لطفا در ابتدای گفتوگو نکات و خاطرات خود را از شرکت در دروس خضرت امام خمینی(ره) بفرمایید.
بنده در مقطع سطح، توفیق درک محضر ایشان را نداشتم؛ اما در مرحله درس خارج، خاطرات بسیار است. آقای حاج شیخ ابراهیم امینی امام جمعه موقت قم نقل میکرد که به همراه هفت هشت نفر از دوستان درسخارجخوان خدمت حضرت امام رسیدیم و از ایشان تقاضا کردیم که درس خارج را با ما شروع کنند. حضرت امام، زیر بار نرفتند و ابراز کردند که آقایان اساتید به وفور هستند و بهتر است که شما از محضر آقایان دیگر استفاده کنید. وقتی با اصرار ما مواجه شدند، فرمودند: «وﷲ من نمیدانم که آیا وظیفهام هست یا نیست و با درس خارج دنبال چه هدفی هستیم». از این بیان برمیآید که ایشان در همین بدو امر هم از سر تفنّن به این امر رو نمیآورد و مقصد جدی را در نظر دارد. هدف ایشان ارتقای رتبه نیست. در حالی که مع الأسف، برخی از ما روحانیون، درس خارج را بهانهای برای بالا بردن رتبه خود میدانیم؛ ضمن اینکه درس خارج را باید اساتید متبحر تقبل کنند و امثال بنده نباید در این خصوص قدم جلو بگذارند. به هر تقدیر حضرت امام میگوید: «اگر واقعا وظیفه من است که درس خارج شروع کنم، این کار را میکند».
پس از آن بود که اولین درس خارج ایشان در مسجد کوچکی کنار مسجد محمدیه که در حال حاضر هم وجود دارد، شروع شد. چند روز پس از این ماجرا شاگردان ایشان سر درس حاضر نمیشوند. آقای امینی در وجه اینکه آقایان نیامدند، به من گفت: «آقای خمینی به ما گفتند که من بنای درس خارج ندارم. شما هم میتوانید از دیگران استفاده کنید و جلسه را تعطیل میکنیم». آقای امینی ظاهرا به امام گفته بود که من مایلم درس خارج شما ادامه یابد.
بعد از مدتی عدهای از آقایان خدمت امام رسیدند و ابراز کردند که طلبههای مکاسبخوان زیادند. اگر ممکن است، درس خارج فقه کتاب طهارت شروع کند. امام فرموده بودند: «من هدفم درس گفتن است و تفاوتی نمیکند چه چیزی درس بدهم». به هر حال، عدهای جمع شدند و درس طهارت شروع شد. بعد از چند روز، تنی چند از علما و فضلا از جمله شهید مطهری و آقایان منتظری و میرزا جعفر سبحانی هم در حلقه درس حضرت امام حاضر شدند و جمعیت به قدری زیاد شد که مکان درس را به مسجد محمدیه منتقل کردند.
حضرت امام(ره) مبحث طهارت فقه را در چهار جلد به رشته تحریر در آوردند که مشتمل بر تیمم، دماء ثلاثه، نجاسات و احکام نجاسات بود. یک بار در بحبوحه سال ۴۲ که حضرت امام درگیر مسائل مبارزه بودند، به ایشان پیشنهاد کردم اجازه بدهند کتاب دماء ثلاثه را به چاپ برسانیم. ایشان اجازه ندادند. ما تصمیم گرفتیم خودمان آستینها را بالا بزنیم. این بود که جزوات این مبحث فقهی را یافتیم و به دست چاپ سپردیم. امام در این خصوص، هیچ گونه کمک مالی نکردند. من با همکاری یکی از آقایان، برای ابتدای این کتاب، مقدمهای به زبان عربی نوشتم و در آن آوردم که حضرت امام از شاگردان مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائریاند.
در آن مقطع، تابستان بود و حضرت امام در امامزاده قاسم به سر میبردند. من خدمت ایشان رسیدم و مقدمه را ارائه کردم. یادآوری کنم که کسی در آن ایام به علت ترس از ساواک، حاضر نشد مقدمه مزبور را امضا کند. وقتی امام مقدمه را خواندند، به بخشی که در مورد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم صحبت کرده بودم، رسیدند. من برای مرحوم حائری از پیشوند «حضرت آیتﷲ» استفاده کرده بودم. امام وقتی به این جمله رسیدند، ناراحت شدند و فرمودند: «باید مینوشتی آیتﷲالعظمی! زیرا ایشان بطنی بودند در علم». لذا عبارت را عوض کردیم. معمولا مرحوم امام هر بار که ذکری از مرحوم حائری به میان میآوردند، به عنوان «شیخنا» از ایشان نام میبردند.
حضرتعالی علاوه بر آنکه توفیق شاگردی حضرت امام را داشتید، سالهای متمادی در بیت ایشان حضور داشتید و جزء ملازمین ایشان هم بودهاید. درباره مطالعات علمی ایشان هم اگر خاطرهای دارید بفرمایید.
حضرت امام در مطالعه کردن بسیار دقیق بودند. ایشان در شمار افراد پرمطالعه با تمرکز عجیب محسوب میشدند. استعدادشان هم بسیار بالا بود. برنامه مطالعاتی ایشان به این صورت بود که صبحها بعد از صبحانه در حدود ساعت ۸، برنامه مطالعه و درس و بحثشان شروع میشد، تا ساعت ۱۲. لذا پس از بازگشت از درس هم مطالعاتشان ادامه داشت. یکی از خصوصیات ایشان این بود که در طی این ساعات خودشان را درگیر زندگی داخلیشان نمیکردند؛ در حالی که برخی از مردم، خودشان را مقید کردهاند که حتما در طول روز به خانه و آشپزخانه سر بزنند و به همسرشان سرکشی کنند. حضرت امام سرشان به کار خودشان بود و کاری به اینکه فلان قسمت رُفته شده یا نه، نداشتند.
وقتی حضرت امام در منزل مشغول کار مطالعه میشدند، به هیچ اندیشه مزاحمی اجازه نمیدادند مطالعهشان را مختل کند. از ساعت ۸ صبح تا هنگام ظهر که در کتابخانه مشغول مطالعه بودند، به هیچ فکر و دلمشغولی دیگری اجازه نمیدادند برایشان ایجاد مزاحمت کند. هیچ کس هم در خلال مطالعه با ایشان صحبت نمیکرد. ایشان هم با کسی سخن نمیگفتند. پس از یک ساعت مطالعه، شروع به نوشتن میکردند. میدانید که قلم ایشان بسیار روان بود و من کمتر دیدهام که ایشان نخست به نگارش چرکنویس مبادرت کنند؛ بلکه بداههنویسی میکردند و تا به آخر پیش میرفتند. حتی در اطلاعیهها و اعلامیههای مفصل هم به نحو ارتجال اقدام به نگارش میکردند. تنها در موارد معدودی اقدام به افزودن یا کاستن یک کلمه میکردند و تغییر دیگری را لازم نمیدانستند.
حضرت امام در مجموع، ۱۰ ساعت در شبانهروز مطالعه مفید داشتند. یک بار ایشان در ایام تابستان به محلات آمده بودند و آنجا به غیر از روزهای دوشنبه کسی را به حضور نمیپذیرفتند و با آنکه این سفر در ظاهر برای هواخوری بود، در عمل، پیوسته به مطالعه اشتغال داشتند. در طول مدتی هم که در امامزاده قاسم مستقر بودند و بنده برای سؤالی خدمتشان رسیدم، برنامهشان به همین منوال بود. به هر حال در هنگام مطالعه آنچنان روی کتاب متمرکز میشدند که اگر از آن دور و بر کسی عبور میکرد، توجهشان جلب نمیشد. گمان نمیکنم امثال ما بتوانیم چنین تمرکزی در خلال یک ساعت مطالعه داشته باشیم و خواه ناخواه رشته حواسمان پاره میشود.
برنامه مطالعاتی و تحقیقاتی ایشان هم بیشتر در زمینه فقه و اصول بود. ایشان حاشیهای بر کتابهای عروة الوثقی و وسیلة النجاة نوشته بودند که غالبا محصول اوقات فراغت ایشان در تابستان بود. تا جایی که در خاطر دارم، ایشان را در حال مطالعات جنبی و غیر از فقه و اصول ندیدم. البته همان طور که همه میدانند، ایشان به مطالب فلسفی و عرفانی هم تعلق خاطر داشتند؛ ولی این هرگز سبب نشد که از فقه و اصول، کم بگذارند.
نکته دیگر اینکه در کنار برنامههای مطالعاتی، قرائت قرآن هم جایگاه ویژهای در برنامه روزانه امام داشت. شیوه قرائت قرآن امام بسیار جالب بود. حضرت امام وقتی میخواستند قرآن بخوانند، به شیوه مردم عادی مینشستند و تلاوت قرآن میکردند؛ طوری که اگر کسی ایشان را در این حال میدید، اصلا احتمال نمیداد که ایشان همان کسی است که بر کرسی درس آنقدر محقّقانه با مسائل علمی برخورد میکند. این امر ناشی از صفات متضادی بود که در وجودشان جمع شده بود.
برگردیم به کرسی درس امام. شیوه ایشان در درس خارج به چه صورت بود که توانست شاگردان متبحر زیادی را جذب خود کند؟
شیوه تدریس امام به این صورت بود که ابتدا مسئلهای را مطرح میکردند و میفرمودند این مسئله دارای مقدماتی است. پس از ذکر مقدمات، در خلال صحبتهایشان اقوال علمایی همچون مرحوم نائینی و آخوند خراسانی را مطرح میکردند و به نقد آنها میپرداختند. معمولا کسی نمیتوانست مقابل ایشان ایستادگی کند.
یکی از خصوصیّات حضرت امام این بود که اگر پیشتر، بحثی را مطالعه عمیق و دقیق نکرده بودند، آن بحث را سر کلاس عنوان نمیکردند. به همین سبب، در مجالس خصوصی از طرح و دنبال کردن مباحث علمی خودداری مینمودند و توجیهشان این بود که «قرار بر این بحث نبوده و من مطالعه نکردهام» و از صحبتهای کلی و غیر مستند و صرفا متکی بر محفوظات خودداری مینمودند. در عوض وقتی پیشمطالعه میکردند و بر کرسی تدریس مینشستند، دقت علمی بالایی از ایشان بروز میکرد و مباحث مستوفایی را مطرح مینمودند.
نکته دیگر اینکه وقتی حضرت امام در محافل درس، اقوال و آرای دیگری را مطرح میکردند، احدی از شاگردان حق اظهار نظر نداشت؛ ولی وقتی نوبت به موضعگیری خود ایشان فرا میرسید، فضا را باز میگذاشتند که طلبهها انتقاد کنند.
به خاطر میآورم که یک بار در مسجد سلماسی در خلال یکی از مباحث اصول فقه، یکی از آقایان ترکزبان که در درس امام حاضر میشد و هنوز هم در قید حیات است، به امام اشکال کرد. امام جواب او را دادند. او مجددا ایراد دیگری گرفت. باز هم امام پاسخ گفتند. شیخ، وارد اشکال سوم شد؛ شاید هم همان اشکال دوم را تکرار کرد. اینجا بود که امام عصبانی شدند و حرکتی به دستشان دادند. عینک حضرت امام روی کتابشان بود. دستشان به عینک اصابت کرد و شیشهاش شکست! بهتی در جلسه درس حاکم شد. بعد امام فرمود: «آقا شیخ! حالا چه کسی ضامن این عینک ماست؟» با این حال اشکال شیخ را استماع کردند و به رغم اینکه اشکال را قبول نداشتند، راه را باز گذاشتند و فرمودند: «شاید حق با تو باشد.» سپس این آیه را تلاوت کردند: «لعلّ ﷲ یحْدث بعْد ذلک أمْرا»* یعنی: شاید برای ما هم فردا استدراک تازهای حاصل شود و از نظرمان عدول کنیم. ظاهرا فردای آن روز وقتی جلسه درس تشکیل شد، حضرت امام مطرح کردند که با مطالعه مجدد به این نتیجه رسیدهاند که اشکال طلبه مزبور بجا بوده است. البته این مورد تنها موردی بود که ایشان اشکال کسی را پذیرفتند.
حضرت امام، دو دوره طهارت را تدریس کردند که هر دوره حدود دو سال به طول انجامید. حاصل تدریس طهارت، چهار جلد کتاب است که به چاپ رسیده است. وقتی دوره دوم را شروع کردند، به قدری تعداد شاگردان زیاد شده بود که حتی مسجد محمدیه هم گنجایش آن را نداشت. به خاطر دارم که وقتی وارد مسجد میشدم، میدیدم عدهای کنار ورودی نشستهاند. من در آن مقطع هنوز به طور مستمر در درس ایشان حاضر نمیشدم و تنها برای تماشا به آنجا میرفتم. دوره دوم تدریس خارج فقه ایشان در مسجد سلماسی واقع در کوچه آقازاده بود که نزدیکی منزل حضرت امام قرار داشت. از آنجا دیگر رسما خدمت ایشان میرسیدم. یادآوری میکنم که من کتاب مکاسب شیخ را از ابتدا تا اواسط یا انتهای مبحث بیع فضولی در خدمت امام گذراندم و بعد از آن بود که ایشان به ترکیه تبعید شدند. پس از آن هم مابقی درس را در کشور عراق تدریس فرمودند.
شیوه تدریس ایشان بدین نحو بود که در ابتدا فرعی را بیان میکردند و سپس به نقل دیدگاه علمای بزرگی همچون شیخ انصاری، صاحب کفایه و میرزای نائینی مبادرت میکردند و پس از آن هم به نقد کلمات منقول میپرداختند. در ضمن اگر نسبت به دیدگاهی ایراد و اشکال نداشتند، آن را نقل نمیکردند. در نهایت هم نظر نهایی را عنوان میکردند و در تأیید آن به بیان روایات باب میپرداختند. گاهی از اوقات هم در ابتدا به قرائت روایات باب میپرداختند و سپس میفرمودند: «حال باید دید کدام یک از اقوال عقلا در این مسئله با روایات سازگاری بیشتری دارد.»
تا آنجا که در خاطرم مانده است، از نقل دیدگاههای عامه خودداری مینمودند. حضرت امام همچنین در وقتی در درس فقهشان روایتی نقل میکردند، راویانش را یکبهیک نام میبردند و آنان را به ضعف یا وثوق متصّف میکردند ولی به ذکر دلیل و مبانی رجالی نمیپرداختند و این کار را به درس رجال محول مینمودند.
یکی دیگر از خصوصیات تدریس حضرت امام که کمتر در آقایان دیگر مشاهده کردهام، این بود که در تقریر مطالب، بسیار محکم و قاطع بودند. چنان در هنگام مطالعه، کار را دقیق انجام میدادند که گویی وحی منزل را بیان میکنند. و وقتی نوبت به نقل و استدلال دیدگاه خودشان میرسید، این قاطعیت به اوج خود میرسید.
امام در هنگام تدریس، چنان افکار شاگردانشان را به درس و بحث گره میزدند و آنها را درگیر موضوع میکردند که کسی خوابش نمیبرد. ایشان همچنین در هنگام تدریس به تمام جزئیات جلسه و حالات شاگردان اشراف داشتند. یک روز که برای شرکت در جلسه درس به مسجد سلماسی رفته بودم، دیدم عدهای از افراد، در کنار دیوار نشستهاند. امام در خلال تدریس فرمودند: «آن اصحاب چرند هم که در آنجا نشستهاند، گوش کنند!»
صدای حضرت امام در هنگام تدریس بسیار قرّا و رسا بود و هرگز نیاز به بلندگو نداشتند. البته پس از اینکه جلسه تدریس ایشان به مسجد اعظم منتقل شد، برایشان بلندگو گذاشتند. بیان ایشان آن قدر شیوا بود و چنان مطالب سنگین را با بیان سلیس خود تحویل میدادند که برخی از کسانی که در درس ایشان حاضر نمیشدند، میگفتند: «وجه اینکه ما در درس آقای خمینی حاضر نمیشویم این است که مبانی ایشان چندان عمیق نیست و این نشان میدهد که درس سادهای است و عمق ندارد»!
به یاد دارم که در بحث «ترتّب»، حضرت امام دیدگاه مرحوم فشارکی را قبول نداشتند و شروع کردند به نقل مدعای فشارکی و نقل کلام دیگر علما. بعد به قول معروف، زیرآب ترتّب را زدند و نحوه تقریر و تنزیل مطالب به قدری جالب بود که آقایانی که در درس شرکت کرده بودند، گمان بردند که درس آسانی است. بعد که از جلسه خارج شدند و هنگام مباحثه فرا رسید، اشکالات بروز کرد! با این همه با توجه به کلیدهایی که حضرت امام در اختیار طلبهها میگذاشتند، خودشان از عهده حل مسائل برمیآمدند. درس حضرت امام یک درس استادپرور بود و هر کس که در درس ایشان حضور مییافت، خودش میتوانست پس از مدت کوتاهی تدریس کند.
در میان کسانی که در درس حضرت امام به ایشان اشکال میکردند، میتوانم از آقایان: آیتﷲ نهاوندی، آیتﷲ میرزا جعفر سبحانی و آیتﷲ ملک حسینی و نیز مرحوم حاج آقا مصطفی یاد کنم.
نظریات محقق نائینی در نظر حضرت امام بسیار قابل خدشه بود. من به خاطر ندارم که امام مطلبی را از مرحوم نائینی نقل کرده و پذیرفته باشند. هر وقت هم که شاگردان امام به ایشان اشکال میکردند، با صدای بلندی که داشتند، فریاد میکشیدند و روی نظریه خود پای میفشردند. یک بار به یاد دارم که مشتشان را در هنگام بیان یک مطلب بالا بردند و محکم روی زمین زدند که به عینکشان اصابت کرد! عینک ایشان شکست! امام فرمودند: «عجب! دیگر چشم ما از بین رفت!»
یک بار هم آقا میرزای ترک به ایشان اشکال کرد. امام جواب دادند. مجددا اشکال کرد. باز هم امام جواب دادند. بار سوم که این معنا تکرار شد، امام فرمودند: «آقای میرزا! مطالعه کن!» میرزا در جواب گفت: «آقا! من مطالعه کردهام.» امام فرمودند: «پس دیگر متأسفم!». در این حال خنده علما و شاگردان امام بلند شد. بعد از درس البته امام، از آقای میرزا عذرخواهی کردند. امام جهات اخلاقی را خیلی رعایت می کردند. یک بار هم که میرزا کلام امام را برای اشکال قطع کردند، امام فرمودند:»صبراله! صبر اله!». آقای حج شیخ جعفر سبحانی گفتند:»آقا! ترکی بلند نیستید!»
یکی از خصوصیات حضرت امام این بود که در مجالس، در مباحث بین الإثنینی شرکت نمیکردند. یک بار آقای امینی میگفت: «یک روز چند تن از بزرگان از جمله حضرت امام و مرحوم علامه طباطبایی را به مدرسه حجتیه مهمان کردم. بعد یک بحث فلسفی را شروع کردم. در واقع هدفم این بود که آقایان را به حرف بکشانم؛ ولی حضرت امام وارد بحث نشدند و تمام تلاشهایم برای این منظور بینتیجه ماند. علتش هم این بود که این گونه مباحث منجر به تلاش برای تفوقجویی بر حریف میشد و امام این را خوش نداشتند. بنابراین از همان ابتدا و پیش از اینکه بحث به جاهای باریک بکشد، از ورود به بحث اجتناب میکردند.» همین امام وقتی نوبت تدریسشان فرا میرسید، از قبل روی دیدگاههایی که میخواستند در هنگام تدریس اثباتش کنند، فکر میکردند و بر کرسی تدریس چنان قاطع و استوار از مواضع خود دفاع میکردند که گویی همه عالم اگر جمع شوند، نمیتوانند مدعای ایشان را ابطال کنند.
زمانی که به اتفاق آقای مصباح در درس اصول ایشان شرکت میکردیم، ابتدای بحث مقدمه واجب، حدودا یک ماه این به طول انجامید. وقتی در خلال درس به نقل و نقد اقوال علمایی همچون مرحوم نائینی و آقا ضیاء عراقی و محقق خراسانی و نیز آقای بروجردی میپرداختند، چنان با قدرت و قاطعیت و استحکام به انتقاد مبانی دیگران و اثبات مبنای خود میپرداختند که هیچ یک از شاگردان ایشان نمیتوانست خدشهای در کلام ایشان وارد کند.
یک روز به اتفاق آقای مصباح نشسته بودیم و یکی از مباحث مشکل مربوط به اصول فقه را با هم بررسی میکردیم. در این حال چنان به وجد آمدیم که از جا حرکت کردیم و گفتیم: «جدّا چقدر ایشان خوب تدریس میکند!» در آن مقطع، هنوز حضرت امام به عنوان یک فرد انقلابی و حتی یک مرجع تقلید مطرح نبودند.
یکی از ویژگیهای بارز حضرت امام خمینی(ره) روحیه شاگردپروری ایشان بود. در این زمینه مشاهدات خود را بفرمایید.
در مجموع شاگردان حضرت امام، عشق فوقالعادهای به ایشان داشتند و حضرت امام هم متقابلا شاگردان خود به خصوص آن دسته را که فاضلتر بودند، دوست داشتند. یکی از خصوصیات حضرت امام این بود که شاگردان خود را وادار به مطالعه میکردند. دلیلش هم این بود که حضرت امام در خلال درس از کلمات بزرگانی همچون آقایان نائینی، آقا ضیاء عراقی و آقای کمپانی استفاده میکردند و لازم بود که شاگردان ایشان به منابع و مئاخذ مربوطه رجوع کرده و خود، عین عبارت بزرگان یادشده را ملاحظه کنند.
از دیگر خصوصیات امام این بود که شاگردان را وادار به اظهار نظر میکردند و معتقد بودند هر یک از آقایان که در موردی از موارد دیدگاهی دارد، باید زمینه را برای اظهار نظر خود مهیا ببیند. یک بار هم جملهای از استادشان مرحوم حاج شیخ نقل کردند که شاگرد همیشه باید اهل نق زدن باشد. نیز از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم نقل میکردند که یک بار فرمود؛ من به محضر درس مرحوم فشارکی حاضر میشدم که به سید استاد معروف بود. مباحثی که ایشان در درس مطرح میکردند را روی کاغذ میآوردم و به دقت مینوشتم. یک بار که دفترم را به ایشان نشان دادم، فرمودند: «شما که این مطالب را مینویسید، چرا در مورد آنها اظهار نظر و به قول طلبهها «إن قلت» نمیکنید؟ بهتر است در ذیل هر بحث نظر خودتان را هم قید کنید. نظر من این است که شاگرد درس خارج باید ضمن اینکه به ثبت دیدگاههای استاد اهتمام ورزد، در جاهای لازم زیر نظر استاد خط بکشد و إن قلتی بزند و اگر چیزی به نظرش نمیرسد، دست کم چیزی به استاد بگوید!» بعد، مرحوم حاج شیخ در ادامه فرموده بودند: «از آن به بعد دیگر روش درس خواندن ما عوض شد و سعی میکردیم روح نقادی و اجتهادی را در خودمان تقویت کنیم و پرورش دهیم.»
حضرت امام نسبت به مرحوم آقای حاج شیخ محمد حسین کمپانی، آقای حاج سیدمحمد کاظم یزدی و نیز شیخ انصاری به هنگام تدریس مکاسب محرمه، اظهار علاقه بسیاری مینمودند.
ایشان حدود هزار نفر شاگرد در زمان حیات مرحوم آقای بروجردی داشتند. یک بار با آقای مصباح صحبت بود که چند درصد از افرادی که اینجا حضور دارند، به انگیزه درس حاضر میشوند؟ طرح این مطلب بسیار تلخ بود؛ اما اشاره به واقعیتها داشت. برخی از بزرگان ما وقتی تدریس میکردند، بعضی از طلبهها به انگیزه تحصیل و استفاده علمی در درس حاضر نمیشدند؛ بلکه تنها از قیافه آقا خوششان میآمد؛ یا میخواستند از جهات مالی بهرهمند شوند. در برخی موارد هم پای دوستی در میان بود. به هر حال وقتی با آقای مصباح به صورت سرانگشتی حساب کردیم، به این نتیجه رسیدیم که بین ۹۰ تا ۹۵ درصد از افرادی که در درس امام حاضر میشوند، اهداف جدی و مرتبط با درس و بحث دارند. وقتی به کتابخانه میرفتیم، مشاهده میکردیم که غالب افرادی که در آنجا حاضر میشوند و کتاب امانت میگیرند و مطالعه میکنند، از شاگرادان حضرت اماماند. روز بعد هم همین افراد با هیجان و عطش خاصی خودشان را به درس امام میرساندند و سراپا گوش بودند و یادداشت برمیداشتند.
یکی از راههایی که برای تشخیص توفیق یک استاد وجود دارد، این است که نگاه کنید در ابتدای شروع هر جلسه درس، آیا مجلس پر است یا نه. در برخی موارد مشاهده میشود که یک استاد دقایق زیادی از شروع تدریسش گذشته است و تازه برخی از شاگردان لنگلنگان وارد میشوند. این خود نشان از عدم توفیق مدرّس دارد. اما وقتی امام در مسجد سلماسی درس را آغاز میکرد، اسکلت اصلی کلاس تشکیل شده بود و به ندرت یافت میشدند طلبههایی که دیر سر جلسه حاضر شوند، آنها که دیر میرسیدند، ناچار بودند روی پلههای ورودی مسجد بنشینند.
یکی از مهمترین خصوصیت بارز امام خمینی حالات عرفانی و اخلاقی ایشان است که در همه ابعاد زندگی چه زمان فعالیت علمی و چه مبارزانی برایشان حاکم بوده است. در آن زمان چه حالات اخلاقی از حضرت امام مشاهده میکردید؟
از جهاتی که در وجود امام بود و همواره برای ما ارزش داشت، این بود که ایشان همواره در صدد بودند که اخلاق را به صورت عملی آموزش دهند. البته به صورت تئوری هم در دروس و نیز منزل، مواردی را یادآوری و تدریس میکردند، ولی در حوزه عمل بیشتر آموزش میداد. برای مثال در تمام مدتی که در جلسه تدریس مینشستند، هرگز مشاهده نشد که عبا از روی پایشان کنار برود. در منزل هم که بودند، هرگز مشاهده نکردم که لم بدهند.
از دیگر ویژگیهای ایشان این بود که موقع حرف زدن بیش از اندازه به افراد نگاه نمیکردند. در کل به نظر میرسید که تمام حرکات و سکنات ایشان حسابشده است که اگر افراد در این حرکات دقت میکردند، پی میبردند که خود بالاترین درس اخلاق است. بعد دیگری از اخلاق عملی امام مربوط به حالات معنوی امام میشود. این حالات امام اختصاص به خلوت داشت. در ظاهر اهل ذکرگویی آشکار نبودند. اما میتوانم به جرئت بگویم که شاید حتی یک شب هم نماز شبشان ترک نشد.
اگر از ایشان سؤال بجا و مربوطی میکردند، به اندازه به آن جواب میدادند و اگر نامربوط بود، با سکوت خود واکنش نشان میدادند و هرگز به زبان نمیآوردند که چرا بیربط میگویی.
حضرت امام حتی نسبت به همگنان و اقرانشان تند برخورد نمیکردند. البته یک بار دیگر تأکید میکنم که اگر کسی در مجلسی که ایشان حضور داشت، مرتکب گناه غیبت و تهمت میشد، ایشان به شدت برمیآشفتند؛ گویی اسلام و احکام نورانی آن در وجود او خلاصه شده بود. حتی اگر کسی در قالب کنایه، به دیگری تعریضی میزد، برمیخاستند و مجلس را ترک میگفتند و میفرمودند: «مجلس، مجلس غیبت و تهمت و گوشه و کنایه نیست. جلسه ما و خانه ما باید سالم باشد.»
اصرار دارم که بگویم حضرت امام بیشتر، از راه عمل آموزش میدادند. البته ایشان درس اخلاق شفاهی هم داشتند. در همین مدرسه فیضیه قبل از ورود ما، درس اخلاق داشتند و عدهای از بازاریان و غیر طلاب هم حضور مییافتند. شخص ساعتسازی بود به نام آقای ارجمندی که در سهراه موزه مغازه داشت و فرد بسیار فهمیدهای بود. ایشان نقل میکرد: «روزهایی که حضرت امام در مدرسه فیضیه درس اخلاق میگفتند، بنده حضور مییافتم». آقای ارجمندی با مسائل عرفانی آشنا بود، با دیوان حافظ سر و کار داشت و کل مثنوی را حفظ بود. ایشان نقل میکرد: «وقتی حاج آقا روح ﷲ درس اخلاق میگفتند، هیچ کس نبود که تحت تأثیر نفوذ کلام ایشان گریهاش نگیرد. حتی خود من با اینکه زیاد گریه نمیکنم، تحت تأثیر کلام ایشان قرار میگرفتم. یک روز حضرت امام جملات حضرت سجاد (علیه السلام) در مناجات خمس عشر را نقل و ترجمه کردند. رسیدند به این جمله که من با زبان الکن نمیتوانم وصف تو را بگویم، فرمودند: سید السجادین که شیرینزبانترین مرد روزگار بود، وقتی اعتراف به لکنت زبان میکند، ما چه بگوییم؟! وقتی حضرت امام به اینجا رسیدند، حضار پای درس اخلاق ایشان، شروع کردند به گریه کردن و حالت خاصی مجلس را فراگرفت.»
جای بسی تأسف است که عدهای از افراد کجاندیش، وجود چنین درسی را در کنار جوار ملکوتی حضرت معصومه (سلام ﷲ علیها) تحمل نکردند و مانع استمرار این درس شدند. و ما دیگر پس از تعطیل شدن این درس اخلاق، مشابه آن را ندیدیم.
باتشکر از اینکه فرصت خود را در اختیار مباحثات قرار دادید.
عکس: علیرضا شاطری
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش
روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی(ره)
آیتاللهالعظمی گلپایگانی، مودّی به آداب سنت
منظومه اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)