گذشتهی ارتباط حوزه قم و نجف را چگونه میبینید؟
ابتدا لازم است چارچوب بحث را مشخص کنیم. اگر بخواهیم ارتباط حوزه قم و نجف را ریشهیابی کنیم، باید این مسأله را از اواخر دوره صفویه و اوایل قرن سیزدهم بررسی نماییم. البته قدمت این ارتباط بیش از این زمان است؛ ولی آن بخش از تاریخ که مرتبط با دوره امروز است را باید از این دوره بررسی کنیم. در اواخر صفویه با حمله افغانها به اصفهان، علمای بزرگ صفویه ابتدا به همدان و بعد از آن به نجف نقل مکان نمودند. وقتی این علما به نجف آمدند، حوزه وجود داشت؛ ولی ایرانیّها در آن کم بودند. حتی سرپرستی عتبات از طرف شیخالاسلام استانبول که سنی بود مشخص میشد. آن زمان خانواده ملالی، که سه قرن در نجف حکومت کرده بودند و اجدادشان هم مجتهد بودند کلیددار حرم بودند؛ اما حکم آنها از استانبول میآمد. من سه سند از استانبول آوردهام که در قرن ۱۴ شیخ الاسلام نجف – که عنوان «خطیب الحضرة العلویة» را داشته است – برای مقامات بالاترش در استانبول مینویسد که اگر دوست دارید قدرت شما در نجف از بین نرود، باید مبلغانی از استانبول به نجف بیایند تا هویت اهل تسنن در نجف باقی بماند. چون شیعیان از ایران به نجف آمدند و مجتهدانشان زمینهای نجف را برای ساختن مدرسه و ترویج تشیع میخرند و تشیع، در حال نفوذ در نجف است. بنابراین ما معتقدیم رشد حوزه نجف و ارتباط حوزه نجف و قم در دوره متأخر، از قرن سیزدهم آغاز شد و پیش از این تاریخ به ندرت اسامی علمای ایرانی را میبینیم و بیشترشان عرب هستند؛ مثل الخامسی، الاسدی، الرماحی و… .
شیخ الودیس آنطور که در خبرها آمده، پیش از این نیز در مرکز اسلامی هامبورگ فعالیت دینی و فرهنگی داشته است
علت اصلی ارتباط هم در آن دوره وجود طلاب ایرانی بود که امروز چنین چیزی وجود ندارد. از قرن سیزدهم، حکومت قاجار و حکومت عثمانی عراق، راه را برای مجتهدین باز کردند و در این فضا، حوزه نجفِ جدید با حضور ایرانیها و بدون دخالت حکومت، رشد کرد. اما همانطور که اشاره کردم، پیش از این تاریخ، اطلاعات دقیقی از ارتباطات ایران و نجف وجود ندارد. حتی وقتی صفویه سر کار آمد، عالم ایرانی زیادی نداشتند و برای همین حکومت مجبور شد از عراق و لبنان عالمان شیعه را به ایران دعوت کند. حتی بیشتر آنها مثل آل ابیجامع و کرکی در عراق بودند و این دسته از علما به درخواست حکومت صفویه برای تبلیغ مذهب شیعه به ایران آمدند. بنابراین همانطور که اشاره شد، محور بحث ما در قرن سیزدهم شکل میگیرد و علت اصلی این ارتباط هم وجود طلاب ایرانی در نجف و ارتباط آسان آنان با عراق بود. این داستان همزمان بود با دورهی مرحوم کاشف الغطا و مرحوم صاحبجواهر. حوزه در زمان صاحبجواهر بسیار رشد کرد. حتی محمدشاه قاجار گفته بود که حوزه درس صاحبجواهر به اندازهای گسترش پیدا کرده است که گویی یک حوض رنگرزی دارد که از یک طرف طلبه را به حوض میاندازد و از طرف دیگر مجتهد بیرون میکشد و به او اجازه اجتهاد میدهد و به ایران میفرستد. البته صاحبجواهر هم این سخن را در درسش رد کرده بود و گفته بود من که مجتهد زیادی به ایران نفرستادهام؛ ولی اینها شاگردان ما هستند که به اینجا میآیند و بعد از اینکه درس آموختند به ایران بازمیگردند و انجام وظیفه میکنند. بنابراین مهمترین نقطه در ارتباط بین دو حوزه، وجود طلاب ایرانی در نجف بود که امروز نیست.
صرف ارتباط فیزیکی هم کافی نیست؛ ارتباط فکری مهم است.
بله؛ نکته دوم همین است که ارتباط در همه جهات خوب است و این یک مسأله بدیهی است. اما در این ارتباط، در عین اینکه هرکس زبان مادری خود را دارد، زبان تخصصی یا همان زبان علمی نیز مشخص است. تا پیش از انقلاب اسلامی، زبان علمی حوزوی و تمام آثار علمی در اینزمینه عربی بود؛ ولی الان این زبان در حوزههای ایران فارسی است. در اصل، بخش دیگری از مشکل ارتباطگیری دو حوزه در زمان امروز به زبان بازمیگردد؛ در حال حاضر زبان مشترکی بین طلاب ایرانی و عراقی وجود ندارد و حتی طلابی که به عراق میآیند هم به دلیل عدم تسلط کافی بر عربی، در حاشیه کار میکنند. در حالی که بزرگان علمای ایرانی که در عراق بودند – مثل وحید بهبهانی و شیخ انصاری – همه به زبان عربی نگارش داشتند. بنابراین تعیین یک زبان علمی برای حوزهها نیز قدم دوم در تقویت این ارتباط است.
اما در هر دوره که شاهد ارتباط پررنگ فکری بین دو حوزه بودیم، جریانهای اجتماعی مهمی مثل مشروطه در ایران اتفاق افتاد. اساساً بخشی از افکار از طریق مصر به عراق میرسید و از آنجا پس از تطبیق بر مسائل دینی به ایران منتقل میشد که نمونهاش را در دوره مشروطه شاهدیم.
عراق از قدیم به میدان جنگ معروف بوده است. مثلاً جنگ ساسانیان با رومیان یا جنگ عثمانی با صفوی در عراق بود. امروز هم همینطور است؛ آمریکا وقتی میخواهد شرق اوسط را بهچنگ بیاورد، به عراق میآید! با توجه به این عدم استقرار و ثبات در عراق و نبود امنیت، فکر نمیتواند در این سرزمین رشد کند. قبلاً فرهنگ عراق (منظورم عراق شهرنشین است؛ نه عراقِ بادیهنشین؛ چون تنها از ثلث عراق استفاده شده است؛ یعنی همان مناطق اطراف آب) از دو کشور متأثر بود: عراق و ترکیه؛ خصوصاً قرنهای دوازده و سیزده. پس از آن بود که دری از فرهنگ از مصر به عراق باز شد. دلیل این ارتباط فکری فرهنگی زیاد ایران و ترکیه با عراق هم این بوده که ارتباط بین این کشورها و عراق آسان و زیاد بود. ضرب المثلی هست که میگوید «السفر قطعة من سقر». سفر خیلی سخت است و برای همین ارتباط بین عراق و اروپا خیلی سخت بود. البته در دوره جدید بهواسطه وجود اینترنت و وسایل ارتباطی جدید، این ارتباط بسیار آسان شده است و مردم به سادگی میتوانند ببینند که در اروپا یا آمریکا زندگی به چه شکل است.
اما به لحاظ تاریخی در حوزه، افکار از ایران به عراق وارد میشود؛ نه بالعکس. البته از همین نگاه تاریخی، باید توجه کنیم که اهمیت اصلی حوزه عراق و رشد آن مدلول نگاه استراتژیک و سیاسی ایران بوده است و از همین رو بسیاری از مسائل حوزه نجف متأثر از علمای ایرانی است. مثلاً نظام درسی حوزوی نجف، از ایران آمده است. روش تحصیل علوم دینی در بین عربها تا حدود قرن دوازدهم به این شکل نبود؛ منابع و اسناد تاریخی نشان میدهند که روش اصلی، قرائت و تحمّل بوده است؛ یعنی همان روش قمیّون قدیم. اما پس از منتقل شدن طلاب ایران به عراق، این روش جدید تأسیس شد؛ روشی که بر اساس منطق ارسطویی تدوین شده و در عراق و ایران یکی است.
حتی اسم «حوزه» نیز متأثر از ایرانیهاست. در متون و اسناد تاریخی پیش از قرن سیزدهم، اصلاً نامی از حوزه نیست؛ ولی چون در ایران از این عنوان زیاد استفاده میکردند، در نجف هم رایج شد. میتوانم به جرأت بگویم که ایرانیها در قرن سیزدهم حوزه نجف را قرق کردند. ارتباطات آسان، باعث شده بود که حضور ایرانیان در عراق به سادگی امکانپذیر باشد و همین مسأله باعث شده بود که ارتباط فرهنگی نیز بسیار راحتتر شکل بگیرد.
حتی اگر توجه کنید نام «مذهب جعفری» که برای شیعه انتخاب شد، بهواسطهی انتخابی بود که در زمان نادرشاه افشار ایرانی اتفاق افتاد؛ چون در دوره او، دعواهای مذهبی شیعه و سنی در میان سپاهیان مشکلات بسیاری بهوجود میآورد. نادرشاه به این نتیجه رسید که مذاهب اربعه باید به مذاهب خمسه تغییر کند و به همین دلیل کنگرهای از علمای مذاهب مختلف برگزار کرد؛ در آن کنگره تصمیم بر این شد که مذهب شیعه را مذهب جعفری بخوانند.
بهنظر میرسد حوزه قم، خصوصاً در سالهای پس از انقلاب خود را از ارتباط با بیرون مستغنی میبیند.
ما یک حرکت محدود داریم و یک حرکت بزرگ. اگر بخواهیم حرکت تشیع در جهان را مد نظر قرار بدهیم، باید توجه داشته باشیم که حرکت همیشه بر دو پایه استوار است. ما منکر این نیستیم که ایران خصوصاً پس از انقلاب اسلامی، شیعه را به همه جهان معرفی کرد و این را هم میدانیم که حوزهای به این بزرگی از لحاظ تعدد طلاب، امکانات تحقیق و مؤسسات زیاد تحقیقاتی تا به امروز پیدا نشده است. بنابراین طلبه حتی اگر خودش هم نخواهد، وقتی فشار مالی داشته باشد، به یک مؤسسه یا سازمان مراجعه میکند و امرار معاشش را هم میکند. بهعلاوه حکومت هم پشتیبان حوزه است. ولی در عراق اولاً چنین آرامش سیاسی – مگر زمانی که عثمانی و ایران در صلح بودند – وجود نداشته است. ثانیاً عراق بهدلیل وجود حاکمیت سنّی عثمانی همیشه در نوعی دوگانگی بهسر میبرده است؛ قلب علما با ایران بوده است و عقل و مدارایشان با ترکیه و پادشاهی عراق. حوزه قم با این وضعیت روبهرو نیست و همین حالت استقرار در قم باعث شده است که حوزه قم تا این حد رشد کند. البته یک مشکلی را هم در این میان نباید از یاد ببریم و آن هم مسأله استقلال حوزه است؛ توجهِ دولت نباید به دخالت در این سیستم مستقل منتهی شود.
بخش دیگری از مشکل ارتباطگیری دو حوزه در زمان امروز به زبان بازمیگردد؛ در حال حاضر زبان مشترکی بین طلاب ایرانی و عراقی وجود ندارد
قویبودن حوزهی قم حرف درستی است؛ ولی این به تنهایی نمیتواند به حرکت تشیع کمک کند؛ چون حرکت تشیع، لوازم زیادی دارد؛ نمیتوان در این حرکت جهانی، تنها به قم بسنده کرد. اگر بخواهیم حرکتی صورت بگیرد، قم و نجف باید با هم همگام شوند. اگرچه حوزه نجف در حال حاضر ضعیف است؛ اما در عین حال نقاط قوتی هم دارد؛ مثل حرم امیرالمؤمنین(ع) یا جایگاه مرجعیت اعلای شیعیان. حتی بزرگان فعلی قم هم نجفی هستند؛ افرادی مثل حضرات آیات وحید خراسانی، سید تقی قمی، سید صادق روحانی و… . البته این بزرگان نمایندگان حوزه و سبک درسی نجف در قم هستند.
متأسفانه آثار بزرگان قم در زمان فعلی در نجف انعکاسی ندارد؛ مثلاً دروس آقای سبحانی و آقای جوادی آملی در نجف دیده نمیشود؛ الا آثاری از علمای قم که به عربی نگاشته شده است. در حال حاضر آثار نجف در قم منعکس شده، ولی آثار قم در نجف نیست. البته آثار آقای بروجردی – که خودش در نجف بوده و بعد به ایران و قم آمده و عالم و صاحبسبک بوده است – در نجف مورد توجه است؛ ولی در مورد دیگران چنین مسألهای نیست. این مسأله هم به دلیل عدم ارتباط طلاب ایرانی با نجف است.
در حال حاضر ارتباط بین دو حوزه فکری قطع شده است و نجف خود را از سنت فکری قدیم میداند و قم خود را از سنت فکری جدید میداند. باید بین این دو سنت ارتباط باشد تا از دل آن، نتیجه (سنت) جدیدی بیرون بیاید.
من تعجب میکنم که با تأکیدات پیدر پی مقام معظم رهبری بر ارتباط بین این دو حوزه، این مسأله در عمل اتفاق نیفتاده است. مثلاً ما میدانیم که آقا در نجف دفتر دارند و نماینده ایشان در نجف درس میگویند و حتی شهریه هم در نجف میدهند؛ ولی ارتباط به همین مقدار کفایت نمیکند. مثلاً در گذشته خیرین ایرانی در نجف مدرسه میساختند؛ ولی در حال حاضر چند مدرسه بنا شده است؟ باید بپذیریم که در حال حاضر امکانات حوزه نجف به اندازه حوزه قم نیست. حمایت بزرگان نجف هم از طلاب زیاد نیست؛ الا آیتﷲ سید سیستانی. حالت ثبات و آرامش در ایران باعث پیشرفت شده؛ در حالیکه در عراق آثار جنگ و نامنی بسیار زیاد است. از همین رو طلاب عراقی بیشتر از فرهنگ عشایری به حوزه میآیند و فرهنگ عشایری با نظام حوزوی همخوان نیست. مثلاً طلبه میخواهد درس بخواند، یکباره یک گروه از محلشان میآیند و وقت او را میگیرند و اجازه نمیدهند که درس بخواند. ولی در ایران بیشتر طلاب شهرنشین و از این آفات دور هستند. همین مسأله باعث عدم رشد حوزه نجف شده است. اگر بتوان تعدادی از حوزه نجف را به ایران آورد – و بالعکس – دو حوزه قوی میشوند.