مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت
تأملاتی در مواجهه ما با جهان جدید؛ گفتار سوم: حجت‌الاسلام والمسلمین رهدار

وقوع انقلاب اسلامی در ایران، علاوه بر آن‌که بسیاری از معادلات جهانی اواخر قرن بیستم را بر هم زد، منجر به تحولی در برداشت متفکرین مسلمان اعم از فقها، فلاسفه، عرفا و حتی عالمان علوم طبیعی مسلمان شده و خواهد شد. این انقلاب که ظرفیت عظیمی در تاریخ جهانی ایجاد کرده است، بی‌شک تأثیرات گسترده‌ای بر شیوه و سبک تفکر مسلمانان و برداشت آن‌ها از متون مقدس‌شان خواهد داشت. این برداشت متفاوت که می‌توان آن‌ را در نگاه تمدنی به دین تعریف کرد، امکان‌های جدیدی را پیشِ روی متفکران مسلمان خواهد گذاشت. حجت‌الاسلام والمسلمین احمد رهدار، در سومین دورۀ طرح ملی نخبگان علوم انسانی صبح روز چهارشنبه، ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، دربارۀ انواع نگاه تمدنی به دین و لوازم آن به ایراد سخن پرداخت. احمد رهدار، متولد ۱۳۵۳ زابل، و دارای تحصیلات حوزوی خارج فقه و اصول و دکتری علوم سیاسی است. وی اینک رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه در قم است.

مقدمه

به‌طور کلی دو رویکرد کلان به دین وجود دارد که می‌توان در ذیل این دو رویکرد، رویکردهای دیگری را قرار داد؛ رویکرد حداقلی و رویکرد حداکثری. در رویکرد اول، «استدلال می‌شود که دین در صورتی می‌تواند مفید باشد که متافیزیکش حداقلی باشد، کمترین باید و نبایدها را اعمال کند و افق‌هایش خیلی دور از دسترس نباشد». از میان معتقدین به این نگاه، به‌لحاظ تاریخی در غرب می‌توان به نیکولو ماکیاولی در قرن پانزده اشاره کرد. «او عامل اصلی جنگ‌ها را دین می‌دانست؛ زیرا متافیزیک دین، مخصوصاً مسیحیت در این دوره، بسیار حجیم و سنگین بوده و آرمان‌های بسیار دور از دسترس بشر را مدنظر قرار داده است و چون به آرمان‌هایش نمی‌رسید، منازعه و جنگ ایجاد شد». لیبرالیسم نیز چنین نگاهی را تقویت می‌کند. با تکیه بر این مبنا، هر چه دایرۀ دین و دولت کوچک‌تر باشد، شرایط بهتری در جامعه فراهم می‌شود. در کشور ما هم روشنفکران دینی یا نویسندگانی مانند آقای مصطفی ملکیان، آرای مشابهی دارند. بنابر این اقوال، «دین هرچه متافیزیکش رقیق‌تر باشد، به نفع بشر است». بعضی از روشنفکران دینی هم در ایران که رویکرد درون‌دینی هم اتخاذ می‌کنند، در مطالعۀ آیات و روایات و سیرۀ معصومین(ع)، به این نتیجه می‌رسند که اولیای دین، ولایت سیاسی بر جامعه ندارند و غایت دین هم حکومت نیست و اگر قرار باشد دین حکومت نکند، کارویژه‌اش به رابطۀ فردی با خداوند تقلیل می‌یابد و بنابراین مدیریت اجتماع و سیاست با اموری غیر از دین و مثلاً با عقول بشری است.

دکتر رهدار به چند دلیل به‌عنوان دلایل طرح و گرایش به رویکرد حداقلی به دین اشاره می‌کند. اول، فقدان منابع معتبر نزد معتقدان به این رویکرد است. مثلاً در عالم اسلامی حدود ۴۰ فرقۀ فقهی در قرون اولیۀ اسلامی وجود داشته که الان ۶ فرقۀ شیعه، حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و اباذی از آن‌ها باقی مانده است و در میان آن‌ها فقط شیعه و شافعی عقل را به‌عنوان منبع استنباط دین معرفی کرده‌اند. طبعاً جریانی که مبنایش عدم بهره‌گیری از عقل در فهم دین است، سرمایۀ اندکی از دین کسب می‌کند و نمی‌تواند به مدیریت امور اجتماعی اقدام کند و لذا رویکرد حداقلی به دین را اتخاذ می‌کند. دلیل دوم روش نامعتبر در مواجهه با دین است. دکتر رهدار ذیل این دلیل به حضور اجتهاد در فقه شیعی با توجه به عنصر زمان و مکان و احکام ثابت و متغیر اشاره می‌کند و ضمن اشاره به فقدان این روش در فقه اهل سنت، این فقدان را یکی از دلایل گرایش حداقلی به دین می‌داند. برادران اهل سنت، «همچنان دارند از فقه امام حنفی، امام شافعی، امام مالک و امام حنبل که متعلق به قرون دوم و سوم بودند تقلید می‌کنند. روشن است که آثار این امامان اهل سنت نمی‌تواند نیازهای امروز را تأمین کند. همان‌طور که اگر شیعیان از شیخ طوسی قرن پنج تقلید می‌کردند، نمی‌توانستند از ذهن فقهی متعلق به ده قرن قبل شیخ طوسی تقلید کنند و جامعۀ امروزین را نمی‌فهمیدند و بنابراین به سمت رویکرد حداقلی از دین گرایش پیدا می‌کردند. یا مثلاً کسانی که روش انسدادی در فقه شیعی دارند و غیر اجتهادی‌اند، لاجرم از رویکرد حداقلی سر در می‌آورند. یکی دیگر از دلایل رویکرد حداقلی، اهوا و امیال بشری است؛ «حتی اگر به‌لحاظ اعتقادی قائل باشیم که دین برای همۀ امور زندگی بشر برنامه دارد، اما گاهی به‌دلیل حب جاه و تمایلات نفسانی در مقام عمل اجازۀ حضور به دین نمی‌دهیم. مثلاً حکومت آل بویه در قرن سوم تا پنجم در ایران و عراق و شامات، علیرغم آن‌که به احیای تفکر شیعی کمک شایانی کرد، اما پس از کسب پیروزی و سقطو خلیفۀ عباسی، تصمیم گرفت تا خلفای ضعیف اهل سنت را در رأس کار قرار دهد تا از اوامر آن‌ها حرف‌شنوی داشته باشند و به این دلیل از قراردادن یک فقیه شیعی در رأس کار امتناع ورزید». یکی دیگر از دلایل رویکرد حداقلی، سخت‌بودن مسیر دین است. دین به این دلیل که قله‌های مرتفع و یا گنج‌های عظیم را به شما تحویل می‌دهد، مسیری سخت دارد. نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود. «دین یک جاده استکمالی است که شرط و شروط فراوانی دارد؛ در حالی‌که مسیر مقابل دین، این‌گونه نیست و مانند از کوه پایین آمدن است».

دکتر رهدار در ادامه به برخی از پیامدهای رویکرد حداقلی به دین نیز اشاره می‌کند. اولین پیامد، عرفی‌شدن جامعه است. در غیاب دین در عرصه‌های مختلف حیات بشری، رویکردهای غیر دینی حضور می‌یابند. پیامد دوم، بدبین‌شدن مردم نسبت به دین و متصدیان دین است.

تحقق دین، مستلزم نگاه حداکثری به آن است. دین یک‌سری احکام و بایدها و نبایدها و اهداف و برنامه‌هایی دارد که این برنامه‌ها را جز با رویکرد حداکثری به دین نمی‌توانیم پیاده کنیم. امام راحل(ره) می‌فرمایند که لازمۀ اجرای احکام دین، اقامۀ حکومت است. اگر حکومت نداشته باشید، احکام را نمی‌توانید اجرا کنید و اگر احکام را نتوانید اجرا کنید، جعل احکام عوض می‌شود.

در مقابل رویکرد حداقلی، رویکرد حداکثری وجود دارد. در این رویکرد، استدلال این است که «مأموریت انسان، یک ماموریت ابدی و ازلی است و مأموریتش محدود به عمر شصت‌‌هفتاد سالۀ دنیوی نیست. خداوند عوالم مختلفی را خلق کرده و در روایات داریم که خداوند، عوالم متعددی را خلق کرده است؛ از جمله عالَم برزخ، ‌معاد،‌ رحم و نظایر آن‌ها. عقل بشری حتی اگر آغشته به اغراض و اهوا نشود، باید بتواند نیروی حرکت در همۀ این عوالم را داشته باشد و این نیروی عظیم، نیازمند تلقی حداکثری از دین است».

بنابراین، «تحقق دین، مستلزم نگاه حداکثری به آن است. دین یک‌سری احکام و بایدها و نبایدها و اهداف و برنامه‌هایی دارد که این برنامه‌ها را جز با رویکرد حداکثری به دین نمی‌توانیم پیاده کنیم». دکتر رهدار با استناد به قولی از امام(ره)، به اهمیت تلقی حداکثری از دین و نقش‌آفرینی در حوزۀ سیاست و جامعه اشاره می‌کند: «امام(ره) استدلال می‌کردند که اگر قرار بر این شد که زانی، حد بخورد یا دزد و زمین‌خوار به مجازات برسد و حکم مجازات او تأیید شود، اگر حکومتی بر سر کار نباشد، آیا ضمانت اجرای احکام وجود دارد؟ لذاست که امام راحل(ره) می‌فرمایند که لازمۀ اجرای احکام دین، اقامۀ حکومت است. اگر حکومت نداشته باشید، احکام را نمی‌توانید اجرا کنید و اگر احکام را نتوانید اجرا کنید، جعل احکام عوض می‌شود».

دلیل دیگری برای رویکرد حداکثری، نفی اعتبار رویکرد حداقلی در تحقق عبودیت الهی است. «نگاه حداقلی به دین مستلزم حد زدن عبودیت الهی است. در اسلام بر اساس توحید عبودی، خدا تنها خالق عالم نیست؛ بلکه رب عالم است. اگر رویکرد حداقلی مدعی شد که دایرۀ دین، از دایرۀ هستی کوچک‌تر است، در نتیجه میان دایرۀ دین و دایرۀ هستی، فاصله‌ای ایجاد می‌شود که در آن فاصله، دیگر خدا و احکام خدا حضور ندارد و شما الزامی ندارید از احکام خدا تبعیت کنید. با این تلقی ربوبیت الهی حد خورده است؛ در حالی که ربوبیت الهی حدبردار نیست؛ لذا باید با دین با رویکرد حداکثری مواجه شد».

دلیل دیگر، استفادۀ دین از پایگاه‌های مختلفی نظیر عقل، تاریخ، شهود، وحی، نقل و مانند آن در مواجهۀ با دین است. «تنها پایگاهی که می‌تواند و قدرت دارد که همه پایگاه‌های دیگر را ذیل چتر خود قرار دهد و آن را به وحدت برساند پایگاه وحی و پایگاه دین داست». رویکرد حداقلی به دین سبب می‌شود پایگاه‌های متفاوت را نتوانیم به وحدت برسانیم و زندگی بشر پاره‌پاره و منقطع شود. پیامد رویکرد حداکثری به دین مرجعیت‌یافتن دین در عرصه اجتماعی است.

نسبت دین و تمدن

دکتر رهدار به بخش دوم و اصلی بحثش ذیل عنوان نسبت دین و تمدن می‌پردازد و این نسبت را از زوایای گوناگون بررسی می‌کند. «یک روش این است که دین را با تمدن تعریف کنیم. به این معنا، حرکت ما از تمدن به سوی دین است. در این شیوه ما ابتدا پس از بررسی تمدن‌های مختلف، به‌عناصری نظیر علم، نظم و مانند آن‌ها می‌رسیم و سپس از دین دربارۀ چیستی علم، نظم و دیگر عناصر تمدنی پرسش می‌کنیم. بنابراین پرسش از بیرون دین و پاسخ از درون دین است. این الگو را الگوی استنطاقی می‌گویند». در این رویکرد به وضع موجود اصالت داده‌ایم؛ زیرا تمدن امری محقق و دارای نظم و ساختار است و ما تنها از دین پاسخ‌هایی متناسب با این وضع تمدنی استنطاق می‌کنیم. این رویکرد متناسب با تلقی حداقلی از دین است.

در نسبت میان دین و تمدن یک روش این است که دین را با تمدن تعریف کنیم. در این شیوه ما ابتدا پس از بررسی تمدن‌های مختلف، به‌عناصری نظیر علم، نظم و مانند آن‌ها می‌رسیم و سپس از دین دربارۀ چیستی علم، نظم و دیگر عناصر تمدنی پرسش می‌کنیم. بنابراین پرسش از بیرون دین و پاسخ از درون دین است. این الگو را الگوی استنطاقی می‌گویند. روش دیگر، حرکت از دین به سوی تمدن است؛ به‌این معنا که شما با روش استنباطی وارد متن دین می‌شوید و از خود دین می‌پرسید که صورت تام و تمام تحقق دین چگونه است.

«روش دیگر در تعریف نسبت دین و تمدن، حرکت از دین به سوی تمدن است؛ به‌این معنا که شما نه با روش استنتطاقی، بلکه با روش استنباطی وارد متن دین می‌شوید و از خود دین می‌پرسید که صورت تام و تمام تحقق دین چگونه است. بنابراین تمدن اسلامی صورت تام و تمام تحقق دین در عالم است و هر کجا صورت دین تحقق کامل پیدا کرد، تبدیل به تمدن ناب اسلامی می‌شود. البته تمدن‌ها صورت تدریجی دارند و شما تبلور همه داشته‌های دین را نمی‌تواند جز در حکومت امام زمان(عج) پیدا کنید». مثلاً قرآن نظم را رعایت اولویت‌ها تعریف می‌کند؛ در حالی‌که تمدن غربی، نظم را امری قراردادی و اعتباری برای کسب حداکثر سود معرفی می‌کند؛ یا قرآن، علم را خضوع و خشوع و نوری تعریف می‌کند که به قلب افراد خاص وارد می‌شود؛ در حالی که در تمدن غربی، چنین نیست.

مابه‌الامتیاز تمدن اسلامی

به‌زعم دکتر رهدار، آن حرکت تمدنی که می‌تواند حجیت را بر ما تمام کند، حرکت از متن و نص دین به واقع است. این مسیر، به شما تشخص و تمیز می‌دهد. تمدن‌ها زمانی تمدن می‌شوند که آن لایۀ ما به الامتیاز خود را نشان داده باشند. تمدن اسلامی با مشترکات شروع می‌کند؛ اما با مشترکات تمام نمی‌شود و براساس مشترکات شکل نمی‌گیرد.

مراحل تکامل دینداری

دکتر رهدار با اشاره به تمایز مشهور میان دین و دینداری، دین را مقوله‌ای کامل می‌داند و آن‌چه را که نیازمند تکامل است، دینداری می‌نامد. در فرایند تکامل دینداری، اولین مرحله توجه به خود دین است که توسط پیامبران و پیامبر خاتم(ص) آن‌را امضا می‌کنند. «مرحلۀ دوم، مرحلۀ تثبیت و غلبه با رویکرد مصلحتی است؛ یعنی سطح حضور من فرهنگی نیست؛ بلکه حکومتی است. نمونۀ این مرحله را می‌توان در صدر اسلام و در مدینةالنبی دنبال کرد. حکومت عرصه مصلحت‌سنجی است و با مصلحت‌سنجی شما خود را تثبیت می‌کنید».

مرحلۀ توسعه، مرحلۀ سومی است که دکتر رهدار به آن اشاره می‌کند و در آن، غلبه با رویکردهای وحدتی است. در این مرحله تلاش برای تصرف در تمدن‌های دیگر است. در این مرحله، غلبه با رویکردهای وحدتی است و چون در این مرحله قرار داریم، عقل حکم می‌کند دیگر نزاع‌های مذهبی و قومیتی را کنار بگذاریم. مرحلۀ تثبیتِ توسعه، مرحله ظهور تمدنی است و بحثی که مربوط به شما می‌شود، در این مرحله است. در این مرحله دیگر نمی‌توان اجزای عاریه‌ای از تمدن‌های دیگر داشت و در صورت وجود این اجزای عاریه‌ای، باید به‌صورت حداقلی از آن‌ها بهره برد. در این مرحله باید رویکرد حداکثری و تأسیسی نسبت به دین اتخاذ کرد.

بایسته‌های رویکرد تمدنی به دین

دکتر رهدار با اشاره به بایسته‌های رویکرد تمدنی به دین، به سه محور بایسته‌های نظری، روشی و عملی اشاره کرد. او پیش از اشاره به این سه بایسته، به ضرورت توجه سیستمی به دین اشاره می‌کند. «در بحث بایسته‌های نظری باید توجه داشت که کسی که می‌خواهد رویکرد تمدنی به دین داشته باشد، باید بداند که دین یک سیستم است و باید درک سیستمی داشته باشد. وقتی نگاه به دین سیستمی است، می‌توان با نگاه طولی، عرضی و شبکه‌ای به دین نیز تعامل کرد؛ اما باید توجه داشت که نگاه سیستمی به دین فراتر از این‌هاست. در نگاه شبکه‌ای، فرایندها به‌صورت برایند نشان داده می‌شوند؛ اما در نگاه سیستمی به دین، تنها فرایندها نیستند، بلکه برایندها را هم دارید».

در بایسته های روشی رویکرد تمدنی به دین نیز باید به نکاتی توجه داشت. در این‌جا، بحث تغییر در منطق فهم دین است. اگر ما بخواهیم یک رویکرد تمدنی به دین داشته باشیم، باید در نگاه و عینک خود به دین تصرف داشته و آن‌را تغییر ماهوی بدهیم. مثلاً باید به‌شدت ظرفیت علم کلام را در این وضعیت جدید بالا ببریم یا مثلاً اگر بتوانیم علم اصول فقه را ارتقا بدهیم، ابزار استنباط خود را رشد داده‌ایم؛ یا در فقه موسع، موضوع‌شناسی نیز بر عهدۀ فقیه و دستگاه فقهی قرار می‌گیرد. به‌علاوه باید توجه داشت که «کار فقیه، تا قبل از رویکرد تمدنی استنباط دین بوده است؛ اما در رویکرد اجتهاد موسع، کار فقیه با استنباط تمام نمی‌شود؛ بلکه فقیه باید فرایند اجرایی‌شدن استنباط را هم نظارت کند».

از ویژگی‌های دیگر جامعه تمدنی دینی تعامل تمدنی متصرفانه است. مهم‌ترین مسأله در این‌جا تعامل و مواجهه با تمدن‌های غیر دینی است. در این نحوۀ تعامل می‌توان از مشکلات یا مزایای تمدن دیگر، مثلاً تمدن غربی بینش‌هایی کسب کرد که البته با تقلید متفاوت و متمایز است. مثلاً در جهان غرب، الگوی حکمرانی مبتنی بر تفکیک قواست؛ اما ما در ایران، آن‌را تبدیل به تقسیم قوا کرده‌ایم. فرق تفکیک و تقسیم این است که تفکیک قوا، جامعه را تجزیه می‌کند؛ اما ما با قراردادن ولایت فقیه در بالای سر این قوا، مانع از تجزیۀ جامعه‌ شده‌ایم و به‌نوعی تقسیم کار و قوا کرده‌ایم.

سومین بایسته، بایستۀ عملی است. یکی از مهم‌ترین عناصر این بایسته، حضور و در معرض‌بودن دین و متولیان دین در جامعه است. مثلاً طرح یک روحانی برای هر خانواده ـ که البته به دلیل قلت روحانیون، به سرانجام نرسید ـ نمونه‌ای بسیار کوچک از بایسته‌های عملی بود. نمونه‌های دیگر حضور دین در سامان‌دادن به خانواده، محیط‌زیست و نظایر آن‌هاست.

دکتر رهدار یکی دیگر از عناصر بایسته‌های عملی را گذار از فقه تطبیقی به فقه ترکیبی دانست. «در فقه ترکیبی بر روی اختلافات دیدگاه‌های مختلف فقهی، سرمایه‌گذاری نمی‌شود؛ بلکه بر روی مشترکات تمرکز می‌گردد. در فقه ترکیبی گاهی اوقات از یک فقه گزاره‌ای را می‌گیریم که در دستگاه‌های فقهی دیگر نیست؛ اما فقه‌های دیگر با آن مشکل ندارند و این را کارآمد می‌بینند». در همین بایسته‌های عملی باید توجه توأمان به علم و مدیریت علم داشت. حوزه هر روز علم زیادی تولید می‌کند و شاید روزی چند جلد کتاب از چاپخانه‌های قم بیرون می‌آید که بسیاری از آن‌ها کتاب‌های خوب و قوی هستند و می‌توانند مشکلات بشر را حل کنند؛ اما این کتاب‌ها معمولاً چاپ می‌شوند و به قفسه‌های کتابخانه‌ها می‌روند؛ زیرا حوزۀ مأموریت خود را تولید علم تعریف کرده است و اصلاً نگران مدیریت علم نیست؛ بلکه نگران خود علم است. این‌که می‌گویم فقیه باید استنباط خود را تا صحنه عمل نظارت کند به معنای پی‌گیری امور دینی تا مرحلۀ اجرا و کمک به ایجاد زمینه‌های اجراست. مثلاً ما کتاب احکام نماز می‌نویسیم و به بچه‌ها یاد می‌دهیم که چگونه نماز بخوانند؛ اما دیگر کتابی نمی‌نویسیم که چگونگی پایبندی به نماز را به بچه‌ها یاد دهیم». دکتر رهدار به نمونه‌ای از مدیریت علم در آموزش زبان انگلیسی اشاره می‌کند که تا حد زیادی موفق بوده است. ایجاد کلاس‌های زبان متعدد، توزیع فیلم‌های آموزشی و ایجاد جذابیت‌های مختلف، باعث شده است تا آموزش زبان انگلیسی رایج شود.

ویژگی‌های تمدنی

دکتر رهدار در این بخش به زیرساخت‌های عملی و نظری شکل‌گیری تمدن دینی اشاره می‌کند. به عقیدۀ او، تمدن دینی به علوم پایۀ دینی، فلسفه، عرفان، فقه و مجموعه‌ای از علوم احتیاج دارد که هر کدام بخشی از این حرکت را پوشش می‌دهند. مثلاً «با عرفان جهت حرکت مشخص می‌شود، با فلسفه زیرساخت جاده حرکت ساخته می‌شود و با فقه برنامه حرکت داده می‌شود. در یک حرکت تمدنی اگر جهت، جاده و برنامه مشخص نباشد نمی‌توان حرکت کرد. در تمدن دینی، منطق، زیست تکاملی دارد. در جامعه دینی، شما به یک منطق زیست تکاملی نیاز دارید که دو مرحله دارد؛ یک مرحله مقدماتی که من به از آن به نام الگوی عدالت یاد می‌کنم و یک مرحله استکمالی که از آن به عنوان الگوی ایثار یاد می‌کنم. جامعه تمدنی و جامعه کامل مهدوی بر پایه عدالت نیست؛ برپایه ایثار است. مثلاً در عدالت توصیه به قناعت می‌شود و قناعت یک دستور عمومی است؛ اما در الگوی ایثار برنامه‌ بر اساس زهد است». مثلاض حضرت علی(ع) به اندازه چهل خانواده چاه می‌زند؛ اما به اندازۀ یک خانواده خرجی برمی‌دارد.

از ویژگی‌های دیگر جامعه تمدنی دینی تعامل تمدنی متصرفانه است. مهم‌ترین مسأله در این‌جا تعامل و مواجهه با تمدن‌های غیر دینی است. در تمدن دینی، نحوۀ تعامل، تعامل متصرفانه است. در این نحوۀ تعامل می‌توان از مشکلات یا مزایای تمدن دیگر، مثلاً تمدن غربی بینش‌هایی کسب کرد که البته با تقلید متفاوت و متمایز است. پس از کسب این بینش‌ها و الهام از آن‌ها، «در گام دوم باید استخدام معطوف به تصرف داشته باشیم. مثلاً در جهان غرب، الگوی حکمرانی مبتنی بر تفکیک قواست؛ اما ما در ایران، آن‌را تبدیل به تقسیم قوا کرده‌ایم. فرق تفکیک و تقسیم این است که تفکیک قوا، جامعه را تجزیه می‌کند؛ اما ما با قراردادن ولایت فقیه در بالای سر این قوا، مانع از تجزیۀ جامعه‌ شده‌ایم و به‌نوعی تقسیم کار و قوا کرده‌ایم». یکی دیگر از موارد تصرف، همین مفهوم مردم‌سالاری دینی و تفاوت آن با دموکراسی است.

در گام سوم باید عناصر تمدن دینی را به شکل ایجابی ایجاد کنیم. نمونه‌ای از این امور ایجابی، ولایت فقیه است؛ یا نمونه‌ای از نهادهای ایجابی خاص تمدن دینی، همین بنیاد شهید است.
آخرین گام در تعامل تمدنی متصرفانه، فتح است. این فتح لزوماً نظامی نیست و می‌تواند در قامت همین تغییر موازنۀ قدرت به نفع دین در سطح جهانی باشد. نمونه‌هایی از این تغییر موازنه، همین پیاده‌روی اربعین است. دکتر رهدار با اشاره به این اجتماع عظیم بشری، آن‌را با دیگر اجتماعات بشری در مراسم بازی‌های المپیک اشاره می‌کند که در قیاس با این اجتماع، اصلاً قابل قیاس نیست. مثلاً یکی از نتایج این پیاده‌روی، همگانی‌کردن فرهنگ انتظار است.

جمع‌بندی

تحولات حوزۀ دین در شرایط بعد از انقلاب اسلامی در قیاس با تحولات دورۀ قبل از انقلاب، به‌شدت سریع و گسترده است. انقلاب اسلامی ایران بی‌شک صرفاً انقلابی سیاسی نبوده است؛ بلکه ظرفیت‌هایی در حوزه‌های معرفتی و رفتاری انسان گشوده که یکی از آن‌ها ایجاد ظرفیت نگاه تمدنی در میان متفکرین مسلمان و فقهای شیعی است. با این حال با توجه به غلبۀ تمدن و فرهنگ غربی در عصر حاضر، ایجاد گفت‌وگو و تعامل با این تمدن مسلط و تلاش برای تصرف در معانی و مفاهیم آن، شرط لازم برای تلقی تمدنی از دین و رسیدن به تمدن اسلامی است.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید