اصطلاح آگاهی طبقاتی با تعارض طبقاتی – انقلابی، ارتباطی تنگاتنگ دارد و به اراده مسلم کارگران برای شناخت دشمن مشترکشان (سرمایهداران) و هدف مشترکشان (پیروزی طبقه کارگر) دلالت میکند. بر طبق نظر ک.ر.پوپر، این امر نشان میدهد که چگونه در وضع عینی طبقات، ذهن اعضای آن طبقه را سرشار از آگاهی میسازد، یا اگر بخواهیم این اندیشه را به زبانی بیان کنیم که کمتر به هگل وابسته باشد، باید بگوئیم، آگاهی طبقاتی نشان میدهد چگونه به مدد آن اعضای یک طبقه به وضع طبقاتی خود، آگاهی مییابند. به بیانی سادهتر میتوان گفت که آگاهی طبقاتی احساس گروهی است که دستاوردها اجتماعی آن مشخصاً به کامیابیهایش به صورت یک گروه بستگی دارد. به بیان دیگر میتوان گفت که آگاهی طبقاتی وقتی وجود دارد که جامعه کاملاً گروهبندی شده باشد و این گروهها از لحاظ خصوصیات اقتصادی مشابه باشند و در آزمونهایی که در زمینه ادراکشان از خصوصیات مشترک، نیازهای مشترکشان، و هدفهای جمعی مشترک به عمل میآید، ثمرات بالا و مشابهی به دست آورند.
اصطلاح آگاهی طبقاتی را جامعهشناسانی که خارج از سنت مارکیستی قرار دارند، با تسامح، برای اشتمال بر هر گونه احساسات خودآگاهی یا احساس اشتراک هویت در بین اعضای یک طبقه اجتماعی به کار بردهاند. اصطلاح دیگری در ارتباط با آگاهی طبقاتی وجود دارد، که آگاهی کاذب خوانده میشود، «آگاهي كاذب» را طرفداران مارکس در وصف شرایط به کار میبرند که پرولتاریا از درک ماهیت «حقيقی» منافع خود باز میماند و به آگاهی طبقاتی نائل نمیشود. اکثر کسانی که واژه آگاهی طبقاتی را به کار بردهاند آن را از مارکس اقتباس کردهاند.
بر اساس این مدل در طول تاریخ ایران هرگاه حوزه های علمیه به خودآگاهی رسیده است و از طبقه «در خود» به طبقه «برای خود» تبدیل شده، توانسته است در جامعه تاثیرات بسیار موثری داشته باشد، البته منظور از تاثیرات در اینجا تاثیرات مثبت دینی است، نمونه هایی از این مورد را میتوان در جنبش تنباکو، انقلاب مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی ایران مشاهده کرد.
بنظر میرسد حوزه علمیه هم اکنون در وضعیت «در خود» قرار دارد یعنی اینکه پیله ای بدور خود بسته است، زندگی حوزویان از زندگی مردم جدا شده است و ارتباط حداقلی با مردم برقرار است، سوالات حوزویان سوالات جامعه نیست از این رو از منابر گرفته تا طرح های پژوهشی مسائلی را دنبال میکنند که بعضا بود و نبودشان خیلی برای جامعه فرقی ندارد، همه این مسائل باعث شده است تا جامعه نیز استقبالی از آنها نکند، در این شرایط روحانیت و حوزه های علمیه در یک تاخر تاریخی رنج میبرند و جامعه احساس میکند سالها از حوزه علمیه جلو افتاده است. حوزه علمیه امروز با همه گسترشی که در سالهای بعد از انقلاب داشته است از نظر کیفی خودآگاهی خود را از دست داده است و به طبقه ای در خود تبدیل شده است.
منبع: رضا تاران، نامههای حوزوی