مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

در رؤیایی دیده بود که جنگی سخت و طولانی در جنوبِ ایران درگرفته است؛ نخل‌ها شکسته و یکی از بستگانش به شهادت رسید‌ه‌­اند؛ لشکر ایران اما در این نبرد پیروز می‌شود. زمانی که آیت‌ﷲ خمینی از ترکیه به نجف می‌­رود، این رؤیا را با وی در میان می­‌گذارد؛ «وقتی آن را برای امام بیان کردم، ایشان گفت لا حول ولا قوة الا بﷲ. از این رفتار امام حس کردم که باید امر مهمی در بین باشد. از ایشان توضیح خواستم، اما ایشان چیزی نگفتند. بعد از اصرارِ زیاد فرمودند چنین چیزهایی محقق می‌­شود. باز هم توضیح خواستم. ایشان گفتند می‌­گویم به شرطی که تا زنده‌­ام به کسی نگویی. این تخطیط (برنامه، نقشه) را پدر شما برای ما کشیده و چنین جنگی پیش خواهد آمد و ما پیروز می‌شویم». امام خمینی ادعا کرده بود که این نقشه را از استادش آیت‌ﷲ محمدعلی شاه‌آبادی دریافت کرده است. اینک نصرﷲ شاه‌آبادی قسمتی از نقشه‌­ای که پدرش برای امام خمینی ترسیم کرده بود را در رؤیای خود دیده و با ایشان در میان می‌­گذاشت.

مرحوم محمدعلی شاه آبادی هفده فرزند داشت. ده فرزند ذکور او اغلب به جامه‌ی روحانیت در آمدند. نصرﷲ نیز همین رویّه را در پیش گرفت. او در سال ۱۳۱۰ در قم به دنیا آمد. در تهران و قم و نجف به تحصیل علوم دینی پرداخت. در تهران، پای درس میرزا ابوالحسن شعرانی، سید کاظم عصار و میرزا مهدی آشتیانی نشست. در قم از محضر حضرات حجت، بروجردی، اراکی و محمدتقی خوانساری استفاده کرد. در نجف نیز به محفل شیخ حسین حلّی، سید عبدالهادی شیرازی، سیدابوالقاسم خویی و سید محمود شاهرودی رفت. او در نجف از محضر سید محمد روحانی نیز بهره برد. مرحوم روحانی، پسردایی شاه‌آبادی محسوب می‌­شد. شاه‌آبادی همچنین با یکی از دختردایی‌های خود ازدواج کرد. صبیه مرحوم سیدابوالحسن روحانی (خواهر سید مهدی و سید هادی روحانی) را به همسری برگزید. همسر وی در شهریور ماه ۱۳۹۶ پس از شرکت در مراسم عزاداری سید الشهداء در اول محرم در سانحه تصادف دار فانی را وداع گفت.

نصرﷲ شاه آبادی تمامی همّ و غم خود را در امور تحصیلی، علمی و اخلاقی قرار داد. می‌­گوید که از حزب و حزب‌بازی فراری‌­ام. بارها به وی پیشنهاد شد تا در حزب جمهوری اسلامی عضویت پیدا کند؛ اما وی رضایت به این کار نداد. وی اما مدرسه­‌ای را در اختیار داشت که به مرکزی برای حزب جمهوری اسلامی بدل شد. با این وجود اما خود از ورود به این حزب خودداری کرد. ارتباطات شاه‌آبادی البته سبب شد تا رد پایی از وی نیز در تاریخ سیاسی ایران بر جای بماند. وی دوستی نزدیکی با نواب صفوی داشت. او سید حسین امامی را به نواب صفوی معرفی کرده بود: «یک شب که مرحوم نواب همراه با سید عبدالحسین واحدی به خانه­‌ی ما آمدند، به مرحوم نواب گفتم، جوانی را می‌­شناسم که شاید الآن خیلی سرش توی حساب‌های ما نباشد، ولی مطمئنم اگر او را زیر بال و پرتان بگیرید، درست می­‌شود. مرحوم نواب گفت بگویید بیاید. سیدحسین را صدا زدم و آمد و همان‌طور که فکرش را می‌­کردم با صحبت با مرحوم نواب کلاً از این رو به آن رو شد». سیدحسین امامی، بعدها اقدام به ترور احمد کسروی کرد. شاه‌آبادی به یاد می‌­آورد که «یک روز بعد از نماز صبح داشتم به نانوایی می‌­رفتم که وسط راه سیدعلی و سیدحسین امامی را دیدم. سید حسین دشنه­‌ای را نشانم داد و گفت ۲۰۰ تومان خرج سمّ این کرده‌‌­ام!». احمد کسروی با همان دشنه از پای درآمد. چهارسال بعد نیز  عبدالحسین هژیر توسط سید حسین امامی به قتل رسید.

شاه‌آبادی ارتباط نزدیکی نیز با امام خمینی داشت. زمانی که فرزند برادرش را به نزد آیت‌ﷲ خمینی می‌­بَرد تا به دست ایشان معمّم گردد، مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز در آن محفل حضور داشته و به شوخی می­‌گوید: همه شاه‌ها از بین رفتند، چطور این شاه باقی مانده است؟ حقش است اسمش را بگذارید خمینی‌آبادی! شاه‌آبادی اما در پاسخ می­‌گوید آن شاه‌ها خراب بودند و آبادی در کارشان نبود؛ تنها شاهِ آباد این شاه است که افتخار حضرت امام است.

وی دوستی نزدیکی با نواب صفوی داشت. او سید حسین امامی را به نواب صفوی معرفی کرده بود: «یک شب که مرحوم نواب همراه با سید عبدالحسین واحدی به خانه­‌ی ما آمدند، به مرحوم نواب گفتم، جوانی را می‌­شناسم که شاید الآن خیلی سرش توی حساب‌های ما نباشد، ولی مطمئنم اگر او را زیر بال و پرتان بگیرید، درست می­‌شود. مرحوم نواب گفت بگویید بیاید. سیدحسین را صدا زدم و آمد و همان‌طور که فکرش را می‌­کردم با صحبت با مرحوم نواب کلاً از این رو به آن رو شد». سیدحسین امامی، بعدها اقدام به ترور احمد کسروی کرد.

شاه‌آبادی اگرچه کم‌تر دلبستگی به امور سیاسی داشت، اما از حامیان انقلاب و آیت‌ﷲ خمینی بود. گفته بود که این انقلابی که امام(ره) پیش آورد خیلی از مردم تصور می­‌کنند همین ۳۷-۳۸ ساله است که شروع شده؛ ولی نمی‌­دانند انقلاب از ۷۵ سال قبل پایه‌گذاری شده است. وی در تأیید این سخن عنوان می­‌کند که شما اگر حالات زندگی پدرم را مطالعه کنید می‌­بینید نقشه‌­ای که ایشان پیاده کرده بود برای مخالفت با رضا خان، عین همان را امام پیاده کرده است. وی بر پایه‌­ی همین سخن، ریشه­‌ی انقلاب اسلامی را به سال‌ها قبل‌تر می‌­کشاند.

نصرﷲ شاه آبادی اما کودتای ۲۸ مرداد را نیز چند روز پیش از آن، پیش‌گویی کرده بود. وی در این خصوص می­‌گوید: «بنده در نجف بودم و چند روز مانده به ۲۸ مرداد داشتم در حرم مولی نماز مغرب و عشاء را می‌­خواندم. پس از نماز مرحوم آیت‌ﷲ سید علی ساوجی ـ برادر بزرگ علامه عسکری ـ که بسیار طرفدار دکتر مصدق بود، آمد و صحبت از مصدق و برنامه‌­هایش شد. به قرآن تفألی زدم و به ایشان گفتم کار مصدق تمام است. ایشان با تعجب گفت این چه حرفی است که می‌­زنید؟… هنوز چند روزی نگذشته بود که زاهدی علیه مصدق کودتا کرد و شاه را برگرداندند». آن‌گونه که مرام شخصیتی شاه‌آبادی نشان می‌­دهد، دلبستگی تام به استخاره داشته است. وی در سال ۹۴ در انتخابات مجلس خبرگان شرکت کرده بود. وی این حضور در انتخابات را نیز از راه استخاره به دست آورده بود؛ در این خصوص می­‌گوید: «در دوره قبل انتخابات خبرگان من سوریه بودم. مکرر تلفن کردند که آقا اجازه بدهید ما شما را ثبت نام کنیم. من زیر بار نرفتم تا بالأخره دیدم خیلی اصرار کردند. گفتم من می‌­روم خدمت حضرت زینب(س) استخاره می‌­کنم؛ اگر خوب آمد، می­‌گویم ثبت نام کنید. اما دیدم بد آمد و گفتم نه. اما این بار سخنانی مطرح شد درباره انتخابات خبرگان و تقاضای افراد. من احساس تکلیف کردم و نگران شدم و تصمیم گرفتم استخاره کنم. استخاره عجیب بود از دو ناحیه؛ یکی این‌که من لا اقل تا الان صدها هزار استخاره کرده‌­ام و این آیه نیامده بود: مُحمّدٌ رَسولُ ﷲ وَ الذّینَ مَعَهُ اشدّاءُ عَلیَ الکفّار رُحَماءُ بَینَهُم. دیگر برایم مسلّم شد که باید دخالت کنم. به یکی از رفقا تلفن کردم و به قول معروف برای دقیقه‌­ی نود این آقا توانست همه‌چیز را مهیّا کند و دقیقه آخر ثبت نام کردم».

آیت‌ﷲ شاه آبادی در قم و در بیت شریفش، به تدریس اخلاق مشغول بود. وی در ذکر خاطره‌­ای از مرام اخلاقی خود پرده برداشته و عنوان کرده بود که «یک بار شب اول ماه رمضان به مسجد می‌­رفتم. دیدم در قهوه‌خانه عده زیادی نشسته‌­اند. رفتم و برگشتم دیدم قهوه‌خانه جای سوزن‌انداختن نیست و مشغول قمار و خلاف­‌های مختلف هستند. سمت قهوه‌خانه رفتم. رفقای مسجدی گفتند کجا می‌­روید آقا؟ وضع این‌جا خیلی خراب است. گفتم شما کاری به کار من نداشته باشید. کرکره قهوه‌خانه را بالا کشیدم و وارد قهوه‌خانه شدم و با صدای بلند به همه سلام کردم. آن‌ها هم به احترام من بساطشان را جمع کردند و یکی هم گفت برای سلامتی حاج آقا صلوات. … بلند گفتم اگر قدیمی‌­ها لوطی بودند پس شما چه هستید؟ لوطی‌­های قدیم یک عالِم بهشان اظهار علاقه می‌­کرد برایش جان می‌دادند. من این‌قدر به شما علاقه دارم، ولی یک نفرتان سراغ ما نیامد. این است رسم لوطی‌گری؟ می­‌خواهم دعوتتان کنم که فردا شب به خانه من بیایید. چای و زولبیا و قلیان هم هست. من هم برایتان حرف می­‌زنم. القصه از فردا شب قهوه‌خانه تعطیل شد و به منزل ما آمدند. تا شب آخر رمضان در صحبت‌­هایم از آن‌ها حلالیت طلبیدم که من را ببخشید وقتتان را گرفتم و سرتان را درد آوردم. یکی از همان آقایان بلند شد و گفت حاج آقا خیلی ناشکری! من تا آن شب که منزلتان آمدم سر به سجده حق نگذاشته بودم؛ ولی از آن شب نمازخوان شدم. نه‌تنها من؛ فلانی هم همین‌طور. با اسامی مختلف به القاب خودشان یکی یکی صدایشان می‌­کرد و اعتراف می‌­کردند و من اشک می‌­ریختم».

شاه‌آبادی اگرچه کم‌تر به فعالیت‌های سیاسی دل داده و غالباً به تحصیل و تدریس مشغول بوده است، اما در پنجمین دوره از مجلس خبرگان شرکت کرد و توانست به‌عنوان منتخب مردم تهران به مجلس راه یابد.

آیت‌ﷲ نصرﷲ شاه‌آبادی که از چندی پیش به‌دنبال وخامت حالش در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری شده بود، امروز (۲۱ اسفند ۱۳۹۶) دارفانی را وداع گفت.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید