همواره تعدادی از علمای شیعه نگاهی انتقادی به علوم عقلی همچون فلسفه داشتهاند و این انتقادات را در غالب کرسی تدریس و بهصورت عالمانه بیان نمودهاند؛ آنگونه که بعضی اندیشمندان معاصر با طرح عنوان «مکتب تفکیک» تلاش کردهاند این انتقادات را سامان دهند.[۱] البته موافقان فلسفه و علوم عقلی نیز از اینگونه انتقادهای علمی استقبال نموده و طرح و پاسخگویی به آنها را موجب رشد و تقویت مبانی و گزارههای علوم عقلی میدانند؛ اما در این میان متأسفانه افراد و جریانهایی نیز در حوزههای علمیه وجود داشته و دارند که مخالفت آنها با علوم عقلی نه به شکل علمی، بلکه بهصورت عوامانه و با رنگ و لعاب تکفیر است. این عده هرگونه تدریس، تعلیم و آشنایی با فلسفه و علوم مرتبط با آن را مساوی کفر و الحاد و خروج از دین میدانند[۲] و در همین راستا تلاش میکنند با گزینش سخنان دانشمندان آگاه به این علوم، تفسیری سطحی و عوامانه از آنها ارائه نموده، خشم و شورش مردم را علیه علما برانگیزند.
معالاسف بسیاری از این افراد آگاهی چندانی نسبت به مبانی و مسائل این علوم ندارند و از سر تعصب و حمیّتِ جاهلانه اینگونه به فضای تکفیر در جامعه شیعه دامن میزنند. در یک حکایت تأملبرانگیز آمده است که ملا محراب گیلانی – عارف و فیلسوف مشهور شیعه در دوره زندیه و قاجار که در اصفهان میزیسته است – زمانی به زیارت كربلا مشرف شد و در حرم حضرت سیدالشهدا(ع) در سمتِ بالای سر نشست. اتفاقاً در همان مکان روحانی متعصبی به نام شیخ كاظم هزارجریبی- که از شدت لعن فرستادن، به او کاظم لعنتی میگفتند! – پیشنماز بود.[۳] شیخ كاظم در پهلوی ملامحراب به نماز ایستاد و پس از سلامِ نماز، تسبیح را بهدست گرفت و حكما و فلاسفهی مشهور را یکبهیک نام برد و به هرکدام، صدبار لعنت فرستاد؛ تا آنکه نوبت به مُلا محراب رسید و به نام او نیز صد بار لعن فرستاد. مُلا محراب همین كه لعنها تمام شد، از شیخ كاظم پرسید: این اشخاص كه نام بردی مثلِ بوعلیسینا و مُلاصدرا و ملامحسن فیض، همه را شناختم؛ اما مُلا محراب كیست و گناهش چیست!؟ شیخ كاظم كه شنیده بود برخی از حکما به «وحدت وجود» معتقدند، ولی معنای آن را نفهمیده بود، پاسخ داد: «این محراب اصفهانی به وحدت «واجبالوجود» معتقد است» («واجبالوجود» را كه اسم خداست، به اشتباه بهجای «وحدت وجود» بیان کرد!). مُلا محراب با تبسمی به او گفت: حال كه او به وحدتِ واجبالوجود عقیده دارد، البته مستحق لعن توست تا دَنْدَش نرم شود و دیگر چنین اعتقادی پیدا نکند! سپس برخاست و رفت.
در غفلت و سکوت بعضی حوزویان، گاهی جریان تکفیری در شیعه با حدّت و شدت خاصی به مسیر خویش ادامه میدهد؛ آنگونه که صراحتاً به تکفیر مراجع تقلید و بزرگان شیعه میپردازد.
تفاوتی نمیکند که این داستان واقعی باشد یا نه؛ بههرحال هماکنون نیز در حوزههای علمیه افرادی هستند که چنین روش جاهلانهای را در برخورد با اندیشههای مخالف خویش به کار میبندند؛ چنانکه امام خمینی(ره) در پیام منشور روحانیت – که در آخرین ماههای حیات مبارکشان نوشته شده – اینگونه با طلاب و روحانیت شیعه درددل میکند: «در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از كوزهاى آب نوشيد؛ كوزه را آب كشيدند؛ چرا كه من فلسفه میگفتم. ترديدى ندارم اگر همين روند ادامه میيافت، وضع روحانيت و حوزهها، وضع كليساهاى قرون وسطى میشد؛ كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود».[۴]
امام خمینی در اینجا فقط به اصل ماجرا اشاره و از بیان جزئیات آن برای حفظ آبروی افراد خودداری کرده است؛ (همانگونه که خواهد آمد، بعضی شاگردان امام، آن شخص را میشناختهاند؛ ولی از بیان اسمورسم وی خودداری میکردند. در کتاب خاطرات آیتﷲ منتظری آمده است: «من آن آقایی را که گفته بود ظرف حاج آقا مصطفی را آب بکشند میشناسم… س: لطفا بفرمایید این شخص چه کسی بود؟ ج: یک آقایی بود، یک شیخی بود. س: میخواهیم برای تاریخ معلوم بشود؟. ج: چه لزومی دارد نام او معلوم بشود؛ یک شیخ مقدسی بود و اتفاقاً مرحوم امام هم از او خوشش میآمد و میفرمود من از این آقا خوشم میآید؛ چون از روی عقیدهاش حرف میزند؛ فرد حقهبازی نیست»[۵] اما از آیتﷲ سید عزالدین زنجانی – که در دومین دوره درسهای فلسفه امام شرکت میکرد – چنین نقل شده است: «آقا از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۸ یک دوره شرح منظومه فلسفی حاج ملا هادی سبزواری را همراه با مباحث نفس در اسفار اربعه ملاصدرا شروع کرد؛ ولی شرکت در این درس، برای همه آزاد نبود و آقا خود شاگردانش را گزینش [میکرد] و اجازه نداده بود بیش از سی نفر در این مباحث که هفتهای یکبار در مسجد سلماسی و یا در خانه تشکیل میشد، شرکت کنند. این درسها را یکی از شاگردان تندنویس به نام آقای عبدالغنی اردبیلی مینوشت و اکنون در سه مجلد با عنوان تقریرات فلسفی امام خمینی در اختیار علاقهمندان قرار دارد. به هر حال درس فلسفی، آن هم با مشی عرفانی، موجب سر و صدایی در قم شد و عدهای به تبعیت از یکی از مدرسین حوزه، آقا را تکفیر کردند… کسی که امام را تکفیر کرد و کارش در حوزه قم صدا کرد، یکی از علمای زنجان بود. وی در محله سیدان قم ساکن بود و من از او که علت را پرسیدم دستم را گرفت و گفت: این شخص میگوید دست تو خداست! این به خاطر تصور غلطی بود که از بحث فلسفی وحدت وجود برای او حاصلشده بود».[۶]
نکته جالب اینکه از همسر مکرمه حضرت امام نقل شده هنگامی که آن فرد میخواسته کوزه را آب بکشد، فرد دیگری که آنجا بوده به او اینگونه اعتراض کرده است: «بچه ملحق به اشرفِ ابوین است».[۷] امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث نیز گلایههای خویش را از نفوذ جریان تکفیری در حوزههای علمیه اینگونه بیان میکنند: «اگر يكى از حقايق را از لسان عارف شوريده يا سالك دلسوخته يا حكيم متألهى بشنويم، چون سامعه ما تاب شنيدن آن ندارد و حبّ نفس مانع شود كه به قصور خود حمل كنيم، فوراً او را مورد همهطور لعن و طعن و تكفير و تفسيقى قرار مىدهيم و از هيچ غيبت و تهمتى نسبت به او فروگذار نمىكنيم. كتاب وقف مىكنيم و شرط استفاده از آن را قرار مىدهيم [كه] روزى صد مرتبه لعن به مرحوم ملا محسن فيض كنند! جناب صدر المتأهلين را، كه سرآمد اهل توحيد است، زنديق میخوانيم و از هيچگونه توهينى درباره او دريغ نمیكنيم. از تمام كتابهاى آن بزرگوار مختصر ميلى به مسلك تصوف ظاهر نشود – بلكه كتاب كسر اصنام الجاهلية في الردّ على الصوفية نوشته- [با اين حال] او را صوفى بحت مىخوانيم. كسانى كه معلومالحال هستند و به لسان خدا و رسول، صلّى اللّه عليه و آله، ملعوناند مىگذاريم، كسى [را] كه با صداى رسا داد ايمان به خدا و رسول و ائمه هدى علیهمالسلام، مىزند لعن مىكنيم! من خود مىدانم كه اين لعن و توهينها به مقامات آنها ضررى نمىزند؛ بلكه شايد به حسنات آنها افزايد و موجب ارتفاع درجات آنها گردد؛ ولى اينها براى خود ماها ضرر دارد و چه بسا باشد كه باعث سلب توفيق و خذلان ما گردد».[۸]
به هر حال جریان تکفیر در حوزههای علمیه اگرچه مربوط به امروز نیست، ولی به قول امام خمینی: «پرونده تفكر اين گروه همچنان باز است» و «خطر تحجرگرايان و مقدسنمايان احمق در حوزههاى علميه كم نيست».[۹]
رهبر انقلاب آیتﷲ خامنهای نیز در مقام علاج این درد میفرمایند: ««ما تحمل را در حوزه باید بالا ببریم. خوب، یکی مشرب فلسفی دارد، یکی مشرب عرفانی دارد، یکی مشرب فقاهتی دارد؛ ممکن است همدیگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پیشازاین، در مشهد گفتم که مرحوم آشیخ مجتبی قزوینی (رضواناللَّه تعالی علیه) مشرب ضدیت با فلسفهی حکمت متعالیه – مشرب ملاصدرا – داشت؛ ایشان شدید، در این جهت خیلی غلیظ بود؛ امام (رضوان اللَّه علیه) چکیده و زبدهی مکتب ملاصدراست؛ نهفقط در زمینهی فلسفیاش، در زمینهی عرفانی هم همینجور است. خوب، مرحوم آشیخ مجتبی نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج میکرد تا وقتی زنده بود. ترویج هم از امام کرد؛ ایشان بلند شد از مشهد آمد قم، دیدن امام. مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی در مشهد جزو برگزیدگان و زبدهگان همان مکتب بود؛ اما ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام که در تلویزیون پخش میشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ایشان، هم مرحوم آقای مروارید؛ اما حمایت میکردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سیاسی، اجتماعی، رفاقتی، با هم مأنوس؛ همدیگر را تحمل میکردند… مسألهی تکفیر و رمی و این حرفها را بایستی از حوزه ورانداخت».[۱۰]
با این حال در غفلت و سکوت بعضی حوزویان، گاهی جریان تکفیری در شیعه با حدّت و شدت خاصی به مسیر خویش ادامه میدهد؛ آنگونه که صراحتاً به تکفیر مراجع تقلید و بزرگان شیعه میپردازد. در سالهای گذشته فیلمی از سید مجتبی شیرازیِ لندننشین منتشر شد که وی در آن بیشرمانه مرحوم آیتﷲالعظمی بهجت را مرتد، کافر و ملحد معرفی میکند. استدلال وی در این فیلم آن است که آیتﷲ بهجت بعضی از مسائل فلسفه و عرفان را نزد اساتید بزرگ نجف، همچون مرحوم آیتﷲ سید علی قاضی، فراگرفته و شاید به این مطالب اعتقاد داشته است. هرچند آیتﷲ بهجت، نه درس فلسفه داشتند و نه عرفان نظری و حتی کسی از رأی و نظر ایشان درباره جزئیات این علوم خبری ندارد. حجتالاسلاموالمسلمین شیخ علی بهجت، فرزند مرحوم آیتﷲ بهجت، درباره برخورد تند این افراد متحجر و قشری با آن مرحوم میگوید:
«ایشان چیزی از فلسفه تظاهر نمیکرد و فقط به فلاسفه یا عرفا فحش نمیداد! تازه بااینکه رفتار ایشان اینگونه بود و فقط فحش نمیداد؛ کارها به سر آیتﷲ بهجت درآوردند و فشارهای زیادی متحمل میشد. مخالفین فلسفه فشار میآوردند که چرا حضرت آیتﷲ بهجت به فلان عارف، فحش نمیدهد! چرا نمیگوید او کافر است. این شایعات حتی بعد از رحلت حضرت آیتﷲ بهجت ادامه داشت. یکی از این افراد در لندن مصاحبه میکند و حکم به کفر ایشان میدهد که چرا آیتﷲ بهجت با فلان عارف خوب بوده است».[۱۱]
البته بعضی نیز با خوشبینی به این موضوع نگریسته و چنین برخوردهای تندی را منحصر به شخص نامبرده در خارج از کشور و افرادِ معدودِ موافق وی در آنجا، میدانند. ولی حقیقت آن است که جهتگیری حاکم بر بعضی مجموعههای فرهنگی، رسانهها و حوزههای علمیه در قم، مشهد و اصفهان بدین سمتوسو است و در سالهای اخیر در این شهرها نیز شاهد بروز چنین رفتارهایی بودهایم، زیرا در بعضی مدارس و حوزههای علمیه، از یکسو طلاب از فلسفه دور نگاه داشته میشوند – و از این جهت اطلاع و آگاهی چندانی از این علوم ندارند – و از سوی دیگر با انبوهی از مطالب ضد فلسفه روبهرو هستند؛ به همین دلیل به ضدیّت و دشمنی غیرعلمی و عوامانه با آن میپردازند.
به هرحال بهنظر میرسد که همه علما و طلاب با هر دیدگاه و نظری، باید مواجهه صریحی با جریانهای تکفیری داشته باشند و با علمیّت بخشیدن به انتقادات و ایجاد فضای آزاداندیشی، تکفیر و تحجرگرایی را منزوی و ریشهکن کنند. مقام معظم رهبری آیتﷲ خامنهای در این رابطه میفرمایند: «یک نفری نظر فقهی میدهد؛ نظر شاذّی است. خیلی خوب، قبول ندارید، کرسی نظریهپردازی تشکیل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهی را رد کنند با استدلال؛ اشکال ندارد. نظر فلسفیای داده میشود همینجور، نظر معارفی و کلامیای داده میشود همینجور. مسألهی تکفیر و رمی و این حرفها را بایستی از حوزه ورانداخت؛ آن هم در داخل حوزه نسبت به علمای برجسته و بزرگ؛ یکگوشهای از حرفشان با نظر بندهی حقیر مخالف است، بنده دهن باز کنم رمی کنم؛ نمیشود اینجوری؛ این را باید از خودِ طلبهها شروع کنید. این یک چیزی است که جز از طریق خودِ طلبهها و تشکیل کرسیهای مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفکری و آزاداندیشی که عرض کردیم، ممکن نیست. این را عرف کنید در حوزهی علمیه؛ در مجلات، در نوشتهها گفته شود. یک حرف فقهی یک نفر میزند، یک نفر رسالهای بنویسد در ردّ او؛ کسی او را قبول ندارد، رسالهای در ردّ او بنویسید. بنویسند، اشکال ندارد؛ با هم بحث علمی بکنند. بحث علمی به نظر من خوب است».
سخن آخر
جریان تکفیر در حوزههای علمیه حتی اگر در اقلیّت باشد، آثار مخرب آن، اکثریت حوزه را تحتالشعاع قرار میدهد و از اموری است که کمِ آن نیز زیاد است. این پدیده دارای لایهها و مراتب مختلفی است که اگرچه در بعضی مراتب آن بالفعل خطرناک نیست، ولی بعضی میکوشند تا با تشدید تعصبات، آن را پررنگ کنند و گسترش دهند؛ از این رو باید بهطور ریشهای با آن مبارزه کرد.