آوردهاند مردم روستایی خبردار شدند که دزدی وارد روستا شده است. سر و صدا کردند و بیرون ریختند و به تعقیب دزد تا بیرون روستا آمدند. دزد واقعی برای راهگمکردنِ خلق، با مردم همراهی کرده و فریاد میزد: دزد را بگیرید دزد را بگیرید.
این عمل، نعل برعکسزدن است که برای گمراهی دیگران بهکار میرود. گاهی این نعل باژگون زدنها عمدی و برنامهریزیشده و گاهی سهوی است. تاریخ از این امور، فراوان به خود دیده است.
امروزه یکی از این نعل باژگون زدنها در عرصه فرهنگ اتفاق میافتد. بودجههای کلان کشور بهنام کارهای فرهنگی حیف و میل می شود و نامش را کار فرهنگی مینهند؛ در حالی که یکی از کارهای فرهنگی جلوگیری از حیف و میل و اصراف و تبذیراست. قرآن کریم می فرماید: «وَ لا تُبَذِّر تَبْذيراً؛ إن الْمُبَذِّرينَ كانُوا اخْوانَ الشَّياطينِ»[۱] (ريخت و پاش مكن كه ريختوپاشكنندگان برادران شياطين هستند.)
به چند نمونه از این امور که مصداق نعل باژگون زدن است اشاره میشود:
۱. تکثیر عکس و پوستر شهدا
امروزه در هر جای شهر که میروی، پوسترها و بیلبوردهای بزرگ شهدا از تیرهای برق آویزان است؛ در حالی که از شهادت بعضی از این عزیزان بیش از ۳۰ یا ۴۰ سال میگذرد . پدران و مادران و اقوام درجه یک بسیاری از اینها از دنیا رفتهاند و به همین دلیل برای اکثریت مردم جامعه چهرههایی ناآشنا هستند. مسئولین شهر بهجای اینکه فرهنگ شهادت و شهید را ترویج کنند، عکس شهید را ترویج میکنند؛ چرا؟ چون:
اولاً: کسانی که بهعنوان مسئول فرهنگی انتخاب شدهاند، عموماً بر اساس صلاحیت و قابلیت انتخاب نشدهاند؛ بلکه براساس آشنایی و سفارشات اطرافیان و مصالح شخصی و گروهی انتخاب میشوند. چنین افرادی از مسائل فرهنگی بیش از این نمیدانند.
ثانیاً: تبلیغ فرهنگ شهادت و شهید، امروزه به سود بسیاری از مسئولین مربوطه نیست؛ زیرا در این فرهنگ، تعهد و تخصص در رأس امور است که فعلاً کبریت احمر است. همه شهیدان بهخاطر احقاق حق و ریشهکنکردن تبعیض و فقر و فحشا و… از جان و خان و مان خود گذشتند. اگر فرهنگ شهید رواج یابد، اولین مرحلهاش بیرونریختن این افراد نالایق از مسند کار است؛ دومکار ، پس دادن اموالی است که از بیتالمال فراهم کردهاند؛ سومکار، ترک زندگی شاهانهای است که شاه و اطرافیانش را بهخاطر آن از کشور بیرون کردهاند و… . بنابراین باید فرهنگ را بهگونهای ترویج کرد که اسماً فرهنگ باشد و رسماً ضد فرهنگ! باید عکس شهید را ترویج کرد؛ نه منطق و شیوه زندگی اورا. عکس شهید به هیچکس آسیب نمیزند و با هیچکس مخالفت ندارد. اما منطق شهید صدها باید و نباید دارد. بزرگداشتگرفتنهای گوناگون برای شهدا هیچ ضرری ندارد؛ بلکه منافع زیادی هم به همراه میآورد. اگر صدها میلیون یا میلیارد هم هزینه شود جا دارد؛ زیرا چنددرصد این پولها که به جیب مجریان همایش میرود، خود پول هنگفتی است. ولی اگر درخانواده شهدا و جانباران، افراد بیکار و مریض و مقروض و… باشند، برای رفع مشکلات آنها اعتباری وجود ندارد؛ چون از این راه نمیشود اختلاس کرد، سفرهای خارجی کرد، هدیه داد، حق مأموریت داد و… .
نعل برعکس زدن این است که با بودجههای فرهنگی کارهای ضدفرهنگ صورت بگیرد؛ یعنی در ظاهر چنان نشان میدهند که کار فرهنگی انجام میدهند؛ ولی در باطن به راه غیرفرهنگی یا ضدفرهنگی رفتهاند. همانگونه که وقتی سوارکار، به اسب خود نعل واژگون میزند، چنین میکند؛ یعنی ضد آن راهی را که رفته به مردم نشان میدهد.
۲. همایشها
برگزاری همایشها و کنگرههای گوناگون استانی، کشوری و بینالمللی نیز از مصادیق نعل باژگون زدن است. یک همایشی در یک شهری با یک عنوانی برگزار میشود و صدها نفر از شهرهای دیگر دعوت میشوند و هتل و پذیرایی و… صدها میلیون و گاهی میلیاردها تومان هزینه میشود؛ ولی محصول آن جز چند سخنرانی و چند مقاله نیست.
گاهی تحت عنوان بزرگداشت یک حکیم یا یک عارف یا دانشمند، صدها نفر را جمع میکنند و هزاران وعده غذای لذیذ و میوههای گوناگون به خورد میهمانان داخلی و خارجی میدهند و دهها نفر از دوستان و آشنایان – که نهتنها در موضوع کنگره تخصص ندارند، بلکه از آن موضوع هیچ چیز نمیدانند – را نیز از آن سفره میخورانند؛ یعنی حتی از مقالات و سخنرانیهایی که در آن کنگره ارائه میشود هم بهرهای نمی برند. تنها بهرهی آنها، خوردن و گردشکردن و دوست جدید پیدا کردن است.
تبلیغ فرهنگ شهادت و شهید، امروزه به سود بسیاری از مسئولین نیست؛ زیرا در این فرهنگ، تعهد و تخصص در رأس امور است که فعلاً کبریت احمر است. بنابراین باید فرهنگ را بهگونهای ترویج کرد که اسماً فرهنگ باشد و رسماً ضد فرهنگ! باید عکس شهید را ترویج کرد؛ نه منطق و شیوه زندگی اورا. عکس شهید به هیچکس آسیب نمیزند و با هیچکس مخالفت ندارد. اما منطق شهید صدها باید و نباید دارد!
اخیراً در شهرستان خوی کنگرهی بینالمللی شمس و مولانا برای چندمین سال پیاپی برگزار شد. این کنگره بر محور ۱۳موضوع اعلامشده توسط متولیان برگزار گردید. طی دو روز نشست، مطالب خوب وبعضاً قابل قبولی ارائه شد. ولی آنچه بیش از هر چیزی چشمگیر بود، همان امور حاشیهای و غیرمربوط به شمس و مولوی بود.
نعل باژگون این همایش و امثال این، مغایرت حکم و موضوع یا جایگاه هدف و ابزار است. وقتی برای یک عارفی بزرگداشتی گرفته میشود، باید حالات آن شخصیت و معنویت او بر آن همایش حاکم باشد. اگر حاکم هم نباشد، لااقل بویی از آن حال و هوا به مشام برسد. اگر از کنگرهای که برای یک عارف برگزار میگردد، بوی عرفان و معنویت استشمام نشود، چگونه میتوان آن همایش را همایش برای یک عارف نامید؟ فرق همایش عرفانی با همایشهای دیگر چیست؟ هدف از همایش عرفانی، تزریق عرفان و معنویت در پیکر اجتماع یا استان یا شهر یا محلهای است که آن همایش در آنجا برگزار میشود. بقیهی امور، ابزار و مقدمهی آن هدفاند. ولی متأسفانه در این همایش نیز مانند سایر همایشها، مقدمه به جای ذیالمقدمه نشسته بود.
۳. ضدهمایشها
یکی از نعلهای باژگون، همایشهایی است که در ضدیت با همایشهای دیگر برگزار میگردند. با عنوان دفاع از بیتالمال و حمله به ریختوپاشهای همایش سابق، عدهای به برپایی همایشی جدید اقدام و هزینه هنگفتی را به جامعه تحمیل میکنند.
نمونه بارز آن، همایشی است که دفتر تبلیغات اسلامی قم در دست اقدام دارد و در راستای مخالفت با همایش برگزارشده در خوی انجام میپذیرد. خدا میداند که چه هزینهی هنگفت دیگری خرج خواهد شد تا گفته شود: آنچه در خوی برگزار شد لازم نبوده و موجب اتلاف اموال عمومی شده است؛ یعنی اموال عمومی به این بهانه حیف و میل میشود تا گفته شود: چرا اموال عمومی را حیف و میل کردید؟!
در اطلاعیه دفتر تبلیغات که نامش را «هماندیشی و جشنوارهی خرقۀ تزویر» گذاشتهاند، همان آرم کنگرهی شمس و مولوی را قرار داده و در اطراف آن عبارتهایی را نوشتهاند؛ از قبیل:
- «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ» [۲] « [شيطان] گفت: پس به عزّت تو سوگند كه همگى را جدّاً از راه بهدر مىبرم»؛
- تفاوت ولایت در تصوف و تشیع؛
- انکار خاتمیت در تصوف؛
- تصوف ظهور اسلام در قالب سکولاریزم؛
- قطبپرستی یا بتپرستی مدرن؛
- شریعتگریزی در تصوف و علل آن؛
- تقابل صوفیه با اهل بیت(ع)؛
- انحراف اخلاقی در تصوف.
اینها بخشی از موضوعاتی است که در اطلاعیه به چاپ رسیده و جوایز مختلفی هم برای شرکتکنندگان در آن اعلان شده است. این کنگره، ظاهراً در نقد کنگرهی برگزارشده در شهرستان خوی است؛ در حالی که قبل برگزاری و نقد، دستاندرکاران آن به قضاوت پرداخته و احکام لازمه را صادر کردهاند: اولاً: با بهکار بردن آیهی شریفه بر روی پوستر همایش، تصوف و دستاندرکاران علمی همایش را اغواشدگان شیطان معرفی کردهاند؛ ثانیاً: تصوف و تشیع را در مقابل هم قرار دادهاند؛ ثالثاً: تصوف را مخالف خاتمیت پیامبر اکرم(ص) معرفی کردهاند؛ رابعاً: تصوف را شریعتگریز و بتپرست دانستهاند؛ خامساً: صوفیه را مخالف اهل بیت(ع) معرفی کردهاند.
این پنج مسأله، اساسیترین مسائلی است که آقای محمدتقی سبحانی مسئول این همایش و عوامل همراه وی در این همایش بهدنبال اثبات آن هستند. با ذکر چندنکته که در پی میآید معلوم میشود که دستاندرکاران این همایش – و نظایر آن – چگونه نعل باژگون زدهاند و در قالب یک کار فرهنگی، در مسیر ضد فرهنگ حرکت کردهاند:
۱) تصوف هیچگاه ضدتشیع نبوده؛ بلکه – به گفته بزرگان شیعه – در مسیر تشیع حرکت کرده و به فرموده مرحوم سیدحیدر آملی: عین تشیع است؛
گاهی تحت عنوان بزرگداشت یک حکیم یا یک عارف یا دانشمند، صدها نفر را جمع میکنند و هزاران وعده غذای لذیذ و میوههای گوناگون به خورد میهمانان داخلی و خارجی میدهند و دهها نفر از دوستان و آشنایان – که نهتنها در موضوع کنگره تخصص ندارند، بلکه از آن موضوع هیچ چیز نمیدانند – را نیز از آن سفره میخورانند؛
۲) با مختصری مطالعه در آثار بزرگان تصوف معلوم میشود که همهی آنها سعی دارند سلسلههای عرفانی خود را به امیرالمؤمنین(ع) برسانند. بنابر این تصوف نهتنها در مقابل تشیع نیست، بلکه یکی از محصولات معنوی تشیع است.
۳) کارگردانان این همایش، دانسته یا نادانسته افکار عرفانی بسیاری از بزرگان شیعه را که از تصوف حمایت کرده یا با آن همسو بودهاند، زیر سؤال برده و بلکه به آنها توهین کردهاند. مرحوم مجلسی بزرگ در رساله «تشویق السالکین» میگوید: اقرب طرق به معرفت الهی، طریقهی رضویهی ذهبیهی معروفهی مرتضوی است که طریق تصوف و حقیقتش نیز خوانند.[۳] همچنین از قول عارف عالی مقام جناب سید حیدر آملی مینویسد: …. نیز سیدحیدر آملی، صاحب تفسیر بحرالابحار کتابی به قرب هفتاد هزار بیت از دلایل و احادیث اهل بیت(ع) تصنیف نموده در بیان آنکه شیعهای که صوفی نباشد، شیعه نیست و صوفیای که شیعه نباشد صوفی نیست.[۴]
اگر بخواهیم نظر بزرگان شیعه را در خصوص تصوف و صوفی واقعی بیان کنیم، چندین جلد کتاب میشود که در حوصله این مختصر نمیگنجد. همین بس که از بزرگان معاصر که هم برای اهل علم و تحقیق و هم برای عموم مردم به عظمت و بزرگی شناخته شدهاند، همه از تصوف به نیکی یاد کرده و آن را بهعنوان یکی از محصولات معنوی اسلام شمردهاند؛ مانند: امام خمینی، علامه طباطبایی، علامه جعفری، شهید مطهری، علامه حسنزاده، آیتﷲ جوادی آملی و… .
ما در اینجا به مختصری از نظرات امام خمینی(ره) اشاره میکنیم تا آن دسته از دستاندرکاران دفتر تبلیغات – که مجریان این همایشاند – بهخودآیند و متوجه شوند که چگونه نان امام را میخورند و به کام مخالفان وی گام برمیدارند. امام(ره) میفرماید: «كسى كه اين علم (تصوف) را عملى نموده و آن را از مرتبه عقل به مرتبه قلب آورده و در قلب داخل نموده است، به او صوفى گويند».[۵] «اهل تصوف گويند: تا شهود و كشف حاصل نشده و بارقهی الهى در قلبى متنفذ نگردد، نمىتوان فهميد كه عرفا چه مىگويند».[۶] «اين على(ع) كه در هرجا مىرويم اسم او هست، پيش فقها وقتى مىرويم فقه على، پيش زاهدها وقتى كه مىرويم زهد على، پيش صوفيها وقتى كه مىرويم آنها هم مىگويند تصوف على».[۷] حضرت امام در دیوان اشعارش خرقه صوفی را همانند شمشیر جهاد قبلهنما میداند؛ یعنی بهعنوان یکی از ابزارهای هدایت معرفی میکند و میگوید: خرقهی صوفی و جام می و شمشیر جهاد/قبله گاهی تو و این جمله همه قبلهنما[۸]
۴) بهنظر می رسد مجریان این همایش تفاوت بین تصوف و صوفیگری را متوجه نشدهاند و با دیدن چند مدعی صوفیگری که به کارهای زشت آلودهاند، تصوف را آلوده دانستهاند. در حالی که تصوف یک مکتب معنوی و انسانساز است. همانگونه که تشیع با شیعهگری تفاوت دارد و نمیتوان اعمال بعضی از شیعیان را به حساب تشیع گذاشت. به همین منوال تسنن نیز با اهل سنت فرق میکند و نمیتوان اعمال فرقههای مدعی تسنن مانند، داعش، النصره و سپاه صحابه را به حساب تسنن گذاشت. تشیع و تسنن هرکدام یک چیز بیشتر نیستند؛ ولی از هرکدام دهها فرقه منشعب شده است و هریک راه مخصوص خود را میرود. آیا میتوان با تمسک به یک یا چند گروه از پیروان تشیع یا تسنن، یک حکم کلی در مورد آنها داد؟ مثلاً قمهزنی پدیدهی زشتی است که عدهای از شیعیان در ماه محرم به آن مبادرت میکنند. آیا میتوان گفت تشیع آلوده به این عمل زشت است؟! آنان که میگویند یا دوستان نادان هستند و یا دشمنان دانا.
۵) خواجه عبدﷲ قُشیری یکی از بزرگان تصوف است که کتاب او بهنام رسالۀ قشیریه قریب هزار سال در جهان اسلام مورد استفاده قرار گرفته و مدتها کتاب درسی بوده است. او تصوف را از زبان بزرگان پیش از خود چنین تعریف می کند: «جنید را پرسیدند از تصوف؛ گفت: آن است که مرده گرداند تورا از تو و به خود زنده گرداند. جُرَیری را پرسیدند از تصوف؛ گفت: نیکخوئی اختیار کردن و از خوی بد پرهیزیدن. حسین منصور را پرسیدند از تصوف؛ گفت: ذات او وحدانیست؛ نه کس او را فرا پذیرد و نه او کس را. معروف کرخی را پرسیدند از تصوف؛ گفت: فرا گرفتن کارهاست به حقیقت و نومیدبودن از آنچه اندر دست مردمان است. ذوالنون را پرسیدند از تصوف؛ گفت: قومی باشند، خدای را بر همه چیزها برگزیده. ابوعلی رودباری را پرسیدند از تصوف؛ گفت: آن است که آستانهی دوست بالین کند و هرچند که برانند نرود. شبلی را پرسیدند از تصوف؛ گفت: نشستن با خدای- عز و جل- و تورا هیچ اندوه نه».[۹]
بزرگان صوفیه تصوف را اینگونه معرفی کردهاند و خود بدان راه رفتهاند. آیا چنین کسانی را میتوان به دور از اسلام و تقوا دانست؟! آیا به دور از شریعت دانستن اینان، بیانصافی بلکه بیتقوایی نیست؟ چگونه اینان را شریعتگریز معرفی میکنند درحالیکه خواجه عبدﷲ از قول جنید بغدادی مینویسد: «وچون مریدان اعتقاد خود محکم بکردند میان خویش با خدای، باید که علم شریعت به حاصل آرد اِما به تحقیق و اِما به سؤال از ائمه آن. آنقدر که فریضه بدان بگزارد. و اگر فقها مختلف باشند اندر فتوای این مسأله، او آنچه به احتیاطتر بود آن گیرد».[۱۰] «مرید باید که دائم بر سر مجاهده بوَد در ترک شهوات که هرکه موافقت شهوت کند، صفا گم کند و زشتترین خصلت مرید آن بود که باز سر شهوتی شود که آن را گذاشته بود».[۱۱]
۶) درجهان امروز که شخصیتدزدی یکی از کارهای اساسی بعضی از کشورها شده و با کوچکترین مناسبتی، شخصیتهای تاریخی را از آن خود کرده و در لیست مفاخر خود به دنیا عرضه میکنند، چرا عدهای با کجسلیقهگیها و کجاندیشیها، شخصیتهای تاریخی ایران را دودستی به دیگران تحویل میدهند؟
یکی از علل فرار مغزها در نیمقرن اخیر، اینگونه برخوردهای قشری و ناشایست بوده است. عدهای را با برچسب روشنفکر و عدهای را با برچسب سکولار یا بیدین یا صوفی یا غیرمکتبی و… از کشور فراری ساختیم. با زندهها و معاصرین اینگونه برخورد کردیم و با مردهها و غیرمعاصرین آنگونه. آیا وقت آن نرسیده که مقداری به خود آییم و از منیّت دوری کنیم و به دیگران نیز بها بدهیم و خود را میزانالاعمال قرار ندهیم؟
بهنظر می رسد مجریان این همایش تفاوت بین تصوف و صوفیگری را متوجه نشدهاند و با دیدن چند مدعی صوفیگری که به کارهای زشت آلودهاند، تصوف را آلوده دانستهاند. در حالی که تصوف یک مکتب معنوی و انسانساز است. همانگونه که تشیع با شیعهگری تفاوت دارد و نمیتوان اعمال بعضی از شیعیان را به حساب تشیع گذاشت.
۷. اینجانب نه صوفی هستم، نه صوفیزده و نه ضدصوفی؛ طلبهای هستم که بیش از سیسال در اسلامشناسی از ابعاد مختلف تحقیق و تاکنون ۸۰ مجلد کتاب در زمینههای مختلف تألیف کردهام که ۶۴ مجلد آن به چاپ رسیده است. از این مجموعه، ۵ مجلد در نقد عرفانهای کاذب و ۱۲ مجلد در معرفی عرفان اسلامی و اهل بیتی است. قریب به سیسال است که در دانشگاهها و حوزههای علمیه کشور به تدریس پرداختهام. از این مدت حدود ۳سال در دفتر تبلیغات اسلامی قم به تدریس نقد عرفانهای نوظهور داخلی و خارجی و تبیین عرفان اسلامی با رویکرد شیعی مشغول بودهام. از طریق همین دفتر و سازمان تبلیغات اسلامی به شهرهای گوناگون رفته و کارگاههای آموزشی، تدریس عرفان اسلامی و نقد عرفانهای اجنبی تشکیل دادهام. صدها نفر از روحانیون و فضلای محترم کشور، در این کلاسها شرکت کرده و کتابهای بنده را مطالعه فرمودهاند. بهترین راه مبارزه با صوفیگری منفی و عرفان منفی و مبارزه با عرفانهای کاذب، ادامه همان روش تدریس و تألیف است؛ نه تشکیل کنگره علیه کنگره و حیف و میل کردن خزانهی کشور و بیتالمال.
۸. امید آنکه این رنجنامه و انتقاد بنده – که هرچند ممکن است مقداری تند بهنظر آید، ولی از روی دلسوزی و احساس وظیفه است – بر مسئولین مربوطه در دفتر تبلیغات تأثیر نهاده تا در تصمیمشان تجدید نظر کنند و از برگزاری کنگرهای دیگر و حیف و میل پولهای هنگف در این وانفسای مالی جامعه جلوگیری کنند و بهعلت برگزاری این کنگره، حقوق ماهانه کارکنان شریف دفتر به تأخیر نیفتد!
۹. لازم به تذکر است که اینجانب پیش از نوشتن این مقاله، ازطریق دونفر از مسئولین محترم دفتر تبلیغات که از دوستان بنده نیز هستند، در چندسطر نظر خود را در خصوص ناروابودن برگزاری این همایش اعلام کردم. آن دو نفر محترم نیز نظر بنده را عیناً به مسئول اجرائی این همایش انتقال داده بودند. وی با جواب تند و توهینآمیزی که داده بود باعث شد تا این مقاله نوشته شود.
متن پیام بنده:
مسئولان دفتر تبلیغات که مجریان این همایشاند هنوز نمیدانند که تصوف با صوفیگری تفاوت دارد. باز نمیدانند که عکسی که انتخاب کردهاند متعلق به مولویه ترکیه است نه تصوف. و نمیدانند که عرفان اسلامی برای خارجیها بهعنوان تصوف شناخته شده است. باز نمیدانند که این عکس نماد کنگره بینالمللی شمس و مولوی است که چندین سال است که از طرف جمهوری اسلامی ایران برگزار میشود و اینان با این طرح و برنامه از بودجه جمهوری اسلامی کار متضاد انجام میدهند و عکسالعمل خارجیاش بسیار بد است. بهتر است بهجای این نماد و این موضوعات، نمادی انتخاب مىكردند که به نقد عرفانهای کاذب میپرداخت که درویشی و صوفیگری را نیز شامل میشد. اگر بتوانید جلسهای با رییس دفتر تبلیغات تشکیل دهید و این نکات را تذکر دهید، بلکه این طرح و موضوعات را تغییر دهند. بنده نیز حاضرم در آن جلسه باشم و توضیحات لازم را بدهم.
پاسخ مسئول محترم اجرائی:
اين آقاى «نمىدانند» را نمىشناسم!
خدمتشان بفرماييد كه همه، اين مطالب را مىدانند و خودشان استاد اين فن هستند و لازم نيست زحمت بكشند و خدمت رئيس دفتر هم برسند؛ چون ايشان هم در جريان هستند و از مصوبات قطب تعميق است. البته جعل اصطلاح صوفىگرى در مقابل تصوف هم از افاضات ايشان است.
مراجع و امام جمعه خوى[۱۲] و برخى علما در مورد كنگره شمس در خوى موضع گرفتند و به اصل و هزينههاى گزافى كه براى ساختن مرقد و بارگاهى در آنجا بر سر قبر موهوم شمس از بودجه دولت صورت مىگيرد اعتراض كردهاند. اينگونه كماطلاعى يا مرزناشناسى معرفتى، عزم ما را براى پيگيرى اين برنامهها بيشتر كرده است.
التماس دعا دارم
بنده برای تشکر از آن دوست محترم که از مسئولان عالیرتبه علمی دفتر تبلیغات هستند و نظر اینجانب را به ایشان انتقال داده بودند، مطلب زیر را ارسال کردم:
خیلیممنون از اینکه انعکاس دادید. ولی در ناشیبودن آقای رییس همایش همین بس که بنده را نمیشناسند. در حالی که حقیر از ۶۴ جلد کتابی که بهچاپ رساندهام در نقد عرفانهای کاذب ۵ جلد کتاب و در تبیین عرفان ناب اسلامی بیش از ۱۲جلد کتاب چاپ کرده است. در همین دفتر تبلیغات سالها درس عرفان اسلامی و درس نقد عرفانهای کاذب گفتهام. من که در بیخ گوش او هستم وقتی برای وی مجهول باشم، معلوم است که شمس و مولوی ۸۰۰ سال پیش، چهقدر برای او معروف خواهند بود. حقا کار بهدست کاردان افتاده است.
به امید حاکمیت عقل و انصاف بر منافع و احساس در همه زمینهها
قادر فاضلی
قم
۲۵/۷/۱۳۹۵
محمد صادق
به نظر می رسد که نویسنده، نقد یک همایش را با نقد مخالفان تصوف برابر نهاده است. البته سخن ایشان در خصوص ریخت و پاش و … را می توان پذیرفت اما در خصوص انتقاد بر مخالفان تصوف، کاش قدری منصف تر می بودند. مراجع فقهی ما علی الاغلب با جریان تصوف مخالفت کرده اند. از حضرات وحید خراسانی و صافی گلپایگانی و شیرازی تا مرحوم میلانی و حکیم و …. . نمی توان به همین راحتی و سهولت، همه ی این مراجع را به یک چوب راند.
عرفان
مخالفت مراجع محترم مخالفت با علم تصوف نیست زیرا مخالفت با علم معنی ندارد. مخالفت آنان ، مخالفت با دکانداری فرقه های ضاله منتسب به تصوف و به عبارت دیگر مخالف با صوفی نماها است که بزرگان تصوف اولین مخالفان آنها بوده اند. همانطور که روحانیت محترم اولین مخالف روحانی نماها بوده اند.
ناشناس
مراجع محترم با علم تصوف مخالف نیستند زیرا مخالفت با علم برازنده عالم نیست . این بزرگان با بعضی از فرقه های نادان و شریعت گریز منتصب به صوفیه مخالفند که این مخالفت مختص ایشان نیست بلکه بزرگان تصوف خودشان اولین ناقدان و مخالفان این فرقه های منحرف بوده اند.همانطور که روحانیت محترم تشیع اولین مخالفان روحانی نما ها بوده اند.
ناشناس
مخالفت مراجع محترم
عرفان
مسئله تصوف یک مسئله فقهی نیست که حکمش را از مرجع بپرسیم .مگر احکام ریاضی یا فیزیک وعلوم دیگر را از مراجع می پرسیم که حکم این را نیز بپرسیم؟ ضمن این که بسیاری از بزرگان دین با تصوف اصیل رابطه خوبی داشته اند همانطور که مولف محترم به بعضی از آنها اشاره کردند
صوفی پژوه
مسئله تصوف هم مشتمل بر مسائل فقهی است و هم مسائل اصولی و اعتقادی
وهابیت و مسلک بودائی و … نیز همینطور
چه کسی جز علمای برجسته شیعی می تواند در این زمینه ها نظر دهد؟!
صوفی پژوه
از نواب اربعه که حلاج و امثال او را لعن نموده اند تا شیخ مفید و صدوق و علامه حلی و مجلسی و …. آیات عظام خوئی و سید ابوالحسن اصفهانی و سیستانی و نوری همدانی و مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی و شبیری زنجانی و وحید خراسانی و حکیم و فیاض و … همه و همه منتقد جدی و اصولی تصوف بوده اند
لطفا کمی انصاف و تامل
عارف
ظاهرا نویسنده این مطالب به شدت با تصوف فرقه ای پیوندی وثیق برقرار کرده است که اینگونه از آنها جانب داری می کند؟! مگر ایشان نمی داند که این همایش در نقد تصوف فرقه ای است؟! نکند صوفیان فرقه ای هم مقدس شده اند برای شما؟
عرفان
نویسنده خودگفته است که من سالها در کلاسها و کارگاههای آموزشی به نقد صوفی گری و تصوف منفی،پردا خته ام. ایشان بین تصوف ناب و تصوف انحرافی فرق قائل است همان طور که بین اسلام ناب و اسلام آمریکائی و اخیرا اسلام لندنی تفاوت زیاد است. ضمن این که خود نویسنده در مطالبش گفتند که: من نه صوفی ام و نه ضد صوفی. یعنی در پی بیان حقیقتم.
ناشناس
آنکه گوید تصوف مگر حکم فقهی دارد! یا تصوف را نفهمیده و یا نمیفهمد که هر آنچه که از افعال مکلف بوده باشد، جوارحی یا جوانحی، موضوع این علم شریف و موضوع فتوای فقیه است و چیزی از آن بیرون نباشد.
سید محمد علی حجازی
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه برای صاحب عقل و دقت مبرز و مبرهن است شخصیت مولوی و شمس تبریزی برخاسته از مبانی اعتقادی آن ها است پس بزرگداشت شمس و مولوی یعنی بزرگداشت مبانی فکری و اعتقادی آن ها بنابر این اگر در اینه ی واقعیت که برخاسته از دستورات ناب قران و عترت علیهم السلام است مبانی اعتقادی و فکری این دوشخصیت ریشه در کفر و الحاد داشت نتیجه بزرگداشت میشود تکریم کفر و الحاد و بر علما و پژوهشگران نه نویسندگان و مدرسان ، کاملا روشن و واضح است که مولوی نه به فرموده ی پیامبر ص علم را از مضانش گرفته است که قران وعترت علیهم السلام در معیت هم منظور است و نه از اهلش اتخاذ نموده است چرا که کلمات او که حاکی از فکر پیچیده ی اوست بسیار از مبانی اصیل فکری و عملی اهل بیت ع خالی است که بارزترین ان اعتقاد به رقص دیوانه وار سماع است که نظرات مراجع عظام تقلید در این زمینه بار ها رسانه ای شده است اعتقاد به مولوی نمونه ی بارز بت سازی در مقابل اهل بیت است اگر اهل بیت مرجع اصلی اند نیازمند احدی نخواهیم بود ولی وقتی هر کسی از راه رسید و چهار تا درس خوانده او را تایید کردند بدون کمترین شاهد قطعی از ثقلین نتیجه اش میشود ساخت گوساله سامری در مقابل هارون ……..
البته قصد جسارت نیست لکن این لحن تند نتیجه لحن تند نویسنده است
امیرالمومنین علیه السلام به کمیل فرمود یا کمیل لا تاخذ الا عنا حتی تکن منا
و السلام علیکم و رحمه الله
احسان احمدي
از ايشون و همه كساني كه نقد علمي بر فرقه گرايي دارند خواهش ميكنم در همايش حضور پيدا كنند و نگذارند اين نوع همايشها تبديل به فرصتي براي فحش دادن به همه چيز شود. ما عادت كرديم يا يك چيزي را دربست قبول كنيم يا دربست رد كنيم. عرفان و تصوف از آن مقولاتي است كه نياز به بحث دقيق دارد نه فحش دادن. البته اگر اقايون دست اندر كار همايش اجازه بدهند حرفهايي غير از منويات خودشان هم مطرح شود خيلي خوبست. اين واقعيت را نميشود منكر شد كه به اسم عرفان و تصوف، بعضيها دارند چه جنايتهايي ميكنند اما اين هم دليل نميشود كل عرفان و تصوف را بشوييم بذاريم كنار. خواهش ميكنم بگذاريد اين همايش واقعا علمي باشد.
جواد
از دوستان عزیز می خواهم اگر می خواهند در مورد جناب مولوی و شمس و…و همچنین گروه ها و نحله های مختلف نظر بدهند به تمام کتابها و زندگی نامه هایی که از ایشان به جای مانده مراجعه کنند اگر واقعا در کتب خود ضد قرآن و اهل بیت گفته باشند نقد شوند و اگر مخالفت کردن ذم شوند ولی باید تمام کتابها ملاحظه شود اگر این طور باشد که ما با نگاه کردن به قسمتی از حرفهای فردی یا زندگی نامه ی او نمی توانیم بگوییم او با اهل بیت در تمام زندگیش موافقت کرده امام علی علیه السلام در خطبه ی ۵۰ نهج البلاغه می فرمایند:
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَيَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَلَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَيَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى .
خوب و بد را مخلوط ی کنند و به خورد ملت می دهند برای همین افرادی که به عنوان عارف و…در جامعه مطرح می شوند باید تمام زندگی و گفتارشان بررسی شود اگر مخالف اهل بیت علیهم السلام و قرآن صحبتی کردن حتما بیان شود و اگر در تمام زندگی خود بر طبق اهل بیت علیهم السلام عمل کردند ستوده شوند .الان در زمان ما خود بنده چندین نفر از اهل سنت را می شناسم که در مدح مولا کتاب نوشته و اشعار زیادی در مدح ایشان دارند این کارشان برای آنها پسندیده است ولی هیچگاه نمی توانیم اشعار و..آنها را حمل بر شیعه بودنشان کنیم و آنها را به عنوان عارف شیعی معرفی کنیم