در این نشست نویسنده کتاب درباره کلیت کتاب و اینکه چرا آخوند خراسانی خود را درگیر انقلاب مشروطه کرد، صحبت کردند و دکتر رحمانیان و دکتر فدایی نیز درباره کتاب و موضوع آن دیدگاه خود را بیان فرمودند.
دکتر محمد فرزانه، اصالتاً اصفهانی اما متولد ۱۳۴۶ اهواز است. در سال ۱۳۶۱ با ورود به هلال احمر و بسیج و فعالیت در جنگ تحمیلی فعالت خود را آغاز کرد. سال ۱۳۶۳ برای ادامه تحصیل به سوئیس رفت و در رشته پرستاری و مدیریت پزشکی به تحصیل پرداخت. حدود ۸ سال در بیمارستان مشغول کار بود و بهخاطر فشار کار و محیط بیمارستان، سفرهای خود در اروپا را آغاز کرد. در این سفرها اوقات فراغت مناسبی برای کتاب خواندن داشت و از آنجایی که به عنوان مهاجر در اروپا ساکن بود، به مطالعه کتابهای تاریخی پرداخت. در سال ۲۰۰۰ دوباره به تحصیلات ادامه داد و موضوع پایاننامه فوق لیسانس او درباره منشأ صهیونیسم و سیاست انگلیس در سال ۱۸۳۹ بود و برای دکترا نیز همین موضوع را میخواست دنبال کند؛ اما دانشگاهیها به او گفتند که رشته تاریخ مطالعات ایرانشناسی را دنبال کند. آشنایی دکتر فرزانه با شخصیت «آخوند خراسانی» به کتاب آقای کسروی مربوط میشود و نکته جالب کلاسهای مشروطه برای ایشان این بود که اسم آخوند خراسانی بهعنوان یک شخص مهم در موفقیت انقلاب مشروطه و تأسیس مجلس و بازنگری مجلس بعد از بمبارانکردن مجلس بود. در این کتابها هیچکدام از اساتید توضیح نداده بودند که چرا و چگونه آخوند خراسانی این کار را انجام داده بود. پاسخ همین سؤال رساله دکترای وی شد. برای دکتر فرزانه این سؤال مطرح بود که چرا آخوند خراسانی از سیستمی که مذهبی نبود طرفداری کرد؟ نکته دوم این بود که هیچکس باور نمیکرد که یک روحانی در سطح آخوندخراسانی بخواهد خودش را گرفتار این چالش کند. بعد از پایان تحقیقات به این نتیجه رسید که کلاً جهان علم در غرب مخصوصاً ـ و تا حدودی در ایران هم ـ اینطوری است که نگاه خیلی منفی نسبت به مذهب و کسانی که مذهب را ترویج میدهند، دارد. برای او این مسأله خیلی مهم بود که دموکراسی باشد و هرکس آزادی بیان نظر و عقیده خود را داشته باشد؛ زیرا در آمریکا نیز چنین چیزی وجود نداشت. منفینگری نسبت به کل کلمه اسلام یا مذهب یا روحانیت بهطور کلی وی را تشویق کرد تا بهدنبال این موضوع برود.
مسأله دیگر این بود که در تاریخنگاری ایران مخصوصاً تاریخ مدرن یا معاصر از منابع روحانی یا فقهی اصلاً استفاده نمیشود و نظرهای فقهی را ممکن است بدانیم؛ ولی بر روی چگونگی کارایی این نظرهای فقهی هیچوقت بحث نشده است. او سعی کرده تا به این مسأله که چرا یک فقیه از نظر فقهی از موضوعی طرفداری میکند، پاسخ دهد. به گفته دکتر فرزانه این مسأله برمیگردد به اسلامهراسی و ترس از اینکه نقطه مثبتی را بتوانیم درباره روحانیت پیدا کنیم؛ یا بهطور کلی یک نقطه مثبت راجع به اسلام یا درباره فقه پویا ـ که در آمریکا مشابهش را خیلی داریم ـ بتوانیم پیداکنیم. در بطن انقلاب آمریکا و نوشتن قانون اساسی و همهجای قانون اساسی آمریکا، این مسأله خیلی واضح و حاضر است؛ ولی برای اینکه اسم اسلام بر این مسأله بود، خیلی منفی میشد.
دکتر فرزانه میگوید ممکن است که آخوند در سال ۱۹۱۱ فوت کرده باشد، ولی آخوند از خیلی جهات هنوز زنده است؛ مثل تدریس کتاب کفایةالاصول ایشان که هنوز هم در حوزههای شیعهی دوازدهامامی بسیار مهم است و تدریس میشود. از آنجا که کفایه در قرن ۱۹ به وسیله یک غیرعرب به زبان عربی نوشته شده بود، مطالعهاش برای من سخت بود و به پیشنهاد دوستان مقدمه و خاتمه کتاب را خواندم و توانستم با مفهوم «اجتهاد» از منظر آخوند آشنا شوم و نقش اجتهاد را از نظر علمی ـ مذهبی یا از نظر فقهی آشنا شوم و استادهای راهنما را توجیه کنم؛ زیرا در دانشگاههای آمریکا فقه شیعه خیلی کم تدریس میشود و اصلاً اطلاعاتی در دانشگاهها نیست.
سخن اصلی وی در کتاب خود این است که قبولکردن این موضوع که بدون آخوند خراسانی انقلاب مشروطه میتوانست موفق شود و مجلس میتوانست درهایش را باز نگه دارد، نزدیک به غیرممکن است.
اگر آخوند خراسانی نبود، خیلی سخت میشد گفت که عاقبت مجلس در ایران چه میشد. انقلاب مشروطه به کل از خیلی جهات سکولار بود و مشروطیت ایرانی نبود؛ از فرنگ آورده شده بود؛ از طرف کسانی که فرنگیمآب نبودند ولی با سیاست فرنگی بیشتر آشنا بودند و به قول معروف بیشتر میدانستند که ممکن است این سیستم فرنگی، درد بیعدالتی در ایران را دوا کند.
در تاریخنگاری ایران مخصوصاً تاریخ مدرن یا معاصر ازز منابع روحانی یا فقهی اصلاً استفاده نمیشود و نظرهای فقهی را ممکن است بدانیم؛ ولی بر روی چگونگی کارایی این نظرهای فقهی هیچوقت بحث نشده است. به گفتهی دکتر فرزانه این مسأله برمیگردد به اسلامهراسی و ترس از اینکه نقطه مثبتی را بتوانیم درباره روحانیت پیدا کنیم. او سعی کرده تا به این مسأله پاسخ دهد که چرا یک فقیه از نظر فقهی از موضوعی طرفداری میکند.
خیلیها فکر میکردند که آخوند خودش مشروطه را نمیشناخته و نمیدانسته مشروطیت چیست و به دلایل اجتماعی ـ نه سیاسی ـ آورده شده بود؛ در صورتیکه چنین چیزی صحت ندارد؛ باید فتاوای آخوند و گزارشهایی که درباره وی هست را بخوانیم؛ همانطور که دکتر فرزانه در کتابخانه مجلس و نزد مرحوم حائری خوانده؛ نامهها، تلگرافها و… . از آخوند سؤال میشود درباره اینکه مشروطیت چیست و آخوند دقیقاً شرحی را میدهد که غربیها دارند. آخوند به واعظ اصفهانی که منبری معروفی بود میگوید به مردم بفهمانید و بگویید که مشروطیت یعنی اینکه حکومت کردنِ سلطنتی که در آن شاه هیچ نوع کنترل سیاسی نداشته باشد و مجلس بتواند تمام تصمیمات را بگیرد و تمام قوانین را وضع کند؛ یعنی اگر ما بخواهیم مشروطیت و عدالت را برگردانیم، این مجلس به درد آن میخورد؛ وگرنه ما هیچ کار دیگری نمیتوانیم بکنیم.
در این کتاب تأکید نویسنده بر این است که آخوند و عملیاتی که آخوند انجام داده برای موفقیت مشروطیت باید در چارچوب روحانیت و در چارچوب وظایف یک مجتهد با مقتضیات زمان باشد. اگر در غیر این صورت باشد به نتیجه منفی خواهیم رسید.
به عقیده دکتر فرزانه، آخوند شخصیت سیاسی سکولاری که خیلی غربی فکر میکند نیست؛ بلکه او فوقالعاده مسلمان است و همه زوایای فقهی و اجتماعی اسلام را در نظر میگیرد. آخوند هیچگاه با نظراتی که علیه دستورات قرآنی بود همرأی نبود و هیچوقت تمام کنترل را به دست پارلمان یا تمام کنترل را به دست روحانیت نداد و سعی میکرد توازن را نگه دارد. آخوند نیز مانند شیخ فضلﷲ این مسأله را تاحدودی قبول داشت؛ ولی با یک درجه بالاتر و اینکه مردم میتوانند شروع کنند به دانستن و تصمیمگرفتن برای خودشان و ما هم کمک میکنیم تا به بیراهه نروند.
آخوند خط قرمزهای خیلی واضحی داشت؛ مثلاً در روزنامه اختر شخصی از تبریز شکایت میکند که شما که تبلیغات مجلس را میکنید، صحبت از بیحجابی میکنند و خانمها را آزاد گذاشتند. آخوند وقتی صرف این موضوع نمیکند و میگوید اصلاً وارد این مقولات نشوید و این مسائل ممکن است اسلام را به خطر بیندازد و چیزی نیست که در مجلس بشود دربارهاش صحبت کرد. شما بروید بر سر همان قوانینی که عدالت را میتواند برگرداند.
مسأله دیگری که درباره آخوند مطرح است این است که اگر تاریخ قانون اساسی را در نظر بگیریم و تمام متممها را بخوانیم و قانون اساسی جمهوری اسلامی و متممهایش را هم بخوانیم، خواهیم دید که فرق چندانی با هم ندارند؛ زیرا قانون اساسی که در دوران مشروطه نوشته شده بود یک کپی از قانون اساسی بلژیک و روسیه و بلغارستان و تا حدی فرانسه است.
به عقیده افرادی مثل آقای حائری، آخوند فردی سیاسی نبود؛ ولی در هر صورت اسلام و سیاست تفکیکشدنی نیستند و اگر بخواهیم تاریخ ۵۰۰ ساله ایران را نگاه کنیم، این یک گولزدن علمی است که بگوییم اسلام و سیاست از هم جدا هستند.
آخوند خود را سیاستمدار نمیدانست؛ زیرا میگفت اینها چیزی نیست که من بخواهم وارد این بحثها شوم. او میگفت علما کار خود را انجام دهند و عقلا و دوستان سیاستمدار هم کار خود را؛ بحث رقابت نبوده است.
دکتر فرزانه در پایان صحبتهای خود گفت: هنوز هم میتوان کتابهای بسیاری درباره آخوند و مدرنکردن و پویاکردن اجتماعی و سیاست ایران نوشت و طبیعتاً این قطره ایست در یک دریای بزرگ.
دکتر داریوش رحمانیان که این نشست را برگزار کرده بود بعد از صحبتهای دکتر فرزانه درباره شخصیت آخوند و مشروطه به ایراد سخن پرداخت. دکتر رحمانیان به دلیل محدود بودن زمان، فرصت خواندن عمیق و دقیق کتاب را نداشته، اما مقدمه، فهرست و کتابنامه پایانی کتاب را خوانده بود. به گفته وی برای نخستین بار دکتر کدیور اولین کتاب مهم خود را در زمینه انقلاب مشروطه و تاریخ اندیشه سیاسی نوشته است. کتاب نظریههای دولت در فقه شیعه که تقریباً همه روایتهای مهم ولایت فقیه نزد بزرگان شیعه را مرور و دستهبندی میکند و بعد از آن کتاب حکومت الهی است که در حقیقت ادامه کتاب اولی هست و جلد دوم آن محسوب میشود. نکته خیلی مهمی که آقای دکتر فرزانه و آقای دکتر کدیور در مقدمه سیاستنامه خراسانی اشاره میکنند این است که در قیاس با شیخ فضلﷲ نوری، در تحقیقات مربوط به حوزه تاریخ اندیشه سیاسی، تقریباً این طیف در حاشیه هستند؛ حتی کسانی که منتقد شیخ فضلﷲ نوری و جریان مشروعهخواهی بودند، توجه خیلی کمتری به آخوند خراسانی و شیخ عبدﷲ مازندرانی و دیگران داشتند. البته در این میان یک استثنا داریم و آن هم مرحوم نائینی است. شهرت نائینی بهخاطر کتاب اوست؛ ما در تاریخ داریم کسانی را که شهرتشان بهخاطر کتابشان است.
نکته مهم این است که با توجه به جایگاهی که آخوند خراسانی در تاریخ انقلاب مشروطه داشت، بیتوجهی عجیب و غریبی به وی شده است. آخوند خراسانی در تاریخ علم اصول نقطه عطف بارزی بعد از میرزای قمی (صاحب قوانین) است. آخوند یک فقیه اصولی مسلم است که وارد حوزه سیاست مشروطه شده.
دکتررحمانیان به نکته مهمی در گفتار دکتر فرزانه اشاره کرد و آن این که دکتر فرزانه بر سرشت سکولار انقلاب مشروطه ایران تأکید دارد و به روشنی میگوید این انقلاب سکولار است و آخوند خراسانی نیز بر این واقعه صحه گذاشته و بین عقلا و علما یک دوگانگی ایجاد کرده و گفته کار سیاست را بسپارید به عقلا و علما هم جدا باشند.
به نظر رحمانیان این مسأله نباید ما را راجع به مشروطه فریب دهد؛ ما نباید درباره انقلاب مشروطه گرفتار کلانروایتها شویم و اگر دکتر فرزانه احتیاط نکند ممکن است به ورطه کلانروایتها بیفتد و تحقیقاتش مثل تحلیلهای آقای آجودانی و آدمیت بشود. محقق تاریخ باید خیلی با احتیاط راه برود و از اینکه به دام کلانروایتهایی که یک وجه قضیه را میبینند و بزرگ میکنود و از وجه دیگر غافل میمانند پرهیز کند.
به نظر دکتر رحمانیان انقلاب مشروطه ایران یک انقلاب در هم تنیده و در هم آمیخته از گفتارهای گوناگون است؛ نه تکگفتمانی. یکی از بزرگترین آفاتی که مشروطهشناسی ایرانی با آن برخورد کرده این است که گرفتار کلانروایتهای یکسویهنگر و غلوآمیز شده است و این ناشی از چند مسأله است؛ یکی این که دانش در ایران از بیماری عوامزدگی رنج میبرد؛ ظاهراً هر کسی فکر میکند میتواند انقلاب مشروطه را بخواند و بنویسد؛ ولی در واقع چنین نیست؛ تاریخ هزاران برابر پیچیده تر از علوم پزشکی است؛ اما در ایران تخصص تاریخی لحاظ نمیشود.
تا قبل از انقلاب مشروطه فقهای ما باب ویژهای را برای حقوق مدنی و سیاسی باز نکردند؛ یعنی مسألهای بهنام حقوق سیاسی و مدنی در فقه شیعه مستقلاً باز نشده بود. انقلاب مشروطه است که باعث تحول شد و امر سیاسی و حقوق مدنی را در فقه سیاسی شیعه برای نخستین بار مستقل میکند. این خود یک انقلاب در فکر سیاسی شیعه بود. آخوند خراسانی، نائینی و شیخ فضل ﷲ نمایندگان این دگرگونیاند.
به نظر رحمانیان انقلاب مشروطه ایران ـ بر خلاف چیزی که آجودانی و بعضی دیگر معتقدند ـ گفتمانش نه کاملاً اسلامی است و نه کاملاً غربی و سکولار؛ انقلاب مشروطه چیزی درهم تنیده و مخلوط است. ما دو دوره تحول جدی در تاریخ اندیشه سیاسی داریم؛ یکی پیش از انقلاب مشروطه که از بحران جنگهای ایران و روسیه شروع میشود (که البته از نظر رحمانیان تاریخ تجدد فکری ایرانیان را باید از انقراض صفویه حساب کرد)؛ بحرانی که در آن زمان اتفاق افتاد و ایرانیان را تکان داد. دومین بحران هم جنگهای ایران و روسیه و میرزاصالح شیرازی و عبداللطیف شوشتری و… است.
بنابراین انقلاب مشروطه از یک جهت به لحاظ فکری ثمره این زمینهسازیها و تدارکات نظریست؛ ولی از جهت دیگر نیز خودش ثمرههای دیگری خواهد داشت؛ زیرا خود انقلاب مشروطه باعث یک تحول و دگرگونی مهم در تفکر سیاسی ایرانیان بهویژه در حوزه تفکر شیعی میشود.
تا قبل از انقلاب مشروطه فقهای ما باب ویژهای را برای حقوق مدنی و سیاسی باز نکردند؛ یعنی مسألهای بهنام حقوق سیاسی و مدنی در فقه شیعه مستقلاً باز نشده بود. انقلاب مشروطه است که باعث تحول شد و امر سیاسی و حقوق مدنی را در فقه سیاسی شیعه برای نخستین بار مستقل میکند. این خود یک انقلاب در فکر سیاسی شیعه بود. آخوند خراسانی، نائینی و شیخ فضل ﷲ نمایندگان این دگرگونیاند.
به عقیده رحمانیان اگر اسیر سوپربازیهای تکنگارانه در تاریخ شویم نمیتوانیم خیلی جلو برویم. وی در نقد کتاب گفت: اگر کمی به تحلیلهای زمینهمند توجه میشد، این کتاب صورت و سیرت دیگری داشت. البته داوری بنده به دلیل رندومیخواندن کتاب نابهجاست.
دکتر فدایی با اشاره به فقه پویای مورد اشاره دکتر فرزانه گفت که خیلی مهم بود که کسانی مثل آخوند در دوره مشروطه بستری ایجاد کردند که دربارهی مفاهیم جدید صحبت میشود. به نظر من نظریهی سیاسی آخوند در ادامه مکتب شیخ انصاری هست و نظریات مختلفی راجع به سیاست در دوره غیبت شکل میگیرد که بخشی از آن نظریه سلطنت مأذون هست؛ یعنی سلطان اذن میگیرد از جانب نمایندگان شریعت که بتواند سلطنت کند.
بخشی از نظریات هم نظریات تعطیل هستند؛ که شیعیان اثنیعشری اعتقاد داشتند که در زمان غیبت معصوم نمیشود به سیاست پرداخت؛ بنابراین با برخی از فقها مواجه هستیم که به سمت نظریات تعطیل می روند.
طیفی از نظریات ولایت سیاسی نیز هستند مانند نظریات امام خمینی و صاحب جواهر که طبیعی هست که به سمت ولایت سیاسی فقها میروند.
طیف دیگر در همین طیف، مکتب شیخ انصاری است که مشروطه یکی از جدیترین آنهاست.
به هر حال دوتا گرایش اصلی است؛ یکی ولایت سیاسی فقها و دیگری مشروطه.
نظریه سیاسی آخوند خراسانی نظریهایست دووجهی که از یک طرف سیاست فقها در عصر غیبت را خیلی شرعی نمیداند؛ اما فقها در عین حال سیاسی هستند.
به نظر دکتر فدایی در نگاه فقهای کلاسیک شیعه یک باور مشترک وجود دارد و آن این که حکومت غیرمعصوم در عصر غیبت حکومت جائرانه است و این نگاه، نگاه شیخ انصاری و میرزای شیرازیست. بنابراین آخوند نیز نظریه سیاسیش خیلی شبیه اساتیدش هست و فتوایی هم که در حمایت از مشروطه صادر میکند بهلحاظ شکلی و ساختاری و ادبی خیلی شبیه به فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکوست؛ آخوند میگوید: «همراهی با مخالفین اساس مشروطیت هرکه باشد، ولو با تعرض بر مسلمانان حامی اساس مشروطیت، در حکم محاربه با امام عصر عجلﷲ فرجه است».
به نظر دکتر فدایی فقیه به اعتبار فقیهبودنش از سه منصب برخوردار است:
«منصب افتا»، «منصب قضا» و «منصب ولایت». شیخ انصاری توضیح میدهد این ولایت برای معصوم، مطلقه هست و برای همین غیرمعصوم نمیتواند ولایت مطلقه داشته باشد در دوره غیبت. شیخ انصاری به این نتیجه میرسد که فقها در دوران غیبت ولایت سیاسی ندارند.
آخوند خراسانی میگوید اگر در امور عامه و سیاسی، از فقیه استفتا شده باشد، فقیه باید نظر سیاسی خود را بهصورت یک فتوا بیان کند. این همان نظریه دووجهی آخوند هست که دکتر فدایی به آن اشاره کرد.
شیخ انصاری در مکاسب از سه حاکم سخن میگوید که به اعتقاد وی هر سه اینها جائر و غصبی هستند؛ یعنی حق معصوم را غصب کردهاند. این مسأله اساس حرف شیخ و آخوند است که جائر موافق، جائر مخالف و جائر کافر داریم. جائر موافق حاکمی است که شیعه هست و موافق شرع؛ شریعت شیعه را قبول دارد و حکومتی تشکیل داده و حق امام غائب را غصب کرده است. جائر مخالف اهل سنتی است که در منصب قدرت قرار گرفته؛ جائر کافر هم مسلمان نیست. بنابراین جائر موافق ـ که شیخ انصاری جائر مؤمن نیز به او میگوید ـ همین ظلم را انجام داده و حق معصوم را سلب کرده است. این نکته بسیار مهمی است؛ اما بعضی میگویند که آخوند قائل به ولایت سیاسی فقها بوده است؛ زیرا بهنظر میرسد که تأیید مشروطه خیلی در نگاه آخوند وجه ایجابی ندارد؛ بلکه وجه سلبی دارد و مبنای عملی آخوند دفع افسد به فاسد است.
مرحوم نائینی میگوید: مشروطه به نسبت حکومتهای دیگر که آنها هم حق را غصب کردند، مثل کنیز سیاهی هست که دستان خونآلود خود را شسته؛ بنابراین دستان خونآلود پاک شده، ولی سیاهی همچنان باقیست.
در نگاه آخوند هم با این مسأله مواجه هستیم که این حکومت عصر غیبت در هر صورت جائر است و حق معصوم را غصب کرده؛ اما ظلم کمتری میکند. البته نائینی میگوید که حکومتهای غیرمشروطه ظلم مضاعف دارند و مشروطه یک حق را غصب کرده؛ در حالیکه آنان سه حق را غصب کردند.
میرزای شیرازی در تلگرافی در حمایت از مشروطه میگوید: «الیوم بذل جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه و سرمویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت صلوات ﷲ علیه هست».
به نظر دکتر فدایی مشروطهای که از آن صحبت شده مشابه با مشروطهخواهی در غرب نیست؛ زیرا ذاتاً مشروعیتی دارد که مشروطه از این مشروعیت حمایت میکند؛ ولی فعلاً خیرالموجودین است. این نگاهی است که فقهای کلاسیک ما با آن مواجه هستند. کسانی که به ولایت سیاسی فقها اعتقاد داشتند یک گام جلوتر بودند و اعتقاد به این داشتند که دستان سیاست در دوره غیبت خونآلود و ناپاک نیست.
دکتر فدایی ضمن ابراز رضایت از کتاب دکتر فرزانه آرزو کرد که این کتاب به زودی ترجمه شود و در دسترس علاقهمندان قرارگیرد.
ناشناس
«میرزای شیرازی در تلگرافی در حمایت از مشروطه میگوید: «الیوم بذل جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه و سرمویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت صلوات الله علیه هست».»
میرزای شیرازی به طور مطلق برای میرزای اول به کار میره که ایشون سال ۱۳۱۲ قمری و پیش از سلطنت مظفرالدین شاه به رحمت خدا رفت!