در ابتدا، از دغدغههای کلان خود در نگارش این کتاب سخن خواهم گفت و سپس از دغدغههای جزئی. بهنظر میرسد ما در حوزهی علوم انسانی دچار نوعی خلأ توصیفی هستیم؛ یعنی بیش از پرداختن به توصیف، به تحلیل، تبیین و بایدها و نبایدها میپردازیم و شاید همین موجب شده است بسیاری از تبیینها و تحلیلهای ما چندان مفید نباشند و به راهکار درست منجر نشوند و در سطح اجتماعی نیز مشکلاتی را سبب میشوند که اکنون مورد بحث ما نیست.
در مورد حوزهی علمیه نیز احساس میکردم زمانی که در مجموعهی تحلیلی میخواهد صحبتی شود، شناخت مناسبی از حوزهی علمیهی قم وجود ندارد؛ لذا در این نوشتار تلاش کردم تا جایی که ممکن است توصیف مناسبی از حوزه ارائه دهم؛ طوریکه بتواند مختصات عمومی حوزه را در اختیار خواننده قرار دهد. توصیف نیز دو بعد میتواند داشته باشد: سختافزاری و نرمافزاری. توصیف سختافزاری شامل فیزیک کار است؛ مثلاً چند مدرسهی علمیه وجود دارد؟ چند انتشارات حوزوی؟ چند استاد و طلبه؟ و… . توصیف نرمافزاری بیشتر به بررسی افکار و اندیشههای موجود در حوزه میپردازد. در مورد تقسیمبندی اندیشههای موجود در حوزه نیز انواع و اقسام متعددی ارائه شده بود که البته در ابتدای این کتاب، به آن اشاره و تبیین کردهام که برای این تقسیمات چه معیارهایی وجود داشته است که البته مورد مباحثهی کنونی ما نیست.
به نظرم رسید اگر در این کتاب، بتوانیم یک جریانشناسی انجام دهیم، خواننده میتواند به مختصات حوزهی علمیهی قم از حیث اندیشهای پی ببرد و بداند در این حوزه، چه تکاپوهای فکریای در حال وقوع است و چه تضارب آرایی در آن وجود دارد. این حوزه، علیرغم ظاهر یکدستی که از دنیای بیرون قابل مشاهده است، در داخل دارای تکثر و تنوع بسیار زیادی است که البته این تکثر ویژگیهای مثبتی دارد؛ اولاً این تکثر، بسیار روشمند است و از اسلوب خاصی تبعیت میکند. دوما همهی این جریانات متکثر، پایبند به یک متن، تکست و ـ بهقول حوزویان ـ تراث هستند که سعی میکنند از آن تراث حفاظت کرده و قرائتهای ممکن از آن تراث را ارائه دهند. ثالثاً این تکثر بسیار اخلاقی عمل میکند و حاصل این تکثر، نفی و تکفیر دیگری نیست و این جریانات، با حفظ اختلافاتشان همیشه در قبال یکدیگر، از گفتار و زبان مؤدبانهای بهرهمند هستند. رابعاً این تفکرات و جریانات متکثر همواره به صورت ایجابی عمل میکنند؛ یعنی همدیگر را نقد میکنند؛ ولی نفی نمیکنند. خامساً این جریانات، بسیار تکلیفی عمل میکنند؛ یعنی آبشخور این جریانات، خود حوزه است و بهسختی میتوان آنها را به جریانات سیاسی و اجتماعی بیرون از حوزه منتسب کرد و بیشتر، بر سایر جریانات جامعه، اثرگذار هستند تا تأثیرپذیر؛ از همین روی بیشتر مورد ارزیابی قرار میگیرند و زیر ذرهبین هستند.
دکتر طباطباییفر: یکی دیگر از خصوصیات جریانات متکثر درون حوزه این است که بسیار اخلاقی عمل میکنند؛ یعنی حاصل این تکثر، نفی و تکفیر دیگری نیست و با حفظ اختلافاتشان همیشه در قبال یکدیگر، از گفتار و زبان مؤدبانهای استفاده میکنند. ویژگی دیگرشان این است که همواره به صورت ایجابی عمل میکنند؛ یعنی همدیگر را نقد میکنند؛ ولی نفی نمیکنند. همچنین بسیار تکلیفی عمل میکنند؛ یعنی آبشخور این جریانات، خود حوزه است و بهسختی میتوان آنها را به جریانات سیاسی و اجتماعی بیرون از حوزه منتسب کرد و بیشتر، بر سایر جریانات جامعه، اثرگذار هستند تا تأثیرپذیر.
بنابراین، ما با حوزهای مواجهیم که به یک متن و تراث پایبند است و ویژگی آن، این است که این متن هنوز قوام دارد و همهی این جریانات، تفکرات خود را به متن واحدی ارجاع میدهند. سؤال مهمی که در اینجا پیش میآید این است که اگر همهی این جریانات اندیشههای خود را به متن واحدی ارجاع میدهند، چرا شما از جریانات و افکار متکثر سخن میگویید؟ بهخصوص که این همه اشتراکات برای این جریانات برشمردید. این سؤال مهم، در نگارش این کتاب مد نظر ما بود و به دنبال این پاسخ بودیم که منشأ این تکثر و تعدد کجاست. به همین دلیل بنده به کارهای گذشتگان حول این سؤال و موضوع رجوع کردم؛ پاسخ اکثر آنها این بود که دلیل این تکثر و تنوع، زیستبوم است؛ لذا مکتب قم و مکتب نجف داشتهایم. حال سؤالی که مجدداً پیش میآید این است که زیستبوم مکتب قم که واحد است؛ چرا حتی در این زیستبوم واحد، جریانات متکثری در حال کنش هستند؟ از همین جهت به نظرم رسید روش اسپیریگنز خیلی میتواند مورد استفادهی ما قرار گیرد. او از نظریهی بحران اجتماعی سخن میراند و بر این عقیده است که در یک موضوع، هر متفکری با توجه به بحرانی که در آن موضوع تشخیص میدهد، سعی میکند راه حلی را ارائه نماید. این نظریه در زمینهی مسائل اندیشهای مطرح شده است؛ ولی میتواند در مورد هر بحرانی مورد استفاده قرار گیرد. لذا مبنای کار ما در این کتاب، نظریهی ایشان است و تلاش کردم بدانم دغدغهی اصلی هر یک از این جریانات متکثر در حوزهی علمیهی قم چیست و چه چیزی بحران و مسئلهی اصلی آنها بوده است و در مقابل چه بحرانهایی این راهحلها را ارائه کردهاند.
در ادامهی کار متوجه شدم این جریانات متکثر، با وجود زیستبوم واحدی که دارند، با مسائل و دغدغههای متعددی مواجهه دارند و چون پاسخهای متعددی به این مسائل داده شده است، جریانات متعددی نیز بهوجود آمده است. نیز در این کتاب، به تفصیل گفتهام که چرا نام این تفکرات مختلف را جریان نهادهام؛ نه گفتمان یا مکتب.
در همین راستا، با نگاهی همدلانه ـ و نه انتقادی ـ دوازده جریان اصلی را مورد شناسایی قرار دادهام و زمانی که مثلاً در مورد مکتب تفکیک صحبت میکنم، سعی کردهام خودم را جای اندیشمندان این جریان قرار دهم و دغدغهها و تفکرات این جریان را مورد فهم قرار دهم و آن را با انسجام، طوری بیان کنم که سخن اصلی این جریان برای خواننده، قابل فهم باشد. لذا زمانی که خواننده به قسمت مکتب تفکیک مراجعه میکند، ممکن است بعد از مطالعهی این قسمت بگوید بهتر از این جریان و اندیشههای آنان وجود ندارد؛ ولی زمانی که به فصل و جریان بعدی مراجعه میکند، امکان دارد دوباره همین قضاوت را درباره آن نیز داشته باشد. لذا سعی کردهایم به شکل توصیفی و به دور از نقد و قضاوت و به شکلی منسجم، دغدغه و اندیشهی این جریانات را ترسیم و تبیین کنیم. جالب است زمانی که نگارش کتاب به اتمام رسید، قبل از چاپ آن، کتاب را به بانیان برخی از این مکاتب دادم و آنان نیز تأیید کردند که این بیانی که از اندیشه و جریان ما و اصول و کارکردهای آن داشتهاید، صحیح بوده و منطبق بر آن چیزی است که ما در صدد بیان آن هستیم.
مایلم دوازده جریانی را که در این کتاب احصا کردهایم، را نام برده و اجمالاً توضیح دهم:
۱. در قلب این جریانات، جریان اجتهاد را قرار دادهایم؛ چرا که این جریان در حوزهی علمیهی قم، جریان هژمون و مسلط است. در بطن این جریان، دو دسته وجود دارد؛ یکی اجتهاد سنتی و دیگری اجتهاد پویا که ناظر به حوزهی اجتماعی است و درصدد است دین را از حوزهی خصوصی بیرون کشیده و به مسائل اجتماع نیز سرایت دهد و لذا نوع مواجههی این جریان با متن، نوع خاصی است که پاسخهای خاصی را نیز در پی دارد.
۲. جریان نصگرا، جریان بعدی است که شناسایی شده و در داخل حوزه نیز به جریان تراث شهرت دارد و بر این دغدغه است که در دنیای امروزین نص (قرآن و سنت) را در مقابل هجمههای فلسفی و ایسمهای متعدد تفکر مدرن حفظ نماید. هدف و دغدغهی اینها، احیای نص است. این جریان، چندین زیر شاخه دارد؛ یکی جریان مکتب تفکیک است که احساس میکند بر اساس آمیختگی مسائل عقلی و فلسفی با مسائل دینی و نص، این نص است که به حاشیه رانده میشود؛ لذا تلاش میکند بین نص و مطالب عقلی تفکیک کند. یکی دیگر از این زیرجریانات، جریان مخالفت با تمدن جدید است؛ جریانی که اعتقاد دارد آنچه به نص ضربه میزند، مفاهیم نوین هستند. جریان بازگشت به قرآن را نیز داریم که خیلی به سنت ارجاع نمیدهد و بیشتر به قرآن مراجعه میکند .همچنین جریان اسلام تبرایی (ولایتیها) وجود دارد که اولویت را به سنت، به عنوان مفسر قرآن میدهد.
۳. جریان بعدی، جریان عقلگراست که بر این عقیده است که نص، امری صامت است که گویاکردن آن، نیازمند تعقل است و باید به عقل بهای بیشتری داد. اینها دو نحله هستند: عقل کلامی و عقل فلسفی. جریان عقل کلامی، عقل را زیرمجموعهی شرع معنا میکند و خارج از حیطهی شرع، تفکر نمیکند؛ درحالیکه عقل فلسفی، تعقل و تفلسف میکند و به آنچه رسید، آن را محصول اندیشهی خود مینامد. ذیل تفکر کلامی، یکی جریان نوصدرایی قرار دارد که به علامه طباطبایی و شاگردان ایشان مربوط میشود که با نوآوریهایی که داشتند، ویژگیها، مبانی و مفاهیم خاص خود را دارند. دیگری جریان تمدن اسلامی است که با جریان ضدیت با مفاهیم جدید از این جهت که ایسمها و تفکرات غربی را نفی میکند، اشتراک دارد؛ ولی بیشتر به تمدنسازی اسلامی قائل است. جریان بعدی، جریان سلوکی- معرفتی است که به علامه طباطبایی برمیگردد (البته ناظر به دیدگاههای اخلاقی علامه)؛ دغدغهاش این است که بحران جامعهی مسلمان امروزی، بحران اخلاق است. جریان دیگری که ذیل جریان عقلگرا معرفی کردهایم، جریان عقل فلسفی است که میتوان گفت کمتر متوجه تفکر کلامی است؛ یعنی تفلسف خالص دارد که بنده از آن تحت عنوان جریان نواندیشی حوزوی و نواندیشی دینی نام بردهام؛ دغدغهی این جریان نیز هجوم ایسمهای فراوانی است که به دین میشود و بر این باور است که تفکر سنتی در مقابل هجمههایی که به دین میشود توان مقابله ندارد و نیاز است که در تفکرات دینی، هنگام رجوع به متون دینی، بامراجعهی به عقل، بیان متحول و نوینی را داشته باشیم که بتواند در مقابل هجمههایی که به دین میشود، پاسخگو باشد.
دکتر دشتی
سفارش دهندهی این کتاب، مؤسسهی مطالعاتی صراط مبین بود و نشردهندهی آن، مکث اندیشه بود که مربوط به این مؤسسه است. این کتاب یکی از کتب برجستهی این حوزه است؛ چراکه آثار متعددی دراینباره به طبع رسیده است؛ ولی این کتاب نگاه جدیدی داشته که ارزشمند است. ارزیاب این کتاب دکتر خسروپناه، جریانشناس متبحر حوزویاند که بعد از مطالعهی کتاب، آن را کمنظیر قلمداد کردند. این کتاب در عین عمق و دقتی که دارد، از قلم روان و نگاه متعادل و منصفانهای بهره میبرد.
دکتر دشتی: یکی از موضوعات مهمی که با نگاه کارکردگرایانه به ذهن میرسد این است که این تفکرات و جریانات متکثر حوزوی چه تأثیری در پهنهی اجتماعی، گروههای اجتماعی و جامعهی ما خواهند داشت و آیا تعامل مؤدبانهی جریانات حوزوی با یکدیگر، لزوماً به رفتار مؤدبانه جریانات اجتماعی با یکدیگر منتهی خواهد شد؟ آیا این گروههای اجتماعی به تعامل میرسند یا تعارض؟ از همین حیث یکی از موضوعات مهمی که پیش میآید جریانشناسی سیاسی حوزه است که دراینباره با آقای دکتر طباطباییفر صحبتهایی داشتهایم و البته تاکنون نتوانستهایم به نتیجه برسیم؛ چراکه گویا ملاحظاتی در این باره وجود دارد.
دکتر طباطباییفر محتویات کتاب را توضیح دادند. بنده میخواهم به قبل و بعد کتاب بپردازم. هر نظام سیاسی یک خاستگاه فکری دارد و به مکتبی متکی است. نظام جمهوری اسلامی، بهعنوان نظامی دینی، باید از حیث تفکرات از حوزهی علمیه تغذیه شود. بنابراین شناخت ابعاد و جریانات حوزه، از این حیث، بسیار مهم است؛ لذا مؤسسه ما در این موضوع ورود کرد و دغدغهی ما این است که حوزهی علمیه بتواند در زمینههای کلان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، برای نظام جمهوری اسلامی، تولید محتوا داشته باشد. موضوع مهم دیگری که به ذهن کارکردگرایانهام متبادر میشود این است که این تفکرات و جریانات متکثر حوزوی چه تأثیری در پهنهی اجتماعی، گروههای اجتماعی و جامعهی ما خواهند داشت و آیا تعامل مؤدبانهی جریانات حوزوی با یکدیگر، لزوماً به رفتار مؤدبانه جریانات اجتماعی با یکدیگر منتهی خواهد شد؟ آیا این گروههای اجتماعی به تعامل میرسند یا تعارض؟ لذا از آقای دکتر میخواهم که به ادامه و تکمیل کار بپردازند. از همین حیث یکی از موضوعات مهمی که پیش میآید جریانشناسی سیاسی حوزه است که دراینباره با آقای دکتر طباطباییفر صحبتهایی داشتهایم و البته تاکنون نتوانستهایم به نتیجه برسیم؛ چراکه گویا ملاحظاتی در این باره وجود دارد.
بحث بعدی، نگاه آسیبشناسانه است که بعد از توصیف این جریانات ـ که آقای دکتر به خوبی آنرا در این کتاب انجام دادهاند ـ پیش میآید. آسیبشناسی این جریانات متنوع، بسیار مهم و مؤثر خواهد بود. بحث بعدی، راهکار محور، یا راهبرد محور است که بتوانیم نحوهی تعامل و همافزایی این جریانات را ترسیم نماییم و مثلاً به مدیر محترم حوزههای علمیه بگوییم این راهکارها هستند که منجر به همافزایی معطوف به پیشرفت حوزههای علمیه میگردد و تعارضات احتمالی این جریانات را مرتفع میکند. بحث بعدی، آیندهپژوهی این جریانات است که نشان دهد سرانجام این جریانات به کجا خواهد رسید. مثلاً به این مطلب بپردازد که آیا این امکان وجود دارد که فلانجریان در آینده به افراط و تکفیر سایر افکار گرایش پیدا نماید؟ یا یک جریانی به نگاه سکولار تمایل یابد؟ کما اینکه رهبر انقلاب فرمودند: «گاهی مطالبی مطرح میشود که گویا نگاه سکولار در حوزه هم یافت میشود»؛ یا اینکه در آینده آیا امکان دارد یک جریان نویی ساخته و پرداخته شود؟
نکتهی آخر هم بررسی تطبیقی بین جریانات حوزهی قم و حوزهی نجف و سایر مراکز علمی حوزوی (مثل مشهد و اصفهان که صاحب سبک هستند) است که به بحث و بررسی نیاز دارد تا بدانیم چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند.