ایران کشور مستقل و آزاد
از اینکه در محضر اندیشمندان، علما و پژوهشگران هستم بسیار خوشحالم. کشور ایران، کشوری است آزاد و مستقل در مشرقزمین و خاورمیانه. اکنون ما در جهان اسلام و عرب با شرایط ناگواری مواجه هستیم و انواع شکستها، انحطاطها و پسرفتها را تجربه کردهایم؛ شرایطی که باعث بهوجود آمدن رویکردهای و نحلههای فکری متفاوت شده و نتیجهی آن تأسیس پایگاههای نظامی بوده است.
این انحطاط البته بهطور تدریجی بهوجود آمد؛ در قرن نوزدهم از جامعه اسلامی به جماعت اسلامی رسیدیم و در نهایت به جریان تکفیری و اکنون داش ثمره تاریخی ماست! اگر بخواهیم سؤال محوری خود را مطرح کنیم باید بگوییم: چگونه میتوانیم نقش تمدنی خود را ایفا کنیم و تمدنساز شویم؟
داعش زاییده تحجر و همچنین قدرتهای بزرگ
روز گذشته یکی از خبرنگاران رسانهها از بنده پرسید که آیا داعش زاییده اسلام است؟ پاسخ بنده به این سؤال این است که دو عامل مؤثر است؛ از طرفی ماده و زمینه تحجر در تاریخ ما وجود داشته است؛ مثلاً ما خوارج را داشتیم. اما از طرف دیگر، ما شاهد تأثیرگذاری قدرتهای خاص برای هدایت، تنظیم و ساماندهی این تفکرات هستیم.

داعش، ابزاری برای به حاشیهراندن کشورهای اسلامی منطقه
بحث از وجود داعش مربوط به بحث کلیدی پیشرفت است؛ آنها و قدرتهای بزرگ میخواهند ما به پیشرفت فکر نکنیم و نقش حاشیهای داشته باشیم. در مدرنیته نقشها مشخص است؛ از نظر آنها نقش کشورهای به اصطلاح جهان سوم، در حاشیه بودن است؛ لذا اسلامهراسی را مطرح میکنند و اندیشمندانشان – از جمله هانتینگتون – برخورد تمدنها و نظریات دیگر را مطرح مینمایند. طرح خاورمیانه بزرگ هم برای رسیدن به همین هدف است. استفاده از داعش هم برای ترویج ناامیدی در این کشورهاست. لذا آنها از هر جایگزینی که در فضای مدرنیته به ناامیدی منجر شود استفاده خواهند کرد. در اینجا دو جریان نقش اصلی را دارند: جریان مقاومت به رهبری ایران و برخی کشورهای منطقه و جریان اعتدال به رهبری جریانهای تندرو و تکفیری. البته این اعتدال تفسیر دارد و بهمعنای میانهروی مصطلح نیست.
داعش دستاورد کار پژوهشی و علمی
داعش، دستاورد یک کار پژوهشی و علمی است؛ کار منظم و عالمانهای انجام شده است تا داعش در منطقه بهوجود آید. سؤال محوری دیگر این است که آیا میتوان از این به همریختگی و شرایط خارج شد؟ آیا نقطه امیدی است؟ آیا میتوان از پیشرفت در این شرایط صحبت کرد؟ پاسخ بنده این است که بله راه حل هست. تقسیمبندیای که دوستان داشتند نیز به این سؤال کمک میکند؛ تقسیم تحجر به تحجر معتدل و افراطی… تقسیم حکمت به حکمت متعالیه و حکمت متدانیه و… .
تفاوت ایران با جهان عرب: پشتوانه قوی فکری
تفاوت ایران با جهان عرب در این است که ایران با دست پر حرکت میکند. ایران به سلاح حکمت متعالیه مسلح است. فکر عربی نهایتاً به ابنرشد میرسد و نهایتاً به دکارت ختم میشود؛ چون جهان عرب بهدنبال این است که از فلسفه اسلامی خودش به دکارت برسد. درحالیکه دکارت شروع و ابتدای مدرنیته است؛ نه خود مدرنیته. اما ملاصدرا در انتهای مدرنیته است؛ ملاصدرا بعد از هایدگر است و ضمناً طبیعتگرایی ملاصدرا با پوزیتویسم متفاوت و بعد از فیزیک کوانتوم است. بنابراین ما قطعاً میتوانیم در برابر چالش غرب حرف داشته باشیم.
سیدجمال الدین در جریان مسألهی پیشرفت در جهان عرب، نقش مهمی دارد و برای خارجشدن از جریانهای تحجر و واپسگرایی شاگردهای بسیاری تربیت میکند. لکن حرکت او سریع با شکست و انحطاط مواجه میشود. رشیدرضا که آخرین ثمره این حرکت است، کسی است که محمدبن عبدالوهاب را ستایش میکند. باز، شاگردش (حسن البنا) جهان اسلام را به جماعت اسلامی تعبیر میکند. بنابراین حرکت سیدجمال که جریان پیشرفت تمدن اسلامی را آغاز میکند به تحجر میرسد و در پایان قرن بیستم با شکست این جریان در جهان عرب مواجهیم. البته این سیر انحطاطی عامل دیگری نیز داشت: جنگ اعراب و اسرائیل(۱۹۶۷) که باعث ناامیدی کامل جهان عرب شد.
عدم نگاه تاریخی به داشتههای گذشته
زمانی که مباحث سید جمال مطرح میشد، نگاه تاریخی به داشتههای گذشته وجود نداشت و پرسش از سنت و تاریخ اسلام و پیشینه اسلامی که اکنون در اختیار ماست، سؤال بنیادی نبود؛ نهایتاً تحجر چپ و راست بهوجود آمد و ما حد وسط نداریم. سیدجمال توانست همه گروهها را با خودش جمع کند و حتی فردی به نام شمیل بهعنوان لیبرال در کنار رشیدرضا قرار میگیرد. اما این جریان بدین شکل ادامه پیدا نکرد و نهایتاً به تکفیر ختم شد و تعبیرات سلفیگرایانه (شامل هر نوع نگاه به گذشته) شکل گرفت.
بههرصورت، عدم اعتماد به سنت باعث توقف این حرکت گردید؛ چون آنها فلسفه نداشتند و نهایتاً ابن رشد را دارند. پس از سیدجمال به عبدﷲ العربی میرسیم که سؤال از تغییر را مطرح کرد: رویکرد قطعیه تامه؛ یعنی منقطع شدن کامل از گذشته و نگاه به آینده تا بتوان در جریان پیشرفت قرار گرفت. عبدﷲ چالشی برای سلفیگری بهمعنای عام (بازگشت به تراث اسلامی) حساب میشود. یکی از ویژگیهای عبدﷲ، خاصگرایی است؛ به اعتقاد وی در مسیر پیشرفت تقسیمبندی نداریم و مدرنیتهی غربی و اسلامی یا ما و غرب وجود ندارد؛ مسیر، خطی مستقیم است که همه باید طی کنند. از زاویه سنت نمیتوان به پیشرفت نگاه کرد و نگاه به مدرنیته کاملاً غربی است. البته طرح عبدﷲ برای جهان عرب، مارکسیستی است؛ گرچه وی مارکسیست نیست. در مقابل عبدﷲ، محمد عابد الجابری ظهور میکند و او را به چالش میکشاند. جابری مباحثی مثل سنت، نگاه به داشتهها و… را مطرح مینماید. وی قطع شدن کامل از سنت را نمیپذیرد و معتقد است نه یک سنت، بلکه سنتها داریم.
ریشه مشکلات جهان عرب در عدم ورود اخلاق به سیاست
امروز بررسی تمام این اندیشهها بهعنوان خاستگاه جریانات و نحلههای تکفیری اهمیت دارد و البته پیچیده و مفصل است. بیشتر جریانهای عربی نگاه منفی به گذشته دارند و نمایندگانشان بهدنبال گسست کامل از گذشته هستند. این مشکل در جهان عرب، ریشهّهای مختلفی دارد که یکی از آنها اخلاق است؛ تا زمانی که اخلاق نقش خودش را در سیاست نداشته باشد همین مشکل را خواهیم داشت.
مختصری از زندگینامه و آرای ادریس هانی
سید ادریس هانی در سال ۱۹۶۷ میلادی/۱۳۴۵ه.ش در خانوادهای سنی مذهب اما با ریشههای شیعی در منطقۀ مولای ادریس شهر مكناس در ۱۴۰ کیلومتری پایتخت مغرب متولد شد. ادریس هانی در فضای اجتماعی و محیط خانوادگی مناسبی که از اصول اساسی آن، آزادی رأی و اندیشه بود رشد یافت. او در چنین فضایی، مراحل رشد فکری خود را طی نمود و با روحیهای انتقادی و بلندپروازیهای معرفتی، راه تفکر در حوزههای علوم انسانی و مخصوصاً علوم اسلامی را پی گرفت.
او آغاز تحولات شخصی خود را چنین روایت میكند: «بهطور مستمر، فقط موضوع مظلومیت امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) را عنوان میكردم. تشنهی شنیدن پاسخی برای این مصیبتها بودم. با فطرتی كه خدا به من داده بود، نمیتوانستم بفهمم چگونه این «پیشینیان صالح» – به تعبیر رایج – توانستهاند امام حسین(ع) را کشته و قطعهقطعه كرده باشند؛ اما دوستانم از این سؤالات غیرعادی آزرده میشدند و نمیتوانستند این پرسشها را تحمل كنند؛ در حالی كه ذهن و جان و عقل من بهشدت با این موضوع درگیر بود.
یكی از مهمترین مسائل مورد توجه ادریس هانی، اهتمام به تاریخ و منطق تحول آن است. او در اولین قدم، در «تاریخ تمدن اسلامی و منطق تحول آن»، تاریخ صدر اسلام را بازخوانی کرد و متوجه انحراف از نقل درست تاریخ در جریانهای تاریخنگارانه شد. از خلال نتایج علمی حاصل از روش انتقادی هانی در بازخوانی تاریخ اسلام، ریشههای گرویدنش به تشیع نیز مشخص میشود. به قول خودش این روند از سالهای آغازین دههی ۸۰ با دسترسی به محتوای دو كتاب آغاز شده بود؛ یکی «از مصائب سیدالشهدا(ع) در فاجعهی کربلا» و دیگری «سیرهی امیرالمؤمنین علی(ع)»[۱] این دوکتاب، آشکارکنندهی تناقضات تاریخنگاری در جریان رسمی اسلام بود؛ جریانی که شیعه را غیرمسلمان جلوه داده بود. به این ترتیب با مكتب اهل بیت(ع) آشنا شد. این سیر تکاملی، امروز او را به یكی از اندیشمندان برجستهی مغرب در جهان اسلامی/عربی بدل نموده است. یكی از مهمترین نكاتی که او درباب تحقیقات شیعهشناسانهی خود بدان رسیده این است که باید بین «تشیع قبل از فتح» و «تشیع بعد از فتح» فرق گذاشت.
از ادریس هانی حدود بیست اثر منتشر شده است که برخی از آنها عبارتند از:
المهدی = مهدی المنتظر(عج): فلسفه الغیبة و حتمیة الظهور، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۲۰۰۹م
المذهب الجعفري في المنظار خصومة: شبهات فيالتاريخ و الفقه و الاعتقاد، بيروت: الغدير للدراسات و النشر و التوزيع، ۲۰۱۲م
المفارقة و المعانقة سؤال المقابسة فی قرن جدید: رٶیة نقدیة فی مسارات العولمة و حوار الحضارات، بیروت: دار البیضاء المركز الثقافی العربی، ۲۰۰۱م
الاسلام و الحداثة: احراجات العصر و ضرورات تجدید الخطاب، بیروت: دارالهادی، ۲۰۰۵م