همانطور که استادان بزرگوار حاضر در این جلسه مستحضر هستند، موضوع کلی انتخابشده برای بحث «نقش و جایگاه مردم در الگوی مطلوب حکومتداری اسلام» است. به همین منظور در ابتدا فرصتی در اختیار این دو بزرگوار قرار میدهیم تا اگر نکته و مطلبی در خصوص عنوان کلی بحث دارند مطرح بفرمایند و در ادامه به نقد و بررسی دقیقتر نظریات دو طرف خواهیم پرداخت.
حجتالاسلام والمسلمین سیدابوالفضل موسویان
در مورد نظام اسلامی تعاریف مختلفی وجود دارد؛ برخی بودن مردم مسلمان را در یک منطقه و در یک کشور بهمعنای نظام اسلامی به حساب میآورند، برخی نظام اسلامی را اجرای احکام و مقررات اسلامی تعریف میکنند و برخی نظام اسلامی را نظامی میدانند که کاملاً تعریف شده باشد و هم مسئولان نظام و هم قوانین و مقررات و هم مردم به اسلام و تعریفی که اسلام برای آن نظام کرده است مربوط باشند.
ما میگوییم کشور بر اساس ولایت فقیه شکل پیدا کرده و جامعهی ما جامعهای اسلامی است و این حداکثری که ما برای جامعهی اسلامی میخواستیم در نظر بگیریم در این کشور شکل پیدا کرده است و فقهای بزرگوار ما در مجلس خبرگان در قانون اساسی شکل نظام را بر اساس همان شناختی که از اسلام داشتند تعریف کردند. قانون اساسی ما آنطور که در سال ۱۳۵۸ شکل پیدا کرد و بعد تصویب شد و به رفراندوم گذاشته شد، ظاهراً فقهای بزرگوار مجلس (اگر تردید نکنم بیش از ۵۰ مجتهد در آن مجلس حضور داشتند؛ البته تعداد شرکتکنندگان مجلس خبرگان اول ۶۱ یا ۶۲ نفر بودند؛ اما برخی از آنها غیرروحانی بودند؛ درمجموع بیش از ۵۰ مجتهد در آن مجلس شرکت داشتند) تعریفی که از نظام اسلامی کردند، همین چیزی بود که در قانون اساسی بیان شد و آمد.
بنابراین این نظام را میگوییم نظام اسلامی. اینکه حالا در عمل چه اتفاقی افتاده است و آیا ما توانستیم آن قوانین را در کشور اجرا و عملی کنیم، هیچکس مدعی این نیست که ما توانستیم آن اصول را در کشور اجرا کنیم. همه میگویند ما بهدنبال اجرای آن اصول هستیم؛ دنبال این هستیم که آنها را تحقق ببخشیم؛ اما اینکه چقدر تحقق پیدا کرده است نمیشود به ضرس قاطع بیان کرد و گفت چهمقدار از آن اصول، عملی و اجرا شده است. البته نمیخواهیم خیلی وارد بحث بشویم که نمودهایی هم در جامعه پیدا کرده و در جامعه آثاری گذاشته است و در طول این سی و چند سالی که از تشکیل این نظام گذشته وضعیت دینی و ایمانی مردم چقدر فرق کرده است و آیا ما رو به پیشرفت بودیم یا عقبگرد داشتیم و… اینها همه قابل بحث و بررسی است و نیاز دارد به اینکه وقت زیادی برای بررسی آنها گذاشته بشود.
بنابراین جمهوری اسلامی امروز مدعی است که نظام ما بر اساس نظر فقها و اندیشمندان بزرگ اسلامی و شیعی شکل پیدا کرده است. طبق ادعایی که در اینجا مطرح میشود، ما میخواهیم در مورد نقش مردم در جامعه مقداری مفصلتر بحث کنیم.
موسویان: نظامها در گذشته اساساً براساس «تکلیف» عمل میکردند. پیش از این شکل جدیدی که برای حکومت در دنیا تعریف شده است و امروزه شاهد و ناظرش هستیم، حکومتها بر مبنای تکلیف عمل میکردند؛ یعنی حاکم فرمان میداد و مردم هم باید اطاعت و اجرا میکردند؛ اما امروزه تمام مسائل حول محور «حق» میگردد.
در ابتدا معنایی برای حق و تکلیف عرض میکنم. حق را مقابل با باطل معنا کردهاند و نقطهی مقابل باطل را میگویند حق؛ بهمعنای درستی، ثبوت، صدق و وجوب؛ اما حق اصطلاحاً بهمعنای سلطه است؛ اصطلاحاً توانایی بر انجام کار را میگویند حق؛ کسی که بتواند کاری را انجام بدهد یا ترک کند؛ مثلاً از کسی طلبکار باشد و حالا میتواند آن را ببخشد یا بگیرد؛ این معنای حق است.
تکلیف بهمعنای کلفت است؛ بهمعنای مشقت و سختی است و در اینجا اصطلاحاً بهمعنای انجام فعل یا ترک فعلی است؛ بهدستور یا بنا بر قانون؛ این را میگویند تکلیف.
نظامها در گذشته اساساً براساس تکلیف عمل میکردند. پیش از این شکل جدیدی که برای حکومت در دنیا تعریف شده است و امروزه شاهد و ناظرش هستیم، حکومتها بر مبنای تکلیف عمل میکردند؛ یعنی حاکم فرمان میداد و مردم هم باید اطاعت و اجرا میکردند؛ اما امروزه تمام مسائل حول محور حق میگردد. امروز حتی حکومتها هم اگر بخواهند قانونی را وضع کنند باید مبنای این قانون را حقوق اساسی انسانی، حقوق فطری و مزاحمتهایی که احیاناً ممکن است برخی از حدود حقوق برای دیگران داشته باشد قرار دهند؛ یعنی قوانین را بر این اساس وضع کنند. پس قوانین در جهان امروز بر اساس حق شکل میگیرد و در گذشته بر اساس تکلیف شکل میگرفت. در مباحث قرآنی هم بعضی موضوع حق و تکلیف را مطرح میکنند و میگویند دین و شریعت تکلیفمحور است؛ ولی علیایحال امروز بشر بر اساس حقوق کارش را جلو میبرد.
مباحث مختلفی هم امروزه دربارهی مفهوم حق مطرح میشود؛ از جمله اینکه برخی حقوق قابل نقل و انتقالاند که حقوقدانان این بحثها را در جای خودش مطرح کردند. ما اکنون به آن حقوق کاری نداریم و فعلاً میخواهیم راجع به این مسأله صحبت کنیم که آیا مردم میتوانند نقشی در سرنوشتشان داشته باشند؟ و اینکه در تعیین سرنوشتشان به وظیفهی ملی خودشان عمل میکنند یا به وظیفهی اسلامی؟
وقتی بحث ولایت فقیه در قانون اساسی مطرح شد، بر حقوق مردم هم تکیه شد. در اصل ششم قانون اساسی آمده است که در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکای آرای عمومی اداره شود؛ یعنی انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و شوراها از راه انتخابات صورت میگیرد. این در اصل ششم آمده و در اصل ۵۶ به صراحت این تعبیر آمده است که حق حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق الهی را – دقت داشته باشید روی این جملات؛ میگوید «هیچکس نمیتواند» – از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار بدهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد میآید اعمال میکند.
وقتی این اصل در بحثها و مذاکرات قانون اساسی مطرح میشد، برخی همانجا اشکال گرفتند بر اینکه ما وقتی ولی فقیه داریم، شاید معنا نداشته باشد که بگوییم انسان بر سرنوشت خویش حاکم است؛ چون ما ولایتی را از نظر دینی پذیرفتیم و قبول کردیم؛ در شرایطی که در جامعه فقیه داریم و آن فقیه خیر و صلاح جامعه را میداند و دستور میدهد، ما باید از آن فقیه تبعیت و پیروی کنیم. پس اینکه ما بر سرنوشت خویش حاکم باشیم معنایی ندارد.
موسویان: در اصل ۵۶ به صراحت این تعبیر آمده است که حق حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت خویش حاکم ساخته است. وقتی این اصل در بحثها و مذاکرات قانون اساسی مطرح شد، برخی اشکال گرفتند که ما وقتی ولی فقیه داریم، معنا ندارد که بگوییم انسان بر سرنوشت خویش حاکم است.
لذا بحثهایی بین خبرگان در همانجا صورت گرفت و نهایتاً این اصل پذیرفته و قبول شد که این حق به انسان داده شده است تا سرنوشت خودش را خودش بسازد. این دربارهی قانون اساسی.
دقت داشته باشید که در این جلسه اگر اسم بعضی اشخاص آورده میشود، صرفاً با رویکرد بحث علمی است و نمیخواهیم یک جریان یا فرد را متهم یا محکوم کنیم. این مطالبی که نقل میکنم از حضرت آیتﷲ مصباح یزدی است که دیدگاهشان را در مورد حق رأی مردم بیان کردند؛ ایشان میگویند: مردم اصلاً حق حاکمیتی از خودشان ندارند تا به کسی اعطا کنند؛ چنین حقی را کسی ندارد. مردمی که اختیار خود را ندارند، چگونه میتوانند اختیار خلق خدا را بهدست کسی بدهند؟ پس چنین اختیاری برای کسی وجود ندارد. اینکه امام خمینی(ره) قانون اساسی را تصویب کردند – دقت کنید به تفسیری که آیتﷲ مصباح از این موارد قانون اساسی ارائه میدهند – یعنی من دستور میدهم اینگونه عمل کنید و اعتبار پیدا میکند؛ یعنی چون امام خمینی(ره) دستور دادند اعتبار پیدا میکند. اگر امام امضا نکرده بوند هیچ اثری نداشت؛ حتی اگر تمام مردم هم رأی میدادند هیچ اعتبار قانونی و شرعی نداشت.
در عبارت دیگری ایشان میگویند: «در حکومت اسلامی رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد؛ نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشور و قانون اساسی و نه در انتخاب رئیس جمهور و انتخاب خبرگان رهبری. ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن رضایت ولایت فقیه است. اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده، صرفاً به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده فعلاً انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود. این یکی از جهاتی است که ایشان مطرح کردند».
در جایی فواید انتخاب را اینگونه بیان میکنند: «انتخابات از نظر ما دو فایده دارد؛ یعنی بالاخره انتخاباتی که در کشور هست خوب است باشد؛ ولی فایدهاش یکی این است که با برگزاری آن و توجه به آرای مردم آنها خود را در ایجاد حکومت دینی سهیم خواهند دانست؛ خودشان را سهیم میدانند و در نتیجه بیشتر و بهتر در حمایت از نظامی که به دست خودشان تحقق یافته است میکوشند و آنگاه آرمانهای مهم حکومت دینی تحقق مییابد. فایدهی دیگر این است که امام راحل(ره) بنیانگذار این نظام الهی با تأکید بر اهمیت نقش مردم و آرای آنان، مخالفان نظام را خلع سلاح کردند. این در واقع عملی بود که ما میخواستیم به مخالفانمان بگوییم که ما هم در اینجا دموکراسی داریم و مردم هستند؛ زیرا آنان با تبلیغات مسموم خود قصد داشتند نظام اسلامی را مستبد جلوه دهند؛ ولی هنگامی که آرای مردم در این نظام مورد احترام و اهتمام باشد، حربهی مخالفان از کار خواهد افتاد».
موسویان: آیتﷲ مصباح یزدی در مورد حق رأی مردم میگویند: مردم اصلاً حق حاکمیتی از خودشان ندارند تا به کسی اعطا کنند؛ اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده، صرفاً به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده فعلاً انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود.
با توجه به جملاتی که نقل کردم و با استناد به جملات دیگر، منظور ایشان این است که اگر احیاناً از مردم هم خواسته میشود در انتخابات شرکت کنند، صرفاً برای این است که از ولی فقیه اطاعت میکنند و به فرمان او تمکین میکنند؛ نه از باب اینکه این حقی است و شرعاً و قانوناً چیزی اتفاق میافتد.
من چون فرصتم کوتاه است به مباحث قرآنی نمیپردازم؛ فعلاً میخواهم این دیدگاه را بیان کنم؛ اگر فرصت شد بحثهای بعدی را عرض خواهم کرد. امام خمینی(ره) چه میفرمایند؟ من جملاتی از امام خمینی(ره) را عرض میکنم تا ببینیم نگاه امام خمینی(ره) به رأی چیست. ایشان میفرمایند: «حکومتی که مبتنی بر رأی مردم نباشد، مشروعیت ندارد. فرض کنیم شاه خیلی فرد صادقی است؛ خیلی هم آدم سلیمی است؛ خیلی هم خدمتگزار است؛ حالا اگر مردم یک خدمتگزار را نخواستند باید چهکار کنند؟ آن مسیری که ملت دارد، روی آن مسیر راه بروید؛ ولو عقیدهتان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است. ملت میخواهد اینطور بکند؛ به من و شما چهکار دارد؟ خلاف صلاحش را میخواهد انجام دهد». در جایی دیگر ایشان با استفاده از مایههای دینی اینگونه میگویند: «ما بنای بر این نداریم که تحمیلی بر ملتمان بکنیم. اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هرطور که رأی داد ما از آن تبعیت میکنیم. خدای تعالی به ما حق نداده است؛ پیامبر اکرم(ص) به ما حق نداده است که به ملتمان چیزی را تحمیل کنیم». این جملات امام خمینی(ره) است؛ یعنی دو دیدگاه در اینجا مطرح میشود که من در فرصت بعدی با توجه به آیات و روایاتی که داریم، مبانی اینها را توضیح میدهم.
حجتالاسلام والمسلمین احمد رهدار
در خصوص بحث چیستی نظام اسلامی من فکر میکنم نظام اسلامی باید بعد از نظام دینی تعریف بشود. بنده بنای تعریف نظام دینی را نداشتم، اما در فرمایش آقای دکتر موسویان نکتهای بود که احساس کردم اگر بگویم بد نیست. آنچه من از دین و ادارهی عالم بهوسیلهی دستگاه خدا میفهمم این است که ما خدایی داریم و مخلوقاتی که مکلف هستند؛ یعنی خدا ما را ساخته و میداند چگونه ساخته است؛ میداند که بدون ابعاث رسل، ما قدم از قدم نمیتوانیم برداریم؛ نه در راه معیشتمان و نه در راه سعادتمان. او بهتر از هرکسی بر ساختار وجودی ما آگاه است؛ رسولانی برای هدایت ما فرستاده و به آنها شرایعی داده که این شرایع پر از امر و نهی و باید و نباید و منسک است. آنچه من میفهمم این است که خداوند نه در ابعاث رسل، نه در تنزیل شریعت و نه در هیچ مرحله و هیچ سطحی با بشر مشورت نکرده است. این یعنی قانون یکطرفهای از بالا فرستاده و گفته است این رسول من و این شریعت من؛ اگر اطاعت کردید به بهشت میروید و اگر اطاعت نکردید به جهنم خواهید رفت. این نظام دینی است. حالا قرار شده است آخرین این نظامها نظام اسلامی باشد.
از نظام اسلامی در ادبیات فقهی ما بهعنوان «دارالاسلام» یاد شده و تقریباً هفت تقریر از آن در متون فقهی وجود دارد. سه تقریر مهم عبارتند از:
۱. به جایی دارالاسلام میگویند که اکثریت مردم آنجا مسلمان باشند؛ مثل ایران زمان شاه.
۲. به جایی دارالاسلام میگویند که حکومت اسلامی آنجا برقرار باشد؛ حتی اگر مسلمانها اکثریت را نداشته باشند؛ مثل حکومت شیرازیها در زنگبار به مدت تقریباً چندسده.
۳. دارالاسلام جایی است که امکان اجرای احکام اسلامی وجود داشته باشد؛ چه با حکومت و چه بدون حکومت؛ مثل هندوستان. در هندوستان حکومت اسلامی نیست؛ ولی یک مسلمان میتواند آنجا مناسک اسلامی خودش را انجام بدهد.
رهدار: آنچه من میفهمم این است که خداوند نه در ابعاث رسل، نه در تنزیل شریعت و نه در هیچ مرحله و هیچ سطحی با بشر مشورت نکرده است. این یعنی قانون یکطرفهای از بالا فرستاده
من فکر میکنم وقتی از نظام اسلامی سخن بهمیان میآید، حداقل اگر بخواهیم کلمهی نظام را بهمعنی امروزیاش فهم کنیم، باید نظام را در یک مجموعهی چارچوبدار و ساختارداری ببینیم که هرم اولویت، تقدم و تأخر دارد. اگر نظام را این ببینیم، تقریباً شبیه به حکومت اسلامی میشود. نظام اسلامی یعنی حکومت اسلامی.
لکن همینجا نکتهی دیگری را عرض کنم و آن اینکه ما یک اندیشهی سیاسی داریم و یک نظام سیاسی. اندیشهی سیاسی معمولاً ناظر به شرایط مطلوب است؛ در خلأ هم شکل میگیرد. منظور من از خلأ این است که دغدغهی زمان و مکان ندارد؛ مثل حضرت امام خمینی(ره) که سال ۱۳۴۸ در نجف بهعنوان مدرس درس فقه این را مطرح کرد و به شاگردانش گفت که اگر روزی حکومت اسلامی بخواهد جایی محقق بشود چگونه باید محقق شود. اصلاً تئوری ولایت فقیه را حضرت امام(ره) برای ایران نداده است. او گفته است فهم من بهعنوان یک عالم دینی از منظومهی معارف اسلامی این است که اگر این معارف بخواهد روزی پیاده شود، بهترین شکل پیادهشدنش در عصر غیبت این است. حالا چند سال بعد این اتفاق افتاد و این فرصت پیدا شد که آن اندیشه را در داخل ایران پیاده کند. وقتی در ایران پیاده میکند، در حقیقت دارد نظامسازی میکند. اینجا دیگر در مقام اندیشمند یا تئوریسین نیست؛ اینجا معمار است؛ لذا وقتی اندیشهاش را پیاده میکند میبیند چیزهایی را که آنجا نوشته است، در مقام عمل نمیتواند انجام بدهد. مثلاً شما میبینید در بحث ولایت فقیه، حضرت امام خمینی(ره) یکبار اسم از مردم، انتخابات، احزاب، سندیکاها، تفکیک قوا و… نیاورده است. این واژهها هم واژههایی نیست که حضرت امام خمینی(ره) بعد از انقلاب با آنها آشنا شده باشد؛ قبل از انقلاب هم امام خمینی(ره) مفاهیمی مثل حزب، رأیگیری، رفراندوم و… را میفهمیده؛ اما نیاورده است. برداشت من این است که قبول ندارد؛ اما بعداً آورد.
می گویند آقای خمینی شما بیایید همان چیزی را که آنجا تولید کردید الان در ایران بسازید. امام خمینی(ره) خواست بسازد؛ اما دید که این زمین آنقدر هم که من فکر میکردم زمین متواضعالزراعی نیست. این تفکیک اندیشه و نظام است و من معتقدم بعضی از فرمایشهای آقای دکتر موسویان صرفاً و مستقیماً در دایرهی اندیشهی حضرت امام خمینی(ره) قابل طرح است که البته درست هم فرمودند و قابل دفاع است.
رهدار: ما یک اندیشهی سیاسی داریم و یک نظام سیاسی. اندیشهی سیاسی معمولاً ناظر به شرایط مطلوب است؛ در خلأ هم شکل میگیرد. منظور من از خلأ این است که دغدغهی زمان و مکان ندارد؛ بعضی از فرمایشهای آقای دکتر موسویان صرفاً و مستقیماً در دایرهی اندیشهی حضرت امام خمینی(ره) قابل طرح است.
نکتهی سوم اینکه دعوایی هست بین چیستی نخستین وضع یا نخستین وصف انسان. وقتی متولد میشویم نخستین وصفی که به لحاظ اندیشگی به ما تعلق میگیرد چیست؟ ما انسان محق هستیم یا انسان مکلف هستیم؟ اینجا اختلاف است. در ادبیات دینی ضمن اینکه ما علمایی داریم که اتفاقاً انسان را محق میدانند (تقریباً تمام کسانی که در بحثهای اصولی ما اصالت البرائتی هستند، انسان را محق میبینند) عالمانی هم مانند شهید صدر داریم که میفرمایند نخستین وصف انسان، انسان مکلف است و به همین دلیل نظریهی حقالطاعه را تولید میکند. شهید صدر مبانی هم دارد؛ میگوید که خدا فرموده است من ناشناخته هستم و میخواهم شناخته بشوم؛ لذا انسان را خلق کردم: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنس إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ یعنی باید آدمهایی را خلق کنم که من را عبادت کنند. پس غایت خلقت انسان این است؛ خلق شده است تا عبادت بکند. حالا بهلحاظ تکوینی و جسمی الان آمادگی ندارد و باید بگذارد عقل پیدا کند و سنی از او بگذرد. اینها مقدمات است و اشکال ندارد؛ لذا روز اولی که از مادر متولد میشویم تکلیفی متوجه ما نیست؛ اما بالقوه مکلف هستیم؛ یعنی خلق شدیم تا کارهایی را انجام بدهیم.
اینکه فرمودند: نظامهای گذشته همیشه مکلفمحور بودند شاید تا اندازهای درست است، از جملهی نظامهای گذشته، نظامهای انبیایی است. حداقل گزارش حکومت چند نبی مثل حضرت سلیمان، حضرت داوود و خود پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) بهعنوان امام معصوم در اختیار ماست. گاهی اوقات میگوییم اگر پیامبر(ص) فلانکار را کردند، معصوم بودهاند. سؤال اینجاست که معصومبودن یعنیچه؟ آیا قرار است آنها تافتهی جدابافته باشند و در عمل هرکاری کردند وصف عصمت آنهاست و ربطی به ما ندارد و حکم در مورد ما عوض میشود؟ نه؛ معصومان به رغم عصمتشان برای ما اعتبار الگویی دارند. اینکه عصمت را اینگونه فهم کنیم که آن معصوم است و من مأمور نیستم، اشتباه است. شاید معصوم نباشم؛ ولی مأمور هستم که عادل باشم و عدالت مرز نزدیکی با عصمت دارد. من نمیتوانم علی(ع) باشم؛ ولی میتوانم به علی(ع) تشبه بورزم. اگر ایشان کاری کرده است، من با درجهی پایینتری باید همان را رعایت کنم.
ما یک حق تشریعی داریم و یک حق تکوینی. آن چیزی که از حضرت آیتﷲ مصباح یزدی نقل شد این است که حق حاکمیت برای خداست و فقط خدا میتواند تشریع کند؛ کس دیگری نمیتواند تشریع کند؛ پیغمبر هم نمیتواند تشریع کند. اگر در دین ما به پیامبر اکرم(ص) هم شارع گفته شده، با مسامحه است؛ اهل بیت ما هم نمیتوانند.
آیتﷲ سبحانی در نامهای که پاسخ شبههای از شبهات آقای عبدالکریم سروش بود این را به تفصیل توضیح دادند که شارع در ذهنیت فقیهان ما یعنی چه کسی. ما با مسامحه میگوییم پیامبر اکرم(ص) شارع است. شارع اصلی خداست؛ حق تشریع برای خداست؛ اما همین خدا تکویناً فرموده است شما آزاد هستید. امر من این است که نماز بخوانید؛ اما این تشریع من بهعنوان خداست؛ تکویناً آزاد هستید؛ میتوانید بخوانید و سعادتمند شوید؛ میتوانید نخوانید و شقی شوید. اینکه انسانها حق تعیین سرنوشت دارند در دایرهی تکوینیات است. انسان در دایرهی تکوین حق دارد چپ برود یا راست برود؛ حق را انجام بدهد یا باطل را؛ اما بهلحاظ تشریعی آیا انسان حق دارد که باطل را انتخاب کند؟ بهلحاظ تشریعی یعنی آیا میتوانیم قاعدهای بدهیم که انسان تشریعاً حق دارد باطل را حق بداند؟ اصلاً پارادوکس است و نمیشود؛ یا لااقل علمای ما و دین ما این را نگفتهاند.
رهدار: ما یک حق تشریعی داریم و یک حق تکوینی. ما با مسامحه میگوییم پیامبر اکرم(ص) شارع است. شارع اصلی خداست؛ اما همین خدا تکویناً فرموده است شما آزاد هستید. امر من این است که نماز بخوانید؛ اما این تشریع من بهعنوان خداست؛ تکویناً آزاد هستید؛ میتوانید بخوانید و سعادتمند شوید یا نخوانید و شقی شوید.
آیتﷲ علیدوست میفرمایند دین چیزی شبیه کشکول است؛ داخلش هر چیزی هست؛ هر چیزی میشود از آن برداشت. مثلاً شما از دین میخواهید این را بردارید که اصل در سیاست خارجی حکومت اسلامی، جنگ است یا صلح؟ برای جنگش به اندازهی کافی آیه و روایت داریم؛ برای صلحش هم به اندازه کافی آیه و روایت داریم. شما هر مسألهای را که بگویید در دین هست. برای امام خمینی(ره) آنچه اعتبار و حجیت میدهد و آنچه مجتهد را از غیرمجتهد ممتاز میکند این است که از این کشکول بهگونهای انتخاب و چینش کند که نتیجهی آن یک نظام رفتاری حجیتدار باشد؛ یعنی انسان خبرهی آگاهی که بفهمد ناسخ چیست، منسوخ چیست، مطلق چیست و مقید چیست؛ اینها مهم است.
فرمایشی که آقای دکتر موسویان فرمودند از حضرت امام خمینی(ره) است و درست هم هست؛ اما بنده هم اگر فرصت داشته باشم دهها مورد نقض ایشان را میآورم. بهعنوان یک مورد عرض میکنم همان امامی که فرمود میزان رأی ملت است، سال ۱۳۶۳ در دیدار با نمایندههای مجلس اینگونه میفرماید که اگر شما نمایندگان قاطبهی ملت روزی در برابر اسلام بایستید این پیرمرد که میبینید یکتنه در برابر شما خواهد ایستاد. این یعنی چه؟ بالاخره نمایندگان ملت حق دارند حرف خودشان را بزنند. آیا امام خمینی(ره) دموکراسی را قبول دارد یا نه؟ حق رأی ملت را قبول دارد یا نه؟ ملت این نمایندهها را انتخاب کردند. نمایندهها هم آمدند حرفی زدند که از نظر امام خمینی(ره) خلاف اسلام است. الان باید چهکار کند؟ طبق آنچه آقای موسویان از حضرت امام خمینی(ره) خواندند ایشان باید بگوید بله! میزان رأی ملت است و ملت به اینها رأی دادند و اینها هم اینگونه میگویند. شناختی که ما از امام خمینی(ره) داشتیم چه بود؟ اگر روزی از خواب بیدار میشدیم و ملت میگفتند ما میخواهیم کمونیست بشویم، امام خمینی(ره) چه میگفت؟ میگفت میزان رأی ملت است. بله امام خمینی(ره) در مقام عمل یکتنه نمیتواند کاری بکند؛ خانهنشین است. مبارزه هم بکند خانهنشین است. حضرت علی(ع) هم باشد وقتی مردم او را نمیخواهند خانهنشین میشود. ولی قصه اینجاست که اگر مردم گفتند ما میخواهیم کمونیست بشویم امام خمینی(ره) میگوید کمونیست بشوید؛ بهاینمعنا که حق شما این است که کمونیست بشوید؛ حق این نیست که کمونیست بشوید؛ ولی شما حق دارید که کمونیست بشوید. ببینید اینها فرق دارند. حق این نیست که شما کمونیست بشوید؛ اما شما حق دارید که کمونیست بشوید. تعیین سرنوشتتان دست خودتان است. در جاهایی نمیشود زور گفت؛ اینکه ما بیاییم تکهای را از متن بزرگواری بخوانیم بهنظر من از نگاه روشی غلط است. بههمان اندازه که این طرف متن داریم، طرف مقابلش هم متن داریم.
رهدار: همان امامی که فرمود میزان رأی ملت است، سال ۱۳۶۳ در دیدار با نمایندههای مجلس اینگونه میفرماید که اگر شما نمایندگان قاطبهی ملت روزی در برابر اسلام بایستید این پیرمرد که میبینید یکتنه در برابر شما خواهد ایستاد.
درخصوص حق رأی – در قالب یک تمثیل – من معتقدم که امام خمینی(ره) مثل یک آهنرباست؛ خصلت این آهنربا این است که وقتی به آن جذب میشوند خصلتش را پیدا میکنند، برادههای آهن وقتی به آهنربا جذب میشوند خودشان آهنربا میشوند. امت وقتی جذب امام میشود، از جنس امام میشود. به همین دلیل از نظر من اساس دوگانههایی مثل مقبولیت و مشروعیت غلط است. امام مفهومی اصطلاحاً متضایف است؛ یعنی بدون مأموم قابل تصور نیست. رشد، صعود، نزول و سقوط یک امام با مأمومش فرق نمیکند؛ همان حکمی را که امام دارد مأموم دارد؛ اگر بالا رفت بالا میرود. آقای جوادی آملی میفرمایند ـ البته ترجمهی روایتی است که در بیان مسجع ایشان است ـ صورت مردمان سیرت حاکمان است. عرض من این است که اگر ما از مبدأ کلام، بحث را شروع کنیم، شاید اواسط کار و در حوزهی فقه و ادبیات، ورود و خروجمان به بحث و نیز دوگانههایی که در بحث تولید میکنیم کلاً عوض بشود.