در دههی ۱۳۳۰ ایشان [آیتﷲ مشکینی] مدرس کفایه بودند و ما نیز کفایه را با ایشان میخواندیم. یک روز صبح وقتی که در درس کلاس استاد حاضر شدیم و منتظر آمدن استاد بودیم، خبر آوردند که همسر استاد شب گذشته به رحمت خدا رفته است. ما بعد از شنیدن این خبر گفتیم که اگر همسر استاد فوت کرده قاعدتاً کلاس درس تعطیل است و ما نیز بهتر است به منزل استاد برویم تا در مراسم تشییع جنازه شرکت کنیم. هنوز از کلاس خارج نشده بودیم که استاد تشریف آوردند. با دیدن استاد احساس کردیم که حتماً خبر فوت همسر ایشان شایعه بوده؛ برای همین، موضوع را با خود ایشان در میان گذاشتیم؛ ولی ایشان خبر را تأیید کردند. پرسیدیم: پس استاد مراسم تشییع جنازه چه کار کردید؟ فرمودند: میخواستم درس را تعطیل کنم؛ چندصدنفر از طلبههای امام زمان(عج) درسشان یک روز تعطیل خواهد شد؛ به همین خاطر به خودم اجازه ندادم که بهخاطر تشییع جنازهی همسر من کلاس درس شما تعطیل شود؛ چون اگر تعطیل میکردم نمیدانستم به حضرت چه جوابی باید بدهم. به همین علت روی جنازهی خانم پارچهای کشیدم و آمدم درس را بدهم و بعد بروم مراسم تشییع جنازه را برگزار کنم. و اینچنین هم شد و بعد از پایان کلاس درس استاد، همهی طلبهها همراه استاد به منزل ایشان رفتیم و مراسم تشییع جنازه را برگزار کردیم.
(منبع: درازی، علی، زندگی و مبارزات آیتﷲ مشکینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، ۱۳۹۱ش، ص۵۶)