چه عواملی سبب شد عالم طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟
حوزه علمیه کربلای معلی در تاریخ نیمه دوم سده(۱۳۰۰ه ق) در ردیف حوزه علمیه نجف اشرف، دومین حوزه بزرگ بهشمار میآمد و با وجود مجتهدین بزرگ، مدرسین زیاد و مدارس و طلاب فاضل، حوزهی پرشور و معتبری بود؛ ولی با مرور زمان کمرنگ شد؛ با فوت بزرگان و هجرت بیشتر آنان به ایران – و در عصر ما – هنوز بعد از حوزه علمیه نجف دومین حوزه در عراق بهشمار میرفت. بیشتر علمای کربلا در این عصر، ابتدا در نجف اشرف تحصیل کرده و به مقامات عالیه در علم و عمل رسیدهاند و سپس به کربلا هجرت نموده و به تدریس مشغول شدهاند.
خاندان ما از طرف پدرومادر از جمله خاندانهای علمی و از بزرگان حوزه کربلا بودند. رسم خاندانهای علمی حوزوی این بود که – اغلب – فرزندان آنها در حوزه ادامه تحصیل میدادند و ما که دورهی ابتدایی را در مدرسه أهلی (به اسم مدرسه الإمام الصادق الإبتدائیه) و مؤسسین آن علما حوزه علمیه بودند و شش کلاس داشت، در ششسال به اتمام رساندم و در دوازدهسالگی فارغالتحصیل شدم، طبیعی است که به محیط طلبگی آشنا بودم؛ چون در اطراف ما چه خویشان و چه دوستان و رفقا و آشنایان همه حوزوی بودند و کل زندگی ما طلبگی بود و اغلب فرزندان آشنایان به طلبگی روی میآوردند. این امر بسیار طبیعی بود و هیچگونه فشار یا زوری در کار نبود. مثلاً پدر بزرگوار ما، بعد از تمام کردن تحصیلات ابتدایی به بنده چنین فرمود: «خب، بعد از این به چهکار میخواهی مشغول شوی؟»؛ البته این را با مهربانی فراوان به من فرمود. بنده گفتم: «دوست دارم نزد (حاج عباس) کار کنم. این حاجی از رفقای صمیمی پدر ما و انگشترساز بود. انگشتر نقره مردانه میساخت؛ بسیار آدم متدینی بود و پدر ما زیاد با ایشان گفتوگو میکرد. در عالم نوجوانی، اینگونه ارتباط پدرها بر نوجوانان اثر دارد. مرحوم والد، گفتند: «باشد؛ میرویم و از او میخواهیم که به شما کار یاد بدهد». روزی رفتیم نزد حاجی عباس و خواسته مرا با ایشان مطرح کردند. من نزد او در دکان ماندم و او نیز فوراً از انگشترسازی و روش کار برای من توضیح داد و من مشغول شدم. اگرچه کار آسان مینمود، اما نتوانستم آنچه میخواستم را انجام دهم؛ آن کار موجب کثیف شدن دست و لباس و خستگی شد. ظهر که به خانه برگشتم، مرحوم پدر فرمودند: «خوب؛ چندتا انگشتر ساختی؟». من که خسته بودم عرض کردم: کار مفیدی نیست و تمیز هم نیست. اگر هم انگشتر بسازیم، برای ما چه اثری دارد؟ هرکه میخَرد استفاده میکند. من میخواهم کاری کنم که برای من فایده داشته باشد؛ مثل کار شما که درس و علم و خدمت به مردم است! با این حرف، پدر با حالتی پرشور به من فرمودند: «بارکﷲ؛ من هم همین را میخواستم بگویم؛ آدم باید کاری کند که هم برای خودش و هم برای مردم فایده داشته باشد و بهترین کار که ما میتوانیم بکنیم خواندن دروس طلبگی است؛ آدم هم خودش مسائل دین را یاد میگیرد و هم به دیگران یاد میدهد. این کار ثواب زیادی دارد و کار بزرگان بوده. آبا و اجداد ما هم همین کار را میکردند؛ کار انبیا، أئمه و همهی علما همین بوده است.».
اشتغال مستمر مرحوم والد – که خود از بزرگان حوزه بودند – به تدریس، احترامی که مردم به ایشان میگذاشتند و نیز طلبهشدن دوبرادر بزرگترم، از عوامل مهم جذب من به حوزه بود
با شنیدن این کلمات، روح من شاد و شوقم به درس طلبگی آنقدر زیاد شد که همان روزها با راهنمایی پدر، درس را شروع کردم. البته ناگفته نماند که اشتغال مستمر پدر به تدریس و همچنین طلبهشدن دو برادر بزرگتر من (شهید سید محمدتقی و سید محمدحسین) نیز اثر زیادی در این توجه داشت. عزت و احترام مردم به پدر – به هرجا که میرفتند ومن ملازم ایشان بودم – نیز اثر داشت.
بنابراین مسئولان حوزهها باید به فرزندان علما توجه ویژهای داشته باشند؛ چون ارتباط آنها یا خانواده علمی و طلبگی اثر زیادی در توجه فرزند و اشتیاق و اخلاص آن دارد؛ انس آنّها با درس و بحث و کتاب، بسیار زیاد است (ومَن یُشابه ابَهُ فما ظلم).
اساتید خود را چگونه و با چه معیارهایی انتخاب میکردید؟
برای تعیین استاد در حوزه علمیه، باید از اشخاص معتبر حوزهها، کمک گرفت. من که والدم خود از بزرگان حوزه بودند و شاگردان زیادی داشتند، بهترین راهنمای من در تعیین اساتید بودند. برای شروع (جامع المقدمات) یکی از بهترین شاگردان خود را تعیین فرمودند؛ یعنی علامه خطیب توانا شهید شیخ عبدالرضا صافی. نزد ایشان امثله و شرح امثله را خواندم؛ بسیار مهربان، خوشبیان و جدی بود؛ نویسنده و شاعر هم بود؛ از تمام این فضایل استفاده کردم؛ رحمه ﷲ.
مرحوم پدر، برای درس «رساله عملیه»، یکی دیگر از شاگردان بزرگوارشان را تعیین فرمودند؛ بهنام سید مرتضی ضیائی خراسانی که در کربلا مشغول بودند و الآن ساکن مشهد مقدس هستند؛ حفظه ﷲ.
در مرحله بعد، مدرس «صرف میر» را معین کردند؛ مرحوم شیخ علی ساوُجی که پیرمردی بود و معروف به تخصص در علم صرف؛ بسیار جدی درس میداد و از اموری که بسیار تأکید میکرد این بود که باید هرکتابی را که میخوانید تا آخرش تمام کنید؛ تا آخرین کلمه که «تمت» است؛ تا «تا»ی دوم نه «تا»ی اول!
این مسأله بسیار مهم است و بنده را ملتزم کرد که هیچ کتابی را ناقص نگذارم؛ این امر را در شرایع، لمعه، مغنی، مطول و همهی کتابهای درسی انجام دادم.
مسأله مهم در این مرحله این بود که همهی درسها را در مدرسه علمیهای خواندم که مرحوم والد در آنجا تدریس میکردند؛ یعنی از ایشان دور نبودم.
مرحله بعد که درس «سیوطی» بود تا آخر ادبیات، یعنی «مطوّل» را – با راهنمایی پدر – نزد استادی دانشمند و معتبر بهنام شیخ جعفر رشتی خواندم؛ همهی طلاب حوزه کربلا نزد وی ادبیات میخواندند؛ او نایب تولیت مدرسه «هندی» بود و آن مدرسه نزدیک منزل ما بود؛ بیشتر وقتم را در آن مدرسه بهسر می بردم؛ چون بهاضافهی درسهای متعدد، مباحثههای ما هم در آنجا انجام میشد. مدت پنج سال نزد ایشان ادبیات را تا آخر مطول خواندیم؛ همچنین درس اصول معالم و منطق حاشیه ملاعبدﷲ را نیز نزد ایشان خواندم. در این مدت، درسهای فقه و اصول را نزد بزرگان دیگر خواندم و کتابهای آداب المتعلمین، تبصره، مختصر الشرائع، العروة الوثقی، شرایع الإسلام و لمعه را از محضر پدر و دیگر اساتید استفاده کردم.
مهمترین مسأله در این مرحله، راهنماییهای پدر بود در تعیین اساتید، محیط مدرسه و… ایشان مراقب همهی رفتوآمدهای من بودند و به همه چیز اشراف داشتند.
بعضی بزرگان میفرمودند: درس کسی بروید که شاگردان قوی و محکم دارد؛ چون این شاگردان جایی که مفید نباشد نمیروند و استاد هم برای آنها مطالب سست مطرح نمیکند.
بعد از تکمیل سطوح اولیه، برای تکمیل سطوح (از مکاسب و رسائل و کفایه) در سال ۱۳۸۴ق به نجف اشرف وارد شدم. اولین درسها را – با راهنمایی برادران عزیزم شهیدآقاسیدمحمدتقی و سید محمدحسین – نزد مدرسان بزرگواری همچون آیتﷲ سید اسدﷲ مدنی (در مکاسب و رسائل و شرح تجرید)، آیتﷲ شیخ مسلم ملکوتی (در خیارات مکاسب)، آیتﷲ سید مرتضی خلخالی (در کفایه و شرح مشکینی) خواندم و نزد آیتﷲ شیخ کاظم تبریزی و آیتﷲ شیخ صدرا بادکوبهای قسمتهایی از کفایه را تکمیل کردم.
درس خارج را با مشورت اساتید بزرگوار و راهنمایی اخوانم، نزد مدرسین مشهور فقه و اصول در آن زمان رفتم؛ درس اصول (مباحث الفاظ) را نزد آیتﷲالعظمی خویی «قدّس سره» و اصول عملیه را نزد آیتﷲالعظمی آقای روحانی «قدس سره» فراگرفتم. در فقه به درس آیتﷲالعظمی خویی (عبادات) و آیتﷲالعظمی امام خمینی «قدس سره» رفتم و در قسم معاملات، منحصراً در محضر آیتﷲ روحانی شرکت کردم.
مطلب مهم در این دوره این بود: وقتی که برای درس خارج جستوجو میکردم، بعضی بزرگان میفرمودند: درس کسی بروید که شاگردان قوی و محکم دارد؛ چون این شاگردان جایی که مفید نباشد نمیروند و استاد هم برای آنها مطالب سست مطرح نمیکند. این امر بسیار مهم است برای طلبهای که میخواهد درس خارج بخواند و استفاده بهینه کند.
در دوران تحصیل شما رابطه استاد و شاگردی بین اساتید و طلاب در چه وضعیتی بود؟
در حوزه علمیه (دردوران ما) طلبگی بسیار سادگی و اخلاص داشت؛ چون کسانی که در این رشته وارد میشدند، فقط به نیت تحصیل معارف و رشد علمی و عقلی و دینی بود؛ نه به طمع مال و مقام؛ فقط برای خدمت و رسیدن به درجات رفیعه علم بود. در این راستا بزرگان حوزه نیز از ارشاد و هدایت و بخشش علم هیچگونه دریغی نداشتند. به همین جهت استادان و مدرسان، با چهرهی باز و محبت زیاد از شاگردان استقبال میکردند؛ به آنها توجه پدرانه میکردند و تا امکان داشت به آنها محبت و رأفت و روی خوش نشان می دادند؛ با همه دل و جان، تعلیم میدادند و توقع پاداش هم نداشتند؛ چون همین حالت را از اساتید خود دیده بودند و به شاگردان هم انتقال میدادند.
حوزه علمیه، دانشگاهِ علم و محبت و مواظبت و رقابت خداپسندانه بود. تأکید اساتید به وقت و جدیت و پیشرفت همهجانبه طلاب بود. اساتید مواظب رفتار طلبهها و اخلاق آنها و نحوه مطالعه و کوشش و مباحثه آنها بودند؛ حتی بر امر لباس و مطالعه و خوراک آنها مراقب و مواظب بودند. لهذا همه طلبهها به بزرگتر خود اعتماد داشتند و دربارهی مشکلات درسی و علمی و زندگی خود سؤال میکردند و بزرگترها با کمال خوشرویی جواب میدادند و مشکلات آنها را حل میکردند و درجه و مقام طلبهی خوب را با کمال صراحت بین بزرگان اعلام مینمودند.
گاهی اساتید مرحمت کرده طلاب را به خانهی خود دعوت میکردند؛ در موارد زیادی نسبت به امر ازدواج شاگردان تلاش میکردند؛ حتی تا انتخاب آنان برای دامادی خودشان سعی مینمودند؛ چون از اخلاق و دیانت و محاسن آنها باخبر بودند. امر مهم در این مرحله این بود که هیچ مسألهی مالیای میان استادان و شاگردان مطرح نبود؛ یعنی همانطور که استادان از اساتید خودشان استفاده کرده بودند (بهطور مجانی و بدون هیچ پاداش یا چشمداشتی درس خوانده بودند)، همینطور با شاگردان خود رفتار میکردند. شاگردان نیز از استادان توقع مادی نداشتند؛ مگر مهربانی و خوشرویی و زحمت درس و تدریس و کمک علمی!
در آن دوره، هیچ مسألهی مالیای میان استادان و شاگردان مطرح نبود؛ اساتید بدون چشمداشت مادی درس میدادند؛ شاگردان نیز از استادان توقع مادی نداشتند؛ مگر مهربانی، خوشرویی، زحمت تدریس و کمک علمی!
همچنین استادان، شاگردان را برای تدریس و نوشتن تقریرات دروس تشویق میکردند و این امر باعث قوی شدن املا و انشای طلبهها میشد که بسیار مسألهی مهمی است. مثلاً در پایان بسیاری از درسّها، اساتید سؤالهایی دربارهی مطالب درس مطرح میکردند و از طلاب میخواستند جواب کتبی آن را بنویسند و به محضر استاد بیاورند تا استاد تصحیح و تنظیم کند و همین موجب تقویت نویسندگی میشد.
خودتان چه مقدار به مباحثه اهتمام داشتید و فکر می کنید اهمیت مباحثه در چیست؟
«مباحثه» باب مفاعله از اصل «بحث» و بهمعنای جستوجو است. اگر شخصی برای رسیدن به مقصود، در موضوعی جستوجو و کوشش کند، این کار را «بحث» میگویند و آن شخص را «باحث» مینامند. اگر دونفر باهم دربارهی مطلبی جستوجو و صحبت کنند، این را در اصطلاح طلبگی «مباحثه» میگویند.
نوعاً طلبههای همردیف باهم در درس حاضر میشوند و باهم آن درسها را تکرار میکنند. روزی یکی گوینده میشود و درس را مطرح میکند و دیگری میشنود و اگر اشتباهی بشنود رد میکند؛ روز دوم دیگری گوینده میشود و اولی شنونده. مباحثه یکی از مهمترین واجبات طلبه است و از روز اول درس شروع میشود و تا آخر عمر طلبهها وجود دارد. در مرحله سطوح، چون درسها بر اساس کتابهاست، مباحثهکنندگان، همان کتابها را مورد بحث قرار میدهند؛ ولی در مراحل درس خارج که کتاب معینی در دست نیست، مطالب استاد را تکرار میکنند و مورد گفتوگو قرار میدهند.
گاهی هم یکی از بزرگان درس خارج که مطالب را خوب فهمیده بود، متصدی میشد درس را برای طلابی که تازه به درس خارج وارد شدهاند، تکرار کند؛ این کار را به اصطلاح «تقریر» میگویند و شخص گوینده را «مقرّر» میگویند؛ اگر هم بهصورت کتاب دربیاید، آن را «تقریرات» نام مینهند.
مباحثه از کارهای مهمی است که طلبه باید انجام دهد؛ چون بهوسیلهی آن، مطالب در ذهن او ثبت و ضبط میشود (چون در مباحثه یادآوری میشود)؛ اگر چیزی از درس را فرانگرفته باشد به آن میرسد؛ جرأت درس دادن و روش تدریس را یاد میگیرد و قدرتش در تحقیق و توضیح مطالب به زبان علمی بیشتر میشود.
مباحثه مخصوص طلبه مبتدی نبود؛ بلکه بزرگسالان و خارجخوانان هم مباحثه میکردند؛ حتی علمای اعلام نیز درهرجا که بههم میرسیدند، مشغول مباحثه میشدند.
در «آداب المتعلمین» که کتاب مهم زمان ما در ضمن دروس بود، تأکید زیادی بر مباحثه شده است. مباحثه مخصوص طلبه مبتدی نبود؛ بلکه بزرگسالان و خارجخوانان هم مباحثه میکردند؛ حتی علمای اعلام نیز در مجالس یا منازل یا مدارس و درهرجا که بههم میرسیدند – گاهی نشسته و گاهی ایستاده – مشغول مباحثه میشدند؛ ما زمان ابتدای طلبگی، مباحثه آنها را گوش میدادیم و روش مباحثه را میآموختیم و استفادههای فراوانی از اخلاق و آداب و روش نقض و ابرام میکردیم و مسائل علمی و ادبی را فرا میگرفتیم.
حضرتعالی کتابهای متعددی نوشتهاید؛ نوشتن چه مقدار در یادگیری و رشد فکری طلاب اهمیت دارد؟
معلوم است که «علوم» با نوشتارها بهدست ما رسیدهاند و بدون کتاب نمیتوان تحصیل علم کرد؛ اتصال و ارتباط معارف بهوسیله «کتاب» میسر است؛ لهذا شرع شریف هم بر این امر عقلی و عرفی متداول تأکید نموده است. روش تعلیم در مدارس و مکتبخانهها بر این بوده و هست که نوشتن را به طلاب یاد میدهند. در طلبگی یکی از امور بسیار مهم همین نوشتن بود؛ ما از همان ابتدا درسها را مینوشتیم؛ یعنی با هر روشی که میتوانستیم سعی میکردیم مطالب استاد را بنویسم؛ چه شرح و معنی یک کلمه یا شرح و ترجمهی مطلب بهنحوکامل یا بیانات استاد به نحو مفصل. بیشتر قدیمیها چون در قدیم چاپخانه نبود، کتابهایی را که درس میخواندند به قلم خودشان – همانطور که معلّم و مدرّس میخواند – مینوشتند؛ به همین دلیل نسخههای خطی کتب درسی فراوان است وگاهی معلم و مدرس در انتهای کتاب، بهطور مکتوب به خواندن شاگرد شهادت میداد که آنرا «بلاغ القرائة» میگویند؛ نسخهها اینگونه اعتبار پیدا میکرد. کسانی هم که مقام و قدرت علمی داشتند بر همین نسخهها حاشیه میزدند و مطالب را نقد و شرح میکردند که به آن «تعلیقه» میگفتند. به طلبههای مبتدی نیز سفارش میکردند که در حاشیه کتاب ننویسند؛ بلکه در جای دیگر بنویسند که کتاب تمیز نگهداری شود.
در طلبگی یکی از امور بسیار مهم «نوشتن» بود؛ ما از همان ابتدا با هر روشی که میتوانستیم سعی میکردیم مطالب استاد را بنویسم؛ نوشتن هرچیز سبب در یاد ماندن آن میشود.
ما چون در مدرسه ابتدایی درس املا و انشا داشتیم میتوانستیم تقریر درس و مطالب مهم استاد را در دفترها بنویسیم و گاهی هم بر استاد عرضه می داشتیم که موجب تصحیح و گاه تحسین استاد میشد. خود نوشتن هرچیز سبب در یاد ماندن آن میشود؛ چنانکه در حدیث شریف در کتاب کافی شریف دارد که امام علیهالسلام فرمود: «اکتبُوا فإنّکم لاتحفظُون حتّی تکتبُوا». البته چون «نوشتار» روش، قواعد و شرایط خود را دارد، نوشتهی طلبه باید با روش باشد؛ نه ساده و عوامانه. ما که در مدرسه انشا یاد گرفتیم توانستیم با اسلوب صحیح بنویسیم؛ ولی متأسفانه خیلی از طلبهها که روش نوشتن را یاد نداشتند، نوشتههایشان غیرقابل استفاده است.
تقاضای ما از حوزه علمیه این است که از ابتدای کلاسهای طلاب عزیز، درس املا و صحیحنویسی و انشا با روش علمینویسی را در حوزه راه بیاندازند و طلاب عزیز را تعلیم دهند تا نوشتههای آنها در آینده بهینه و قابل استفاده باشد؛ یعنی هنگامی تألیفات و تصنیفاتشان در سطح نویسندگان معاصر باشد؛ طوری که فرهنگیان عصر ما بپسندند.
امر مهم دیگر این است که طلاب باید با خط خوش آشنا باشند تا نوشتار آنها خوانا و قابل استفاده بهینه باشد. در زمان ما بیشتر طلاب از ابتدای طلبگی نزد استاد خط میرفتند و مشق مینوشتند. استاد معروف خط آقای شیخ علی اکبر نائینی در کربلا هم مکتب درس داشت و هم معلّم خط بود؛ بیشتر طلاب کربلا که خوشخط بودند، در مکتب ایشان آموخته بودند. اگر حوزه علمیه بتواند این امر مهم را ضمن برنامه درسی حوزه رواج دهد، خدمتی بزرگ به جامعه طلبهها میکند.
کتابهای زیادی از شما منتشر شده است؛ چه عاملی سبب شد شما در زمینه نوشتن فعال شوید؟
یکی از توفیقات الهی که خداوند اسباب آنرا نیز برایم فراهم کرد، توجه به تألیف و نوشتن افکار و اندوختههایم بود؛ الحمدلله ربّ العالمین. چند چیز که موجب توجه من به آن شد را در اینجا ذکر میکنم:
همان درس انشا در مدرسه و نوشتههای یکصفحهای یا بیشتر؛ بهویژه وقتی با نمره خوب و تشویق معلم همراه میشد. بعد از آن – در حوزه که درس انشاء نبود – در خود احساس میکردم باید مطالب جدیدی را که فرامیگیرم بنویسم؛ هرچه مطالعه میکنم یا میشنوم و برایم فایدهدار بود.
- شرایط خانوادگی و تعلق به جدّ بزرگوارمان آیتﷲالعظمی سید میرزا محمدهادی خراسانی بجستانی حائری که از اعاظم مراجع عصر خود بود و در عالم تألیف و تصنیف حدود ۱۴۵ کتاب دارند و کتابخانه عظیمی نیز داشتند که فقط جزیی از آن محفوظ مانده است. من همیشه در آن کتابخانه رفت و آمد میکردم و کتابها را مرتب و گاهی مطالعه میکردم؛ در همان اثنا شوق و رغبت اینکه من هم باید در این کار شرکت داشته باشم، زیاد میشد.
- درسها و مطالبی را که مدرس میگفت، همیشه مینوشتم و دستم با نوشتن آشنا بود و این امر جرأت بر نوشتن را در من زیاد میکرد.
- محیط علمی آنزمان و فراوان بودن نویسندگان با روشهای نوین، جذابیت نوشتن را در وجود من زیاد میکرد.
- مهمترین امری که باعث ورود اینجانب به عرصه نویسندگی شد، کاری است که یکی از علمای کربلا یعنی جناب سید عبدالرضا حسینی مرعشی مشهور به شهرستانی «رحمه ﷲ» انجام داد؛ او از من خواست مقالهای درباره سید الشهداء «علیه السلام» بنویسم تا در مجله «أجوبة المسائل الدینیة» در شماره اول (محرم ۱۳۸۹ق) چاپ کند. آن اولین کاری بود که از بنده در حوزه منتشر شد و مورد عنایت ارباب قلم نیز واقع گردید.
با هجرت به نجف اشرف، کار من منحصر در دروس حوزه شد و اگر کاری خارج از فقه و اصول انجام دادم مربوط به درایه و رجال و تحقیقات علمی و منبعشناسی بود؛ نه جز آنها؛ محور کارهایم مطالب علمی و مرتبط با دروس حوزه بود.
به توصیهی یکی از اساتید با کتاب بحارالانوار آشنا و با آن مأنوس شدم و همین امر جرقهای بود برای ارتباط با حدیث شریف.
کارهایی که انجام دادم مربوط به مسائلی بود که در حوزه علمیه در ارتباط با فقه و اصول و تاریخ اجتهاد و میراث علمی شیعه در قرون اول تا پنجم اسلام بود؛ با هدف معرفی میراث و فکر شیعی در این زمینهها؛ بهویژه مطالبی که مورد جرّ و بحث بود و دربارهی آنها در حوزه اختلاف آرا وجود داشت. همچنین در زمینهی نوآوری و یافتن مسائلی که نسبت به آنها غفلت میشد نیز کوشش میکردم و در این عرصه کارهای زیادی با انگیزههای مؤثر انجام دادم. میراث علمی تشیع و کتابها و مخطوطات مهمی را نیز تحقیق کردم که به بهترین وجه ممکن منتشر شد. بعضی از کارهایم در مجامع علمی و فرهنگی جمهوری اسلامی و غیر از آن مورد توجه ویژه مقامات واقع شد. هرچند بسیاری از کارها هنوز به مرحله چاپ نرسیده است؛ و من ﷲ التوفیق.
یکی از حوزههای تحقیقاتی مورد علاقهی حضرتعالی علوم حدیث بوده است؛ چرا این حوزه مطالعاتی را دنبال کردید؟
استادی داشتم بهنام شیخ عبدالرحیم قمی معصومی «رحمه ﷲ» که واعظ، مسألهگو و امام جماعت در کربلا بود و نوعاً بازاریان به ایشان اقتدا و اعتماد میکردند. بنده نزد ایشان کتاب عروة الوثقی را میخواندم. بسیار متعبد و ملتزم به مستحبات بود و در منبر کتاب بحارالانوار چاپ قدیم را همراه داشت و از آن کتاب احادیث مناسب را میخواند و ترجمه میکرد. به کتاب بحارالانوار خیلی علاقه داشت؛ روزی به بنده فرمود: «شما باید کتاب بحارالانوار را داشته باشی و وقت تعطیل مطالعه کنی! که مأنوس با کلمات ائمه علیهم السلام شوی؛ چون همهاش نور است.».
این فرمایش بنده را به حرکت آورد و به مرحوم والدم عرض کردم و ایشان موافقت کردند و مبلغی دادند که بحارالانوار را خریداری کنم. چاپ جدید آن تا جلد هجدهم منتشر شده بود و من از وکیل فروش آن خریدم.
وجود این کتاب با تشویق شیخ قمی سبب شد که آن اجزا را مطالعه کنم و لذت ببرم. شاید همه اوقات تعطیلی را به مطالعه آن مشغول بودم و بعضی کارها در رابطه با نوشتههای حدیثی را در همان دوره انجام دادم؛ از جمله ترجمه سعد بن عبدﷲ اشعری که با توجه به کثرت نام ایشان در اسانید، سعی کردم همه موارد اسم ایشان (چه بهعنوان راوی و چه بهعنوان مرویعنه) را در فیشهایی ضبط کنم؛ یعنی سعی کردم ایشان را با دیدن کتب رجالی بشناسم. مجموعه این کار را هنوز در دست دارم که امیدوارم به تنظیم آن موفق شوم.
روحیه ارتباط با حدیث شریف – سنداً و متناً – و دوست داشتن آن و رغبت به خواندن آن، با این جرقه آغاز شد و وقتی در نجف اشرف مشغول کارهای فقهی شدم و دیدم که علم حدیث اثر مهمی در احکام و تفسیر و سایر علوم به شکل گسترده دارد، احساس کردم باید مسائلی مربوط به حدیث را – بهطور اجتهادی – دنبال کنم؛ بنابراین وارد این صحنه مهم شدم.
پر واضح است هرگز عالم و مجتهدی نمیتواند علم حدیث را رها کند و در آن وارد نشود؛ چون حدیث شریف بعد از قرآن کریم دومین ستون محکم دین است
اما دربارهی اهمیت علم حدیث در استنباط معارف دینی: پر واضح است هرگز عالم و مجتهدی نمیتواند این علم را رها کند و در آن وارد نشود؛ چون حدیث شریف بعد از قرآن کریم دومین ستون محکم دین است؛ بلکه حدیث مفسر و مفصل قرآن و مبین محکمات قرآن است و چون در حدیث ثقلین پیامبر اکرم آن دو (قرآن و عترت) را خلیفه و جانشین و امانتدار خود در میان امت معین نموده، پس قرآن را باید با اهل بیت «علیهمالسلام» که همان عترت پیامبر است شناخت؛ پس عترت تنها سخنگوی قرآن است و سخنان اهل بیت همان حدیث آنهاست. با این بیان اهمیت حدیث شریف برای استنباط معارف قرآن واضح مشخص میشود و کسانی که اهل بیت «علیهمالسلام» را فراموش میکنند و تنها قرآن را حجت علم برمیشمارند یا با کلمه «سنت» میخواهند عترت را نفی کنند، دور از فهم و شناخت و معرفتند. این ایده سبب التزام بنده است به معرفی حدیث و نشر علوم حدیث با ابزار علمی «درایه» که عمل به قول اهل بیت «علیهمالسلام» را بهکار گیریم که فرمودند: «حدیث تدریه، خیرٌ من الفِ حدیثٍ ترویه».
امید است حوزه علمیه برای حدیث شریف و علوم مرتبط با آن و وارد کردن آن در درسهای حوزه از ابتدای سطح، توجه برنامهریزی کند.
در مباحث مربوط به حدیث چه رویکردی را دنبال میکنید؟
علاوه بر مطالبی که ذکر کردم باید به رویکرد مهمی در اینباره اشاره کنم: در طول قرنها تاریخ فرهنگ اسلام، شیعیان پیشتاز و یکهتاز در حفظ حدیث پیامبر وعترت «علیهمالسلام» بودند؛ اعم از کتابت، حفظ، ضبط، تصحیح، نشر و تبلیغ آن؛ درحالیکه خلفا به اسم اسلام از نوشتن و یادداشت کردن بهشدت منع میکردند؛ بلکه آن را میسوزاندند و از بین میبردند و محدثان را تهدید و حبس می کردند. ولی امیرالمؤمنین «علیه السلام» و خاندان گرامیش طبق امر رسول اکرم «صلی ﷲ علیه و آله و سلم» و با کمال قوت با این بدعت معارضان حدیث و دشمنان دین، مقابله میکردند و حدیث ناب محمدی را از ابتدا حفظ و منتشر میکردند؛ که بحمدﷲ دستبهدست و سینهبهسینه بهوسیله اصحاب مکرم و نازنین أئمه «علیهمالسلام» به ما رسیده است. با این وجود معلوم نیست چگونه آن دشمنان حدیث، خود را اهل سنت میخوانند و با کمال بیشرمی شیعه اهل بیت «علیهمالسلام» را دشنام میدهند که حدیث ندارند؟!
این مظلومیت و ادعای کذب آنان، من را بسیار ناراحت میکند؛ بنابراین در صدد اثبات حقیقت امر شیعه برآمدم و با رویکردی جدید و همراه با برخی چالشها، به اثبات و اعلان آن حقیقت اقدام کردم: بحث در تاریخ نوشتار حدیث و اثبات اینکه آنان مانع از حفظ آن بودند و شیعه همیشه مدافع حفظ، ضبط و ثبت حدیث بودند و سعی و کوشش کردند تا حدیث ناب اسلامی، برای همیشه ماندگار شود؛ این را در کتاب «تدوین السنة الشریفة» مفصلاً بحث کردم. کتابهای قدیمی که از سدههای اولی بهدست علما و محدثان شیعه نوشته شده است را پیدا و تصحیح کردم تا شاهدی عینی بر اثبات آن حقیقت باشد و تعدادی از آنها چاپ شده است. در اصطلاحات علوم حدیث هم مباحثی را بهطور مفصل شرح دادم که در مقالات متعدد و با استدلالهای محکم و مستند منتشر شد.
با تأسیس مجله علوم الحدیث عربی توانستیم معرفی بحثها و کارها و فهرستهای مربوط به حدیث که شیعیان انجام دادهاند را منتشر کنیم تا قوت کار شیعه را در این موضوع – که اهل سنت ادعایی در آن دارند – به جامعه اسلامی نشان دهیم تا بر ادعای یکهتاز بودن آنها در این باب خط بطلان بکشیم؛ شاید به خود بیایند.
شما تجربههای گرانقدری در زمینه تحصیل و زندگی طلبگی دارید؛ اگر توصیهای به طلاب دارید بفرمایید؟
بهعنوان یک طلبه، برادروار برخی تجربیاتی که در راه تحصیل علوم دین در حوزههای علمیه (کربلا، نجف و قم) در مدت بیش از پنجاه سال تلاش مستمر و بدون توقف کسب کردم را به عزیزان حوزههای علمیه تقدیم میکنم.
نباید با روشهای معمول در ادارات و کاغذبازی طلبهها را خسته و دلزده کرد یا با بهانههای جناحی و حب و بغضهای شخصی، آنها را از حوزه دور کرد.
*ابتدا به آقایان و سروران دستاندرکار حوزه، مدیران، مدبّران و مدرسین عزیز:
شما میدانید بیشتر جوانانی که به حوزه علمیه وارد میشوند، با اشتیاق به این جای مقدس و دانشگاه دینی و علمی امام زمان «عجل ﷲ تعالی فرجه» وارد می شوند؛ با شوق و ذوقی فوقالعاده برای فراگرفتن علوم حوزوی. رسول خدا «صلی ﷲ علیه و آله» به توجه به آنها وصیت کرده و احترام و ادارهی آنان را بر امت منت گذاشته؛ پس باید با چشم پدرانه و مشوقانه به آنها نگاه کرد و اسباب استراحت و آسایش آنان را فراهم کرد؛ نباید با روشهای معمول در ادارات و کاغذبازی (امروز برو فردا بیا) آنها را خسته و دلزده کرد یا با بهانههای جناحی و حب و بغضهای شخصی، آنها را از حوزه دور کرد. باید اشکالها و شکایتهای طلاب را شنید و درنظر گرفت و بهطور جدی آنها را برطرف کرد؛ خصوصاً در امور درس، استاد و مدرسه و نیز برخورد مسئولان مدرسه با طلبهها؛ بی محلی به این امور موجب دلسردی طلاب عزیز میشود. باید درباره طلاب تیزهوش و قدرتمند و محصل، بیشتر مایه گذاشت و در شناخت و توجه خاص به آنان بیشتر تلاش کرد.
نوع طلاب از اساتید نسبت به نحوهی ادای واجب تدریس شکایت دارند؛ باید به مسأله استاد و خوب درس دادن او اهتمام داشته باشیم؛ والا استاد خسته و طلاب ناراضی میشوند.
باید به اخلاق طلاب نیز با تدریس کتابهایی مثل «آداب المتعلمین «منیة المرید» و «معراج السعادة» عنایت شود.
مسائل مهمی مانند روشهای ارتباط شاگرد با استاد، مباحثه طلبهها باهم، تدریس، تعلیم خوشنویسی، املا (درستنویسی) و انشا (نویسندگی) باید مورد توجه واقع شوند و کلاسهایی برای آموزش این موارد دایر شود و طلاب به یادگیری این موارد تشویق شوند.
رعایت نسبت به سلامت طلاب و مراقبت بر تنظیم خوراک طلابی که در مدارس زندگی میکنند؛ تا از سلامت کامل برخوردار باشند.
* و اما خود طلاب:
باید بدانند که این نعمت الهی که قسمتشان شده مغتنم است؛ فرصتی است طلایی برای تحصیلشان و باید خدای متعال را برای آن شاکر باشند که شکر نعمت نعمتت افزون کند. نکند خدای ناکرده با کاهلی و بهانههای دیگر کوتاهی کنند و وقت (عمر) را تلف نمایند که کفر نعمت از کفت بیرون کند.