بستر انتخابات چه بایستهها و لوازم اخلاقی برای حضور روحانیون را در خود به دنبال دارد؟
واقعیت این است که برای بررسی پرسش شما، باید زمینه و ساختاری را که این پرسش در آن مطرح میشود بررسی کرد. به این معنی که باید سؤال شما را در بافت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی امروزی تلقّی کرد و به آن پاسخ داد؛ مثلاً اگر سؤال شما را به ۶۰ سال پیش بازگردانیم، باید فضای اجتماعی ـ سیاسی آن زمان را در نظر داشته باشیم که طبیعتاً بسیار متفاوت از فضای امروز است و این سؤال را باید در آنجا طور دیگری تلقّی کرد. اکنون من مقداری perspective taking انجام میدهم؛ به این معنا که هنگامی که میخواهم تلقی کنم، خودم را جای مردم میگذارم و فضای فکری آنان را روشن میکنم. بر این اساس اگر بخواهیم خیلی عوامانه مطرح کنیم، سؤال شما اینگونه میشود:
حال که ما با یک حکومت آخوندی مواجه هستیم، آخوندها در انتخابات چه نقشی دارند؟
منظور این است که از نگاه مردم بهطور پیشفرض، آخوندها در این ماجرا ذینفع هستند و حکومت متعلق به خودشان است و میخواهند کسی انتخاب شود که بیشتر منافعشان را حفظ کند. البته واقعیت این است که تعداد زیادی غیرروحانی در حکومت مشغول کار هستند و واقعیت، خلاف ذهینت مردم است؛ اما به هرحال لازم است که ما آن ذهنیت را لحاظ کنیم و در نظر بگیریم که تا حدی در معرض این اتهام هستیم که میخواهیم دستگاه حاکم و خطاکاریهای دولتها، حاکمان و دستگاههای نظارتی را توجیه کنیم؛ بنابراین این ذهنیت مردم تا حدّی طبیعی است. لذا باید در این فضا، مقداری ذهنیت مردم را لحاظ کرد و اگر مثلاً ۶۰ سال پیش، در حکومت دیگری که به ما منسوب نبود، از ما ۷۰درصد انتظار رعایت اخلاقیات، عدم سوگیری و بیطرفی میرفت، اکنون آن ۷۰ درصد تبدیل به ۹۰ درصد شده است؛ به این معنا که اگر اکنون ما ۹۰ درصد واقعاً بیطرف باشیم، شاید با ۷۰ درصد بیطرفی در ۶۰ سال پیش برابری کند. بنابراین وظیفهی بیطرفی بر ما مضاعف است.
شهید مطهری میگوید روحانیها و دستگاه دین باید در هر جامعهای، همواره در سویهی مردم باشند؛ یعنی اگر آن دوگانهی حاکمیت ـ شهروندی را لحاظ کنیم، روحانیت باید همیشه همراه و در جناح شهروندان باشند. ایشان در آنجا میگویند که حتی در حکومت اسلامی و دینی هم این مسأله باید لحاظ شود و روحانیون باید در سویهی مردم باشند. به طور مثال اگر بین حاکمان و شهروندان ناهماهنگی در مطالبات پیش بیاید، باید حوزه بیشتر در سمت مردم قرار گیرد؛ اما از نگاه عامه مردم ما اکنون در معرض برعکس شدن این رابطه هستیم؛ لذا اکنون ما باید آن توصیهی شهید مطهری را دوچندان به نمایش بگذاریم و حتی تقریباً سوگیرانه، جانب مردم را بگیریم. مردم ذهنیتهایی دارند و خطاهایی میبینند؛ بنابراین اگر در دوگانه حاکمیت ـ شهروند دستگاههای نظارتی، اجرایی و قضایی حتی بامقداری سوگیری جانب مردم را بگیرند، شاید مصلحتهای بزرگتری حفظ شود. در بحثهای اخلاق کاربردی به چنین نوع تبعیضی، اصطلاحاً «تبعیض مثبت» میگویند.
شاید امروزه باید مقداری به نفع مردم تبعیض مثبت داشته باشیم؛ یعنی به جای توجیه کاندیداها و دولتهای قبلی، حامی مردم باشیم. ما باید بیشتر داعیهدار اخلاق باشیم و فراموش نکنیم که عنصریترین محور تفکر اخلاقی، بیطرفی و عدالت است؛ به خصوص به دلیل اینکه حکومت منسوب به ماست.
شاید امروزه باید مقداری به نفع مردم تبعیض مثبت داشته باشیم؛ یعنی به جای توجیه کاندیداها و دولتهای قبلی، حامی مردم باشیم. ما باید بیشتر داعیهدار اخلاق باشیم و فراموش نکنیم که عنصریترین محور تفکر اخلاقی، بیطرفی و عدالت است. این بیطرفی خود را در جاهای مختلف نشان میدهد؛ زمانی در مناظرهها، زمانی در نوع تبلیغات و زمانی در ارزیابی دولتهای قبلی؛ لذا میخواهم بگویم اگر روحانیون بتوانند مروّج اصل بیطرفی باشند، مصلحت بسیار بیشتری دارد؛ در مقایسه با اینکه به نفع کاندیدای اصلح سوگیری داشته باشند. بهطور مثال اینکه من بخواهم به خاطر مصالح مردم از یک کاندیدا جانبداری یا دفاع کنم، آن هم مصالحی دارد؛ اما نیاز جدی امروز ما این بیطرفی است؛ به خصوص به دلیل اینکه حکومت منسوب به ماست. فکر میکنم این مهمترین وظیفهی روحانیت در تبلیغ برای انتخابات و عرصهی انتخابات است. امروز از دوستان شنیدم که پیامکهایی از مراکز رسمی در قم برای ما آمده که با هزینههایی که خودمان میدهیم، بیایید برای فلان کاندیدا تبلیغ کنید. به نظر میآید این نیاز امروز جامعهی ما و انتظارات امروز از حوزویان نیست و خطرات بزرگی دارد.
بیطرفی روحانیون امر مهمی است؛ ولی از نگاه برخی طلاب، لازم است برای حفظ اسلام به نفع فلانکاندیدا وارد عمل شویم. این دغدغه را چگونه ارزیابی میکنید؟
در نظر داشته باشید که در انتخابات، کاندیداهایی که تأیید صلاحیت شدند، فیالجمله بخشی از صلاحیتهایشان احراز شده است. این مسأله بر اساس روند قانونی و توسط شورای نگهبان انجام میشود و نوعاً کسانی تأیید صلاحیت میشوند که سابقه روشنی داشتهاند. این افراد خیانتکار، دزد و قاتل نیستند و پروای دین، جمهوریت و اسلامیت و دغدغهی مردم را دارند؛ هرچند قرائتهای متفاوتی از دین و رابطهی دین و سیاست دارند؛ اما نباید به هیچ وجه منکر اصل موضوع شویم؛ زیرا در این صورت بهطور غیرمستقیم به شورای نگهبان طعنه زدهایم.
در هرحال افرادی که بسیار از ما دغدغهمندتر هستند و در مورد کاندیداها نسبت به ما اطلاعات بیشتری دارند، این افراد را تأیید صلاحیت کردهاند؛ بنابراین نباید فکر کنیم که اگرفلان کاندیدا رأی بیاورد، اصل نظام از بین میرود و ما وظیفه داریم به نفع رقیب وارد عمل شویم. متأسفانه سالیان سال است که جهتگیریها و تحرکات بسیار مستقیم و صریحی در حمایت از فلانکاندیدا در حوزه دیده میشود و حتی به طور مثال در جهت تخریب فلان کاندیدا برنامهریزی میکنند. در صوتی که در نظر ندارند که آن فرد زمانی خودش رئیس یک ارگان بزرگ دولتی بوده و مسؤولیتهایی داشته است و تخریب او، همه آن ارگانها و بلکه پایههای نظام اسلامی را زیر سؤال میبرد و طوری ترسیم میشود که گویا که نظام ما ۴۰ سال در دست عدهای خائن بوده است. این چه تصویری است که ما درست میکنیم؟! اگر این فرد تا این مقدار خائن است، چرا شورای نگهبان او را تأیید کرده است؟ بنابراین همهچیز به صورت غیرمستقیم زیر سؤال میرود و این دغدغهی ما میشود نقض غرض؛ یعنی نگران اصل نظام هستیم؛ اما با تخریب چهرههای مؤثر نظام، سابقه و وجاهت نظام را خراب میکنیم.
در هرحال افرادی که بسیار از ما دغدغهمندتر هستند و در مورد کاندیداها نسبت به ما اطلاعات بیشتری دارند، این افراد را تأیید صلاحیت کردهاند؛ بنابراین نباید فکر کنیم که اگرفلان کاندیدا رأی بیاورد، اصل نظام از بین میرود و ما وظیفه داریم به نفع رقیب وارد عمل شویم.
ما طوری در مورد کاندیداهایی که ارکان مهم نظام سالیان بسیار در دست آنها بوده است صحبت میکنیم که مردم میگویند پس تا به حال جمهوری اسلامی را عدهای خائن اداره میکردند و از کجا معلوم که ۲۰ سال بعد معلوم نشود که اکنون هم کشور در دست عدهای خائن است؟!
همانطور که اشاره کردم به نظر من آن بیطرفی و جانب مردم را گرفتن، اصلیترین مسأله است. حتی اگر واقعاً انتقاد صحیحی مطرح شد، بگوییم که این مربوط به این دولت و یا آن دولت نیست؛ بلکه تا کنون جمهوری اسلامی نتوانسته است این هدف را محقق کند. اتفاقاً پذیرفتن یک نقد منصفانه، تقویت نظام است و بسیار بهتر از این است که شما متعصبّانه همه مشکلات را انکار کرده و مدام موفقیتها را به نمایش بگذارید؛ خطر چنین رویکردی بیشتر است؛ در این صورت مردم میگویند که معلوم است که همهی این تأییدات هم اشتباه است. بنابراین اگر چند نقد منصفانه را هم بپذیریم، تأییداتمان هم جای خود را پیدا میکند.
اگر روحانیت بخواهد جایگاه خود را حفظ کند، شاید بهتر باشد که به صراحت در ردّ یک کاندیدا وارد نشود. با وجود این که به نظر بنده حوزه مناسب است که صریحاً از یک نفر حمایت نکند؛ ولی حتی اگر حوزه در حمایت فردی خاص هم وارد شود، آنقدر مخرّب نیست که بخواهد در جهت تخریب یکی از کاندیداها حرکت کند.
متأسفانه بیش از آنکه صحبت اثباتی داشته باشیم، به دنبال تخریب فرد مقابل هستیم؛ یعنی حتی حمایت ما از نفر الف با این توجیه است که میخواهیم آقای ب رأی نیاورد؛ یعنی دفاع جانانهای از نفر الف نداریم؛ ولی از ترس انتخاب شدن نفر ب، از آقای الفف حمایت میکنیم.
متأسفانه بیش از آنکه صحبت اثباتی داشته باشیم، به دنبال تخریب فرد مقابل هستیم؛ یعنی حتی حمایت ما از نفر الف با این توجیه است که میخواهیم آقای ب رأی نیاورد؛ یعنی دفاع جانانهای از نفر الف نداریم؛ ولی از ترس انتخاب شدن نفر ب، از آقای الف حمایت میکنیم. قطعاً این کار خطا و خلاف اخلاق است و حضرت آقا هم مدام توصیه میکنند که این با اخلاق اسلامی ما نمیسازد. گذشته از اخلاق اسلامی، حتی در سطح جهانی نیز این مسأله منفور است.
مراجع بزرگوار تقلید ما قرنهاست هنگامی که فتوا میدهند میگویند ما حکم کلی را میدهیم و تشخیص موضوع با مقلّدین است؛ ممکن است من به عنوان مرجع تقلید تشخیص حکم دادم و مثلاً گفتم ماهی بدون پولک حرام است؛ اما در جایی که بحث موضوعی شد و یک ماهی را بدون پولک دانستم، دیگر بهعنوان یک مرجع تقلید تشخیص ندادهام؛ بلکه در این تشخیص موضوع من هم مانند دیگر مردم عادی هستم. این یک اصل کلّی و جاافتاده است؛ اما نگاه مردم شاید در مسائل مختلف هنوز به این شکل در نیامده است. ما وظیفه داریم مقداری توقعات مردم را جابهجا کنیم و این مهم را برای مردم جا بیاندازیم که ما عهدهدار تبیین خطوط کلّی هستیم؛ اگر هم وارد تطبیق شدیم، مانند یکی از شما خواهیم بود و ممکن است اشتباه هم داشته باشیم.
ما باید بتوانیم این دو مقام را به خوبی جا بیندازیم؛ اول اینکه روحانیت یک وظیفهای جهت تذکرات مهم، نقاط کلیدی و محوری، پرهیز از حواشی، نشاندادن اصل و فرع، روشهای فریبکاری، سواد رسانهای مردم را بالا بردن و مسائلی از این دست دارد که این خدمت بسیار بزرگتری از معرفی مصداق است. اما در درجه بعد باید بگوییم که اگر من هم معرفی مصداق کردم، تشخیص شخصیام بوده است و من هم ممکن است اشتباه کنم.
البته این نقطه ایدهآل است؛ ولی اگر زمانی که هنوز به این نقطه نرسیده باشیم، بهصورت مصداقی وارد این مباحث شویم، تبعات منفی دارد؛ مثلاً وقتی جلوی ستاد تبلیغاتی یک فرد تجمع میکنند و میگویند «ما سرباز ولایت، حامی فلان فرد هستیم»، میخواهند بگویند که این کاندیدای خاص مدنظر حضرت آقاست. آنقدر هم این شعار را تکرار میکنند که همه میگویند فلان فرد به آقا منسوب است. اما اگر در آینده آن فرد رأی نیاورد چه اتفاقی میافتد؟ گویا رأینیاوردن آن فرد، طوری «نه» به ولایت فقیه تلقی میشود. در حالی که خود حضرت آقا بسیار هوشمندانه هیچگاه این کار را انجام ندادهاند. با اینکه احتمال بسیار قوی دارد که اگر ایشان به طور مستقیم از فردی حمایت کنند، آن فرد رأی بیاورد. بنابراین ما در بین خودمان که جامعهی مؤمنین است، یک مؤمن را مؤمن و یک مؤمن را کافر ترسیم میکنیم.
در سال ۸۷ یا ۸۸ به سفارش وزارت کشور، دفتر تبلیغات متولی تدوین منشور اخلاقی انتخابات شد. بودجه سنگینی هم برای آن صرف شد. گروههای تخصصی، اخلاقپژوه و فلسفهی سیاسی تشکیل شد و مسؤولین وزارت کشور ماهها روی آن کار کردند. هزاران صفحه مستندات تهیه شد و در انتها یک منشور کوچک انتشار دادند. این منشور یک کتابچه قطع پالتویی حدود ۵۰ صفحهای است؛ اما اکنون چه کسی در مورد آن صحبت میکند؟!
پیروزی انقلاب اسلامی این زمینه را به وجود آورد که روحانیت آن چیزی را که بالای منبرها میگفتند عملاً به مردم نشان دهد. دید مردم به همین صورت است که ما آنچه که میگوییم را عمل میکنیم و آنچه که در عمل اتفاق میافتد را به پای دین مینویسند.
باید از این آقایان درخواست کرد که اجازه ندهند پولی که از بیتالمال صرف این کار شده است، تلف شود. از این چند نسخه چاپ کنید، به مردم بدهید و اجازه دهید مفادی که برایتان مهم است را مردم ببینند و آگاه شوند. واقعیت این است که ما هزاران کار علمی خوب را به نتیجه رساندهایم؛ اما نزدیک انتخابات باز هم همه آنها را فراموش میکنیم و کار خود را انجام میدهیم. هرکس با هر راهی که میداند به سراغ فضاحت و رسواگری و… میرود. عرض من این است که اگر روحانیت بهطور کلی اخلاقورزی را جا بیندازد، به مصلحتی بسیار بزرگتر از اینکه برای یک فرد خاص صالح رأی جمع کند دست یافته است. اکنون اخلاقیات در حال آسیب دیدن است؛ لذا اگر کاندیدایی که رأی میآورد، با بیاخلاقی رأی بیاورد، این بیاخلاقی ادامه پیدا خواهد کرد.
خود شما در تدوین آن منشور حضور داشتید؟
مستقیم خیر؛ اما اساتید ما که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی هستند با آن قضیه درگیر بودند.
نقد خاصی به آن منشور دارید؟
آن منشور قطعاً باید بهروزرسانی شود. بهطور کلی ماهیت منشور این است که هر دو سه سال یک بار باید بهروزرسانی شود؛ چون مسائل جدیدی مطرح میشود. اما ساختار کلی آن قابل دفاع است. البته فکر میکنم که گویا در جاهایی خودسانسوریهایی اتفاق افتاده است؛ گویا در جاهایی نتوانستهاند صراحت کافی داشته باشند و ملاحظاتی در آن در نظر گرفته شده است؛ مثلاً اینکه قوای نظامی، شورای نگهبان و… چه کار کنند یا نکنند؛ اینکه بازبینی آرا و حق اعتراض چگونه باشد؛ اینکه اگر یک کاندیدایی به خود شورای نگهبان اعتراض دارد، باید به چه کسی مراجعه کند. البته ممکن است در این خودسانسوری حق هم داشته باشند؛ چون ممکن است برخی از تعابیر در معرض سوءاستفاده، کجفهمی و دستاویز دشمنان قرار بگیرند؛ اما اصل این سند به عنوان یک نقطه شروع بسیار مهم است و خوب است که ترویج شود و در همین چند روز باقیمانده آن را به مردم معرفی کنند. حتی یکی از همین کاندیداها این را در دست بگیرد و بگوید چنین منشوری هم وجود دارد.
ما با دو سطح از روحانیون مواجه هستیم؛ یکی دسته بزرگان حوزه مانند مراجع تقلید، جامعهی مدرسین و استادهای ارشد هستند و یکی هم طلاب. این رویکرد شما برای هر دو سطح مطرح است؟
البته تفاوتهایی دارد؛ ولی باید توجه شما به این باشد که وقتی مردم اختلاف نظر ما روحانیون را میبینند، اینطور میگویند که اینها بین خودشان نیز درگیری دارند. اصلاً مهم نیست که بعدها فردی که رأی میآورد مورد حمایت کدامیک از آقایان بوده است. اینکه ما اختلاف داریم و مردم میگویند که اینها هنوز تکلیف خودشان معلوم نیست، از رأی آوردن آن فرد بدتر است. البته اگر کل حوزه به یک نفر میرسید، باز هم آسیب کمتری داشت.
من هنوز هم بر سر حرف خود هستم که حوزه باید در این مقطع بیطرف باشد و تنها بصیرتافزایی کند و شیوههای عوامفریبی و سواد رسانهای را معرفی نماید؛ اما در هرحال اگر هم روزی خواستند از کاندیدایی حمایت کنند، اگر آن اتحاد حاصل نشود و هر بخش حوزه از یک نفر حمایت کند، این کار را انجام ندهند بهتر است.
برای مردم هنوز این مسأله جا نیفتاده است که هر فردی ملاکهای خاص خودش را دارد. حتی مردم هنوز اختلاف بین مراجع در مسأله رؤیت هلال و اول ماه را بر نمیتابند و به این واسطه دینشان زیر سؤال میرود؛ وقتی یکی روزه میخورد و یکی روزه میگیرد، مردم میگویند دین از بین رفت. مردم حتی تا این حد تحمل اختلاف آرا را ندارند.
البته این که مردم را به این نقطه ایدهآل برسانیم که این اختلافات را درک کنند بسیار مهم است؛ اما از آنجا که هنوز به آن نقطه نرسیدهایم، این اختلاف نظرها آثار بدتری دارد و بهتر است که به این آثار تن ندهیم. گذشته از آنکه تجربه نشان داده است که گویا نشانههایی وجود دارد که مردم چندان اقبالی نسبت به کسانی که از مراکز رسمی منتسب به حوزه حمایت میشوند، نشان نمیدهند و این ضربهی بدتری است به این بدنه.
باید قبول کنیم که حوزه مقداری از وجاهتش را به همین صورت از دست داده است. خود من یک حوزوی هستم و این حرف برایم سنگین است؛ اما یک واقعیت است. شاید در شهرستانها و جاهای دورافتاده اینطور نباشد؛ اما مردم در تهران تا چه مقدار حرف ما را گوش میدهند؟ نباید بگوییم در کل کشور اینطور نیست؛ چون ضریب تأثیر پایتخت بسیار بالاست.
بیطرفی روحانیون چه تأثیری در دینداری افراد دارد؟
اگر بخواهیم مقداری صادق باشیم، سالیان سال است که حوزه از معیشت مردم غفلت کرده است. ما مدام دغدغه و پروای نماز، روزه و خمس و زکات مردم را داشتهایم؛ اما نسبت به زندگی عادی آنان بیتفاوت بودهایم. باید توجه داشته باشیم که عدالت توزیعی (distributive justice) چه مقدار برقرار شده؟ آموزش مردم چه مقدار تأمین میشود؟ مسائل بهداشتی و درمانی در چه حدی است؟ آیا عدالت درمانی برقرار است؟ معلمها تا چه مقدار به مراکز آموزشی دوردست میروند؟ روزی مردم چطور تأمین میشود و رفاه زندگیشان چگونه است؟ متأسفانه حوزه خیلی پروای این موضوعات را نداشته است. در حالی که زمانی حوزه امید مردم جهت پیگیری مطالبات معیشتشان بوده است؛ کارگرهایی که مورد ظلم کارفرمایشان قرار میگرفتند، سراغ مراجع تقلید میآمدند و از طرف ایشان یک طومار یا اعتراضی میبردند که مسأله حل میشد. اکنون سالیان سال است که این ارتباط قطع شده است؛ گویا مردم امید چندانی به حوزه ندارند و کسی در این گونه مسائل به دنبال این نیست که مشکل را به مراجع تقلید ارجاع دهد؛ انگار برای مردم جا افتاده است که اینها به آخرت ما کار دارند و جهت مطالبات دنیوی باید به دولت و قوهی قضائیه مراجعه کنیم، اعتصاب کنیم یا شبکههای اجتماعی راه بیندازیم.
اگر واقعاً انتقاد صحیحی مطرح شد، بگوییم که این مربوط به این دولت و یا آن دولت نیست؛ بلکه تا کنون جمهوری اسلامی نتوانسته است این هدف را محقق کند. اتفاقاً پذیرفتن یک نقد منصفانه، تقویت نظام است و بسیار بهتر از این است که شما متعصبّانه همه مشکلات را انکار کرده و مدام موفقیتها را به نمایش بگذارید.
اگر حوزویان با بیطرفی پروای معیشت مردم را در انتخابات داشته باشند و به جد پیگیر آن شوند و مشکلات مردم را با بیطرفی مطرح کنند، قطعاً مردم دیندارتر میشوند. اینکه مردم ببینند که حوزه هم ندایی به نفع مردم سر میدهد و از بیعدالتیها مینالد ـ نه اینکه توجیهکننده بیعدالتیها باشد ـ دینداریشان بیشتر میشود. اینها تضعیف نظام جمهوری اسلامی نیست؛ اتفاقاً تقویت است؛ در این صورت است که مردم میدانند سیستمی قوی مانند حوزه در این مملکت هست که کاملاً مراقب حقوق آنان است؛ اما اگر مردم بدانند بودجه حوزهای که به آن امیدوار بودند، از دولت تأمین میشود و در نتیجه دیگر با حوزه مستقلی روبهرو نیستند، به تدریج اعتمادشان هم از بین رفته و دینداری مردم نیز تضعیف میشود.
بعضی از مسائل به صورت عینی در این روزها اتفاق میافتد؛ مثلاً آقایی یک حرفی را زده است و فرد دیگری میگوید چنین حرفی را زدهای؛ در صورتیکه فقط بخشی از حرف او را نقل میکند؛ وظیفهی روحانیت در چنین مواردی چیست؟
اول که این کار اشتباهی است که آقایان انجام میدهند؛ چون معمولاً حرفی که نسبت میدهند را از زمینههایش در کلام پاک میکنند و جالب این است که بخش زیادی از فریبها از نقل ناقص واقعیت ناشی میشود و نه از خلاف واقعگویی. دوست ندارم وارد مصادیق شوم و از کسی جانبداری کنم؛ اما اینکه بخواهیم بگوییم که شما این وعده را دادید، آن فرد نیز توضیح میدهد که من نگفتم این کار را انجام میدهم؛ گفتم که اگر این شرایط فراهم شود ما میتوانیم این کار را انجام دهیم. آنگاه معلوم میشود که من کلام ایشان را منقطع کردهام و جزای جمله شرطیه را بدون شرط مطرح کردهام که نوعی فریب است. البته در اینجا دروغ اتفاق نیفتاده است؛ ولی فریب واقع شده است. فریب چیزی اعمّ از دروغ است؛ بعداً نمیتوانید بگویید دروغ گفته؛ چون نشان میدهد که درست است؛ اما همچنان فریب است و خود اینها عوامفریبی است. البته تبیین این مسائل ظریف شاید سخت باشد که روحانیت باید همین مسائل را برای مردم بگوید و آنان را روشن و این پارامترها را معرفی کند؛ نه اینکه وارد بحث شخصی شود و بگوید این صحبت این فرد اینگونه بوده یا آنگونه نبوده است. مردم در اینجا به ملاک ـ و نه مصداق ـ نیاز دارند.
در پایان اگر نکتهای هست بفرمایید.
واقعیت این است که متأسفانه فرهنگ مملکت ما به این شکل در آمده است و ما هم مدام در حال دامن زدن به آن هستیم. در مقاطعی تب یک مسألهای ایجاد میشود و موضوعی در مقطعی داغ میشود و همان زمان تعیینکننده این است که مردم به چه کسی رأی خواهند داد.
در برخی از کشورها که در فعالیتهای سیاسی، سوگیریها و… ثبات هست، از چند ماه قبل از انتخابات میتوانید تخمین بزنید که چه کسی رأی میآورد؛ اما در مملکت ما، کسانی که به آمار دسترسی دارند میگویند که تا شب انتخابات وضعیت مشخص نیست. این موضوع بسیار بدی است؛ یعنی اصلاً مهم نیست که چه کسی ۴ سال خدمت یا خیانت کرده است؛ بلکه مهم این است که در این یک هفتهی آخر چطور توانسته است رأی مردم را جمع کند؛ لذا معمولاً آقایان برگ برندهشان را برای لحظهی آخر روی میز میزنند.
این مسائل نیاز به تأمل و همفکری بیشتری دارد؛ اما شاید ریشه در آن دارد که اساساً در کشور ما تحزّب سالم وجود ندارد؛ به این معنی که ما در کل سال جریانات سیاسی و افراد را بشناسیم و پیگیر مطالبات باشیم. البته منظورم از تحزّب، تحزّبی نیست که به تعبیر حضرت آقا در ایران بیمار متولد شد؛ باید بهگونهای باشد که اگر من به حزبی اعتماد داشته باشم، آن حزب هم سالم باشد و بدانم که اصول مشخصی را گفته است و پای آن میایستد؛ نه اینکه صرفاً شعار باشد. به طور مثال این حزب ده اصل دارد و همیشه با آنها موضعگیری میکند. در عین حال تیم کارشناسی دارد و مسائل را پیگیر است. آنجاست که مردم به لیست رأی میدهند. اکنون مردم در ایران نوعاً به لیست رأی نمیدهند. البته در این موضوع نباید تنها به تهران توجه کرد. اگر این جریان به صورت سالمی پیگیری شود، احزاب کار رصد دائمی افراد و جریانات را انجام میدهند و مردم در حال زندگی عادی خود میدانند که این حزب دقیقاً همان اصولی که آنها میخواهند را پیگیری میکند؛ لذا اگر فردی را معرفی کند تقریباً اعتماد میکنند که ۹۰ درصد همان شخصی است که به دنبالش هستند. بنابراین اگر به سمت احزاب سالم و خالی از جریانهای پشت پرده برویم، شاید با انتخابهای بهتری روبهرو باشیم. البته اصول این احزاب نیز باید روشن و خالی از دروغ باشد. در حقیقت باید برای احزاب این اندازه احساس امنیت به وجود بیاید که اصولشان را به صراحت بیان کنند؛ مثلاً اگر اکنون حزبی بیاید و رسماً بگوید که ما به اسلام اعتقاد نداریم، بعید است اجازه فعالیت آزاد داشته باشد. یکی از انتقادهای استاد مطهری نسبت به مارکسیستها این بود که میگفت شما که به قرآن اعتقاد ندارید، چرا از قرآن استفاده میکنید؟! مستقیم بگویید مارکسیست هستیم؛ خود را تحت پوشش قرآن قرار ندهید.
در مملکت ما، کسانی که به آمار دسترسی دارند میگویند که تا شب انتخابات وضعیت مشخص نیست. این موضوع بسیار بدی است؛ یعنی اصلاً مهم نیست که چه کسی ۴ سال خدمت یا خیانت کرده است؛ بلکه مهم این است که در این یک هفتهی آخر چطور توانسته است رأی مردم راا جمع کند
نکتهی دوم مسألهای است که خود حضرت آقا ظاهراً در سفر به کردستان فرمودند و اخیراً نیز یکی از مراجع تقلید به این موضوع اشارهای داشتند. وضعیت انتخابات ریاست جمهوری در کشور ما واقعاً قابل تأمل است. فردی که جامعهشناسی خوانده، جریانات را میشناسد و… یک حق رأی دارد، من طلبهای که تمام مدت مکاسب میخوانم یک حق رأی دارم و آن فردی که زحمت میکشد، رفتگر است و به نظافت شهر میرسد و اصلاً فرصت نمیکند روزنامه بخواند یا اخبار گوش کند نیز یک حق رأی دارد. آیا این روند منطقی است؟! البته این درست است که حق رأی برای هر فرد یکی است؛ اما آیا امکان آن نبود که آن را قدری بهینهتر کرد؟ مثلاً رئیس جمهور توسط پارلمان یا مجلسی که در هرحال یک لایه نخبهتر هستند انتخاب شود. البته در خود مجلس نیز اگر بخواهیم دقیق شویم، میزان آرای نمایندگان متفاوت است و مثلاً نماینده فلان شهرستان با صد هزار رأی، در مجلس حاضر است و یک حق رأی دارد؛ ولی فردی که در تهران بیش از یک میلیون رأی آورده است اصلاً به مجلس راه نیافته است!
شاید یکی از راهکارهای عبور از این وضعیت این باشد که رئیس جمهور توسط رأی مستقیم مردم انتخاب نشود. بر وضعیت فعلی عقلانیت حاکم نیست. مردم گذشته از آنکه دقیقه آخر تصمیمشان را برای رأی نهایی میکنند، بهصورت هیجانی هم تصمیم میگیرند. برای همین مهم نیست که این فرد ۲۰ یا ۳۰ سال مشغول خدمت به این نظام بوده است یا خیر؛ مهم آن است که آیا این فرد در مناظره توانست برای یک لحظه آن فرد را عصبانی کند و آن فرد در همان لحظه حرفی را اشتباهاً گفت یا نه؟ منظور من به هیچ وجه بیان مصادیق نیست؛ بلکه منظورم جریان کلی است.
توده مردم هیجانی رأی میدهند؛ اما عدهای از افراد که از یک سکون روحی برخوردار باشند، آن ضربهها و تکانهای لحظهای را به اندازهی خودش در محاسبات لحاظ میکنند و برای همین، شاید تا حدی انتخابها یا قضاوتهایشان عاقلانهتر و یا به صلاحتر باشد.
علیرضا
مصاحبه قابل استفاده ای بود
در عین حال به نظر می رسد که حداقل یک دهه برای رسیدن به این فضا فاصله و وقت نیاز است….. متاسفانه این روزها در فضای مناظره همگی به دنبال این هستیم که فلان کاندیدا الان چه تیکه ای به فلانی می اندازد و او را خراب می کند. حتی نخبگان ما هم دنبال این معنی هستند و صراحتا می گویند که قالب مناظره یک فضای fun و سرگرمی است و این مسائل را می طلبد .
این که پس از ۴۰ سال عمر جمهوری اسلامی مناظرات ما شبیه مناظرات استکبار جهانی و مدل ترامپ- هیلاری شده جای تامل است و اینکه همه هم راضی و برایشان جذاب است فاجعه بار تر.
لذا به نظر می رسد فضای فرهنگی و سیاسی کشور ما فرسنگ ها با فضایی که مصاحبه شونده ترسیم کرده فاصله دارد.
در عین حال به امید روزی که عقلانیت بر پندار و رفتار ما ایرانیان بیش از پیش حاکم شود….
پروفسور بالتازار
مقاله متفاوتی بود ولی این Perspective اش یک طرفه بود. کاش دو طرفه Perspective taking می شد تا که مقاله در آخر نتیجه گیری علمی کند نه اینکه با اظهار نظری تمام شود. در نقطه مقابل وقتی مردم تحصیل کرده دانشگاه های داخل و خارج خود را در جای روحانیون محترم قرار می دهند و فضای فکری این علما را اندازه می گیرند با این پرسش روبرو می شوند: «نقش من و برداشت های دینی من در این ۶۰ سال گذشته چه اثراتی بر جامعه داشته است مخصوصا در مقایسه با ممالکی که من و افکار امثال من در آنها ادعاهای اینچنینی آنچنانی ندارند؟» سپس با اندازه گیری حقیقی پیشرفت معیشتی و غیر معیشتی به این دو Perspective پاسخ علمی داده می شد.