بحث ما در این جلسه به بررسی جوامع مسئول در فاجعه عاشورا اختصاص دارد. پیش از ورود به بحث لازم است تأکید کنم حرکتی به عمق حرکت امام حسین(ع) را نمیتوان به سادگی تحلیل کرد که جماعتی از حضرت دعوت کردند و به او خیانت کردند؛ مسأله عمیقتر از این بوده است. با نگاهی به تاریخ کربلا درمییابیم چهار جامعه اصلی و اساسی در این موضوع درگیر بودند:
۱. جامعه مکه و مدینه
مکه و مدینه مرکز اصلی تمرکز دینی و اسلامی در آن دوره بودند و نگاههای مسلمانان نیز بدین دو شهر دوخته شده بود؛ چون تعداد زیادی از صحابه، تابعین و مؤمنین در آن زندگی میکردند. نکته قابل توجه درباره مکه و مدینه آن است که بر اساس شواهد تاریخی، این دو جامعه به سهولت از فاجعه عاشورا عبور کردند و واکنشی به این واقعه نشان ندادند. حتی از امام حسین(ع) نیز شواهدی نداریم که ایشان بخواهند به این دو جامعه تکیه کنند؛ بلکه شواهد تأکید میکنند که این دو جامعه در مقابل حاکمیت یزید مخالفتی نشان ندادند.
نکته عجیب آن است که واقعه «حرة» یکسال پس از شهادت امام حسین(ع) اتفاق افتاد. دلیل این مسأله هم آن بود که گروهی از اهل مدینه به شام رفتند و با وضعیت غیردینی یزید روبهرو شدند و از نزدیک دیدند که او شرابخواری میکند و زنانِ خواننده در دربارش آواز میخوانند و… . آنان به مدینه بازگشتند و وضعیت را برای اهل مدینه شرح دادند و آنها هم یزید را از حکومت خلع کردند. اما همانطور که گفته شد، همین جامعه در مقابل فجایع کربلا هیچ واکنشی نشان ندادند! این اتفاقات خود گویای یک فاجعه است: چرا صحابه و نسل پس از آنان در مقابل این فاجعه واکنشی نشان نداد؟! پس این دو مجتمع انسانی، موضع موافق با امام حسین(ع) نگرفتند؛ اگرچه دربرابر حضرت هم نایستادند.
حرکتی به عمق حرکت امام حسین(ع) را نمیتوان به سادگی تحلیل کرد که جماعتی از حضرت دعوت کردند و به او خیانت کردند؛ مسأله عمیقتر از این بوده است.
- جامعه شام
شام پایه اساسی سلطه عمومی بود و به واسطه این جامعه بود که دیگران تهدید یا تطمیع میشدند؛ مانند «گارد ریاست جمهوری» که حتی خود ارتش هم به واسطه این گارد تهدید میشد.
- جوامع اسلامی دیگر
هیچ موضعی از دیگر جوامع اسلامی در آن زمان علیه واقعه عاشورا و در حمایت و همراهی با امام حسین(ع) ثبت نشده است؛ غیر از حمایت گروهی از اهالی بصره برای حمایت از ایشان که البته آنان نیز عملاً نتوانستند کاری صورت دهند.
- جامعه کوفه
با توجه به اهمیت این جامعه در بحث عاشورا ابتدا لازم است به خصوصیات این شهر و جامعه آن اشارهای داشته باشیم. کوفه شهری جدید التأسیس بود (در سال ۱۷ق تأسیس شده بود) و تقریباً ۴۴ سال پس از تأسیس آن، واقعه طف اتفاق افتاد. نکته دیگر اینکه شهر کوفه اساساً شهری نظامی بود و دلیل جمع شدن مردم در آنجا نیز همین اصل بود. از آنجا که ارتش از قبایل متفاوتی تشکیل شده بود، هیچ هویت دیگری جز هویت نظامی باعث اجتماع مردم در این شهر نبود. بنابراین اساساً در کوفه با جامعهای یکپارچه روبهرو نیستیم. اما در کنار این مسأله باید به این نکته دقت کنیم که امام علی(ع) تمام تلاش و حرکت فرهنگی خود را بر این متمرکز کرد که کوفه را مرکز خلافت خود قرار دهد. از همین رو شهر کوفه ارتباط محکمی با امام علی(ع) پیدا کرد؛ ارتباطی که خود امام آن را ایجاد کرده بود.
اما در عین حال با نگاهی واقعگرایانه باید گفت که جامعه کوفه، جامعهای متشتّت بود. در همین جامعه بود که حرکت خوارج شکل گرفت. همچنین پس از شهادت امام حسن(ع) و سیطره معاویه پس از صلح، گروهی در داخل همین جامعه برای پیروی از بنیامیه تلاش کردند. بنابراین وقتی از جامعه کوفه سخن به میان میآوریم نباید فراموش کنیم که ما به هیچ وجه با جامعهای یکپارچه روبهرو نیستیم و دست کم با شش گروه مواجهیم:
- شیعه اهل بیت(ع): علاقهمندان به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) که در این شهر بودند و صادقانه به اهل بیت(ع) باور داشتند.
- حامیان سلطه اموی: افرادی مثل حسین بن نمیر و محمد بن اشعث بن قیس، شمر بن ذی الجوشن و… .
- خوارج: کسانی که با نام «حروریة» شناخته میشدند. در بسیاری از منابع تاریخی بر این تأکید میشود که گروهی از کوفیان از حروریه بودند. حتی بعضی روایات به این اشاره دارند که شبث بن ربعی اگرچه در شهادت امام حسین(ع) دست داشته، اما اموی نبوده؛ بلکه به حروریه یا خوارج منتسب است.
- موالیان ایرانی: گروهی از ایرانیان بودند که در کوفه زندگی میکردند. جامعه موالیان، اجتماع جدیدی در کوفه بود؛ چون این شهر حد واسط ایران آن روز و جامعه عربی بود.
- مصلحتاندیشان: افرادی که در هر مجتمعی پیدا میشوند. مصلحتاندیشان حتی در دعوت از امام حسین(ع) هم نقش داشتند؛ بعضی کسانی که در راه به امام ملحق شدند و امام از وضعیت کوفه از آنها پرسید به او گفتند: «… اما اشراف کوفه توجهی به تو نکردند، مگر برای اینکه تو را وسیله کسب اهداف مادی خود قرار دهند».
- توده مردم: وجه تمایز این گروه که گاهی بیش از ۹۰% مردم یک جامعه را تشکیل میدهند آن است که آنان هدایت میشوند ولی ثبات ندارند. البته کسی که توان تأثیرگذاری بر توده مردم را دارد، همان کسی است که آنها را به حرکت درمیآورد.
اینها گروههای ششگانه مؤثر در جامعه کوفه بودند. اما سؤال دیگری که بهوجود میآید آن است که چه کسی امام حسین(ع) را دعوت کرد؟ با نگاهی به اسناد دست اول تاریخی میتوان گفت که اجمالاً دو گروه به صورت مؤثر از امام حسین(ع) دعوت به عمل آوردند:
- مخلصان شیعیان اهل بیت: افرادی همچون سلیمان بن صرد خزاعی، مسلم بن عوسجه و… که اسامیشان در مصادر تاریخی معتبر ذکر شده است.
- نارضیان از حکومت اموی: این گروه پس از جنگهای پیدرپی که اهل کوفه با معاویه و اتباع او داشتند، بهوجود آمده بودند.
این نکته را باید در نظر داشت که انتقال حکومت به یزید بهصورت بیسابقهای در بین مسلمانان صورت گرفت و وی صراحتاً حکومت را به ارث برد! همچنین حکومت یزید وضعیت جدیدی داشت و هنوز پایههای آن تحکیم نشده بود.
وقتی این گروهها شناخته شدند، این سؤال پیش میآید که این دو دسته بر چه اساسی تصور میکردند که میتوانند موفق باشند؟ طبعا هر فرد یا گروهی که قصد ورود در یک کار را دارد علاقهمند به پیروزی در آن کار است و کسی علاقهای به شکست خوردن ندارد. در بحث ما سؤال این است که این گروهها برای پیروزی بر چه چیزهایی تکیه زده بودند؟ آنان برای پیروزی بر چند مسأله تأکید – یا امید – داشتند:
* جوان بودن حاکمیت یزید: یزید جوان بود و برای مسلمانان شناختهشده نبود؛ خصوصاً در آن زمان که وسایل ارتباطی ابتدایی بود. از همین رو معاویه در راه تحکیم حکومت یزید بر مسلمین تلاش زیادی کرد.
* علاقه بسیاری از توده مردم در کوفه به حکومت امام حسین(ع): این نکته در نامههای دعوت امام(ع) مورد توجه قرار گرفته است.
* سابقه تاریخی جنگ بین کوفه و شام: خصوصاً اینکه کوفه پس از شهادت امام علی(ع) و صلح امام حسن(ع) در مقابل شام شکستخورده محسوب میشد.
* جوان بودن حکومت یزید و سیطره نداشتن حکومت بر کوفه: از آنجا که حاکم جدیدی سر کار آمده بود، هنوز کار حکومت او تثبیت نشده بود و از همین رو در نامههای اهل کوفه بر عجله کردن در حرکت امام حسین(ع) تأکید میشد؛ تا پیش از اینکه قدرت حکومت مرکزی بر کوفه تثبیت شود، حکومت امام حسین(ع) به کوفه بیاید و کار را در دست بگیرد. از همین رو عبیدﷲ بن زیاد دقیقاً در موقف مخالف سعی میکند اولین نفری باشد که به کوفه وارد میشود. این نکته را شیعیان درک کرده بودند و در روایات تاریخی به این نکته اشاره شده است که شیعیان امید این را داشتند که امام حسین(ع) پیش از عبیدﷲ وارد کوفه شود.
انتقال حکومت به یزید بهصورت بیسابقهای در بین مسلمانان صورت گرفت و وی صراحتاً حکومت را به ارث برد!
* عادت داشتن اهل کوفه به تقسیم قدرت بین عراق و شام: جنگهای امام علی(ع) با اهل شام دلیلی بر این مسأله است. اساساً دعوتکنندگان از امام حسین(ع) در ابتدای امر قصد سیطره بر شام را نداشتند تا با مسأله سخت و پیچیدهای روبهرو باشند؛ بلکه هدفشان فقط حفظ عراق بود. این مسأله حتی در بعضی نامههای اهل عراق به امام(ع) نیز مطرح شده است که میگوید: «انه لیس علینا امام، فأقبِل لعلّ ﷲ یجمعنا علی الحق. و نعمان ابن بشیر فی قصر العمارة. لسنا نجتمع معه فی جمعة و لانخرج معه الی عید و لو قد بلغنا انک قد أقبلت الینا أخرجناه حتی نلحقه بالشام». بنابراین، هدف اصلی آنها سیطره بر کوفه و شاید پس از آن سیطره بر بصره بود تا حامیان یزید هم در شام بمانند.
* ارتباط بین امام حسین(ع) و اهل کوفه ارتباطی ناگهانی و خلقالساعة نبوده است؛ بلکه حتی از دوره معاویه شکل گرفته بود. این ارتباط مستمر به شناخت طرفین از یکدیگر کمک میکرد.
این شش عامل مشخص نشان میدهد که حرکت امام حسین(ع) – از دید جامعهشناسی و تحلیل سیاسی نیز – حرکتی خودسرانه و بیدلیل نبوده است. اما سؤالی که اینجا مطرح میشود آن است که ابن زیاد در مقابل این تدابیر چه کرد؟ او کارهای مختلفی کرد؛ از جمله:
- تطمیع توده مردم: ابن زیاد در سخنان خود به این اشاره میکند که «…این یزید بن معاویه است که بندگان خدا را اکرام میکند و آنان را از اموال بینیاز میکند». این یکی از سیاستهای ابن زیاد بود که البته به اعتقاد من، این مسأله تأثیر چندانی در جامعه کوفه نداشته است؛ چون کوفه ولو بهصورت نسبی آماده حکومت امام بود. شاید این سخن در برخی افراد سادهاندیش مؤثر بوده باشد.
- ترساندن مردم: اولاً پیشزمینه ذهنی مردم نسبت به ابن زیاد، تصوری همراه با ترس بود… پدر او نیز چنین بود و خودش نیز همینگونه بود. ثانیاً وی از تهدید مستقیم نیز استفاده کرد و در خطبهاش گفت: «و شلاق و شمشیر من علیه کسی است که انجام دستور مرا ترک کند و با عهد (امارت) من مخالفت کند…»؛ بنابراین هیچکس احساس امنیت نمیکرد.
- چنگ انداختن بر مدیریت کوفه: ابن زیاد برای تثبیت وضعیت حکومت خود بر کوفه، حسین بن نمیر – رئیس پلیس کوفه – را به شدت تهدید کرد و گفت: «مادرت به عزایت بنشیند اگر مسلم خارج شود و او را دستگیر نکنی». همین تهدیدها باعث شد که فضا در کوفه به شدت امنیتی شود و برخی افراد که میخواستند به امام(ع) خبر برسانند، توسط پلیس و افراد نظامی دستگیر شوند.
- دستگیری مجموعه ای از شخصیتهای شیعه: باید توجه داشت که دستگیری بدون دلیل افراد معروف و سرشناس، باعث تعجب و ترس میان مردم میشود. در عین حال به دستور ابن زیاد افرادی همچون مختار، سلیمان بن صرد خزاعی و… دستگیر و به زندان افکنده شدند. در منابع تاریخی تعداد دقیق این افراد مشخص نیست؛ ولی بهنظر میرسد تعدادشان زیاد باشد. طبری عبارتی را از خود ابنزیاد نقل میکند که میگوید: «یا لیتنی أخرجت أهل السجن فضربت أعناقهم» (ای کاش اهل زندان را خارج میکردم و همگی را گردن میزدم». از عبارت «اهل زندان» مشخص میشود که اولاً منظور مجرمان عادی نیست؛ ثانیاً تعدادشان زیاد است؛ چون منظور از «اهل زندان» نمیتواند تعداد دو یا سه نفر باشد.
- قتل مجموعهای از شخصیتهای شیعه: در دوره کوتاهی که ابن زیاد وارد کوفه شد – یعنی در فاصله ذیالحجه تا ورود امام حسین(ع) به کربلا – افراد زیادی از شیعیان در کوفه کشته شدند؛ افرادی مثل: میثم تمار، عبدﷲ کندی، عبیدﷲ بن حارث و… . کشتن این تعداد از بزرگان آن هم بدون هیچ حرکتی، خود باعث ایجاد جو رعب و ترس بود؛ خصوصاً اینکه این افراد از قبایل مختلفی بودند.
- بهرهبرداری از مطّلعین شهر: بر اساس نقل طبری، ابن زیاد بزرگان هر محل و مطلعین از اوضاع افراد جامعه را تهدید کرد و از آنان خواست تا لیستی از افرادی را که حامی امیرالمؤمنین علی(ع) هستند یا از خوارجند یا… همه را بنویسند. او تأکید کرد که هرکس چنین نکند، به شدت مجازات خواهد شد؛ خونش ریخته، مالش حلال و بر سر در خانهاش به صلیب کشیده خواهد شد. کاری که صدام در دهه هشتاد در عراق میکرد!
- تهدید به وسیله سپاه شام: اهل کوفه به خوبی میدانستند که سپاه شام، سپاهی یکپارچه و منظم است که امکانات فراوانی هم دارد. از همین رو در منابع تاریخی ذکر شده است که ابن زیاد پیوسته به واسطه این سپاه بر اهل کوفه فخرفروشی میکرد. دقیقاً مثل وضعیتی که «گارد ریاست جمهوری» در عراق در دوره صدام در مقابل مردم ایفا میکرد.
- برخورد با کارمندان حکومتی در کوفه: از نصوص تاریخی میتوان چنین نتیجه گرفت که ابن زیاد قدرت این افراد را یکپارچه کرد؛ او آنها را به شدت تهدید کرد که اگر از حضور در نماز جماعت فاصله بگیرند، به شدت با آنها برخورد خواهد کرد.
- تهدید به انتقام جمعی: او در خطبهاش گفت که اگر با من همکاری نکنید، تنها به انتقامگیری از خودتان بسنده نمیکنم؛ بلکه نزدیکان و آشنایانانتان را بهواسطهی سرکشی شما مؤاخذه خواهم کرد.
اینها مجموعهای از کارهای ابن زیاد بود که بهوسیلهی آنها بر اهل کوفه سیطره پیدا کرد.
اما سؤال دیگری که مطرح است این است که دعوت کنندگان از امام حسین(ع) از چه چیزی غافل شدند که باعث به وجود آمدن این حادثه شد؟ بعضی نکات در این زمینه بهنظر میرسد که به آنها اشاره میکنیم:
ا) آنان تصور میکردند که حرکت آنها هنوز هم برای حکومت در هالهای از ابهام قرار دارد. باید توجه کرد که نامه نگاری با امام حسین(ع) توسط افرادی صورت میگرفت و حتی اسامی بعضی از آنها ثبت شده است. آنها تصور میکردند که حکومت از این کار خبر ندارد؛ در حالی که حکومت و یزید از این مسأله خبر داشت و از همین رو به ابن زیاد دستور فوری داد تا کوفه را در دست بگیرد.
ب) آنان تصور میکردند که حاکم کوفه تغییر نخواهد کرد. واقعیت این بود که بزرگان شیعه در کوفه تصور نمیکردند که یک شبه ورق برگردد و حاکمی بر سرکار بیاید که روحیاتش ۱۸۰ درجه با روحیات متسامح نعمان بن بشیر متفاوت باشد. این نکته هم قابل ذکر است که این وضعیت میتواند در هر زمانهای اتفاق بیافتد.
ج) آنان تصور نمیکردند که توجه به امام حسین(ع) در میان توده مردم، توجهی عاطفی بود و توجه عاطفی همانطور که به سرعت به دست میآید، به سرعت هم از دست میرود. این مسأله هنوز هم در جوامع غیرپیشرفته مطرح است؛ اما در کشورهای پیشرفته جایگاه عاطفه، موتور محرک حرکت جامعه نیست؛ بلکه انگیزه دادن به جامعه برای حرکت در مسیر مشخص است و عاطفه مردمی از طریق احزاب و گروههای شناختهشده مدیریت میشود.
د) عدم آمادگی برای مدیریت صحیح بحران؛ مشارکتکنندگان در این حرکت خود را برای تغییرات ناگهانی آماده نکرده بودند و از همین رو به مشکلات بعدی برخوردند. این نکته را هم باید در نظر داشت که وظیفه مسلم بن عقیل رهبری نبود؛ بلکه وی تنها برای بررسی وضعیت پیش رو به کوفه آمده بود.
نباید فراموش کرد که مسائلی که در این حرکت پیش آمد در هر جامعه دیگر و در هر زمان دیگری نیز ممکن است بهوجود آید؛ بنابراین تحلیل حرکت امام حسین(ع) نیاز به تأملات بیشتری دارد. از یاد نبریم که بسیاری از دعوتکنندگان امام آماده کشتهشدن بودند؛ ولی آن حرکت، حرکتی غیرموفق بود از طرف کسانی که از امام(ع) دعوت بهعمل آوردند و آمادگی تغییرات ناگهانی را نداشتند.