مدتهاست درد این پرسش آزارم میدهد که آیا دین به مثابه وحی الهی میتواند با تمدن به مثابه یک تجربه بشری، تحققی جامع پیدا کند؟ آیا تمدن انسانی اساسا میتواند با تمدن الهی برابری کند، یا آنکه نه، دین بزرگتر از تمدن است و امورات دینی و الهیاتی را نه میتوان در چارچوب تمدن محدود کرد و نه میتوان آن را با قناعت بر رویکرد تمدنی به طور جامع شناخت؟ تجربه متعدد اربعین امروز، به رغم کاستیها و آسیبهای فراوانی که در آن هست، حدس و گمانی را در ذهنم تقویت کرده و فرضیهای را در نظرم برجسته ساخته است و آن اینکه نه فقط دین بزرگتر از قالب تمدنی است، بلکه گاهی برخی از مناسک دینی هم میتواند چنان رونق بیابد که ابعادی فراتر از قالبهای مرسوم تمدنی پیدا کند. اربعین میتواند مصداقی از این مناسک معنوی و دینی در دنیای امروز باشد که ابعادی فراتر از تمدنهای مرسوم دارد.
در اربعین امروز، نظام مناسبات انسانی به گونهای رقم میخورد که مثل و مثال آن را نمیتوان در تجربه تمدنی بشر پیدا کرد، نه در نظام اندیشهای مدرن و نه در نظام مدنی و تمدنی مغرب زمین. اگر در اربعینِ عصر غیبت نکات و نقاطی وجود داشته باشد که در ادبیات تمدنی امروز شناختهشده نباشد و در تاریخ تمدنها هم نمونه و مصداقی نداشته باشد، آنگاه در اربعین عصر ظهور، نقطههای فراتمدنیِ بسیاری خواهد بود که نگرش تمدنی و قالب تنگِ تمدنشناسی نخواهد توانست آن را تجربه کند و یا بشناسد. اگر تنها گوشهای از یک امر مناسکی و معنوی مانند اربعین قابلیت گنجایش در قالبهای مطالعات تمدنی را نداشته نباشد، آنگاه چگونه میتوان مابقی عناصر دینی و عرصههای اعجاز برانگیز آن را با ادبیات و متدلوژی تمدنی فهمیده و یا آن را عینیت بخشید؟ در این باره توجه به شاخصهای امروزین تمدن و تطبیق آن با شاخصهای اجتماعی و احیانا تمدنی در اربعین میتواند اندکی از این فاصلهها را معلوم سازد. شاخصهای مترقی انسانی در نظام مناسبات انسانیِ اربعین (آن هم در جامعه به ظاهر عقبماندۀ عراق امروز) با شاخصهای انسانی نظام مناسبات مدرن در جوامع پیشرفته فرقهایی دارد که در این نوشته کوتاه به برخی از آنها اشارهای کوتاه میکنم.
در تمدن مدرن سکولار، مناسبات انسانی بر پایۀ آسایش و رفاه عمومی شکل میگیرد، در حالی که در مناسبات انسانی در اربعین، اساسا آسایش در حاشیه، و آرامش در متن و مرکز است. آنچه برای زیست انسانی غرب اهمیت دارد، توجه به تأمین زندگی در همین زمان و همین مکان (here and now) است، در حالی که در اربعین، زندگی و آسایش اینزمانی و اینمکانی برای زائر اهمیتی ندارد و او با کمترین آسایش و بلکه با تحمل رنجهای فراوان در صدد کسب آرامشی بیشتر است. جالب اینکه این رنج هر میزان بیشتر میشود و زائر خستهتر میشود و به حرم نزدیکتر، آرامش او بیشتر و عمیقتر میشود.
نکته دیگر و تفاوت دیگر بین فرایند تمدنی در غرب، با فرایند اجتماعی و عرفانی در اربعین را با مقدمهای از استاد مطهری بیان میکنم. استاد مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام، برای هر انسانی دو من قائل میشوند، «من علوی» و «من سفلی». وی در مورد من علوی و اشتراک آن با من علوی دیگران میگوید:
انسان دارای مراتب وجودی است که در عالیترین مراتب وجودی بالاتر از فرشته و در درجات پایینتر جمادی بیش نیست. در درجات متعالی وجودش، میان «من»ها تباینی نمیبیند به این معنی که میان خود با افراد دیگر، من و مایی نمیبیند. این «من» همان است که قرآن آن را «نفخت فیه من روحی» (حجر، ۲۹)[۱] معرفی کرده است و در این مرحله است که تفاوتها دیگر به چشم نمیآید. یکدستی در عالم ظهور و بروز میکند. «ما تَری فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت» (ملک، ۴)[۲] اما در مراتب جمادی، «منِ» هر کس (که همان من طبیعی انسان است) در مقابل «من»های دیگر قرار میگیرد و گویی حفظ این «من» مستلزم نفی «من»های دیگر است. اینجاست که اختلافات پیش میآید. این همان مرتبه از وجود است که خودخواهی و خودپرستی و این قبیل مسائل در آن درجه محقق میشود و طبق تعلیمات دینی در مبارزه و جهاد با آن سفارشات مؤکدی وارد شده است. (مطهری، ۱۳۷۹، ص ۲۴۵-۲۶۱)
هر قدر انسان در جهاد با نفس موفقتر باشد و از مرتبه خودِ طبیعیاش فاصله بگیرد، به خود متعالیاش نزدیکتر میشود و این باعث رقیقتر شدن نفس و توسعۀ آن در نسبت با دیگران میشود. دور شدن از خود طبیعی، در واقع از بین بردن فاصلهای است که بین من و دیگران وجود دارد و نزدیک شدن به خود متعالی در واقع دیدن روح دیگران در کنار خود است. با شکستن حبابی که اطراف هر «منِ طبیعی» را فرا گرفته، «من»های همه به هم میپیوندد و با هم یک من عِلوی مشترک را تشکیل میدهند. در واقع حجاب بین آنها از بین رفته و واقعیت همه که همان «روحی» (حجر، ۲۹) مشترک دمیده شده از سوی خداوند است، متجلی میشود. در مسیر اربعین، این من عِلوی مشترک به طور پیوسته و مداوم زنده است و همواره بر من طبیعی و سِفلی غلبه دارد. غلبۀ من علوی بر من سِفلی و طبیعی، به خاطر کشش و نیروی محبتی است که در دل زوار نسبت به حسین بن علی علیه السلام موج میزند. از سوی دیگر، منهای عِلوی در فرایند اربعین، منِ علویِ کلی و بزرگی را در مقیاس یک امت بهوجود میآورند که مختصات و شاخصهای آن بسیار متفاوت است از یک جامعه و یا حتی تمدنی که امروز مرسوم و معمول است. اساسا رنج و زحمت معنوی در اربعین، منهای سفلی افراد را زاهد و خسته میکند و طمع دنیوی را در آنها از بین میبرد، در مقابل منهای عِلوی و الهی مشترک را در آنها زندهتر و تعالی مشترک انسانی را بیشتر و بیشتر مینماید.
گفتنی است در تمدن عرفی و سکولار غرب، تساهل و مدارا بین منهای سفلی و مادی ایجاد میشود و بدین وسیله از تضاد و تزاحم بین افراد جلوگیری میشود، در حالی که مدارا و آشتی در اربعین میان منهای علوی و معنوی (یا همان من بزرگ و مشترک علوی) بهوجود میآید. جامعه مدرن، جمع منهای مادی و سفلی است که از هم بیگانهاند و همین بیگانگی آنها را در آستانۀ تنش و برخورد قرار داده است، در حالی که جمع اربعینی، جمع منهای علوی و مشترک است که در آن هر کسی منِ خود را در منِ دیگران جستجو میکند، آسایش خود را در آسایش دیگران، و حیات خود را در حیات دیگر زوار دنبال میکند. همینطور تساهل مدرن، تساهلی است برای کنترل خشونت و جلوگیری از حرکت غضبآلود در جامعهای که افراد یکدیگر را گرگ تلقی میکنند (رویکرد سلبی)، ولی تساهل در برابر کمیها و کوتاهیهای زوار و یا خدام، نه برای کنترل خشونت، بلکه برای خدمت و معنویت و تقرب به امام حسین(ع) رخ میدهد (رویکرد ایجابی). از سوی دیگر، تساهل در جامعه مدرن برخاسته از به رسمیت نشاختن یکدیگر به عنوان فردی با کرامت و حرمت انسانی است، در حالی که در جامعه اربعین، تساهل نسبت به یکدیگر برآمده از معرفت ﷲ است که از طریق تعارف و شناخت دوسویۀ یکدیگر (لتعارفوا) حاصل میشود.
نکته دیگر اینکه تمدن مدرن و خاصا پستمدرن غرب، تمدنی است که در آن کثرت فرهنگی (multiculturalism) اصل و اساس است. در تمدن سکولار، اصل با کثرت است و وحدت زمانی موضوعیت پیدا میکند که فقدان آن به بینظمی و ناامنی منجر شود. در حالی که در اربعین که در آن تنوعات فرهنگی و مذهبی فراوانی وجود دارد، اصل با وحدت است و این وحدت نیز نه به طور جبری و قسری بلکه به طور طبیعی و در وضعیت محبت و معنویت در تعلق به شخصیت کاریزمای امام حسین علیه السلام به وجود میآید. به بیان دیگر، حب مشترک حسینیان و محبوب کاملی همچون حسین بن علی(ع)، در این مسیر، صراطی را ایجاد میکند که در آن سُبُل فراوان الهی (سبل سلام) جمع میشوند و در سُبُل بودنشان تزاحم و تعارضی بین خود احساس نمیکنند. نکته اینکه، هر میزان تعدد و تنوع فرهنگی در این راه بیشتر شود، در پرتو محبت جمعی، وحدت و هویت اجتماعی رنگینتر و عمیقتر میگردد.
عنصر مهم دیگری که در گذشته تمدن اسلامی بوده است و امروزه با اربعین رنگ و بوی بسیار متفاوتی به خود گرفته است، رحلهها و یا سفرهای علمی (مدرسه سیاره علامه حلی)، اقتصادی، و معنوی (حج) است. در امروز دنیای مدرن غرب نیز چنین رحلاتی وجود دارد که بخشی از آن علمی و دانشگاهی است؛ به گونهای که برخی از دانشگاههای امروز، دانشگاههایی روی آب (research ship) هستند که تعلیم و تعلم در آن، در سفر و در دیالکتیک بین نظر و عمل رخ میدهد، ولی پیادهروی معنوی اربعین (رحلۀ معنوی) نه در حج امروز مصداق دارد و نه در سفرهای علمی موجود. در سفر اربعین نه فقط مقصد، بلکه این سفر و حرکت موضوعیت دارد و اینکه برخی بایستند و خدمت کنند و دیگران سفر کنند و حرکت داشته باشند، و اینکه نظام خادم ـ زائر نه فقط بعد از رسیدن به کربلا بلکه قبل از آن در راههای منتهی به کربلا شکل بگیرد، و اینکه نه فقط در کربلا، بلکه در نقطههای دور از کربلا نیز سیر و سلوک معنوی انجام یابد و مناسبات انسانی در هر نقطه منتهی به کربلا تعالی و ترقی پیدا کند.
علاوه بر عناصر فوق، البته سازههای مهم دیگری در مسیر اربعین دیده میشود که از آن جمله میتوان به عنصر «سبقت در کار خیر» (فاستبقوا الخیرات) و «سرعت در کسب فیوضات معنوی» (سارعوا الی الخیرات) اشاره کرد که بدون شک در ساخت امواج اجتماعی در مقیاس تمدنی و بلکه جهانی بسیار مهم و کلیدی است. اینها همه از نقطههای بسیار درخشان و قابل توجه در اربعین است که آن را فراتر از فرایندهای معمول تمدنی قرار میدهد.
با همه این ظرفیتها، آسیبهای جدیای هم در مسیر اربعین وجود دارد که هر یک میتواند نظم این حرکت بزرگ را مختل کرده و آن را عاملی در عقبماندگی، انحطاط و اختلاف امت اسلامی قرار دهد. اگر این آسیبها به درستی شناسایی نشوند و تدبیری برای آن اندیشیده نشود، این حرکت قدسی، عرفی میشود و این وحدت و انسجام به تشتت و تفرق میکشد. امروزه به رغم اینکه متن اربعین، متنی مقدس و معنوی است، حواشی نامقدسی در آن وجود دارد که باید هر یک را تدبیر کرد. ایرانیان به لحاظ فرهنگی باید قبل از اربعین آموزش ببینند که توهم شیطانی «عرب بیفرهنگ» را از خود دور کنند، در دریافت پذیرایی و مهماننوازی عراقیها شکرگزار باشند و آموزش ببینند که دست خالی به منزل عراقیها وارد نشوند، کودکان عراقی را تکریم کنند، و عراقیها را به وقت زیارتشان از ایران و شهرهای مقدس خدمت کنند. همینطور همه باید نسبت به مرام و منطق امام حسین علیه السلام و حقیقت اربعین معرفت بیشتری پیدا کنند، اندیشمندان در این مورد بیشتر فکر کنند و تحلیلهای اصیل و بهروزی داشته باشند، تا اربعین اربعین بماند و نظام مناسبات انسانیِ آن توسعه و تکامل پیدا کند. از این رهگذر میتوان راهی را گشود فراتر از آنچه امروز به تمدن شناخته میشود و مدلهای سکولار آن را بر ما تحمیل و تعریف میکنند. این راه میتواند چشمانداز انسانیِ متفاوتی را فراروی ما بگشاید و شاید آمدن موعود آخرالزمان را آسان نماید. آمین!
مرام فکری شیخِ انقلابی
مفهوم «نواندیشی» برای معرفی جریانهای حوزوی گویا نیست/ آزاداندیشی در حوزه باید روشمند باشد
روشنفکری به معنای عامش نوعی گرتهبرداری از غرب است / طلبه با ادبیات روشنفکری میتواند ذهنیت منفی جامعه نسبت به روشنفکری را اصلاح کند
آیتاللهالعظمی سید محمد شاهرودی، پاسدار اعتقادات شیعه