مباحثات
حجت‌الاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا

هم‌سویی پنج‌ رویکرد باستان‌گرا در مقابل فرهنگ دینی

متن حاضر، سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا در نشستی با عنوان «اخلاق سیاسی - عصبیت» است که در آستانه روز منتسب به کوروش (۷ آبان) برای انتشار در اختیار مباحثات قرار گرفته. وی در این گفتار نگاهی دارد به هم‌سویی پنج رویکرد شرق‌شناسی وارونه، اقتدارگرا، شوکت‌گرا، ملی‌گرا و صهیونیستی در احیای اندیشه باستان‌گرایی.

یکی از موضوعات محوری تفکر ابن خلدون در اخلاق سیاسی، «عصبیت» است. عصبیت و تعصب در همه‌ی حوزه‌های فکری و اندیشگی حضور دارد؛ عصبیت نسبت به قدرت، شوکت و عظمت، عصبیت نسبت به گذشته تاریخی و وفاداری به هویت و تبار، عصبیت نسبت به شرافت، شکوه و افتخارات ملی، عصبیت نسبت به فضایل و اخلاقیات و… . این‌‌ مباحث اصطلاحاً در حوزه اخلاق سیاسی قرار دارند. از موضوعاتی که این روزها در فضای فکری و شبکه‌های اجتماعی به آن دامن زده می‌شود،  مقوله باستان‌گرایی و تمدن‌گرایی و ایرانشهرگرایی به مناسبت روز منتسب به کوروش (۷ آبان) است. گذشته‌ی هر ملتی هویت تاریخی اوست؛ مثبت‌بودن آن باعث افتخار و منفی‌بودنش سبب ناخوشایندی است. اما یک واقعیت را باید پذیرفت که گذشته‌ی خوب یا بد قابل انکار نیست. انکار هویت تاریخی حماقت است؛ همان‌طوری که بازگشت به گذشته حماقت است. گذشته انباشت تجربه‌های خوب و بد است که به اصطلاح چراغ راه آینده است. ما ایرانی‌ها ملت ریشه‌دار تاریخی هستیم؛ تمدنی بسیار تاریخی و قدیمی در دوره باستانمان قبل از اسلام داشتیم. در این تمدن فراز و فرود، پیروزی‌ و شکست‌، افتخار و انحطاط،  انسانیت و بی‌رحمی‌، اخلاق و عدالت و قتل و جنایت زیاد نقل شده است؛ شخصیت‌های بزرگ مانند کوروش و داریوش، جمشید، خشایار، هوشنگ، زرتشت، مزدک، رستم و سهراب داشتیم. بعد از اسلام هم شخصیت‌های دینی فراوانی در پیشینه تاریخی ما وجود دارد. هویت تاریخی و تمدنی برای امروز ما یک امتیازاست. ما در مقابل کشور جدیدالتأسیسی مثل امریکا که سابقه آن به چند قرن می‌رسد امتیاز داریم. بی‌ریشه نیستیم. اما این تمدن زمانی برای ما ارزشمند است که سبب رشد، پیشرفت و حرکت ما باشد و اگر بخواهد به یک گذشته‌گرایی و باستان‌گرایی قهقهرایی تبدیل شود، هویت تاریخی مانع پیشرفت می‌شود و ارزشش را از دست می‌دهد. بنابراین، دو نوع باستان‌گرایی قابل تصور است؛ باستان‌گرایی برای تقویت پشتوانه‌ها و افتخارات برای بازگشت به خویشتن و حرکت رو به جلو؛ دیگری باستان‌گرایی‌ِ مانع حرکت که در آن سلفیت و باستان، خود تبدیل به الگو و هدف و درنتیجه مانع توسعه می‌شود. تاریخ را باید در ظرف خودش و به اندازه خودش مطالعه و ارزش‌گذاری کرد و بیشترین بهره را از آن برد.

در تمرکزی که در سال‌های اخیر روی ایران باستان ـ که شامل غرب آسیا و به اصطلاح امروزی‌ها منطقه  اوراسیاست ـ و همچنین در مورد کوروش، پاسارگاد و تخت جمشید شده، هر دو رویکرد توسعه‌گرایانه و سلفی‌گرایانه دیده می‌شود؛ گاهی عصر هخامنشی به‌صورت افراطی به مثابه مدینه فاضله‌ای (یوتوپیا) تلقی می‌شود که فقط یک‌بار در تاریخ اتفاق افتاده است و دیگر هم قابل تکرار نیست و همچون پتکی روی سر ایرانی مسلمان امروز کوبیده می‌شود؛ گاهی نیز به شکل تفریطی واقعیت‌های تاریخ نادیده و تحریف و حذف می‌شوند. هر دو رویکرد منفی است. ما باید از امتیازات و تجربیات گذشته‌مان در جهت پیشرفت و اقتدار امروزمان استفاده کنیم. هخامنشیان مانند سلسله‌های پادشاهی دیگر کارهای مثبت و منفی را با هم داشتند. منشور کوروش و تمدن هخامنشی در ۲۵۰۰ سال پیش که نوعی توحش در دنیا حاکم بود برای ما ایرانی‌ها یک امتیاز است. در کنارش نابودی تمدن‌های عیلامی، لیدایی و ماد و نیز قتل‌عام نینوا و برده گرفتن انسان‌ها در این دوره  مذموم و مایه ننگ است. اما بالاخره این دوره با خوبی و بدی‌اش بخشی از تاریخ ماست و باید در ذاکره ملی ما بماند که ما که بودیم و الآن که هستیم.

دو نوع باستان‌گرایی قابل تصور است؛ باستان‌گرایی برای تقویت پشتوانه‌ها و افتخارات برای بازگشت به خویشتن و حرکت رو به جلو؛ دیگری باستان‌گرایی‌ِ مانع حرکت که در آن سلفیت و باستان، خود تبدیل به الگو و هدف و درنتیجه مانع توسعه می‌شود. تاریخ را باید در ظرف خودش و به اندازه خودش مطالعه و ارزش‌گذاری کرد و بیشترین بهره را از آن برد.

در یکصدسال اخیر رویکردهای مختلفی به تاریخ گذشته ما شده است. یک رویکرد با انطباق کوروش بر «ذوالقرنین» کوروش را در زمره‌ی انبیا بالا برده‌ است. ابوالکلام آزاد پاکستانی و علامه طباطبایی از جمله چهره‌های این رویکرد هستند که بعدها نیز مدعیانی پیدا کرد. در مقابل این دیدگاه برخی هم دنبال انکار تاریخ گذشته و نادیده‌گرفتن  آن بوده‌اند. در سال‌های اخیر من پنج رویکرد را می‌بینم که به‌رغم تفاوت هویتی و ماهیت فکری، در یک نقطه  به هم رسیده‌اند و آن  قرار دادن باستان‌گرایی است در مقابل اعتقادات اسلامی و فرهنگ دینی امروز. در این‌جا به اجمال مروری داریم بر این رویکردها.

۱. رویکرد شرق‌شناسی وارونه روشنفکران غربگرا

بخشی از روشنفکران به تبع فیلسوفان غربی بر این باورند که فکر، اندیشه و عقلانیت در غرب باستان تولید شده و محل زایش تفکر در یونان باستان و آتن بوده است. این چشمه جوشنده عقلانیت فقط در روی کره زمین در همین یک نقطه، فوران کرده است. هر آب این چشمه به هر کجا رفته است سهمی از عقلانیت نصیب آن‌ها شده است. ایران باستان هم تحت تأثیر این سرچشمه تفکر، به نوعی عقلایت بومی ایرانشهری رسیده بود. این عقلانیت اروپامحور، در دوره میانه اسلامی از طریق دارالحکمه بغداد وارد جهان اسلام شد و توسط فارابی «نیمروزی» در جهان اسلام وجود داشت. بعد از وی هم به دلیل این‌که عقلانیت فلسفی به عقل شرعی و دینی تبدیل شد، به «زوال» رسید و ایران و اسلام در «انحطاط» کامل  قرار گرفت. حدود هزار سال این انحطاط ادامه یافت تا  در دوره معاصر در جریان جنگ‌های ایران و روس و بعد از آن  نهضت مشروطیت ما با عقلانیت جدید اروپایی آشنا شدیم و برای ورود به عقلانیت خیز برداشتیم؛ اما به دلیل حضور اندیشه شریعتمداران و فقیهان منحرف شدیم و بیش از یک سده دم دروازه تجدد ایستادیم و هنوز هم وارد مدرنیته نشدیم. به دلیل این‌که با عقلانیت و خودآگاهی فاصله گرفتیم، قدرت اندیشیدن نداریم و کیستی و چیستی خود را فراموش کردیم. پس راه حل این است که ما به احیای تفکر دوره «ایران باستان» و اندیشه ایرانشهری قبل از اسلام  و منشور کوروش برگردیم.

۲. رویکرد سیاسی شوکت‌گرایان

نهضت عدالتخواهی عالمان دوره قاجار که به نهضت مشروطه معروف شد، با قصد اصلاح قدرت مطلقه شاهان و کاهش ظلم و تعدی آن‌ها به ملک و ملت بود؛ اما به دلیل انحرافاتی که در آن پدید آمد، نه‌تنها شاهنشاهی حذف و تعدیل نشد، بلکه در قانون اساسی به مثابه «موهبتی الهی» تلقی گردید و شاه به‌عنوان « ظل ﷲ»  در زمین، شناخته شد. با شکست مشروطه، رضاشاه و روشنفکران ضددینی رسماً خواهان احیای تاریخ ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی و بازگشت به هویت سیاسی ایرانشهری شدند؛ برگزاری جشن‌ها و آیین‌های باستانی، تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی، طرح تغییر خط و ادبیات و بازگشت به میراث شکوهمند کوروش و نهایتاً احیای اقتدارگرایی در ایران در همین راستا بود.

۳. رویکرد ناسیونالیستی شکوه‌گرایان

اندیشه ناسیونالیستی و ملی‌گرایی که متعاقب عصر استعمار در همه‌ی جهان اسلام مطرح گردید که در ایران  به باستان‌گرایی و میراث تمدنی گذشته گره خورد. این رویکرد در سه  نحله فکری قابل شناسایی است:

۴. رویکرد روانی واگرایانه

  شکست ایران در جنگ با روس‌ها و ورود ناموفق به دنیای جدید  سبب انباشت سرخوردگی‌ها، عقده‌ها و عصبیت‌هایی در میان روشنفکران ایرانی گردید که به تدریج در قالب مخالف با اسلام یا برخی از مقررات اسلامی و عرب‌ها ظاهر شد.

بعد از انقلاب اسلامی ، انتظاراتی در نسل جدید ایجاد شد که عدم تحقق آن انتظارات ـ که ناشی ازکاستی‌ها، شرایط سیاسی، ناکارآمدی حکومت، بی‌تجربه‌گی کارگزاران و ضعف ساختارها  بود ـ به لحاظ روان‌شناختی، سبب یأس و سرخوردگی‌ از حاکمیت دینی گردید. به دلایل مختلف بخشی از این عقده‌ها در گرایش به باستان‌گرایی و ایرانشهری و بالتبع عرب‌ستیزی و یا حتی اسلام‌ستیزی نمود یافتند. در سال‌های اخیر، حسب برنامه‌ریزی‌هایی، این جریان‌ها با شعارهایی علیه نظام در سالروز بزرگداشت کوروش، علاقمند به دیده‌شدن هستند. اخیراً‌ نیز بخشی از آن‌ها خواهان ثبت رسمی این تاریخ در تقویم ملی کشور شدند.

سناریوی سیاسی انگلیسی صهیونیستی

صهیونیست‌های غاصب که بزرگ‌ترین دشمن انقلاب اسلامی هستند، با استفاده از روایات تاریخی عهد عتیق و کتاب تورات به تقویت جریان باستان‌گرایی ایرانی پرداخته‌اند. آن‌ها معتقدند یهود مدیون شخصیت کوروش کبیر است؛ زیرا وی در جنگ با امپراتوری بابل، به اسارت هفتادساله یهود پایان داد. صهیونیست‌ها با جمع‌آوری  روایات، آثاری را تهیه و به فارسی منتشر ساخته‌اند و در دوره پهلوی نیز به رویکرد احیای کوروش کمک کردند. بعد از انقلاب هم در راستای تضعیف اسلام به این ماجرا دامن زدند. جالب است انگلیسی‌ها که کتیبه منشور کوروش را غارت کرده بودند، هنگام جشن‌های ۲۵۰۰ساله آن را به مدت ۱۰ روز به شاه امانت می‌دهند و پس از گذشت ۴۰ سال مجدداً  در دوره باستان‌گرایان دولت هشتم ـ در ۱۹ شهريور سال ۱۳۸۹ ـ منشور كوروش وارد ايران شد و تا پايان فروردين‌ ۱۳۹۰  در ایران بود و مجدداً به انگلیس برگشت.

نوعی همگرایی برای مقابله با انقلاب اسلامی و تضعیف باورها و «عصبیت دینی» و وفاداری به نظام اسلامی، شکل گرفته است. جریان وفادار به اندیشه انقلاب اسلامی باید با برنامه‌ریزی دقیق و هوشمندانه و با رویکرد فرهنگی  به این گرایش‌ها بنگرد و با حوصله به مدیریت بحران بپردازد و متوجه باشد که نه انکار تاریخ درست است و نه تسلف به تاریخ.

 این پنج رویکرد امروز به هم رسیده اند و با همگرایی عجیبی با سرزنش واقعیت‌های امروز جامعه ایرانی به دنبال احیای گذشته هستند. بازگشت به گذشته را برخی بازگشت به عقلانیت‌ می‌دانند؛ برخی نیز مسکنی برای التیام زخم‌ها و کاستی‌ها و مشکلات امروز می‌بینند و با عقده گشایی، راه حل اقتدار و سربلندی را در گرایش به تبار ایرانی و باستان جست‌وجو می‌کنند. نوعی همگرایی برای مقابله با انقلاب اسلامی و تضعیف باورها و «عصبیت دینی» و وفاداری به نظام اسلامی، شکل گرفته است. جریان وفادار به اندیشه انقلاب اسلامی باید با برنامه‌ریزی دقیق و هوشمندانه و با رویکرد فرهنگی  به این گرایش‌ها بنگرد و با حوصله به مدیریت بحران بپردازد و متوجه باشد که نه انکار تاریخ درست است و نه تسلف به تاریخ. با کسانی هم که در این خصوص افراط می‌کنند باید با منطق و فهم تاریخی برخورد شود.

(عکس از شفقنا)

Exit mobile version