاره خلاصه کرد:
- آنها (شرقیها) غیر (Other) از ما (غربیها) و متفاوت هستند؛
- آنها از ما غربیها پایینتر هستند؛
- آنها نمیتوانند خود را بشناسند؛ بلکه باید به کمک ما بشناسنند؛
- آنها اگر میخواهند تفکر یا پیشرفت داشته باشند باید مسیر ما را طی کنند؛
- آنها لایق فرآوردههای ما غربیها نیستند (برهمین اساس غرب ما را شایسته مدرنبودن و مثلاً مشروطه داشتن نمیداند)؛
- آنها برای ما تهدید هستند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی همچنین گفت: همواره متفکر غربی در تجربه تمدنیاش در دنیای غرب، با مسأله تکثیر و تنوع مواجهه بوده و سعی کرده است راه حلی برای آن ایجاد کند. این مسأله باعث شده غرب غیرهای خودش را هم از این منظر نگاه کند؛ چون من پارهپاره بودهام شرق نیز حتماً پارهپاره و متکثر بوده است. این مطلب باعث شده مسأله بسیاری از مستشرقان در تحلیل تمدن اسلامی، بحث وحدت و کثرت و نیز تنوع و تعدد فرهنگی بشود. مارشال هاجسون در کتاب سه جلدى خودش «The Venture of Islam» که بهنام «مخاطرات اسلام» ترجمه شده است – که بهنظر بنده باید به نام اعجاز اسلام ترجمه میشد – ملیتهای مختلف و فرهنگهای متنوع در درون تمدن اسلامی را بهعنوان مسأله مطالعاتی خود انتخاب میکند. البته وی به عناصر وحدتزایی در تمدن اسلامی هم اشاره میکند و معتقد است یکی از عناصر وحدتزا قرآن است؛ ولی در عین حال بدین نکته اشاره میکند که بسیاری از غربیها قرآن را تکهتکه میبینند و وحدتی در آن مشاهده نمیکنند.
وی در ادامه با اشاره به نگاه فرقهای به شیعه در برخی کتب مستشرقان اظهار داشت: متأسفانه در کتب و منابع خاورشناسان غربی، نگاه جامع و کلانی نسبت به شیعه وجود ندارد و برای شیعه جای مؤثری در تمدن نوین اسلامی نمیماند. با همین رویکرد، مسأله غدیر هم در نگاه شرقشناسان همواره یک واقعه و رخداد تلقی شده، نه یک فرهنگ و نه یک گفتمان. حتی مادلونگ هم که خیلی مسأله غدیر را بسط میدهد، آن را یک واقعه تفسیر میکند؛ نه یک فرهنگی که آینده دنیای اسلام را متأثر کرد. مشکل شرقشناسان در مسایلی مانند غدیر و عاشورا، نداشتن حس و باور به مسأله است و همین باعث میشود که آنها از درک درست آن عاجز بمانند؛ لذا نوعاً به غدیر بهعنوان عامل نفاق، شکاف، شقاق و اختلاف نگاه میکنند و معتقدند مسأله غدیر با گفتمان تمدن اسلامی در تضاد است. این امر برای مستشرقی که از زمینه فرهنگی متنوع به آن نگاه میکند، دردسرساز است.
در ادامه جلسه حجتالاسلام بابایی ضمن بیان دو تقریری که از مسأله غدیر وجود دارد، راه حلهای پیشنهادی خود را در راستای حل پارادوکس غدیر و تمدن اسلامی تبیین نمود. تقریر اول از غدیر و امت اسلامی این است که غدیر عامل اختلاف تمدنی است و همواره در تمدن اسلامی این مقوله برای ما شقاق و نفاق ایجاد کرده است. تقریر دیگر این است که با توجه به آیه اکمال (الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی) غدیر اکمال دین است؛ همچنین تحقق دین بهگونهی جامع فقط در مقیاس تمدنی ممکن میشود. حال سؤال این است: اگر اکمال دین به غدیر و تحقق جامع دین هم به تحقق تمدنی آن است، چگونه با غدیری که در آن اختلافات بنیادین وجود دارد، میتوان امت اسلامی را خلق کرد و انسجام اجتماعی را در مقیاس تمدنی بهوجود آورد؟ این مسأله برای ما مسلمانان بهعنوان یک مسئله الهیاتی تمدنی است و باید معضل آن را حل کنیم.
دکتر بابایی در ادامه جلسه راه حلهای پیشنهادی خود را اینگونه مطرح کرد:
راه حل اول: اگر ما نوعی از ولایت اجتماعی و ولایت فرهنگی را برای ائمه معصومین(ع) در نظر بگیریم – که در مناظرات امام رضا(ع)، در ادعیه امام سجاد(ع) و در مدرسۀ امام صادق(ع) تبلور پیدا میکند – این ولایت فکری و فرهنگی در بسیاری از مواقع میتواند عامل وحدت باشد و پایه و اساس امت اسلامی قرار گیرد؛ تفکر و فرهنگ والایی که دیگران در برابر آن تمکین کنند. از این منظر، غدیر نهتنها هیچ تناقض و تضادی با تمدن اسلامی ندارد، بلکه میتواند باعث اتحاد هم باشد.
راه حل دوم: تأکید بر ولایت باطنی و قلبی است که در تراث عرفای اسلامی – اعم از شیعه و سنی – بدان اشاره شده است.
راه حل سوم: تحلیل درست از ولایت به معنای امامت و زعامت سیاسی است تا معلوم شود که در مقایسه خلافت با امامت، کدامین الگو میتواند گنجایش و ظرفیت همزیستی میان مذاهب مختلف اسلامی و حتی ادیان مختلف الهی را داشته باشد. اگر بهلحاظ نظری و تاریخی ثابت شود که ولایت چنین گنجایش و سعهای دارد که میتواند ملیتها، فرهنگها، مذاهب و ادیان مختلف را درون خود جا دهد و مسیر را برای نوعی همزیستی و انسجام اجتماعی و بلکه اخوت اسلامی و حتی اخوت انسانی فراهم کند، آنگاه ولایت در معنای خاص و رادیکال خود هم منافاتی با مقوله امت و تمدن اسلامی نخواهد داشت و هرگز موجب خلاف و شکاف در میان مسلمانان نخواهد بود.