مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

متن ذیل گزارشی از سخنان دکتر محمدهادی فلاح‌زاده استاد دانشگاه در تحلیل وقایع اخیر است که در موسسه آموزش عالی طلوع مهر قم ارائه شده است.

آنچه که خدمت شما سروران عزیز تقدیم می‌کنم یافته‌هایی است که بخشی از آن‌ها با بررسی و تحقیق و تتبع در فضای مجازی و یا رسانه‌ها قابل دریافت است و بخشی هم به لحاظ حوزه‌ی علوم اجتماعی که به برخی از جلسات دعوت شدم و مطالبی که در این ایام در آن جلسات ارائه شد، خدمت شما سروران عزیز عرض خواهم کرد.

در ارتباط با آن وقایعی که در این ۶۰-۷۰ روزه اتفاق افتاده تحلیل‌های مختلفی وجود دارد. ممکن است شما سروران عزیز هم با توجه به دانش و تخصص‌تان و قدرت تحلیلی هم که دارید، حتی تحلیل بنده را نپذیرید، این مشکلی نیست، طبیعتا انسان‌ها دارای قدرت تحلیل هستند و برداشت‌هایی دارند. ولی آنچه که بنده عرض می‌کنم؛ تلاش من بر این بوده که آنچه که جمع‌آوری کرده‌ام و خدمت شما عرضه می‌دارم تا حد زیادی متقن و به نوعی مبتنی بر یک‌سری داده‌هایی است که به دستم رسیده است.

در حادثه‌ای که این ایام اتفاق افتاد یک بحث «چیستی قضیه» است و یک «تحلیل» آن و یکی هم «عوامل داخلی و بیرونی و اهداف عوامل بیرونی» و «روش» است. اگر این موارد را با هم مورد مداقه قرار ندهیم، به خطا رفته‌ایم. برخی به صورت کلی این مسائل را به عوامل بیرونی منتسب می‌کنند، بعضی‌ هم کلا به عوامل داخلی منتصب می‌کنند، بعضی هم یکی ازعوامل، یعنی عامل بیرونی یا عامل داخلی را قوی‌تر می‌بینند. بنده ضمن این‌که تحلیل راجع به عوامل داخلی را بیان خواهم کرد معتقدم که در این قضیه عامل بیرونی شتاب دهنده و توسعه دهنده بود و به شدت خشونت‌گرا. ضمن این‌که نباید نسبت به عوامل داخلی یا بسترهای داخلی غافل بود.

این حادثه را با حادثه‌ی سال ۹۸ یک به اختصار مقایسه‌ می‌کنم. می‌دانید که ما در کشور بحران‌های مختلفی داشته‌ایم و فاصله‌ی بحران‌ها بعضا ۱۰ ساله بوده و بعد به چند ساله رسید و الان تقریبا می‌توان گفت که از سال ۹۸ تا ۱۴۰۱ فاصله‌ی اندکی است داشت و بعضا هم می‌بینیم به نوعی گستره‌ی آن و نوع کنش آن و مطالبات تفاوت‌هایی دارد. سال ۹۸ که همه مستحضر هستید یک حادثه‌ای بر اساس یک موضوع اقتصادپایه اتفاق افتاد و آن هم موضوع گران شدن بنزین بود که آن موضوع می‌توانست یک مقدار عمومیت پیدا کند، به لحاظ این‌که موضوع بنزین با تمام اقشار جامعه سروکار داشت. ولی حادثه‌ای که در این مرحله اتفاق افتاد، می‌توان گفت کدام شاخصه داشت: جنسیت، قومیت و مذهب

در این حوادث خیابانی اخیر وجه زنانگی حادثه بیش از دفعه‌ی قبل بود، گرچه در آن حادثه هم زن‌ها و یا به تعبیری خانم‌ها به نوعی نقش ایفا کردند.

در سال ۹۶ و ۹۷ و ۹۸، اعتراضات عمدتا متوجه کارکرد نظام بود، یا مربوط به بخش‌هایی از نظام بود. ولی در حادثه‌ی اخیر شعارها و رفتارها متوجه ارزش‌ها و باورهای نظام و در نهایت هم کلیت نظام بود. در حادثه‌ی سال ۹۸ تعرض کمتر متوجه ارزش‌ها و باورها بود ولی آنچه که در حادثه‌ی اخیر اتفاق افتاد بیشتر متوجه ارزش‌ها، باورها و کلیت نظام بود.

در حادثه‌ی سال ۹۸ تخریب‌ها بیشتر متوجه اموال عمومی بود، ولی در حادثه‌ی اخیر تخریب‌ها بیشتر متوجه اموال دولتی و خصولتی به ویژه نمادهای ارزش‌مدارانه‌ی بر اساس ارزش‌های جامعه‌ی ایرانی و نظام اسلامی بود.در سال ۹۶ و ۹۸ سنین زیر ۱۸ سال داشتیم، نه این‌که نداشتیم، ولی امسال سنین زیر ۱۸ بیشتر بود .

سال ۹۸ با یک‌سری برنامه‌ریزی‌هایی که دولت انجام داد و ورودها و توجیهاتی که صورت گرفت، حادثه به سرعت جمع شد و می‌توان گفت که تعمیم یافته نشد. تعمیم یافته‌ای که در اینجا عرض می‌کنم منظور من گستره‌ی جمعیتی نیست، از حیث گستره‌ی جغرافیایی حداقل کمتر از این دوره بود ولی این‌بار قدری تعمیم یافته، نهادینه و یک مقداری هم خانوادگی شد، یعنی در درون خانه‌ها و پشت‌بام‌ها بود.

بحثی که مطرح است اینکه اصلا قضیه چیست؟ ما این را ابتدا از منظر داخلی مرور کنیم و ببینیم جنس این چیزی که اتفاق افتاده چیست. تا زمانی که ما چیستی قضیه را نفهمیم نمی‌توانیم برای آن درمان بیابیم. باید ببینیم که آیا این یک رفتار جمعی و برافروختگی مردم در نتیجه‌ی فوت یا قتل یک زن است؟ یعنی صرفا این است؟ یا یک حرکتی علیه مدیریت و نظام روش‌شناختی ما است؟ یا حرکت علیه عملکرد نظام و سیستم اقتصادی و نظام ارتباطی‌ است؟ هر کدام از این‌ها که باشد، راهکار معالجه و درمان آن متفاوت است.

آیا حرکت علیه کارکردهای نظام است؟ به نوعی بحث، بحث فقر و بعضا فساد و بیکاری و فشار و این‌ها است که جامعه احساس می‌کند و یک اهداف جمعی در جامعه محقق شده که بخشی از جامعه به خودش حق می‌دهد که این‌گونه با خشونت و حداکثری اعتراض کند؟ یعنی در قبال یک قتل، قتل‌ها انجام دهد؟ یا یک حرکتی علیه پارادایم جمهوری اسلامی است؟ یا این‌که رهاشدگی سوژه‌ای به نام جوان در مقابل یک ابژه‌ای به نام جمهوری اسلامی است؟ همه‌ی این‌ها در حوزه‌ی علوم اجتماعی معنای خاص خودش را دارد.

آیا آنچه که در جامعه اتفاق افتاده یک‌سری «تمایزگرائی گفتمانی» است. وقتی با جوانان صحبت می‌کنید، می‌بینید که بعضی از آن‌ها می‌گویند که ما را درک نمی‌کنید، یا پدر و مادرها جوانان را درک نمی‌کنند، می‌گویند اصلا ما نمی‌فهمیم که شما چه می‌گویید و شما هم نمی‌فهمید ما چه می گوئیم. پس آیا تمایزگرای گفتمانی،اتفاق افتاده که کسانی که مثل ما نمی‌اندیشند آیا این‌ها یک نسل جدید هستند و در این اجتماعاتی که اتفاق افتاد، آیا اینها بخشی از جامعه هستند که ناراضیان اجتماعی‌اند. طبیعی است که از ابتدای پیروزی انقلاب، ارتباط اجتماعی جمهوری اسلامی با جامعه تفاوت چندانی نکرده است. یعنی به نوعی نوع مواجهه‌ی اجتماعی ما با جامعه از ابتدای پیروزی انقلاب تقریبا  یک نوع مواجهه بوده است و نتوانسته است یک نوگرایی ارتباطی پیدا کند به مرور زمان به علل مختلف یک نارضایتی انباشته را در جامعه داریم.

به گمانم اغلب شما اوایل پیروزی انقلاب را درک کرده‌اید. آنچه که در ابتدای پیروزی انقلاب می‌توانست جامعه را جذب کند و به نوعی متن جامعه را به حرکت درآورد گفتمان دینی بود که نمادهای آن هم دعای کمیل، دعای ندبه، حرم‌ها و شعارهای خاص انقلابی و دینی این‌ها به نوعی مواجهه‌ی ما با جامعه بود. ما در جهت نوسازی مواجهه‌ی اجتماعی با جامعه حرکت نکردیم. سرخوردگان و محرومین و کسانی که ناقد پیوند اجتماعی هستند احساس حاشیه‌ای می‌کنند. می‌گویند که ما کجای کار هستم. نماینده‌ی ما در حاکمیت کیست؟ این‌ها بعضا در بین کسانی که دستگیر شده‌اند و یا به خیابان آمده‌اند هستند و حرفشان هم این است که؛ در حاکمیت چه کسانی نماینده‌ی ما هستند؟ این‌ها احساس حذف شدگی اجتماعی می‌کنند. محرومین اجتماعی، حاشیه‌ای‌ها که احساس حاشیه‌ای می‌کنند. یک گروه چهارم هم کسانی هستند که دچار گسست معرفتی شده‌اند، گروهی هم هستند که هدفی جز سرنگونی نظام ندارند.

اگر بخواهم این‌ها را دسته‌بندی کنم، باید بگویم که ما در جامعه یک نارضایتی داریم که این نارضایتی مرکزیت کنشگران اجتماعی را شامل می‌شود. ولی این ناراضی‌ها برانداز نیستند و کسانی نیستند که به دنبال این باشند که جمهوری اسلامی را ساقط کنند و یک نظام دیگری را جایگزین کنند.

آنچه که من بیان می‌کنم از منظر حکومت بیان نمی‌کنم، بلکه با یک نگاه تحلیلی بیان می‌کنم و همان‌طور که عرض کردم ممکن است شما با دیدگاه بنده موافق نباشید. یعنی یک معیار‌های دیگری بر دستگاه تحلیلی شما حاکم باشد و یک نوع نگاه دیگری داشته باشید و خروجی آن یک چیز دیگری شود.

من معتقدم نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که نارضایتی اجتماعی بالا است ولی آیا این ناراضیان اجتماعی برانداز هستند؟ به اعتقاد بنده خیر. این نتیجه بر اساس داده‌هایی است که نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد. آیا آن کنشگران ضددین، ناراضی  معترض یا بخشی از این ناراضیان اجتماعی که در این کنشگری اعتراضی حضور پیدا نکرده‌اند، یا تمام آن بخشی که حضور پیدا کرده‌اند، برانداز هستند؟ بنده معتقدم که آن‌ها را هم می‌توان تفکیک کرد و داده‌ها این را نشان می‌دهد که بخشی از این‌ها نارضایتی‌شان را به شکل اعتراضی بیان می‌کنند و این حس در آن‌ها هست که از این طریق می‌توانند صدای خود را به مسئولین برسانند وتغییری در رویه‌ها و سیاست‌ها ایجاد کنند و این‌ها اصلا کنشگر برانداز نیستند. بخشی از این‌ها معتقدند که می‌توانند از این طریق صدای خود را به مسئولین برسانند، و به دنبال تغییرات هم نیستند. می‌گویند  می خواهیم از این طریق مسئولین بفهمند که ما چه می‌خواهیم.

پس دسته‌ی اول ناراضیانی هستند که در این عرصه‌ی کنشگری اجتماعی یا شورش‌های اجتماعی اصلا حضور پیدا نکردند، بخشی از آن‌ها هم کسانی هستند که به دنبال تغییرات ساختاری در درون ساختار نظام هستند و بخشی هم به دنبال این هستند که صدای خودشان را به مسئولین برسانند. در در بین این عده‌ی کمی کسانی هستند که می‌توان گفت این‌ها معاند هستند. یعنی در واقع ضدیتی با ارزش‌ها، باورها و گفتمان اکثریت جامعه‌ی ایران و نظام حاکم دارند و به دنبال براندازی هستند. همین‌ها هم دو نوع هستند. بخشی از آن‌ها این‌طور هستند که بر اثر تبلیغات باورها و رویکرد‌های آن‌ها عوض شده است و به تعبیری که مصطلح است می‌توان گفت ضد انقلاب عمومی هستند. گروه دوم کسانی هستند که  وصل به گروهک‌ها، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، سرویس‌ها و غیره هستند.

پس آنچه که جمهوری اسلامی باید به عنوان معاند و براندازی واقعی به آن نگاه کند آن دسته‌ی آخر است و اگر به دنبال سوژه می‌گردد  این گروه هستند، بقیه تغییرپذیر هستند.گرچه همین گروه آخر هم بعضا تغییرپذیر هستند ولی در واقع آن گروه هدایت‌شده از خارج این گروه است که با هدایت تبلیغات و اخذ پول اعتراضات را به خشونت می‌کشانند.

اما برخی دست‌اندرکاران در این حوزه اولا دچار خطای شناختی شده اند. چطور دچار خطای شناختی شد؟ از منظر حوزه‌ی علوم اجتماعی، بعضی از موضوعات وقتی به هم پیوند می‌خورد می‌تواند در جامعه اثربخش باشد. این حادثه که اتفاق افتاد، مسئله‌ی جنسیت، قومیت و مذهب، هر را داراست، یعنی زن بود، کُرد بود و سنّی هم بود. کسانی که به عنوان کنشگر عرصه‌ی اجتماعی چه در داخل و چه در بیرون فعال هستند توانستند روی این عرصه سرمایه‌گذاری کنند.

وقتی که دچار خطای شناختی شدند که متوجه نشدند که این سوژه می‌تواند یک حرکت اجتماعی ایجاد کند و دیگران روی آن سرمایه‌گذاری کند. البته این بسترهایی که عرض کردم وجود داشت، ولی آنچه که باعث شد این اتفاقات این‌گونه خشونت‌گرا شود  ساماندهی و هدایت‌های حرکت‌های دیگران است .آنچه که اتفاق افتاده، تمام شواهد، قرائن و ادله نشان می‌دهد که این موج‌آفرینی به یک‌باره صورت نگرفت. وقایع گذشته را که تجزیه و تحلیل می‌کنیم، وقتی که بحث تابستان داغ مطرح شد و آن تابستان داغ اتفاق نیافتد و مدیریت و کنترل شد، برنامه‌ریزی برای سال ۱۴۰۱ صورت گرفت.

جامعه به نوعی یک نارضایتی فروخفته‌ای در ادوار گذشته داشت، در سال ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ به نوعی امید داشت، امید به چه چیزی؟ امید به تغییر. تغییر از چه چیزی؟ تغییر در قوه‌ی مجریه و دست‌اندرکاران و کادرهای نظام ولی به علل مختلفی در بخش‌هایی از این جامعه این امید یک مقداری کاسته شد، تغییردر افراد را دیدند ولی در مطالباتشان کمتر احساس تغییر کردند بلکه در بخشی هم یک اتفاقات دیگری افتاد.

آیا این جامعه‌ای که تا الان صبر کرده بود، بخشی از آن به یک‌باره می‌تواند مثل یک بمب منفجر شود و این‌گونه علیه مقدسات خودش و علیه هم‌نوع خودش برخیزد؟ با ادله‌ای که بیان می‌کنم نه.

این آمادگی بود توسط عوامل خارجی بود، بسترها هم فراهم بود، این سوژه یک بهانه‌ای به دست آن‌ها  – عوامل خارجی- داد که این جرقه را زودتر شروع کنند. حتی اتفاقی که افتاده – بر اساس داده‌هایی که می‌توان به آنها دست یافت و مشاهده کرد جریانی که آمادگی داشت که در دی یا بهمن‌ماه جرقه را بزند، وقتی از این مسئله مطلع می‌شود و اطلاعیه‌ای که نظام راجع به این خانم صادر کرد، نیم ساعت بعد از آن ۲۰۰ نفر از فمنیست‌ها جلوی بیمارستان بودند. این نشان دهنده‌ی این است که یک آمادگی و برنامه‌ریزی قبلی بوده است تا با شعار زن، زندگی، آزادی که به نوعی شعار قبل از انقلاب جریان مارکسیستی است جریان‌سازی کنند.

اکثریت جامعه قبل از انقلاب می‌گفت: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. مارکسیست‌ها می‌گفتند: کار، نان، مسکن، آزادی. در واقع کار، نان و مسکن یکی شده است و یک زن هم به آن اضافه شده است. این شعار کجا ساخته و پرداخته شد؟ در اتاق فکر حزب کومله. همه می‌دانید که حزب کومله یک حزب مارکسیستی است که در کردستان اوایل پیروزی انقلاب فجیع‌ترین قتل‌ها را انجام می‌داد و آدم می‌کشت.

پس آقایان دچار خطای شناختی، دچار تأخر در اقدام، دچار خطای تحلیل و دچار خطای رفتاری شدند. ببینید اگر یک موضوع چند وجهی است باید دستگاه تحلیلی آن هم دستگاه چند وجهی باشد. اگر در یک دستگاه تحلیلشود دچار خطای تحلیلی هم خواهیم شد. بنده معتقدم آنچه که اتفاق افتاد که با یک زیرساخت فرهنگی بود و به شدت و فوریت، اجتماعی، سیاسی و امنیتی شد و در ابعاد مختلف به نوعی گسترش پیدا کرد، در دستگاه‌های مختلف – منظورم از دستگاه، سازمان نیست و منظورم دستگاه تحلیلی است – باید ارزیابی وتحلیل می‌شد و راهکار چند وجهی برای آن پیش‌بینی می‌شد، خصوصا این‌که با توجه به این‌که آن استارت‌آپ و یا آن مجموعه‌ای که شتاب دهنده‌ی این حرکت بود تماما در بیرون بود. پس نمی‌توان فقط و فقط با رفتار صرفا امنیتی در کف خیابان این قضیه را تمام کرد.

عرض کردم که در طول این ایام مواجهه‌ی اجتماعی مردم و انقلاب یک روند خاصی داشت. نه تنها یک روند خاصی داشت، بلکه به نوعی با جامعه‌ی خودمان یک رفتار دوگانه داشتیم. ما دوران کرونا را داشتیم. دوران کرونا دوران فردگرایی است. در دوران فردگرایی حرکت‌های اجتماعی انسان‌ها، نوع مواجهه و تعامل و بده و بستان افراد با جامعه به حداقل کاهش پیدا می‌کند و حوزه‌ی فردگرایی کاملا تقویت می‌شود. بعد از شرایط کرونایی خواستیم به نوعی تعامل اجتماعی را تقویت کنیم و از فردگرایی به حوزه‌ی جمع‌گرایی حرکت کنیم. در چه حوزه‌ای این جمع‌گرایی را بیشتر برنامه‌ریزی و ساماندهی کردیم و برای آن بودجه هزینه کردیم و مردم را به آن حوزه وارد کردیم؟ فقط در حوزه‌ی دین. نمی‌خواهم این‌ها را زیر سؤال ببرم. می‌خواهم بگویم که کاستی‌های ما کجا است که این اتفاقات افتاده است. فقط در حوزه‌ی دین ساماندهی کردیم، حوزه‌ی محرم، حوزه‌ی ماه مبارک رمضان، حوزه‌ی اربعین. بقیه‌ی حوزه‌ها با یک رهاشدگی مواجه شدند. حتی فوتبال را بدون تماشاگر برگزار می‌کنیم.

خودتان مستحضر هستید که چه از نگاه جامعه‌شناسی و چه از نظر دین مبین اسلام، جامعه نیازهای واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام دارد. یعنی جامعه این‌ها را می‌طلبد. حکومت دینی برای نیازهای حرام هیچ کاری را نباید انجام دهد و بلکه وظیفه خود می داند به نوعی با آن مقابله کند. مثلا اگر مشروب می‌خواهند، اگر همجنس‌گرایی می‌خواهند، یک حکومت دینی نه تنها در این زمینه‌ها وظیفه‌ای برای همکاری ندارد، بلکه وظیفه‌ی مقابله دارد. حالا وارد بقیه‌ی موارد می‌شویم، نیازهای واجب، نیازهای مستحب، نیازهای مباح و نیازهای مکروه. اگر با نیازهای مکروه هم مثل نیازهای حرام برخورد کردیم، به نیازهای مباح هم نگاه دیگری داشتیم و نیازهای مستحب و واجب را هم فراهم نکردیم، جامعه خودبه‌خود راه خودش را پیدا می‌کند و تغییرات در درون جامعه پیش می‌آید. یک نظریه‌ای هست که می‌گوید: «اگر مدیران در درون جامعه به سراغ نخبگان نروند و این نخبگان را در رأس ننشانند و از آن‌ها استفاده نکنند، اتفاقی که می‌افتد این است که این نخبگان در درون جامعه افراد خودشان را پیدا می‌کنند و گرداگرد خودشان جمع می‌کنند و ، نخبگان در درون جامعه کار می‌کنند و جامعه را به سمت اهداف، باورها و ارزش‌های خودشان می‌برند.»

ما وقتی درسایر حوز‌ه‌های جمع‌گرایی برنامه‌ریزی نکردیم، دیگران برای ما برنامه‌ریزی کردند. در فضای مجازی ما صرفا سیستم شاد را برای دانش‌آموزان تعبیه کردیم. آیا در فضای مجازی، در حوزه‌ی تبلیغ دینی، در حوزه‌ی تفریحات سالم و غیر ذلک مدیریت و برنامه‌ریزی کردیم؟ نکردیم. این‌که می‌گویم فقط هم مربوط به حکومت نیست. وظیفه آحاد جامعه است.

یک اتفاق دیگری هم که در جامعه‌ی ما افتاده این است که همه دگرطلب هستیم. همه می‌گوییم: دیگران باید فعالیت کنند. بله می‌گویند: ارشاد. در یک دولت دیگر می‌گویند: این یکی، آن یکی، صداوسیما. خودتان مستحضر هستید که در واقع حکومت‌ها پاسداشت آنچه که در جامعه می‌گذرد هستند. یعنی چه؟ یعنی در واقع حکومت برای نظام‌مند کردن رفتارهای اجتماعی مقررات وضع می‌کند، پس رفتارهای اجتماعی را خود جامعه شکل می‌دهد. مثلا اگر کل جامعه هم از حیث باورها و هم از نظر دینی در حوزه‌ی رانندگی به دیگران آزار و اذیت رساندند، می‌گوییم که ظلم است، حرام است و مؤاخذه دارد، هم دین می‌گوید و هم رفتار اجتماعی می‌گوید. لذا حاکمیت تابلو می‌زند. پس خود جامعه می‌تواند بر اساس باورهای دینی و خواست‌های اجتماعی‌اش که خواست‌های اجتماعی‌اش هم مطابق با دین است، کاری کند، نیازی به آن تابلوی راهنمایی و رانندگی نباشد. پس حاکمیت صرفا آن نظمی که در درون جامعه هست، چه بر اساس باورها و ارزش های خودی و چه بر اساس باورهای دینی‌اش، به آن به نوعی نظام و سامان می‌دهد. پس این‌طور نیست که همیشه مطالبه‌گری ما از حاکمیت و دولت باشد.

پس ما در دوران کرونایی هیچ عرصه‌ای را غیر از عرصه‌ی دین، اجتماعی نکردیم و جمع‌گرایی نکردیم، ورزش‌ها تعطیل، کنسرت‌ها تعطیل، سینماها تعطیل و… . بخشی از این‌ها مباح و بخشی هم مستحب بود. وقتی هم در جاهائی نتوانیم با آن‌ها مقابله کردیم. همه‌ی عرصه‌ها در جامعه کارکرد دارد، انسجام‌بخش است، هویت‌بخش است، وحدت‌آفرین است، به نوعی می‌توانیم در این محیط‌ها نمادهای خودمان را باورپذیر کنیم و می‌توانیم ارزش‌های خودمان را در این محیط‌ها به نوعی تسرّی و نشر دهیم، وقتی این کار را نمی‌کنیم این اتفاقات می‌افتد.

دیگران در عرصه‌ی فناوری برای ما شبکه‌سازی کردند. شبکه‌سازی‌هایی که صورت گرفت عمدتا در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی و یا غیره بود. دست‌اندرکاران و خود دینداران و ارزش‌مداران بر اساس پایه‌های دینی چقدر در شبکه‌سازی مؤثر بودند؟ تمام شبکه‌هایی که در عرصه‌ی مُد و غیر ذلک بودند، در این ایام فراخوان دادند، طرفداران نظام در عرصه‌ی شبکه‌سازی چه کاری کردند؟

عرض کردم که در بین معترضین بخشی هستند که ارزش‌های ما را باور ندارند، به دنبال تغییر ارزش‌ها هستند، بخشی از آن‌ها هم به دنبال تغییر حاکمیت هستند که تحت تأثیر شبکه‌های مختلف هستند و بخشی هم هدایت شده بر اساس گروه‌های معاند و سرویس‌ها هستند. ما برای تغییر باور این نسل چه کردیم؟ اگر سیاست مقام معظم رهبری جذب حداکثری و دفع حداقلی بود، ما نگاه کنیم که آیا داریم روی جذب حداکثری یا دفع حداکثری تلاش می‌کنیم.

اما داده‌های مرتبط با عوامل بیرونی را بیان کنیم. در مورد عوامل بیرونی من چند تا خبر خدمتتان عرض می‌کنم.

هشتگ مرتبط با مهسا امینی طی ۷ روز بیش از ۶۰ میلیون بار و در ظرف ۳ هفته بیش از ۲۸۰ میلیون بار منتشر شد که این حجم از هشتگ‌سازی به گواه تمام فعالین و دست‌اندرکاران عرصه‌ی فضای مجازی بی‌سابقه است. این هشتگ توسط کمتر از ۴۰۰ هزار اکانت تولید شده که عمدتا ماشینی بوده‌اند. الان که مرکز ملی فضای مجازی و دیگران بررسی کرده‌اند عمدتا ماشینی بوده است و هیچ تناسبی ندارد. از ۲۰ شهریور تا ۲۰ مهرماه ۱۴۰۱ بیش از ۵۰ هزار کاربر جدید فارسی زبان با هویت‌های جعلی در توئیتر اکانت ساختند که وقتی بررسی کردند در شرایط عادی حداکثر ماهیانه ۴ هزار نفر بوده است. خودتان مستحضر هستید که تمام این‌ها رد می‌گذارد و معلوم است که چگونه اتفاق می‌افتد. از ۲۰ شهریور تا ۲۰ مهر، ۵۰ هزاراکانت ساخته شده‌است.

شرکت متا، مالک شرکت اینستاگرام با دستکاری عمدی در الگوریتم هوش مصنوعی که می‌توانند این کار را بکنند، اخبار جعلی، نفرت‌انگیز و خشونت‌گرا را به شدت پمپاژ کرد و به صورت هدفمند هم انجام داد و به نوعی می‌توان گفت که دیکتاتوری پلتفرمی را ایجاد کردند.

رسانه‌ای‌ها می‌گویند بمباران رسانه‌ای که در این مدت اتفاق افتاد از بمباران رسانه‌ای هیروشیما قوی‌تر بود. همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که برنامه‌ریزی هدفمند بوده است.

یکی از اقدامات دیگر این‌ها اجاره‌ی انسان‌های رسانه‌ای بوده است.

جالب است بدانید آمریکا ۳۲ میلیون دلار به شرکت‌های ارائه کننده‌ی فیلترشکن پرداخت کرد و نهایتا شرکت سایفون مدعی شد که من فیلترشکن مجانی در ایران توزیع کردم و فاکتورسازی کرد و الان دعوایشان شده و پرونده‌اش در دادگاه مطرح است. یعنی از اینجا معلوم شد که ۳۲ میلیون دلار برای این کار سرمایه‌گذاری کرده است.

شرکت اینترنشنال در شبکه‌ی اینستاگرامی‌اش، ظرف ۱۰ روز ۱۱۰۰ پست گذاشت. این یک بنگاه رسانه‌ای است که هر ۱۵ دقیقه یک پست گذاشته است. کسانی که رسانه‌ای هستند می‌فهمند که آیا آدم رسانه‌ای در هر ۱۵ دقیقه روی یک موضوع و یک خبر تمرکز می‌کند؟ BBC فارسی از ۲۴ شهریور به بعد ۲۰۰۰ پست درباره‌ی ایران و اعتراضات منتشر کرده است. پس می‌بینید که جامعه‌ی ایران در این ۴۰ روز به حدی بمباران شده است که می‌گویند از هیروشیما بیشتر است.

خبر قتل جرج فلوید در ۴ ماه حدود ۳۰ میلیون بار منتشر شد، ولی خبر فوت خانم مهسا امینی در طی ۷ روز ۶۰ میلیون بار بازنشر شده است و الان می‌گویند که بیش از ۴۰۰ میلیون بار بازنشر شده است. این معنی‌دار نیست؟ این‌ها نشان دهنده‌ی یک آمادگی قبلی است. من ابتدا بسترهای جامعه‌ی ایران را برای شما تشریح کردم که نگویید شما غافل هستید، بسترهای جامعه‌ی ایران را برای شما عرض کردم ولی این حجم نشان دهنده‌ی این است که هدایت از بیرون است.

مدارک نشان می‌دهد که خانم مهسا امینی قبلا به بیماری مبتلا بوده و دارویی که مصرف می‌کرده خیلی جالب است، دارویی بوده که مورد تحریم رژیم اروپایی و آمریکایی بوده است. زینب عصام الخزعلی دختر نوجوان عراقی در همین ایام به دست نظامیان آمریکایی در عراق کشته شد، خیلی از شما هم شاید نشنیده باشید. او هم زن بود، او هم عرب بود، او هم نوجوان بود و به دست نظامیان آمریکایی هم کشته شد ولی اصلا بازتابی پیدا نکرد.

از مدت‌ها قبل آمریکا و اسرائیل پروژه‌ی آموزشکده‌ی توانا تحت عنوان آموزشکده‌ی الکترونیکی جامعه‌ی مدنی با حمایت رسمی وزارت امور خارجه با هدف آشناسازی دانش‌آموزان ایرانی با دمکراسی غربی را برنامه‌ریزی کرده بودند و حتی در داخل هم داشتند کار می‌کردند. باز یک انجمن دیگر هم هست تحت عنوان توانمندسازی زنان است که کلاس‌های این هم از مدت‌ها قبل در کشورهای پیرامونی ما برگزار می‌شد، اساتیدی از آمریکا و جاهای دیگر به آنجا می‌آمدند.  خانم حقیقت‌جو یکی از دست‌اندرکاران این انجمن بود که تحت عنوان توانمندسازی زنان فعالیت می‌کردند کمپین‌هایی راه‌اندازی کردند و بعضی‌ها تحت عنوان آموزش‌های طبیعی رفتند و برگشتند.

راه‌اندازی مدارس مجازی افروز برای تبدیل معلمان و دانش‌آموزان به معترضان خیابانی هم مورد بعدی است. پروژه‌ی رهبران آینده، پروژه‌ی ۲۰۳۰ رهبران جوان افغانستان، این‌ها کارهایی بود که در این مدت گذشته این‌ها برنامه‌ریزی کردند.

بعضی از تئوریسین‌های غربی این‌گونه تحلیل کرده‌اند که ۴ کشور منطقه، ایران، روسیه، ترکیه و چین باید با هزینه‌های پرهزینه مشغول شوند. با چه هدفی بیان می‌کنم. باید این‌ها با حوادث پرهزینه مشغول شوند تا این فرسایش قدرت آن‌ها را به استحاله ببرد . در سند راهبردی آمریکا در سال ۲۰۲۲ تصریح شده که سه کشور ایران، روسیه و چین ظرفیت‌هایی برای آشوب‌های خیابانی دارند که ما باید آن‌ها را فعال کنیم. اینها رسما هم منتشر شده است.

انتقال لوازم اینترنت استارلینک برای ایران توسط آمریکا در این ایام رفع تحریم می‌شود. مشاور بایدن و بعد رئیس جمهور فرانسه با یک زن به اصطلاح برانداز به صورت علنی و با جرأت و جسارت ملاقات می‌کنند.

این‌ها نکاتی است که در حوزه‌ی خارج از کشور وجود دارد. راه‌اندازی کمپین زنان اسرائیلی جلسات متعدد مقامات صهیونیستی با رده‌های مختلف اپوزیسیون ایرانی که علنا به تلویزیون هم آمدند و گفتند.

شبکه‌ی اینترنشنال ظرف ۵۰ روز ۱۲۰ مصاحبه با سران ۲۵ گروهک تجزیه‌طلب ایرانی انجام داد.

در تظاهرات خیابانی در تهران در دو هفته‌ی اول اغتشاشات سفیر و اعضای رسمی و محلی سفارت یکی از کشورهای اروپائی در خیابان حضور داشتند. اولین کشوری هم که این قضایا را استارت زد همین کشور بود.

در کشورهای اروپایی هم آنچه که در آلمان و برلین اتفاق افتاد، تصور ظاهری بر این بود که این را گروه‌های ضد انقلاب شکل دادند و سامان دادند ولی به مرور زمان مشخص شد که یک تشکیلات اسرائیلی تمام هزینه‌ها را داده و شام و غیر ذلک را تقبل کرد، الان خودشان دارند می‌گویند و بعدا هم دعوایشان شد.

اما هدف آن‌ها چه بود؟ هدف آن‌ها در وهله‌ی اول سرنگونی است. آمریکا و بعضی از رژیم‌ها تا الان به باور سرنگونی نرسیده بودند. یعنی در عین حال که از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون به دنبال سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بودند ولی به این باور نرسیده بودند، در این ایام به این باور سرنگونی رسیدند. اولین هدف سرنگونی است. دومین هدف مشغول‌سازی، سومین هدف ناامن‌سازی و چهارم هدف هم تجزیه است که حالا آن تجزیه را هم عرض می‌کنم.

باز شواهد و قرائن و بعضی از تجزیه و تحلیل‌ها نشان می‌دهد که همین حرکتی که در برلین به عنوان بزرگ‌ترین اجتماع شکل دادند که نظام سلطه برای ایران یکپارچه یک آلترناتیوی که بتواند همه‌ی این‌ها را مدیریت کند، هنوز هم که هنوز است ندارد. یعنی نمی‌تواند کشور را به دست سلطنت‌طلب‌ها بدهد و منافقین را زیر بلیط آن‌ها بفرستد، دمکرات‌ها و کومله را زیر بلیط آن‌ها بفرستد. یا به دست منافقین بدهد و به سلطنت‌طلب‌ها بگوید که زیر بلیط آن‌ها بروید. یا بدهد به کومله و دمکرات که یک بخشی‌نگر هستند و یا تقلیل‌گرایانه و یا فرقه‌گرا .

نهایتا روش آن‌ها اتحاد حول دگر مشترک است. یعنی در واقع نفی جمهوری اسلامی که یک دگری ایجاد کنند که برای همه حول این دگر اشتراک ایجاد کنند. فشار از مرکز و حرکت در پیرامون، در مرکز کشور فشار ایجاد کنند و شما دیدید که حرکت‌ها در مناطق پیرامونی اتفاق افتاد.

در شعارها، کنش‌ها و رفتارها تلاش کردند با مراکز بنیادین و تأثیرگذار حوزه‌ی باورهای جامعه‌ی ایران یعنی حوزه‌ی دین، است مقابله کنند. اصل جمهوری اسلامی، رهبری، سپاه و بسیج کنند. باز در روش‌شان تسرّی اعتراضات به کل کشور را داشتند یعنی تمام ایران درگیر شود و همگانی شود.

استراتژی تعمیم هم داشتند. تعمیم یعنی تمام اقشار را درگیر کنند، اگر افراد بیایند ممکن است تعمیم‌پذیری صورت نگیرد ولی اگر قشر معلم بیاید، اگر قشر کارگر بیاید، اگر کامیون‌دار بیاید، اگر بازار بیاید، یعنی قشر بیاید، می‌تواند تعمیم‌پذیر شود. تمام تلاششان این بود و هست.

از همه مهم‌تر کشاندن موضوع به دبیرستان‌ها است. تمام شما اساتید، سروران من، افراد تحصیل کرده و تجزیه و تحلیل کننده هستید، قشر دانش‌آموز رادیکال‌ترین قشر است و از نظر عرصه‌ی سیاسی و اجتماعی کم‌آینده‌ترین قشر است، یعنی رادیکالی‌ترین حرکت را می‌کند و قشر رادیکال کمتر تفکر می‌کند که چه اتفاق افتاده‌است و به چه سرنوشتی دچار می‌شود و اگر این‌ها توانسته بودند اقشار به ویژه دبیرستان‌ها را کاملا همراه کنند این تعمیم‌پذیری و آن تسرّی را به زعم خودشان می‌توانستند عملیاتی کنند.

ترویج خشونت و ترور هم از دیگر روش‌های برنامه‌ریزی شده است که هنوز هم داریم می‌بینیم. کشته‌سازی از هر طرفی صورت بگیرد، چون برای آنها مطلوب است و بر آن موج‌سواری می‌کنند.

این تعداد از جوانان جامعه‌ی ایران کشته شدند، هنوز که هنوز است نیروهای مسلح دستور تیر ندارند. شما می‌بینید ماشین پلیس مورد تهاجم قرار می‌گیرد و پلیس معمولا مسلح است ولی صبر نشان می‌دهد. این‌ها را کسی در جامعه نه تجزیه و تحلیل می‌کند، نه بیان می‌کند، فقط یک جاهایی که ممکن است، در همه‌ی دنیا پلیس‌ها برای دفاع از خودشان و یا برای حراست کردن از یک مرکز کانونی با اغتشاشگران برخورد می کنند.

آنچه که به ذهن می‌رسد اگر بتوانند مناطقی از ایران را – بر اساس تبلیغاتی که کرده‌اند – تجزیه کنند، هر قسمتی را به دست یکی بدهند و برای ایران باقیمانده هم یک گزینه‌ای پیدا کنند، به نظر می‌رسد که این جزء برنامه‌هایشان است که به حول و قوّه‌ی الهی این اتفاق نمی‌افتد.

نتیجه‌گیری اینکه باید بین ناراضیان ئ معترضین تفکیک قائل شد. در بین معترضین هم کنشگران متفاوتی است. جمعی از آنها کنش‌گر آشوب و معاند هستند و این مساله نباید دست‌اندرکاران را به تصور بکشاند که نگاه تقلیل‌گرایانه به حادثه داشته باشند.

از طرفی نقش عوامل خارجی بویژه ترویج خشونت و و بعضا ساماندهی و ارسال پول و سلاح و تامین راه‌کارهای ارتباطی و آموزش را نباید نادیده گرفت.

لذا نباید حادثه را صرفا با نگاه تقلیلی به داخل فقط ربط داد و یا صرفا به خارج و کم‌کار‌ی‌ها و سیاست‌های غلط را نادیده گرفت.

آنچه از همه مهمتر است بصیرت‌افزایی، آگاهی بخشی، هوشیاری و موقعیت‌شناسی و تامین نیازهای جامعه در ابعاد مختلف است.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید