این روزها در فضاهای مجازی و غیرمجازی، جدالی برپاست که آیا با اتمام ماه صفر باید رخت عزا از تن به در کنیم، یا به حرمت ایام محسنیه باید تا نهم ربیع عزادار بمانیم؟
به بهانه همین جدال که در سالهای اخیر دائما بر آتش آن دمیده میشود، میتوان بحثی اساسی و بنیادینتر را گشود و آن حد و حدود عزاداری و مرز ابداع ایام و شیوههای جدید سوگواری است.
قبل از هر گونه تفصیل، میتوان به اجمال گفت در رابطه با موضوع مورد بحث، دو نظرگاه یا حتی دو مدرسه متفاوت قابل تصور است. نظرگاه اول تبعیت از مُرّ قول معصومین در زمان و شیوه عزاداری، یا به تعبیری دیگر نصبسندی در سوگواری است. نظرگاه دوم خود را محدود به نصوص وارده نمیداند و تا جایی که خلاف شرعی رخ ندهد، خود را مجاز به بسط ایام و شیوههای عزاداری میداند. برای هر کدام از این دیدگاهها میتوان ادلهای بیان کرد. لازم به ذکر است که شاید این دو دیدگاه و ادلهشان پیشتر به این شیوه احصا نشده باشند و میتوان این یادداشت را به نوعی تقریر آن چیزی دانست که احتمالا در اذهان طرفداران هر کدام از این دو دیدگاه وجود دارد.
دیدگاه اول: نصبسندی در سوگواری
مطابق با این نظریه، ایام سوگواری محدود است به آنچه در سیره و دستورات معصومین آمده و شیوه نیز همان شیوهای است که ائمه هدی به آن سفارش و یا آن را تقریر کردهاند. در این نظریه، اضافه کردن به ایام عزاداری و ابداع شیوههای جدید، مورد پذیرش قرار نمیگیرد. آنچه در روایات امامیه وارد شده، به طور کلی در چهار دسته جای میگیرد:
۱- ذکر مصائب اهل بیت یا به عبارتی مقتلخوانی، ۲- گریه کردن بر مصائب وارده و نیز سایر افعالی که نشاندهنده حزن است؛ مانند مهموم بودن، تباکی و ناله زدن، ۳- شعرخوانی و مرثیهخوانی و مدیحهسرایی، و ۴- زیارت. معتقدین به این نظریه معتقدند که تجاوز از این موارد، پذیرفتهشده نیست و باید به همین موارد بسنده کرد. ادله توجیهی این نظریه را میتوان موارد زیر دانست:
الف- عدم اعطای بسط ید برای نوآوری: معصومین به شیعیان چک سفیدی برای خلق ایام جدید و شیوههای نوین ندادهاند و تنها به عباراتی کلی مانند «در سوگ سیدالشهدا(ع) همانگونه که برای خودتان شعر میخوانید، بخوان» بسنده کردهاند و اعمالی که خود انجام میدادند یا توصیه به انجام آن میکردند، همان کاری بود که عرفا برای سوگ اقوام و نزدیکان متداول بود. لذا از فرمایشات معصومین نمیتوان چنین بسط یدی را استفاده و اصطیاد نمود.
ب- عدم وجود حد یقف: اگر بنا باشد برای خلق آیینها مرزی مشخص نشود، حدیقفی نیز متصور نخواهد بود. هر کس و در هر شهری میتواند برای خود ایامی را برای عزا معین کند و نیز شیوهای جدید ابداع کند و ممکن است کار به جایی برسد که تمام ایام سال در شهر عزا باشد و هر کسی برای خود شیوهای برای عزاداری خود انتخاب کند. اگر این باب گشوده شود، به سادگی قابل بستن نیست.
ج- جلوگیری از فربهی قالبها و فراموشی محتوا: اگر برداشت الهیات مسیحی و فدا شدن امام برای امان مامومین از عذاب را کنار بگذاریم، در سایر رویکردها، آنچه در سوگواریها مهم است، بالا رفتن معارف و درک فلسفه آن و نهایتا عمل بر طبق دستورات معصومین و الگو قرار دادن آنان است. بدیهی است که شعائر و آیینها به عنوان نمودهای عمومی و جمعی در یک جامعه، نقش بسیار پررنگی در ادامه یافتن این محتوا و انتقال آن به نسلهای بعد دارد. کمااینکه یکی از علل ماندگاری دین یهود را آیینوار (ceremonial) بودن آن میدانند. اما هیچگاه نباید از این نکته ظریف و دقیق غافل شد که تمام این قالبها و ظواهر و آیینها، باید در خدمت آن هدف و آرمان باشند. به عبارت دیگر این آیینها خود به تنهایی موضوعیت نداشته و طریقیت دارند. فربهی و تنوع و تکثر این آیینها ممکن است آن هدف و اصل را در زرق و برق خود گم کند. نمونههای زندهای از این مساله در عزاداریهای پرطمطراق و کممحتوای برخی نقاط پاکستان و هندوستان قابل مشاهده است.
د- عدم احساس نیاز به ابداعهای جدید: اساسا علت ایجاد هر چیزی، احساس احتیاج و نیاز به آن است. اگر ما درک معارف و تبعیت از معصوم را هدف اصلی بدانیم و شیوههای ماثوره را کافی برای نیل به هدف نهایی بدانیم، دیگر چه نیازی است به خلق شکل و شیوه های جدید؟ مگر نه اینکه ائمه برای نیل به آن اهداف غایی خود شیوههایی را تجویز کردهاند؟ پس دیگر چه کمبود و نقیصهای وجود دارد که ما بخواهیم با ابداع آیینهای جدید آن را برطرف کنیم؟
دیدگاه دوم: عبور از نصوص، مشروط به عدم تخلف از شرع
مطابق با این نظریه، نه برای تعیین روزهای سوگواری و نه برای شیوههای عزاداری، هیچ قالب خشکی وجود ندارد و آنچه مهم است احیای امر اهل بیت است و هر آنچه برای این هدف ایجاد شود و مخالفتی با شرع مقدس نداشته باشد، قابل استعمال و استخدام است. این شیوهها ممکن است در هر عصر و مصری به فراخور حال آن مکان و زمان، متفاوت و متغیر باشد. مطابق با این نظریه، آنچه در عزاداری ائمه نیز انجام میپذیرفته، تنها قالبهایی بوده است که در خدمت محتوای اصلی بوده و هر جا پاسداشت آن اهداف نیاز به روشی نوین داشته باشد، باید آن قالب مورد نیاز، ابداع و ایجاد شود. ادله پیشتیبان این نظریه را میتوان به شرح ذیل برشمرد. از آنجا که نگارنده نقدهایی به این ادله وارد میداند، در ذیل هر بند، به نقد و بررسی آن پرداخته خواهد شد.
الف- اصل اباحه
اصل اولی در هر فعلی اباحه است. «کل شی لک حلال، حتی تعلم انه حرام.» در مورد این مساله نیز تا وقتی آن آیین در ورطه حرام نیفتد، دلیلی بر ممنوعیت آن وجود ندارد. آیینهای عزاداری، مانند مناسک حج نیستند که کسی حق دخل و تصرف در آن را نداشته باشد. بلکه میتوان با استفاده از اصل اباحه در مواقعی که نیازی احساس میشود، دست به ابداع و نوآوری زد. این نوآوریها تا جایی معتبر و مورد تایید است که با احکام اولیه و ثانوی درگیری نداشته باشد. مثلا ملازمه با عمل حرام نداشته باشد و موجب وهن مذهب یا تنفیر از دین نگردد.
نقد و بررسی
این استدلال در حقیقت نوعی نگاه فقهی به این مساله است. اصل اباحه خود قاعدهای فقهی است و از آن چنین استفاده میشود که ایجاد آیینهای جدید شرعا ایرادی ندارد. اما ابتدا باید به این سوال اساسی پاسخ داد که آیا تنها دانشی که متکفل پاسخگویی به این مساله است، علم فقه است؟ آیا هر آنچه شرعا مباح و جایز است، میتوان انجام داد؟ به عنوان مثال اگر برای عزای جناب عمار یاسر سه ماهِ تمام هیئات عزاداری برپا شود و سینهزنی و نوحه و روضه برقرار گردد، از نظر فقهی و شرعی عمل حرامی رخ داده؟ یا مثلا اگر برای سالگرد یار با وفای موسی بن جعفر(ع)، جناب علی ابن یقطین یک هفته تعطیلی رسمی قرار دهیم، از نظر شرعی و فقهی خلافی مرتکب شدهایم؟ اگر نهتنها محرم و صفر، بلکه تمام سال را برای عزای سیدالشهدا مشکی بپوشیم و مجلس عزاداری در تمامی نقاط شهر برقرار کنیم، از نظر علم فقه خدشهای به این عمل وارد است؟ به نظر میرسد علم فقه به تنهایی نمیتواند پاسخگوی مساله ابداع آیینهای جدید باشد. علم فقه، علم حداقلهاست و نمیتوان تنها به جوازات این علم اکتفا کرد. مساله آیینها به این خاطر که از جنبه فردی خارج میشود و نمود و اثر اجتماعی دارد، علاوه بر فقه، باید با سنجههای دیگری مانند جامعهشناسی، روانشناسی، انسانشناسی، فرهنگ، اقتصاد و سایر علوم مرتبط نیز سنجیده شود. فقهایی هم که با آیینسازیهای جدید مخالفت کردهاند، از منظری غیر از فقه وارد شدهاند. به عنوان مثال مخالفت آیات عظام شبیری زنجانی و مکارم شیرازی با دهه محسنیه، نظری فقهی نبوده است، بلکه به آثار اجتماعی آن پرداختهاند. در ضمن باید به این نکته نیز توجه داشت که قیودی مثل عدم وهن مذهب یا عدم تنفیر از دین، مصادیقی نسبی دارند و نمیتوان استدلال محکمی نسبت به آنان داشت. ممکن است کسی قمهزنی را موجب وهن مذهب بداند و دیگری به هیچ وجه چنین برداشتی نداشته باشد.
ب- سیره علما و متشرعه
آنگونه که در طول تاریخ شاهد هستیم، متشرعه و حتی علما، یا خود دست به ابداع آیینهای جدید زدهاند و یا از آیینهای نوظهور حمایت کردهاند. این خود نشاندهنده مجاز و حتی ممدوح بودن این عمل است.
نقد و بررسی
این استدلال، محل اصلی نزاع است. یعنی اساسا سوال اصلی این است که آیا متشرعه و حتی علما، میتوانند دست به ابداع آیینهای جدید بزنند؟ نباید این اصل مهم فراموش شود که حتی علما و فقها نیز باید اعمال و اقوالشان مستند به آیات و روایات باشد و قول و فعلشان تا جایی لازم الاتباع است که برآمده از ثقلین باشد. لذا صرف افعال و سیره علما و متشرعه (جز در آن مورد خاص فقهی) بالذات حجیتی ندارد. لذا میتوان گفت که استناد به رفتار و اقوال متشرعه و علما نمیتواند پاسخ مناسبی برای پرسش اصلی این نوشتار باشد و نمیتوان به آن استناد کرد. همچنین برخی از رفتارهای سابق متشرعه و حتی علما، امروزه با تردیدهای جدی متشرعه و علما مواجه شده است. افعالی از قبیل قمهزنی و علمکشی.
ج- ابراز شکوه و عظمت شیعه
شیعه همواره به عنوان جریانی سیاسی و مبارز در جهان اسلام حضور داشته و در طول تاریخ، یکی از ابزارهای بروز و ظهور این مذهب، عزاداریها بوده است. بسیاری از آیینهایی که در ادوار مختلف در میان شیعیان شکل گرفته، به جهت مقابله با جریانهای حاکم اهل سنت بوده است. لذا این آیینها خود ابزاری هستند برای اهدافی بزرگ که هر چه باشکوهتر شدن آن میتواند ما را هر چه بیشتر به آن اهداف نزدیک نماید. به عنوان مثال پیادهروی بزرگ اربعین که در سالهای اخیر با رونق فراوانی در حال انجام است، مانور قدرتمندی برای به نمایش گذاشتن عظمت شیعه در برابر دشمنانی چون داعش و عربستان سعودی است.
نقد و بررسی
در اینکه عزاداری همواره یکی از ابزارهای تشیع برای ابراز وجود و اثبات قدرت خود بوده است، تردیدی وجود ندارد. بسیار از حرکتهای بزرگ تاریخی از قیام حسینی تغذیه کرده است. اما در این میان نیز باید به سوالاتی پاسخ داد. آیا برای نشان دادن عظمت و شکوه شیعه، تنها راه یا بهترین راه، ایجاد آیینهای جدید است؟ آیا نمیتوان همان آیینهای ماثوره را جهت این هدف به کار بست؟ همچنین باید به این سوال نیز پاسخ داد که اگر قرار بر این باشد که در هر دورهای و در هر بلادی، برای یک هدف خاص، چیزی به این آیینها اضافه شود یا از آن کاسته شود، در نهایت این میراث ائمه دچار دگرگونی فاحش نخواهد شد؟ آیا میتوان مذهبی را که از حدود ۱۴۰۰ سال پیش به ما رسیده و شاید لازم باشد ۱۴۰۰ سال دیگر باقی بماند را برای اهداف مقطعی مورد دخل و تصرف قرار داد؟ به عنوان مثال، امروزه داعش در کشور عراق است و برای مقابله با آن راهپیمایی عظیم ایجاد میشود. فرضا ده سال دیگر که داعش هم مانند بسیاری از گروههای دیگر از بین برود، آیا راهپیمایی اربعین هم کنار گذاشته میشود؟ یا بدون داشتن فلسفه اولیه، همچنان ادامه خواهد داشت؟ مگر نه اینکه در این چند سال اخیر شاهد هستیم که حتی در شهرهای ایران هم در حال شکلگیری است؟
چند نکته پایانی:
۱- ممکن است به نظر عدهای، دغدغه این یادداشت دغدغهای غیرضروری به نظر برسد و گفته شود مساله آیینسازیها تا به حال خطری ایجاد نکرده است. اما به نظر میرسد این ایراد، ایراد واردی نباشد. چرا که نگاهی آیندهنگرانه و توجه به مقصد این مسیری که خصوصا در سالهای اخیر به سرعت در حال پیموده شدن است، سیگنالهای مثبتی را مخابره نمیکند. در همین چند سال اخیر چه مقدار ایام و آیین جدید ایجاد شده است؟ این رویه تا کجا ادامه خواهد داشت؟ این مسیر که هیچ نشانهای از تعدیل و کاهش سرعت در آن مشاهده نمیشود، نهایتا به کدام ایستگاه خواهد رسید؟ بهتر است به جای نگاه به وضع فعلی، آینده این مسیر را پیشبینی کنیم و علاج واقعه قبل از وقوع کنیم.
۲- قابل حدس است که این مقدار فربهی و رشد آیینهای عزا، به نتایج عملی خوبی نخواهد رسید. اگر هماکنون کسانی که دغدغه دین دارند و خودشان جزء ارادتمندان ائمه هستند، جلوی این مساله را نگیرند، در آینده معاندین و مخالفین اهل بیت به شیوههای زیانباری نه تنها با آیینهای جدید، بلکه با اصل این مساله مقابله خواهند کرد. تجربیات و مشاهدات عینی نگارنده نشان میدهد که غیرمعتقدینی که تا پیش از این در برابر آیینهای عزاداری سکوت میکردند و حرمت نگه میداشتند، بر اثر افزایش این آیینها زمزمههایی را شروع کردهاند که نه فقط این ابداعها، که اصل عزاداری را زیر سوال میبرند. اگر مومنان دردمند خودشان در این مساله وارد نشوند و جلوی این مساله را نگیرند، با این ترک فعل، اسباب خسارت بزرگی را پدید آوردهاند.
۳- به نظر میرسد باید تنها یکی از این دو نظرگاه یا مدرسه فوق الذکر انتخاب شود. یا باید به آنچه از معصوم رسیده بسنده کرد و یا باید آن را رها گذاشت و تا زمانی که خلاف شرعی رخ نداده با آن کنار آمد. راه سومی وجود ندارد. اینکه کسی با مراسم شیرخوارگان حسینی یا سوگواره احلی من العسل موافقت کند، ولی با دهه محسنیه یا عاشورای شمسی مخالفت کند، از یک تناقض مبنایی رنج میبرد. یا مثلا نمیتوان گفت آنچه در زمان دیلمیان و قاجار و صفویه ایجاد شده، مورد پذیرش است و آنچه در زمان ما ساخته میشود قابل پذیرش نیست. چون به هر حال یا ایجاد آیینهای جدید مجوز دارد و یا ندارد. پس نمیتوان یک بام و دو هوا داشت.
۴- دغدغه مطرح شده در این یادداشت، صرفا در مقام تعیین مبناست. اینکه اگر مبنای اول (نصبسندی در سوگواری) پذیرفته شود، کدام ایام و شیوهها برای عزاداری باید به رسمیت شناخته شود، یک بحث ثانوی است و از موضوع این یادداشت خارج است. تعیین ایام عزاداری و شیوههای عزاداری در عصر معصوم، پژوهشی جداگانه میطلبد.
۵- اگر کسی قائل به نصبسندی در سوگواری باشد، نمیتواند به دنبال فتوای حرمت بسط عزاداریها باشد. چرا که اساسا این موضوع، فقهی صِرف نیست. لذا چنین انتظاری که مثلا مراجع عظام، به حرمت به زمانها و شیوههای جدید عزاداری فتوا بدهند، انتظاری مردود است. همچنین طرفداران نصبسندی در سوگواری نمیتوانند از دولت بخواهند که با طرفداران نظریه رقیب، برخورد قضایی یا انتظامی کند و مجالس آنها را تعطیل کند. چرا که اساسا ماهیت این مسائل از برخوردهای قهری و سلبی به دور است و صرفا ناشی از تفاوت در دیدگاههاست.
۶- نه طرفداران نصبسندی در سوگواری عامل دست مثلث شوم غربی-عبری-عربی و افرادی سکولار و ضددیناند، و نه طرفداران بسط عزاداری، افرادی متحجر و خشکمغز و سلفیون شیعهاند. این مساله تنها یک اختلاف نظر است که مانند سایر اختلافات نظری هر کدام از طرفین، استدلالات خود را دارند.
۷- مساله اصلی این یادداشت، صرفا یک دغدغه ذهنی یا به تعبیری بحث طلبگی است. قاعدتا شیوه تایید یا ردّ یک بحث فکری و طلبگی نیز باید از همین جنس باشد. متاسفانه به کرات شاهد هستیم که طرفداران ترویج حداکثری آیینها، به سلاحهایی مانند تکفیر و تفسیق و تهمت و حواله به دوزخ و اخبار از خون به دل کردن امام عصر و غیره دست میزنند. این شیوه طبیعتا شیوه مطلوبی نیست.
قطعا به مطالب فوق و استدلالات هر کدام از طرفین میتوان افزود. اگر کسی بتواند به غنای این بحث افزوده و اصلاح خطاها را بر عهده بگیرد، مزید امتنان است. خداوند به همه پیروان اهل بیت کمک کند تا بتوانند هر چه بهتر معارف قرآن و عترت را درک کرده و به آن عمل نمایند.
بی نام
نظریه سومی هم قابل تصور و دفاع هست. فتامل!!!!!!
ناشناس
سلام علیکم
احسنتم، بسیار عالی
ناشناس
به چه مجوز شرعی برای دیگران نسخه می پیچید؟بعد از اینکه شرعا ثابت شد که اقامه عزا برای مثلا جناب عمار یاسر حرام نیست و به قول خودتون اصالة الاباحة درش جاری میشه با چه مجوزی می توانید جلوی کسانی ر رو که دوست دارند یکماه برای جناب عمار یاسر عزاداری کنند بگیرید؟هسته این نوشتار بسیار مستبدانه است.اگر خود دین منع نکرده باشه شما نمیتونی کاسه داغتر از آش بشی و منع کنی.بله خودت نمیخای شرکت نکن.
ناشناس بهتره
بنا بردیدگاه اول: نصبسندی در سوگواری احادیث وروایات فراوانی داریم مخصوصا در مورد شهادت حضرت محسن سلام الله علیه که اگر بخواهیید به همونا عمل کنید؟؟!! هنوز در مورد عزاداری خیلی کم کاری کردید حالا چه برسه به دیدگاه دوم!!!!
ناشناس
سلام علیکم
مگر هدف پیاده روی اربعین صرفا نشان دادن عظمت شیعه به سعودی و داعش است؟؟
این حرکت عظیم حقیقتا از روی عقل و منطق و ارادت به آستان سید الشهدا علیه السلام و یاران مظلوم آن حضرت است و شیعیان به پیروی از زیارت خانم حضرت زینب سلام الله علیها و جناب جابر بن عبدالله در روز اربعین پا به این سفر نورانی می گذارند، کما اینکه سلف صالح شیعه هم همواره در پی زنده نگه داشتن این راهپیمایی بوده اند. منتهی در مقاطعی از تاریخ به علل مختلف بروز و ظهور این پیاده روی دستخوش حوادث پیش آمده بر ارادتمندان سید الشهدا علیه السلام بوده است.