در ابتدای گفتوگو اگر مایل باشید از این سؤال شروع کنیم که تأثیر حضور روحانیت در جهتدهی سیاسی جامعه بهویژه انتخابات چقدر مهم است و آیا اساساً روحانیت نقش مؤثری دارد یا نه؟
صراحتاً باید گفت که رسالت روحانیت خیلی پررنگ است. در هر حال جامعهای که روحانیت همیشه در تاریخ آن نقشآفرین بوده است، از میان همهی گروههای سیاسی که در تاریخ سیاست این مملکت کار میکردند، افرادی که عاقل و همهجانبهنگر بودند به نقش روحانیت توجه ویژهای داشتهاند. نقش روحانیت نیز هم میتواند در جهتدهی سیاسی و هم نحوهی تحولات سیاسی در نظر گرفته شود؛ یعنی اگر اتفاقی بخواهد در این مملکت رقم بخورد، روحانیت به عنوان یک جریان ریشهدار و تاریخی قابل حذف نیست و حتماً روحانیت باید در نظر گرفته شود. این نکته را هم باید دقت داشته باشیم که در تحولات سیاسی، روحانیت باید مراقب باشد که خود را هزینهی چه نوع تحولی میکند؛ هم باید به حوزههای دینی و وحیانی تسلط داشته باشد و هم به واقعیتهای زمانه اشراف کافی داشته باشد؛ اینکه چطور واقعیتهای زمانه را بر آیات و روایات و آموزههای دینی تطبیق دهیم تا جامعه از هر دو سمت لطمه نخورد، بسیار مهم است.
همهی کسانی که عاقلانه میخواهند در این جامعه تحولی رقم بخورد، قطعاً نقش روحانیت را نیز در نظر میگیرند. در انقلاب اسلامی نیز نقش روحانیت در بسیج مردم و جهتدهی دینی به انقلاب بسیار برجسته بود؛ هرچند گروههای دیگر نیز نقش داشتند که باید آنها را نیز در نظر گرفت و حتی اکنون هم نباید در این موضوع و تداوم انقلاب نقش دیگران را انکار کرد؛ اما بهعنوان روحانیت باید به نقش خودمان توجه اصیلی داشته باشیم.
در تحولات سیاسی، روحانیت باید مراقب باشد که خود را هزینهی چه نوع تحولی میکند؛ هم باید به حوزههای دینی و وحیانی تسلط داشته باشد و هم به واقعیتهای زمانه اشراف کافی داشته باشد.
اگر بخواهم خلاصه عرض کنم، انتخابات پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران، بهعنوان یک فرآیندی که همواره این نظام و حکومت را بهروزرسانی میکند و به جلو میبرد تعریف شده است؛ همانطور که میگوییم که خداوند علاوه بر اینکه خالق است، همواره عنایت او ادامه دارد که این خلقت را تکمیل کند، ما روحانیت هم همانطور که در اتفاق مبارک انقلاب که شروعی برای یک جریان ادامهدار بود نقش داشتیم، باید در این ادامهی مسیر نیز نقش خود را دقیق ایفا کنیم.
یکی از اقدامات جالب توجه جمعی از فضلای حوزه، نگارش «منشور اخلاقی انتخابات» بود که شما که نقش محوری در این پروژه داشتید. لطفاً در این مورد بیشتر توضیح بفرمایید.
ما در سال ۸۸ و پیش از انتخابات سال ۸۸، این توانمندی را از خود نشان دادیم. البته این که لفظ «ما» را به کار میبرم به این علت است که شخص بنده تنها مدیریت پروژه را بر عهده داشتم. در گروه اخلاق نیز بهعنوان سرگروه تیم اخلاق نقش داشتم. به این دلیل که چند تیم در تدوین این منشور مشارکت داشتند، ما در همینجا ـ پژوهشگاه علوم و فرهنگ دفتر تبلیغات اسلامی ـ از دوستان مطالعات اجتماعی و اندیشهی سیاسی استفاده کردیم و خودمان نیز بودیم. گروه چهارم هم دوستان فقه و حقوق بودند که درگیر این موضوع شدند. مطالعات خود را مباحثه میکردیم و به برونداد تبدیل میکردیم که به صورت بندهای منشور در این مکتوب مختصر ذکر شده است. البته برونداد پیشانی منشور است؛ حدود ۶۰۰-۵۰۰ صفحه مستندات آن است؛ اما آنچه بین اقشار جامعه و عناصر درگیر با انتخابات پخش میشود، همین است که اکنون در خدمت شماست. ما در آنجا رصد کردیم و این توانمندی را از خود نشان دادیم که بتوانیم برخی از آسیبها را که به دلیل درگیریها بین جناحهای سیاسی و مچگیریهای ضداخلاقی ـ که به سمت رقمزدن یک انتخابات غیر یا ضداخلاقی پیش میرفت ـ را از قبل پیشبینی کنیم. آن پیشبینی منجر به تدوین این منشور شد.
کارکرد این منشور صرفاً نشاندادن ارزشها و آموزههاست. نهادهای اجرایی و تبلیغی که باید پشت این قضیه میبودند ـ مانند صدا و سیما و حتی خود وزارت کشور که بانی و به نحوی پیشنهاددهنده هم بود ـ به میزان نیاز همراهی نکردند. ما در همان زمان پیشنهاد دادیم که چهار کاندیدا به عنوان آموزش این منشور حضور پیدا کنند و این منشور را آموزش ببینند و پیش از آنکه به عرصهی انتخابات وارد شوند، نکات به آنها گوشزد شود؛ مثلاً اینکه برخی از حرکات ممکن است آسیب اخلاقی داشته باشد و به لحاظ آوازهی جهانی برای جمهوری اسلامی خوب نباشد. جمهوری اسلامی نظامی است که در آخر قرن بیستم انقلاب اسلامی در آن رخ داد و توجه دینی دنیا را جلب کرد؛ آن هم در زمانی که دنیا به سمت سکولار شدن میرفت. اکنون اگر آثار اندیشمندان سکولار را که پس از ۱۹۸۰-۱۹۷۰ بودند، مشاهده کنیم، یکی از نقاط عطفی که دوباره توجه دنیا را به دین جلب کرد، انقلاب اسلامی ایران بود. نظامی که به لحاظ توجه دینی چنین آبرویی در دنیا دارد، به یکباره با برخوردهایی مواجه میشود که شاید در بسیاری از انتخاباتهای دنیا تا آن روز دیده نشده بود. لذا اگر این منشور به صورت جدی پیگیری میشد، شاید میشد نتیجهی بهتری گرفت.
در هرحال این کاری است که از دست ما برمیآید؛ ما باید به وظیفهی خود و دیگران نیز به وظیفهی خود عمل کنند؛ این نکتهی این منشور است. من فکر میکنم با اینکه این منشور در زمان دولت سابق تدوین شده است؛ اما یک منشور از پایین به بالا و نه از بالا به پایین بوده است؛ لذا هنوز زنده است؛ با اینکه ۸ سال از تاریخ آن میگذرد، بندهایش هنوز گویا هستند؛ گرچه هیچ منشوری، منشور نهایی نیست و باید آن را پس از هر انتخابات بهروزرسانی کرد؛ اینکه همانطور مانده است به دلیل عدم استقبال مسئولان بوده است.
فرض کنید دولت بعدی روی منشور حقوق شهروندی متمرکز شد؛ یکی از مشکلاتی که ما در پروندهی مباحثات منشورات اخلاقی داشتیم، همین بحث عدم کفایت حقوق بود؛ اینکه تا زمانی که اخلاق نباشد حقوق و قانون کافی نیست. بنده با حضور برخی مسئولین کارگاههایی در تهران داشتم؛ وزیر کشور که در آن زمان جناب آقای پورمحمدی بودند، اخلاق را مستحب -و نه الزامی – میدانستند و میگفتند که واجبات ما انجام نشده است؛ ایشان حقوق را واجب میدانستند.
مشکل اصلی و اساسی فرآیندهای حساسی مانند انتخابات، کماکان مشکل اخلاقی است. نمیخواهم مشکلات قانونی را نفی کنم؛ اما اگر شما مشکلات قانونی را پیش از پرداختن به مسائل اخلاقی حل کنید، باز به مشکل برمیخورید و میپرسید چرا مردم، نامزدها و احزاب به این قانون عمل نمیکنند؟ به این دلیل که همیشه تعهد اخلاقی و وجدانی عامل عمل به قانون است.
همچنین در دولتهای بعدی نیز ظاهراً تساوی حقوق با اخلاق و اندیشه است که فکر میکنیم اگر به لحاظ حقوقی و قانونی مسائل را حل کنیم، آنگاه مشکل اخلاق حل میشود. این فکری است که هنوز از جانب تصمیمگیرندگان دولت فعلی وجود دارد. ما هم معتقد هستیم که بدون اخلاق، نمیشود به قانون اکتفا کرد. مشکل اصلی و اساسی فرآیندهای حساسی مانند انتخابات، کماکان مشکل اخلاقی است. نمیخواهم مشکلات قانونی را نفی کنم؛ اما اگر شما مشکلات قانونی را پیش از پرداختن به مسائل اخلاقی حل کنید، باز هم حل نخواهد شد و دوباره به مشکل برمیخورید و میپرسید چرا مردم، نامزدها و احزاب به این قانون عمل نمیکنند؟ به این دلیل که همیشه تعهد اخلاقی و وجدانی عامل عمل به قانون است؛ اگر این نباشد خیلی نمیتوان انتظار داشت.
یک دلیل این است؛ دلیل دیگر نحوهی تدوین قانون است؛ اینکه شما چه چیزی را تبدیل به قانون میکنید؛ آیا واقعاً چیزی که حساسیت بیشتری دارد را در نظر میگیرید و یا آنچه بهلحاظ اخلاقی حساسیت کمتری دارد را الزام میکنید؟ پیش از آن موارد دیگری وجود دارد که باید شما در نظر بگیرید؛ ملاحظات اخلاقی حتی در تدوین خود قانون نیز نقش دارد؛ تا جایی که به عمل (تعهدِ به قانون) برسد.
تشکر از توضیحی که دادید. اگر صلاح میدانید توصیههایی کاملاً کاربردی برای رعایت اخلاق انتخاباتی بفرمائید.
من چند نکته را که به نظرم میرسد جهت آرامکردن فضای گفتوگوی انتخاباتی ـ نه گفتوگوی مناظرات نامزدها ـ نیاز است مطرح میکنم؛ چون اکنون آسیبی که در زمان تبلیغات انتخاباتی وجود دارد، درگیریهایی است که من با شما بهعنوان طرفدار دو نامزد رقیب داریم؛ که متأسفانه بداخلاقیهای برجستهای ایجاد میشود. خود من یکی از کانالها را حذف کردم؛ با اینکه آقایان طلاب و روحانیون بودند؛ چون میدیدم تندیهای عجیب و نگاههای حذفی و ناآرامی بسیاری در آنجا وجود داشت؛ این شایستهی یک نهاد معنویتبخش به جامعه نیست.
کانال حوزوی طلبگی بود؟
بله؛ مربوط به حوزه و روحانیت بود؛ چون دیدم نمیتوانم تغییری ایجاد کنم از آنجا بیرون رفتم.
بنابراین چند نکتهای که میخواهم برای اخلاق گفتوگوی انتخاباتی بگویم، ناظر به گفتوگوی شهروندان با یکدیگر است؛ یعنی مردم را در نظر بگیرید که با یکدیگر مخالفتهایی دارند.
یکی این است که اگر ما بخواهیم در فضای سیاسی آرام باشیم، باید واقعبین، آیندهنگر و دوراندیش باشیم.
منظور شما از آرام این است که علیرغم ورود به مسائل سیاسی، یک آرامش درونی داشته باشیم؛ نه آرامش به معنای سکوت کردن؟
بله؛ منظور آرامش روحی ـ روانی است؛ مثلاً ممکن است من به یکباره با شما که برادر دینی من هستید و مشترکات زیادی با یکدیگر داریم، درگیر شویم و به یکدیگر برچسب بزنیم؛ همدیگر را فاسق بخوانیم یا به یکدیگر در نماز جماعت اقتدا نکنیم. اینها پیامدهای عجیبی است که شایسته نیست. فرآیند انتخابات در جهت دچار کردن ما به این وضعیت نیامده است. پس اولین نکته این است که واقعبین، آیندهنگر و دوراندیش باشیم؛ فکر و اندیشهی خودمان را به اینجا و اکنون منحصر نکنیم.
در عالم سیاست، دیدن خطا، پیشبینی کردن آن و آمادگی برای دیدن آن از دیگران، امروز مرا آرام و واقعبین میکند و در آینده نیز اگر اتفاقی افتاد خیلی دچار سرخوردگی شدید نخواهم شد و خواهم توانست پاسخگوی دیگران باشم.
دومین نکته اینکه خیلی نگران و خیلی هم امیدوار نباشیم. برای توضیح این نکته فکر میکنم باید گزارهی «انتخاب کاندیدای اصلح» را به «انتخاب کاندیدای بد از میان کاندیداهای بدتر» تبدیل کنیم. اگر من بگویم اصلح، در واقع در حال مقایسه کاندیداها با یک تراز معصوم هستم؛ در حالیکه کاندیدای اصلح، معصوم است. اگر شما بگویید که بین صالح و اصلح، آفاتی بهدنبال دارد. این آموزه، آموزهی مقدسی است. ما عقیده داریم که انسان کامل، انسان معصوم است. از تراز معصوم که پایینتر بیاییم، باید این واقعیت را در نظر بگیریم که انسانها معمولاً خطا میکنند؛ گرچه میگوییم جایزالخطا به معنای ممکنالخطاست نه واجبالخطا؛ اما اگر واقعیت را در نظر بگیریم، معمولاً از قضیهی خطا، بسیار استفاده میکنیم. اگر این نکته که انتخاب ما بین بد و بدتر است را درنظر نگیریم، مجبوری بگوییم این کاندیدایی که من به آن رسیدهام اصلح و آن کاندیدایی که به آن نرسیدم صالح یا فاسد است! چون واقعیت این است که پس از هر انتخاباتی، مشاهده میکنید این افراد ـ در گذر زمان ـ مصون از خطا نیستند.
تحیّرهای بسیار عجیبی ایجاد میشود.
این باعث میشود که شما به یکباره دچار یأس و ناامیدی شوید و بگویید که هرکس به آنجا میرود فراموش میکند که چه وعدهای داده است؛ چرا این شخص را آورده است و آن شخص را برده است و… اگر شما از ابتدا خود را آماده کرده بودید، نباید تا اینمقدار با دیگران درگیر میشدید که بگویید آنچه من میگویم در آسمان و آنچه شما میگویید در جهنم است؛ نه اینکه هنگامی که متوجه شدید اینطور نیست ناامید شوید؛ باید بپذیریم که من کسی را در نظر گرفتم که فکر میکردم که خطاهایش از لحاظ سیاسی و اجتماعی ـ گرچه خطاکار است ـ از دیگران کمتر است. در عالم سیاست، دیدن خطا، پیشبینی کردن آن و آمادگی برای دیدن آن از دیگران، امروز مرا آرام و واقعبین میکند و در آینده نیز اگر اتفاقی افتاد خیلی دچار سرخوردگی شدید نخواهم شد و خواهم توانست پاسخگوی دیگران باشم. فرض کنید من کاندیدایی را به فرزندان یا خانواده معرفی کردهام؛ اگر در آینده دیدند که این کاندیدا آن کاری که ما میگفتیم را انجام نداد، میتوانیم بگوییم که ما نگفتیم حتماً این کار را انجام میدهد؛ بلکه امید به انجام این کار داشتیم.
البته شاید گزینهی متعادلتری از انتخاب بین «بد و بدتر» نیز وجود داشته باشد؛ عبارت «بد و بدتر» مقداری شوکهکننده است. شاید عبارت «خیر الموجودین» بهتر باشد؛ چون موجود یک مسئلهی خنثی را پیرامون آنهایی که هستند میرساند و بحث ارزشگذاری نیست؛ نه صالح هستند و نه بد؛ یعنی در بین موجودین این فرد بهتر است. اما در نهایت با منظور شما که «اصلح و صالح» را نگوییم که آن بار معنوی را ایجاد نکند که بعدها عوارض داشته باشد موافق هستم.
من نفی نمیکنم؛ شما میتوانید با هر تاکتیک و اصطلاحی آن چیزی که من در ذهن دارم را توجیه کنید؛ اما باید واقعیت را نیز در نظر بگیرید. در پروندهی همهی آقایانی که در عرصهی مدیریت کشور قرار میگیرند، نقاط منفی وجود دارد؛ اگر من بیایم و در مباحثه با شما بگویم که این فردی که میگویید این بدیها را دارد، در نهایت به جایی میرسید که بالاخره بد است دیگر! من اگر بخواهم قبول نکنم میگویم چه کسی گفته این فرد بد است؟ در حالیکه هدف صحبتم این بوده است که این از چیزی که شما میگویید، بهتر است؛ یا این بدتر است و این یکی بد.
نکتهی بعدی اینکه حقیقت با مخالفت دیگران از بین نمیرود. من فکر میکنم آن چیزی که میاندیشم با حقیقت مطابق است؛ حالا این آقا یا متوجه نمیشود و یا متوجه میشود و خدای ناخواسته عناد میورزد؛ در این صورت من نباید نگران باشم؛ چون با عنادورزیدن، مخالفتکردن دیگران و… حقیقت تغییر نمییابد. ممکن است مبارزات حقطلبانه زودبازده نباشند. شما نباید توقع داشته باشید حقیقتی که شما به آن میاندیشید، خود را در همین انتخابات نشان دهد؛ ممکن است هنوز زمان آن نرسیده باشد. شما تلاش فکری خود را انجام میدهید و حقیقتی که به آن رسیدید را تبلیغ میکنید، بیان میکنید و روی آن بحث میکنید؛ اما باید آمادگی پذیرفتهنشدن آن را نیز داشته باشید. مگر از اتفاقی که در ماجرای کربلا افتاد، حقّانیتر و مقدّستر داریم؟ ظاهراً با شکست مواجه شد؛ اما پس از آن دنیا را فرا گرفت و حقیقت خود را نشان داد. بسیاری از مبارزات حقطلبانهی دنیا هنوز پس از ۲۵۰-۱۰۰ سال در حال گذر است و به تثبیت نرسیده است. بنابراین این را در نظر داشته باشیم که مبارزات حقطلبانه زودبازده نیستند و حقیقت با مخالفت دیگران از بین نخواهد رفت.
«حقیقت» معمولاً در بین ایدههای مختلف مشترک است؛ به این معنا که گاهی شما با فردی بحث میکنید و میبینید که این فرد هم در حال بیان بخشی از واقعیت است. ممکن است در اندیشهی مخالف من بهرههایی از حقیقت وجود داشته باشد؛ پس باید این آمادگی را داشته باشم که بپذیرم حقّانیتهایی هست که تاکنون در اندیشهی من نبوده.
نکتهی بعدی اینکه روشناندیش باشیم؛ حقیقت معمولاً در بین ایدههای مختلف مشترک است؛ به این معنا که گاهی شما با فردی بحث میکنید و میبینید که این فرد هم در حال بیان بخشی از واقعیت است؛ اگر واقعبین و روشناندیش باشید و نخواهید دریچهی ذهن خود را بسته نگه دارید متوجه میشوید که حقیقت یک مسألهی سیّالی است که بخشی از آن در ذهن این آقا و بخش دیگر آن در ذهن من است؛ گویا من باید آن بخش را از ایشان بگیرم و بخش دیگر را از فکر خودم به آن اضافه کنم. ممکن است در اندیشهی مخالف من بهرههایی از حقیقت وجود داشته باشد؛ پس باید این آمادگی را داشته باشم که بپذیرم حقّانیتهایی هست که تاکنون در اندیشهی من نبوده و این آقا یا خانم به آن رسیده است و من باید به این مسأله توجه کنم. اگر به این مسأله توجه کنیم، روشناندیش ـ بهمعنای صحیح کلمه ـ خواهیم شد و نیز به آرامش خواهیم رسید و همیشه آمادهی شنیدن افکار مختلف خواهیم بود.
البته گاه تصور میشود این روحیه نشأتگرفته از سستاندیشی افراد و نداشتن ارادهی قوی برای دفاع از حقّانیت است!
بله؛ این تمرین میخواهد. متأسفانه در فرهنگ و نحوهی تربیت ما مسأله بدینگونه است که اگر شما به طرف مقابل حق بدهید، به این معناست که نتوانستید از خودتان دفاع کنید؛ اما این با تأنّی حل میشود. ممکن هم هست که طرف مقابل شما روشناندیش نباشد؛ اما این از مسئولیت روشناندیشی شما کسر نمیکند؛ شما باید با روشناندیشی خودتان به او یاد بدهید.
مورد بعدی این است که به نفس تفکر و اندیشه، هرچند مخالف باشد احترام بگذاریم. همه بیتفاوت نیستند؛ ممکن است فردی با همان چیزهایی که بلد است و میفهمد در حال تفکر برای آیندهی این مملکت است و در حال ایفای نقش برای فهم خود است؛ همین ارزشمند است. زمانی که ما تبلیغ میرفتیم، وقتی به دانشجویان میگفتیم سؤال مطرح کنند، دانشجویی بود که هیچ سؤالی نداشت؛ اما دانشجویی بود که میآمد و شبهه و اعتراض مطرح میکرد؛ میگفت که نباید اینطور باشد؛ این خود منشأ بحثی میشد و ما گاهی شب تا صبح بحث میکردیم. این ارزشمند است؛ در مقایسه با دانشجویی که ما باید از او سؤال کنیم که بالاخره برای شما حکومت یزید و امام حسین تفاوتی دارد یا نه؟ اصلاً ارسال رسل، انذار کتب و… برای شما تفاوتی دارد؟ بالاخره اندیشیدن کار دشواری است و این فرد خود را در این دشواری قرار داده و در حال تلاش کردن است. بنابراین باید ارزش اندیشه را ـ ولو اینکه مخالف باشد ـ در نظر گرفته و به آن احترام بگذاریم.
این آموزه که «اصل بر عدم صحت است؛ مگر آنکه خلاف آن ثابت شود» برای فضای سیاسی کشور سم است. اگر در بحث با هر فردی اصل را بر این بگذاریم که آن فرد مخلّ امنیت و آیندهی کشور و اسلام است، فضای انتخابات ما آرام و اخلاقی نخواهد شد. باید اصل بر این باشد که انسانها در حال کار کردن و فکر کردن در جهت صلاح این مملکت هستند؛ مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.
نکتهی بعدی اینکه بکوشیم که درک درستی از حساسیتهای دیگران داشته باشیم و بتوانیم خود را در جایگاه آنان قرار دهیم؛ مثلاً من انسانی هستم که فکر میکنم مقداری دنیادیدهترم؛ اما فردی هست که نسبت به صحبتهایی احساس خطر میکند؛ من باید بتوانم متوجه شوم که چرا احساس خطر میکند؛ باید خود را در جایگاه او قرار دهم؛ باید با خود بگویم اگر من هم این احساس خطر را میکردم، چه برخوردی را میپسندیدم. این مسأله را بزرگان اخلاق مانند فیض کاشانی در آثار اخلاقی خود آوردهاند که برای درمان غضب، باید بتوانید خود را در شرایط فردی که غضب کرده قرار دهید. برخی فیسلوفان اخلاق در غرب نیز توانمندی قراردادن خود بهجای دیگران و درک حساسیت دیگران را بهعنوان فضیلت اخلاقی معرفی کردهاند؛ حساسیت نسبت به دین، سکولاریسم و… اصلاً ممکن است فردی لیبرال باشد؛ اما اندیشههای وطنخواهانه داشته باشد؛ من که همیشه با این فرد نیستم، فعلاً باید او را آرام کنم و متوجه شوم که او نسبت به چه چیزی حساس و برای چه چیزی ارزش قائل است. آیا اصلاً ارزش ندارد یا لااقل امکان فرض ارزش برای او وجود دارد که من بتوانم خود را در جای این فرد قرار دهم که با او درگیر نشوم؟
نکتهی آخر این است که نسبت به دیگران سوءظن نداشته باشیم. من این آموزه که در این دوران رواج یافته که «اصل بر عدم صحت است؛ مگر آنکه خلاف آن ثابت شود» را برای فضای سیاسی کشور سم میدانم؛ برای ما مشکل درست میکند؛ اینکه هر فردی که با من بحث کند باید اصل را بر عدم صحت بگذارم و اینکه اصل بر این باشد که این فرد مخلّ امنیت و آیندهی کشور، اسلام و دیانت کشور است؛ با چنین اصلی، فضای انتخابات ما آرام و اخلاقی نخواهد شد. باید اصل بر این باشد که انسانها در حال کار کردن و فکر کردن در جهت صلاح این مملکت هستند؛ مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.
این موضوع با آن نکته که فرض را بر این بگذاریم که انتخاب بین بد و بدتر است، تناقض ندارد؟ بهویژه در حالتی که مسئولان هم ـ علاوه بر شهروندان ـ به چنین نگاهی برسند که همیشه انتخاب میان بد و بدتر است. نتیجهی طبیعی این نگاه این است که اصل بر عدم صحت است؛ مگر آنکه عکس آن ثابت شود!
ایندو با هم تفاوت دارند؛ منظور بنده در انتخاب میان بد و بدتر، در نظر گرفتن شرایط خطای انسانهاست؛ به این معنا که نوع انسانها به غیر از معصوم، خطا خواهند داشت. اما این نکتهی اخیر ، بحث دیگری است. شاید بتوان اینطور گفت که امنیتیکردن فضای کشور، ناشی از سوءظنهای خارج از ضابطه است. در بحث انتخاب بین بد و بدتر، موضوع سوءظن مطرح نیست؛ بلکه درنظر گرفتن این واقعیت است که بههرحال این فرد مرتکب خطا میشود؛ اما آیا عزم بر خطا دارد؟ مسائلی نظیر اینکه بگوییم «این فرد، انگلیسی است»، «حتماً پول گرفته است»، «حتماً منافع اقتصادی یا سیاسیاش در خطر است» و… اینها مشکل ایجاد میکند.
حتی اگر دیدیم که دوستمان به کاندیدایی که او را نهادهای استخدامی و اجرایی کشور قبول نداشتند، رأی داد و از ما پرسیدند که دوست شما به چه کسی رأی داده، تصریح کنیم که این سؤال اشتباه و غیراخلاقی است. گاهی پروندههای برخی از دوستان ما به اینجا میآید؛ یکی از سؤالها این است که این آقا تماس میگیرد و میگوید این فرد به چه کسی رأی داد؟ من دیدم که یکی از دوستان ما صریح و قاطع گفت که این سؤال از لحاظ اخلاقی اشتباه است. اگر بنا بود که ما افراد را اینطور مؤاخذه کنیم، برگزار کردن انتخابات آزاد چه معنایی دارد؟
به هرحال به یک منتخب شورای نگهبان رأی داده است.
اینکه از فردی سؤال کنند که به چه کسی رأی داده یا نداده و بخواهند او را ارتقا دهند، استخدام کنند یا نکنند و… . آن فرد فکر کرده که رأ ی به فلانکاندیدا درست بوده؛ حتی اگر خطا هم کرده باشد، دلیلی ندارد که از حقوق شهروندی محروم شود. نباید سوء ظن داشته باشیم و مثلاً بگوییم که آن فرد با نیت براندازی نظام به فلانکاندیدا ـ که بعدها معلوم شده خلاف بوده ـ رأی داده است. اینها به لحاظ اخلاقی خطا هستند؛ باید از بروز اینگونه سوءظنها ممانعت کنیم.