مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

نقدی بر «مدارای مذهبی، استراتژی قبل از ظهور» استاد سروش محلاتی

سید مرتضی خاتمی سبزواری[۱]

رضا همدانی[۲]

مقدمه:

اخیراً فرمایشاتی از استاد گرانقدر جناب حجت‌الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی با موضوع «مدارای مذهبی، استراتژی قبل از ظهور» منتشر شد، که لازم است نکاتی در نقد این مطالب بیان گردد؛ چرا که علاوه بر اشکالاتی که در خود این نظریه وجود دارد، ملزومات فاسدی دارد که قطعاً نظریه پرداز محترم به آنها ملتزم نخواهد شد. لذا ابتدا نظریه و ادله آن را به طور خلاصه نقل می کنیم و سپس به نقد آن می پردازیم:

نظریه مدارای مذهبی:

ایشان در سخنان خود ـ که در جلسه مکتب ثقلین ایراد کرده و درباره اینکه در زمان غیبت و حضور امام زمان(عج) لازم است چه روش و خط مشی را در مسایل سیاسی و حکومت دنبال کنیم ـ سه فرضیه را مطرح می کند:

فرضیه اول: بین مسئولیت‌های اجتماعی و سیاسی ما در عصر غیبت با عصر حضور حضرت تفاوتی نیست.

فرضیه دوم: آرمان‌ها هر چند به لحاظ کیفی یکی است، ولی در عصر غیبت به لحاظ مقیاس کمی تفاوت پیدا می‌کند.

فرضیه سوم: ما اصلاً در عصر غیبت وظیفه‌ای از نوع وظیفه عصر حضور نداریم. وقتی شرایط فراهم شد و حضرت ظهور کرد، تکالیف هم تغییر پیدا می‌کند.

سپس می گوید: «برداشت بنده این است که شیعه به لحاظ تفکر تاریخی خود تا دوره‌های اخیر تلقی (فرضیه) سوم را داشته و آنچه را که اکثر قاطع علما می‌فهمیدند و عمل می‌کردند، این بود که ما در دوره غیبت و در زمانی که پیروان مکتب اهل بیت در مقایسه با مذاهب دیگر اسلامی در اقلیت هستند، وظیفه‌مان مدارا کردن است. لذا باید تحمل و خویشتن‌داری داشته باشیم و از درگیری پرهیز کنیم و از طرف دیگر خود مسلمانان هم در مقیاس با پیروان ادیان دیگر باز در اقلیت هستند و تا وقتی که حضرت ظهور نکند این مقیاس به هم نمی‌خورد و وضع ما تغییر پیدا نمی‌کند. ما به عنوان گروهی که اقلیت هستیم باید خودمان را حفظ کنیم و حفظ خود، مذهب، مکتب و آرمان ما به این است که بتوانیم با قدرت‌هایی که کم و بیش هستند، مدارا و تعامل کنیم و خودمان را در معرض خطر کمتر قرار دهیم تا این دوران بگذرد، همان کاری که ائمه(ع)، بعد از امام حسین(ع) انجام دادند، یعنی نیامدند به صورت آشکار و علنی درگیر شوند، بلکه مدارا می‌کردند. البته دشمنان می‌دانستند که ائمه خطر بالقوه‌ای هستند و ایجاد مزاحمت می‌کردند ولی هیچ جا ما نمی‌بینیم که دعوت به قیامی صورت گرفته باشد بلکه همه دعوت‌ها به مدارا، تقیه و بردباری است تا زمان آن فرا رسد. البته در این نظریه گفته نمی‌شود که ائمه دولت‌های جائر را قبول داشتند یا ما باید قبول داشته باشیم و شروع بدانیم بلکه صرفاً ادعا می‌شود که برخورد تند با آن‌ها وجود نداشته و حتی اگر مبارزه‌ای بوده، جنبه سلبی داشته و بیشتر مسالمت آمیز بوده است. مثل سیاست آیت‌ﷲ حائری یا آیت‌ﷲ بروجردی در قبال پهلوی اول و دوم».

ادله نظریه:

ایشان دو دلیل برای اثبات این نظریه مطرح می کنند:

دلیل اول: روایات

ایشان مدعی هستند که روایات دوره قبل از ظهور را «دوره هدنه و تقیه» نامیده اند، که در مقابل «دوره قیام» در زمان ظهور است. ایشان با استناد به فرمایشات لغویون و فقها، معتقدند هدنه به معنای «مصالحه با پیشوایان جائر و ترک معارضه با آنان» می باشد.[۳] در مورد تقیه نیز به روایتی از امام رضا ع استناد می کنند که حضرت در آن می فرماید: «ان اکرمکم عندﷲ اعملکم بالتقیه، قیل: الی متی؟ قال: الی قیام القائم، فمن ترک التقیه قبل خروج قائمنا فلیس منّا».[۴]

ایشان سپس روایات دیگری نیز با همین مضمون نقل کرده و نتیجه می گیرد که «شرایط مدارا و تقیه تا زمان ظهور ادامه دارد و به همین خاطر این روایات این نظریه و اعتقاد را در بین علمای ما شکل داده که اصلاً نه تنها ما با درگیری دنبال آن آرمان‌ها در آن سطح کلی و جهانی نیستیم، بلکه اساساً با آن شیوه‌ها به دنبال آرمان‌ها در مقیاس کوچک تر هم نیستیم. در زمان ظهور بنا بر این است که با درگیری و اعمال قدرت یکسری از آرمان‌ها در سطح جهانی پیاده شود. لذا ائمه فرمودند «قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ»[۵] وظیفه‌ای مربوط به عنصر ظهور است. ولی اکنون فرض بر این است که ما یک گروه‌ اندک هستیم و در این شرایط اصلاً چنین تکلیفی نداریم و باید مدارا کنیم تا زمان بگذرد».

سپس ایشان در ذیل این دلیل به هفت مورد از احکام اشاره می کند که به زعم ایشان مطابق همین اصل هدنه صادر شده است، که عبارتند از: حکم ازدواج با اهل سنت، حکم ساب النبی، احکام کافر حربی، حکم ذبیحه ناصبی ها، حکم مرتد، حکم امر به معروف و نهی از منکری که به درگیری بیانجامد و روش برخورد با پیروان سایر مذاهب.

سپس خود ایشان به اشکالی اشاره کرده و پاسخ می دهند، به این بیان که: «ممکن است که شما این سؤال به ذهنتان برسد که زمان ائمه خیلی تقیه و هدنه جدی بوده دیگر حالا که ما ترس و واهمه‌ای و وحشتی نداریم و می‌توانیم عقاید خود را در مسایل اعتقادی و تشیع را از طرق مختلف بگوییم؛ ولی توجه داشته باشید که در روایاتی که خواندم تأکیدی بود بر این اصل که ما باید این هدنه را تا ظهور حضرت حفظ کنیم. حضرت فرمودند هر چه زمان به پیش می‌رود و ما به دوران ظهور نزدیک تر می‌شویم این هدنه و تقیه باید جدی تر، قوی تر و شدید تر شود».

دلیل دوم: دیدگاه و نظریات فقها

ایشان در این دلیل به فرمایشات صاحب جواهر در مورد تقیه زمانی اشاره می کند و از ایشان نقل می کند که «اگر ما تا به حال چنین تعاملی نداشتیم، چیزی از ما باقی نمی‌ماند. ما با تقیه توانستیم مذهب خود را حفظ کنیم. پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آمدند و چنین روشی را به ما یاد دادند و هیچ تلاشی را فروگذار نکردند برای اینکه شیعه باقی بماند، در حقیقت این روش و سیاست بود که تشیع را حفظ و نگهداری کرد. صاحب جواهر از این نوع دوم به تقیه زمانیه تعبیر می‌کند که تا عصر ظهور ادامه دارد».[۶]

همچنین به بیانی از میرزای شیرازی اشاره می کند که فرموده است: «ان جمیع ازمنه الائمه من السجاد زمان هدنة بیننا و بین المخالفین الی زمان الفرج».[۷]

سپس در پایان می گوید: « لبته مجدداً تاکید می‌کنم که هدنه در روایات در کلمات فقها، نه به معنی تن دادن به ظلم و ستم، و نه به معنای مشروع تلقی کردن دولت‌های جائر است، بلکه صرفاً به معنای ترک مخاصمه با پیروان ادیان مذاهب دیگر، و استفاده از روش‌های مسالمت آمیز است لذا همین میرزای شیرازی که غیبت را عصر هدنه می‌داند، وقتی که پای دفاع از سرزمین اسلامی پیش می‌آید که یک حکم قطعی است، فتوا به جهاد با انگلیس در عراق می‌دهد. روش عملی فقهای گذشته هم نشان می‌دهد که آن‌ها نه اهل تأیید جائران بوده‌اند و نه مردم را دعوت به تسلیم نسبت به آن‌ها کرده‌اند، ولی پیوسته بنا بر تعامل و مدارای مذهبی داشته‌اند، و این همان چیزی که از تعالیم ائمه استفاده می‌کردند. به نظر می‌رسد امروز که درگیری‌های مذهبی و فرقه‌ای هر روز افزایش می‌یابد، جا دارد که شیعه دیدگاه تاریخی خود را بار دیگر، مطرح کند و مبانی و اصول آن را تبیین نماید».

نقد نظریه و ادله آن:

اشکال اول:

روایات اهل بیت ع در مورد لزوم رعایت تقیه ناظر به وضعیت غالبی ادوار مختلف در زمان قبل از ظهور است. یعنی از آنجا که اهل بیت ع می دانند در اغلب دوران های قبل از غیبت، شیعه در اقلیت است و علما توان برقراری حکومت را ندارند، لذا دستور کلی به رعایت تقیه و هدنه صادر کرده اند. همانطور که روایات «کل رایة» نیز به همین صورت توجیه می شود و قیام هایی که نوعا به نام «مهدی» اتفاق می افتاد نفی شده است. پس منافاتی ندارد که اگر بر فرض در زمانی موقعیتی پیش آمد که موضوعا حکم تقیه برداشته شد ـ مثلا در منطقه ای یا در زمان خاصی شیعه به حکومت رسید ـ دیگر عمل به تقیه و اظهار ضعف در عین داشتن قدرت عملی غیر عقلایی است، که هیچ عاقلی آن را نمی پذیرد. پس در واقع وقوع در زمانی که نیازی به موقعیت تقیه نباشد، موضوعا از تحت این ادله خارج است و می بایست قائل به خروج تخصصی شویم.

اشکال دوم:

بر فرض که این روایات عموم و اطلاقی داشته باشند و خروج تخصصی را هم نپذیریم، وجود مواردی که اهل بیت ع در زمان خود آن را تایید کرده اند مشخص می کند که این اطلاق قابل تقیید و تخصیص است. تایید قیام زید بن علی توسط ائمه ع که امری مسلم است،[۸] با دستور مطلق به رعایت شرایط هدنه و تقیه پس از قیام امام حسین ع به هیچ وجه سازگار نیست.

اشکال سوم:

درباره مواردی از احکام که ایشان مدعی هستند طبق اصل مهادنه صادر شده، باید بگوییم: طرح مسأله ازدواج شیعه با سنی هیچ ارتباطی به ادعای مطرح شده ندارد؛ چراکه فتاوای فقها مبنی بر جواز یا عدم جواز همگی از اختلاف مضمون روایات و اختلاف مبانی رجالی و… در پذیرش یا رد روایات نشات گرفته است و هیچ فقیهی به خاطر مبنایی که ایشان مطرح کرده اند به جواز ازدواج فتوا نداده و هیچ فقیهی هم بخاطر عدم قبول مبنای ایشان به حرمت ازدواج فتوا نداده است. بقیه موارد مطرح شده نیز همگی بخاطر عدم امکان اجرای احکام بخاطر عدم وجود شرایط و مقتضیات آن است و بقول ایشان ایام هدنه بودن اعصاری است که این روایات از ائمه ع و این فتاوا از فقها صادر شده است. اما آیا معنای آن این است که اگر به هر دلیل ما از اقلیت خارج شدیم و دیگر موضوعا در ایام هدنه و تقیه نبودیم، باز باید احکام مسلّم الهی را تعطیل کنیم. به عبارت دیگر تعطیلی برخی احکام به حکم ثانوی یا حکومتی دلیل بر این نیست که این حکم ثانوی یا حکومتی باید تا زمان ظهور ادامه پیدا کند، هر چند موضوع تبدل پیدا کرده باشد. افزون بر اینکه قطعاً تاکید فراوان دین بر امر به معروف و نهی از منکر نیز با این استراتژی ناسازگار است.

اشکال چهارم:

در مورد فرمایشات فقهای بزرگوار مبنی بر اینکه ما در زمان هدنه هستیم و این دوران تا عصر ظهور ادامه دارد، باید بگوییم: اولا ایشان ادعا کرده اند که «اکثر قاطع علما» چنین نظری دارند و حال آنکه تنها از دو نفر ـ آن هم در اعصار متقارب به هم ـ نام می برند. چه اکثر قاطع علمایی؟! در حالیکه این نظریه نه تنها مشهور نیست، بلکه نظریه جدیدی به شمار می رود که تصور می شود توسط ایشان ابداع شده است. ثانیا استشهاد به سیره امثال آیت‌ﷲ حائری یزدی و آیت‌ﷲ بروجردی نیز صحیح نیست، زیرا قطعاً این بزرگواران و همه فقهای شجاع، باتقوا و موقعیت شناس وضعیت موجود زمان خود را در نظر می گرفتند و اگر احتمال موفقیت می دادند، قطعا قیام می کردند. همانگونه که تشکیل حکومت اسلامی در مناطق محدود توسط بزرگانی همچون سید عبدالحسین لاری از شاگردان برجسته میرزای شیرازی و… و قیام بی نظیری حضرت امام خمینی(ره) نمونه ای از این قیام هاست، که به هیچ وجه با استراتژی ایشان سازگار نیست. ثالثا فرمایشات این دو فقیه بزرگوار، نوعی موضوع شناسی است که بر عهده مکلفان است ـ و نه مجتهدان ـ افزون بر اینکه در هر عصری باید این موضوع شناسی جدید انجام گیرد. بله، موضوع شناسی که در روایات مطرح شده، ـ همانطور که در اشکال اول بیان شد ـ ناظر به موارد غالبی است.

اشکال پنجم:

کسانی که استراتژی مدارای مذهبی را قبول ندارند، مدعی لزوم مخاصمه با پیروان سایر ادیان یا مذاهب نیستند، بلکه معتقدند همیشه می بایست با حکمت و مصلحت با دیگران برخورد کنیم. علاوه بر این، اگر در زمان غیبت به هر دلیل امکان اجرای احکام الهی وجود داشته باشد و اگر بتوان اصول و فروع اسلام را در حد امکان اجرا کرد، عصر هدنه بودن مانع از آن نمی شود؛ زیرا اسلام برای کل بشریت در تمامی اعصار نازل شده و نه برای چند سال محدود ایام حکومت رسول خدا ص و امیرالمومنین و امام حسن ع و یا زمانی که حضرت حجت عج ظهور کند.

اشکال ششم:

درست است که ایشان تصریح می کند که مقصودش تن به ظلم دادن نیست، اما لازمه حرف ایشان همین است؛ زیرا وقتی قرار بر مدارا باشد، نتیجه اش جز این نخواهد بود و حال آنکه روایات متواتری که تحاکم به طاغوت و حاکمان ظالم و اعانه و تکیه بر آنان را نکوهش و نهی کرده اند[۹]

اشکال هفتم:

لازمه این نظریه این است که‌ قيام، تلاش‌ و خود را به‌ خطر افكندن‌ براي‌ برپايي‌ حكومت، خلاف‌ عصر هدنه و تقيه‌ زماني‌ باشد. بنابراين چنين‌ تلاشي‌ مشروعيت‌ ندارد، بلكه‌ در تمام‌ طول‌ غيبت‌ هم‌كاري‌ و هم‌ زيستي‌ با سلطان‌ جائر لازم‌ است؛ اما اشکال این لازمه این است که:

اولا این مطلب علاوه بر مخالفت با نظریه ولایت مطلقه فقیه است، بلکه حتی مخالف نظریه ولایت فقیه از باب حسبه است.

ثانیا مطابق روایت ابوحمزه ثمالی، امام صادق ع ترک قیام و عدم نصرت ائمه ع به بهانه تقیه را نشانه نفاق و دورویی دانسته اند. در این روایت دقت کنید: «وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ دُعِيتُمْ لِتَنْصُرُونَا لَقُلْتُمْ لَا نَفْعَلُ إِنَّمَا نَتَّقِي وَ لَكَانَتِ التَّقِيَّةُ أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنْ آبَائِكُمْ وَ أُمَّهَاتِكُمْ وَ لَوْ قَدْ قَامَ الْقَائِمُ ع مَا احْتَاجَ إِلَى مُسَاءَلَتِكُمْ عَنْ ذَلِكَ وَ لَأَقَامَ فِي كَثِيرٍ مِنْكُمْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ حَدَّ اللَّهِ»؛[۱۰] ‌به خدا سوگند، اگر ما شما را به یاری خود علیه حکومت های ستم فرا خوانیم، رد می کنید و به تقیه تمسک می جویید! تقیه در نزد شما، از پدران و مادرانتان دوست داشتنی تر است. اگر قائم قیام کند، نیاز به پرسش از شما ندارد و درباره بسیاری از شما که نفاق پیشه کرده اید، حد الهی را جاری خواهد کرد.

ثالثا تشکیل یک حکومت اسلامی امری ضروری و لازم برای بقاء اسلام و اجرای احکام آن است. با این بیان اگر هم تقیه زمانی را بپذیریم ، باز عمومیت عصر تقیه و هدنه باید نسبت به تشکیل حکومت اسلامی استثنا شود؛ زیرا اگر دین خدا در خطر باشد و در معرض تباهی قرار گیرد باید به هر شکل ممکن از آن دفاع کرد و دیگر مجرای تقیه نخواهد بود.

امام خمینی در این باره و خطاب به علما می فرمایند: «حضرات آقایان توجه دارید، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب ولو بلغ ما بلغ»[۱۱]

همچنین مي‌فرمايد: « گاهي‌ تقيه‌ حرام‌ است؛ آن‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ ديد كه‌ دين‌ خدا در خطر است، نمي‌تواند تقيه‌ كند. آن‌ وقت‌ هر چه‌ پيش‌ آيد، بايد برود. تقيه‌ در فروع‌ است‌ و در اصول‌ نيست؛ زيرا تقيه‌ براي‌ حفظ‌ دين‌ است. جايي‌ كه‌ دين‌ در خطر است‌ جاي‌ تقيه‌ نيست، جاي‌ سكوت‌ نيست».[۱۲]

در جای دیگر چنین می نویسد: «فقهاي‌ اسلام‌ بايد در موردي‌ كه‌ براي‌ ديگران‌ تقيه‌ است، تقيه‌ نكنند. تقيه‌ براي‌ حفظ‌ اسلام‌ و مذهب‌ بود كه‌ اگر تقيه‌ نمي‌كردند، مذهب‌ را باقي‌ نمي‌گذاشتند. تقيه‌ مربوط‌ به‌ فروع‌ است. مثلاً وضو را اين‌ طور، آن‌ طور بگير، اما وقتي‌ اصول‌ اسلام‌ و حيثيت‌ اسلام‌ در خطر است‌ جاي‌ تقيه‌ و سكوت‌ نيست. اگر يك‌ فقيهي‌ را وادار كنند كه‌ برود سر منبر و خلاف‌ حكم‌ خدا را بگويد، آيا مي‌تواند به‌ عنوان‌ «التقيه ديني‌ و دين‌ آبايي»[۱۳]، اطاعت‌ كند. اين‌ جا، جاي‌ تقيه‌ نيست».[۱۴]

با کمی دقّت در می‌یابیم ریشه تقیه به مقاومت برمی‌گردد. ریشه اصلی تقیه مداراتی و تقیه خوفی، برمی‌گردد به اینکه مجموعه شیعه باید حفظ شود. تقیه نوعی از مقاومت برای حفظ شیعه است. حال اگر در زمانی بقاء شیعه در گرو تشکیل حکومت بود چگونه باید عمل کرد؟!

رابعا اگر هم تشکیل حکومت اسلامی را در راستای احکام فرعی بدانیم نه حفظ و صیانت از اصل دین باز این سوال مطرح می شود که در چه مواردی می‌توان تقیه کرد؟ آیا رهبران دینی ضوابط خاصی برای آن تعیین کرده‌اند یا این‌که در هر موردی که انسان صلاح دانست می‌تواند تقیه کند؟

در پاسخ باید بگوییم: تقیه چند نوع است.[۱۵]

شیخ مفید تقیه را با نظر به حکم آن  به واجب، حرام و مستحب تقسیم کرده است؛ از جمله به هنگام ترس از جان، آن را واجب و در صورت ترس از زیان مالی آن را مباح دانسته است.[۱۶] شیخ انصاری مصداق تقیه مستحب را مدارا کردن با اهل سایر مذاهب و تأکید بر معاشرت با آنها با کارهایی چون عیادت از بیماران، تشییع مردگان و حضور در مساجد و نمازهای آنان دانسته است.[۱۷] در منابع متأخر، این نوع تقیه را با توجه به تعابیر احادیث، [۱۸]‌»تقیه مداراتی»‌ نامیده‌اند، به این معنا که با مسلمانان دیگر و حتی مشرکان رفتاری نیکو و از سر تسامح در پیش گیرند تا محبت آنها را جلب و از زیان‌های احتمالی در آینده بر کنار بمانند. فقها، به استناد احادیث، تقیه را در مواردی حرام شمرده‌اند؛ از جمله احکام واجب و حرامی که رعایت کردن آنها از نظر شارع اهمیت بسیار دارد و تقیه کردن در آنها به نابودی اساس دین می‌انجامد، مانند محو کردن قرآن، از بین بردن کعبه و نفی احکام ضروری یا اصول دین یا مذهب، مواردی که کاربرد تقیه به خونریزی و قتل می‌انجامد[۱۹] شرب خمر، مسح بر کفش در وضو و بیزاری جستن از امامان،[۲۰] برخی فقها هم، جز به ضرورت، تقیه کردن را حرام دانسته‌اند.[۲۱] آنچه به صورت حداقلی از این فتاوا استفاده می شود این است که اگر تشکیل یک حکومت بدون کشتن افراد مقدور شد مانعی از ناحیه تقیه ندارد.

پس اولا برداشت ایشان از عصر تقیه و هدنه برداشت صحیحی نیست. ثانیا بر فرض هم چنین برداشتی صحیح باشد، تالی فاسدهایی دارد، که یقیناً نظریه پرداز محترم نیز به آن ملتزم نخواهد شد.

نتیجه گیری:

با توجه به اشکالات مطرح شده، به نظر می رسد از میان نظریات سه گانه ای که ایشان در ابتدای فرمایشات خود نقل کرده اند، «نظریه دوم» صحیح است. یعنی آرمان‌ها در عصر غیبت و ظهور هر چند به لحاظ کیفی یکی است، ولی در عصر غیبت به لحاظ مقیاس کمی تفاوت پیدا می‌کند. بنابراین با اینکه «تقیه» اصل اساسی شیعه است، اما در جایی که موضوع آن وجود ندارد، رعایت تقیه نه تنها لازم نیست، بلکه ممکن است حرام باشد و مطابق صریح روایات، گاهی نشانه نفاق و ترس است. بنابراین عصر غیبت، نه تنها «عصر مدارای مذهبی» نیست، بلکه عصر آماده سازی جهان برای تشکیل حکومت عدل مهدوی و زمینه سازی اجرای آن در محدوده ای است که توان آن را داریم. یعنی تا صبح ظهور نباید در تاریکی بنشینیم، بلکه چراغی بیفروزیم و منتظر طلوع خورشید باشیم. پس مراقب باشیم ممکن است امثال همین نظریات موجب تشکیل فرقه هایی امثال فرقه حجتیه شود.

فهرست منابع:

* قرآن کریم

  1. امام‌ خميني، سید روح ﷲ، صحيفه‌ نور، موسسه‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام خمینی، قم، ۱۳۷۰ش.
  2. ــــــــــــــــــــــ ، الرسائل العشرة، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، قم، ۱۴۲۰ق.
  3. ـــــــــــــــــــــ ، المکاسب المحرمة، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، قم، ۱۴۱۵ق.
  4. ـــــــــــــــــــــ ، ولايت‌ فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، قم، ۱۴۲۳ق.
  5. حاجي‌ نوري، مستدرك‌ الوسائل، مكتبة الاسلاميه، تهران، ۱۳۸۲ق.
  6. شیخ انصاری، مرتضی بن محمدامین، التقیه، الموتمر العالمی بمناسبة الذکری المئویة الثانیة لمیلاد الشیخ الانصاری، قم، ۱۴۱۵ق.
  7. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشيعة، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم‏، ۱۴۰۹ ق‏.
  8. شبّر، سید عبداللّه، الاصول الاصلیة و القواعد الشرعیة، کتابفروشی مفید، قم، ۱۴۰۴ق.
  9. شهید اول، محمد بن مکی، القواعد و الفوائد، کتابفروشی مفید، قم، بی تا.
  10. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ع، نشر جهان، تهران، ۱۳۷۸ق.
  11. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۴۰۷ق.
  12. شیخ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، مکتبة حقیقت، تبریز، بی تا.
  13. میرزای شیرازی، میرزا محمدتقی، حاشیه المکاسب، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
  14. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، ۱۴۱۰ق.
  15. ــــــــــــــــــــــ ، مرآه العقول، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۴۰۴ق.
  16. کلینی، محد بن یعقوب، کافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۴۰۷ق.
  17. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

[۱] . دانش آموخته سطح ۴ حوزه و استاد سطوح عالی.

[۲] . دانش آموخته سطح ۴ حوزه و استاد سطوح عالی.

[۳] . علامه مجلسی، مرآه العقول، ج۴، ص۲۱.

[۴] . حرعاملی، وسایل الشیعة، ج۱۶، ص۲۱۱.

[۵] . بقره؛ ۱۹۳.

[۶] . نجفی، جواهر الکلام، ج۳۰، ص۱۰۱.

[۷] . میرزای شیرازی، حاشیه المکاسب، ص ۵۵.

[۸] . کلینی، کافی، ج۸، ص۲۵۴؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ع، ج۱، ص۲۴۹.

[۹] . حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۳۱ و ۲۸۹ و ج۱۷، ص۱۸۳؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰، ص۳۶۸ و ج۷۲، ص۳۷۹.

[۱۰] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۷۲.

[۱۱] . امام‌ خميني، صحيفه‌ نور، ج۱، ص۱۷۸.

[۱۲] . امام‌ خميني، صحيفه‌ نور، ج‌ ۸، ص‌۱۱، ج ۲۰، ص ۳۳۸.

[۱۳] . حاجي‌ نوري، مستدرك‌ الوسائل، ج۱۲، ص ۲۵۸.

[۱۴] . امام‌ خميني، ولايت‌ فقيه، ص‌۱۳۵.

[۱۵] . درباره تقسیمات تقیه ر.ک: شهید اول، القواعد و الفوائد، قسم ۲، ص۱۵۷ـ ۱۵۸؛ خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۴ـ ۱۷۵؛ خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۳۶.

[۱۶] . مفید، اوائل المقالات، ص۱۳۵ـ۱۳۶.

[۱۷] . انصاری، التقیه، ص۳۹ـ۴۰.

[۱۸] . ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۹۶، ۴۰۱، ۴۱۷ـ ۴۱۸، ۴۳۸ـ۴۴۱.

[۱۹] . به دلیل «فَاِذا بَلَغَ الدم فَلا تَقیة».

[۲۰] . ر.ک: حرّ عاملی، وسایل الشیعه ج۱۶، ص۲۱۵ـ۲۱۷، ۲۳۴؛ امام خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۲۵ـ۲۲۷؛ امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۷ـ۱۸۴.

[۲۱] . حرّ عاملی، وسایل الشیعة، ج۱۶، ص۲۱۴؛ شبّر، عبداللّه، الاصول الاصلیه و القواعد الشرعیه، ص۳۲۱.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. عبدالعلي 

    هر رشته كردن رطب و يابس بهم را نظريه نام نمى نهند.
    با بزرگ كردن اين شطحيات، فقه آل محمد صلي الله عليه و آله را كوچك نكنيد!

پاسخ دهید