آیتﷲالعظمی سید عبدالکریم موسوی اردبیلی ظهر امروز در سن ۹۱ سالگی درگذشت و کارنامه شش دهه فعالیت فرهنگی، علمی و مذهبی این مجتهد پر تکاپو بسته شد. اگر بخواهیم چند مجتهد اثرگذار معاصر را نام ببریم که فعالیتهای تشکیلاتی مؤثر داشته و با نهادسازی توانسته باشند در نظام فرهنگی کشور ثمربخش باشند، به یقین آیتﷲ موسوی اردبیلی یکی از آنهاست. تأسیس مؤسسه خیریه مکتب امیرالمؤمنین(ع) و نهادهای آموزشی تحت نظارت آن (مجتمع آموزشی مفید و دانشگاه شیخ مفید قم که به مدارس و دانشگاه مفید مشهور شدهاند) را خود آیتﷲ در صدر فعالیتهای خود دانسته و گفته بود: «اگر خداوند در روز قيامت از من بپرسد به شما اين قدر عمر داديم، امکانات داديم، توفيق داديم، با اينها چه کار کردي؟ من هر چه فکر ميکنم، دستم خالي است. تنها چيزي که براي من اميدبخش است، همين مدارس مفيد و دانشگاه مفيد است».
در آستانه فصلی سرد
میرکریم موسوی کریمی سال ۱۳۰۴ شمسی در یک خانواده تهیدست حوزوی در اردبیل به دنیا آمد؛ درست همان سالی که رضاشاه به سلطنت رسید و سسله قاجار را منقرض کرد.
پدرش سید عبدالرحیم و مادرش سیده خدیجه، ترجیح دادند که فرزندشان راه پدر را ادامه دهد. در سالهایی که تنش میان برخی از علما و روحانیون با حکومت پهلوی به اوج خود رسیده بود، زندگی بر خانواده سید عبدالرحیم سخت میگذشت. پدر خانواده از روحانیونی بود که سیاستهای فرهنگی رضاشاه را منافی شریعت و مخالف دین میدانست و حاضر به کنارگذاشتن لباس روحانیت نبود؛ از همین رو مجبور بود کمتر در ملأ عام ظاهر شود و گاه، چندین ماه در خانه میماند.
میرکریم که به سید عبدالکریم شهرت یافته بود، سالهای نوجوانی خود را در منطقهای سپری کرد که مهد آرمانی مشروطهخواهی بود. تا هجدهسالگی در شهر اردبیل به تحصیل علوم دینی در مکتبخانهها و مدارس حوزوی این شهر ادامه داد و شانزدهساله بود که رضاشاه مجبور به کنارهگیری از قدرت شد و فضای باز همراه با آشوب و ناامنی آذربایجان را نیز فراگرفت. در آخرین روزهای حضور سید عبدالکریم در زادگاهش، نیروهای تحت امر شوروی با میدانداری دموکراتهای آذری فضای آذربایجان را مملو از تبلیغات و فعالیتهای خود کرده بودند.
سید عبدالکریم که تحصیلات مقدماتی علوم دینی را در اردبیل گذرانده بود، اوایل پاییز سال ۱۳۲۲ش عازم قم شد تا در حوزهای که هفت سال پس از وفات مؤسساش شیخ عبدالکریم حائری یزدی تحت سرپرستی آیتﷲ سید صدرالدین صدر (پدر امام موسی صدر) و آیتﷲ حجت کوهکمرهای و آیتﷲ سید محمدتقی خوانساری اداره میشد، به تحصیلات حوزویاش ادامه دهد.
روزهایی که سید عبدالکریم موسوی اردبیلی وارد حوزه علمیه قم شد و در مدرسه فیضیه سکنی گزید، غوغای دینستیزی و دینگریزی، فضای فکری و فرهنگی کشور را فراگرفته بود. سید عبدالکریم همانند بسیاری از طلاب آذریزبان، به محض ورود به حوزه جذب جلسات درس آیتﷲ حجت شد. این مرجع تقلید آذربایجانی که قطب مهم فقهی قم در آن سالها بود، میکوشید حمایت همهجانبهای از طلاب و روحانیون آذریزبان کرده و حتی مدرسهای به نام خود (مدرسه حجتیه) برای سهولت تحصیل و تدریس همزبانان خود بسازد.
موسوی اردبیلی که شاگردی امام را در دروس حوزوی تجربه نکرده بود، گاه با دیگر سران روحانی کشور که شاگردان امام بودند، دچار اختلاف نظرهایی میشد. محمدی ریشهری در خاطرات سیاسی خود تلویحاً از آقای موسوی اردبیلی بهعنوان یکی از مخالفان گسترش برخوردها با آیتﷲ منتظری در سالهای پایانی حیات امام خمینی یاد کرده است.
اوایل زمستان ۱۳۲۳ش آیتﷲالعظمی بروجردی وارد قم شد و برخی استادان سید عبدالکریم جزو دعوتکنندگان آیتﷲ بودند. حوزه علمیه این شهر جان تازهای گرفت. سید عبدالکریم یک سال بعد تصمیم گرفت که تحصیل در نجف را نیز تجربه کند. در آن سالها نجف هنوز مهمترین مرکز حوزوی شیعه شناخته میشد و تحصیل و اقامت در این شهر، آرزوی هر طلبهای بود. این سید جوان اردبیلی به همراه یک همشهری خود در آبان ۱۳۲۴ به نجف رفت و دو سال در جلسات درس علمای بزرگ نجف از جمله آیتﷲ سید محسن حکیم، آیتﷲ سید هادی میلانی و آیتﷲ سید ابوالقاسم خویی شرکت کرد. با سید جمال خویی فرزند آقای خویی مباحثه میکرد و مشتاقانه به آموختن فقه و اصول و فلسفه اسلامی ادامه میداد. تحصیل چهارسالهاش در حوزه نجف با بحرانیشدن فضای سیاسی عراق خاتمه یافت. نگرانی از سلامت پدر نیز انگیزه دیگری برای سید عبدالکریم ۲۳ ساله بود که به ایران بازگردد.
در سال ۱۳۲۷ش به ایران برگشت و پس از اطلاع از سلامت پدر، همراه با او در قم ساکن شد. از همین روزها بود که آشنایی با آیتﷲ سید محمد موسوی یزدی که به واسطه دامادی شیخ عبدالکریم حائری یزدی به نام آیتﷲ داماد (محقق داماد) شهرت یافته بود، حیات علمی سید عبدالکریم را دگرگون کرد؛ بهگونهای که قریب یک دهه شاگرد این استاد صاحبنام حوزه قم شد و همواره ملازم و همراه این سید گوشهگیر یزدی بود. سید عبدالکریم از دقت و تیزفهمی آقای داماد همواره یاد میکند و میگوید: «ما معتقد بودیم که ایشان از نظر دقت نظر از دیگران عقب نیستند؛ بلکه جلو هستند. خیلی با دقت صحبت میکردند. آن وقت ما معتقد بودیم که دقت ایشان را کمتر در دیگران میشد دید. دقت ایشان خیلی خوب بود. با سیاست و امثال اینها مخلوط نبود و فقط به درس خود میپرداخت و مسائل سیاسی را به درس آمیخته نمیکرد و کاری نداشت که چه کسی از نظر سیاسی با چه نظری موافق یا مخالف است و فلان گروه چه میگوید. اینگونه نبود. ثالثاً طلبههای درس ایشان یک سر و گردن از دیگران برتر بودند».
مرحوم آیتﷲ موسوی اردبیلی در جلسات درس آقای داماد با طلاب شاخصی همچون آقایان سید موسی صدر، سید موسی شبیری زنجانی، سید محمد بهشتی، ناصر مکارم شیرازی، احمد آذری قمی و سید مهدی روحانی آشنا و همدرس شد؛ رفاقتی که چندین دهه استمرار یافت. این رفاقت در نخستین سالها منجر به حضور سید عبدالکریم در شمارههای نخست مجله «مکتب اسلام» شد؛ مجلهای که نخستین تلاش جدی طلاب و استادان قمی برای عرضه مفاهیم اسلامی با بهرهگیری از زبان و ابراز روز بود. این مجله که با حمایت آیتﷲ بروجردی آغاز به کار کرده بود، با حمایت آیتﷲ شریعتمداری به کار خود ادامه داد. حضور در زمره نویسندگان این مجله شاخص حوزوی، نشان از جایگاه ممتاز علمی و اجتماعی موسوی اردبیلی در فضای حوزه قم در دهه سی شمسی داشت.
گرمیبخش نهادها و محافل دینی و سیاسی
دوازده سال پس از حضور در جلسات درس علمای بزرگ قم تصمیم گرفت برای استراحت به زادگاه خود برگشته و هشتسال در آنجا ساکن شود. موسوی اردبیلی که قصد نداشت مدت زیادی در اردبیل بماند، با استقبال همشهریان خود مواجه شد و اردبیلیها از این استاد جوان حوزوی خواستند که مدت بیشتری در زادگاهش بماند. موسوی اردبیلی در این مدت با تعمیر مدرسه ملا ابراهیم که محل تحصیل مقدماتی وی نیز بود، اقدام به گسترش فعالیتهای دینی و تبلیغی خود کرد.
اردبیل از سالیان دور محل تبلیغ و تحت نفوذ بهاییها بود. برخی سران بهائیت از این دیار بودند و سیاستهای دوره پهلوی نیز منجر به گسترش نفوذ آنها در این شهر مذهبی شده بود. سید عبدالکریم موسوی اردبیلی که اکنون یک استاد جوان و نویسنده صاحبنام حوزوی شده بود، تصمیم گرفت کتابی در رد و نقد بهائیت بنویسد. این کتاب را «جمال ابهی» نام نهاد و آن را در اردبیل منتشر و توزیع کرد.
آیتﷲ موسوی اردبیلی در ایام وفات دو استاد شاخص خود؛ حضرات آیات بروجردی و داماد در اردبیل و تهران مشغول فعالیت بود و فعالیتهای گاه و بیگاه سیاسیاش، موجب بروز حساسیتهایی در میان نهادهای امنیتی وقت میشد. او که پس از هشت سال اقامت در زادگاهش، در تابستان سال ۴۷ به تهران آمده بود، ضمن پذیرش امامت مسجد امیرالمؤمنین خیابان نصرت، فعالیتهای فرهنگی و سیاسیاش را همراه با دوستان و همدرسان قمیاش گسترش میداد.
موسوی اردبیلی اگرچه شاگرد دروس فقه و اصول امام خمینی نبود و تنها مدتی در جلسات موعظه اخلاقی ایشان شرکت کرده بود، پس از وفات استادش آیتﷲ بروجردی همچون دیگر روحانیونی که علاقه به فعالیت سیاسی داشتند، ارتباط بیشتری با امام خمینی برقرار کرد؛ بهگونهای که حتی مهاجرت وی از قم به تهران نیز با مشورت امام انجام شد. در آن روزها امام خمینی ایام تبعید خود را میگذراند و در نجف ساکن بود. امام در پاسخ به مشورت موسوی اردبیلی نوشته بود: «ما صلاح نمىدانيم كه آقايان شهرها را ترك كنند و به تهران يا قم بروند؛ ولى گويا وضع شما بهگونهاى است كه ناچاريد مسافرت كنيد. در عين حال خودتان بهتر مىدانيد و مىتوانيد تصميم مناسبترى بگيريد».
حیات فرهنگی و اجتماعی آیتﷲ موسوی اردبیلی در دهسالهی پایانی عمر حکومت پهلوی، در قالب فعالیت در مسجد امیرالمؤمنین(ع)، تأسیس مؤسسه خیریهای با عنوان «مؤسسه خیریه مکتب امیرالمؤمنین» و بنیانگذاری کانون توحید تهران در خیابان پرچم تداوم و تحول یافت. راز صعود سیاسی آیتﷲ را باید در همین دهسال جست. او که در سال ۱۳۴۷ش یک روحانی نهچندان شناخته شده اردبیلی بود – و تنها مقالاتی از وی در مجله مکتب اسلام منتشر شده بود – در سال ۱۳۵۷ش بهعنوان یکی از رهبران حوزوی انقلاب اسلامی و روحانیون طراز اول جمهوری اسلامی مطرح شد.
آیتﷲ موسوی اردبیلی در دهه پایانی عمر سلسله پهلوی، نه کتاب و مقاله تأثیرگذاری نوشت و نه بیش از برگزاری جلسات درس خارج فقه و فلسفه که مشغله متداول عموم روحانیون عالیرتبه بود، فعالیت علمی شاخصی انجام داد؛ اما با بنیانگذاری این دو مؤسسه و نهاد توانست فضای مناسبی را برای گردهمآمدن چهرههای همفکر خود فراهم آورد. کانون توحید و مؤسسه مکتب امیرالمؤمنین(ع) (نهاد ناظر بر دانشگاه مفید قم) در حدود نیمقرن اخیر، محل تدریس و سخنرانی و پاتوق شخصیتهایی بوده که با حضور در این نهادها احساس امنیت بیشتری برای فعالیت علمی و حتی سیاسی میکردهاند و همه اینها معلول شخصیت محوری آیتﷲ موسوی اردبیلی بوده است.
زمستان سال ۱۳۵۷ش در حیات سیاسی آیتﷲ بسیار سرنوشتساز بود. او هم بهعنوان عضو شورای انقلاب اسلامی (بهعنوان رهبران شاخص انقلاب) از سوی امام خمینی منصوب شد و هم جزو مؤسسان حزب جمهوری اسلامی بود.
با پیروزی انقلاب، مراحل رشد آیتﷲ به سرعت طی شد. ابتدا دادستان کل کشور و نفر دوم دستگاه قضایی پس از دکتر بهشتی شد. با ترور دکتر بهشتی، جایگزین او و رییس دیوان عالی کشور شد و تا سال ۱۳۶۸ش در کنار امام خمینی، آیتﷲ خامنهای، هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی و سید احمد خمینی بهعنوان گروه تصمیمساز عالی کشور در دهه نخست جمهوری اسلامی قرار گرفت.
موسوی اردبیلی که شاگردی امام را در دروس حوزوی تجربه نکرده بود، گاه با دیگر سران روحانی کشور که شاگردان امام بودند، دچار اختلاف نظرهایی میشد. محمدی ریشهری در خاطرات سیاسی خود تلویحاً از آقای موسوی اردبیلی بهعنوان یکی از مخالفان گسترش برخوردها با آیتﷲ منتظری در سالهای پایانی حیات امام خمینی یاد کرده است. با این حال، در برخورد با جریان بنیصدر و مجاهدین خلق، نام موسوی اردبیلی بهعنوان یکی از چهرههای ذینفوذ و درجه اول مطرح است.
حیات سیاسی آیتﷲ موسوی اردبیلی با وفات امام خمینی وارد مرحله جدیدی شد. دوران تازهای در جمهوری اسلامی آغاز شده بود و جناح چپگرای موسوم به خط امام از کنارگذاشتهشدن سه موسوی (موسوی اردبیلی، میرحسین موسوی و موسوی خوئینیها) بهعنوان یک سمبل برای آغاز دوره جدید فعالیت سیاسی خود یاد میکرد. موسوی اردبیلی در این میان ترجیح داد بهجای اقامت در تهران و اکتفاکردن به منصب امامت جمعه تهران، بار دیگر به قم بازگردد و این بار در قامت یک استاد عالی حوزه بر تحولات کشور تأثیر بگذارد.
این بار نیز موسوی اردبیلی به فکر تأسیس یک نهاد جدید برای فعالیت خود و همفکرانش افتاد. او که بیش از دو دهه از قم دور افتاده بود و هیچ مأمنی در این شهر نساخته بود، از طریق مؤسسه خیریه تحت نظرش دانشگاهی با نام شیخ مفید در قم ایجاد کرد تا با نسل جدیدی از شخصیتهای علمی و سیاسی، با چهرههایی چون آیتﷲ مهدوی کنی و آیتﷲ مصباح یزدی که مشغول چنین فعالیتی در نهادهای علمی تحت نظر خود بودند رقابت کند. نهاد جدیدی که این سید بیقرار اردبیلی این بار در قم بنا کرد، همانگونه که پیشبینی میشد، محل تحصیل و تدریس نسلهای متعددی از نیروهای نزدیک به جریان چپگرای جمهوری اسلامی شد.
مرجعیت متفاوت
آیتﷲ تا آذر ۷۳ امام جمعه تهران بود. در آخرین خطبه نماز جمعهاش که در ایام بیماری آیتﷲ اراکی ایراد شد، از استقلال مرجعیت شیعه سخن گفت. همزمان با وفات آقای اراکی، موسوی اردبیلی نیز دچار عارضه مغزی شد و برای همیشه تهران را به قصد قم ترک کرد و طی دو دهه حضور در قم، با انتشار رساله توضیحالمسائل، بهعنوان یکی از مراجع تقلید شیعه کوشید فعالیتهای صنفی و تبلیغی خود را ارتقا دهد. سه فرزند وی (دکتر سعید و دکتر مسعود موسوی کریمی و حجتالاسلام سید علی موسوی اردبیلی) بهعنوان چهرههای علمی، بازوهای مدیریتی آیتﷲ در حوزه ودانشگاه شمرده میشوند.
دکتر میرسعید موسوی کریمی (فرزند آیتﷲ و جانشین پدر در دانشگاه مفید) درباره این دانشگاه گفته است: «دانشگاه مفید نخستین دانشگاه اسلامی است که در قم تأسیس شده؛ به این معنی که دغدغه آموزههای دینی را دارد و همچنین اولین دانشگاه وابسته به یک مرجع محسوب میشود. در حقیقت تولید علوم انسانی منطبق با اسلام و آموزههای اهل بیت(ع) هدف اصلی تأسیس دانشگاه مفید بوده است».
آیتﷲ در پایان حیات ۹۱ سالهاش دیگر فقط یک مرجع تقلید نبود؛ یک مرجع سیاسی، مدیریتی و آکادمیک شاخص شده بود که اگرچه در محضر غیرسیاسیترین استاد حوزه قم (آیتﷲ سید محمد داماد) تعلیم دید، اما گونه جدیدی از مرجعیت سیاسی را در کارنامه جمهوری اسلامی و روحانیت مؤسس نظام ثبت کرد.
وی که در فصلی سرد زاده شده بود، در فصلی سرد از زادگاهش به قم رفت، در فصلی سرد به عنوان یکی از رهبران سیاسی کشور مطرح شد، در فصلی سرد برای همیشه تهران را به قصد قم ترک کرد و اعلام مرجعیت دینی نمود و سرانجام در فصلی سرد برای همیشه آرام و قرار گرفت. با این حال گرمایی که وی به محافل علمی و سیاسی ایران بخشید، شاید به این زودیها سرد نشود.
او در حالی از این دنیا رفت که چندی پیش با عذرخواهی از مردم بابت خطاها و قصورهایش گفته بود: «از کارهای کرده و نکرده خود نگران است».
ناشناس
رضوان الله تعالی علیه
ف ا ط
رضوان الله تعالی علیه
سلام
این مجتمع آموزشی مفید که گفته شده ایشان موسس آن هستند کدام مدارس مفید هست؟ یک مدارس مفید در تهران هست که معروف است و یک مدرسه غیرانتفاعی مفید هم در قم است که وابسته به دانشگاه مفید است ، این مقاله منظورش کدام بوده است ؟
از آقای دکتر موسوی هم نقل قول شده است که دانشگاه مفید وابسته به مرجعیت است الان بعد از درگذشت آیت الله اردبیلی ، وابستگی این دانشگاه چه سرنوشتی داردو رئیس دانشگاه را چه کسی تعیین می کند و وابسته به کجا می شود؟
مقاله نقایصی هم دارد از همدرس شدن ایشان در درس آیت الله داماد گفته شده است ولی اشاره نشده است که هم بحث های ایشان چه کسانی بوده اند؟ و یا گفته شده ایشان استاد فلسفه بوده اند ولی گفته نشده است که تا چه مرحله ای فلسفه تدریس می کرده اند مثلاً شرح منظومه تا اسفار؟