«نمیآیم؛ چون رادیو و تلویزیون داری نمیآیم… چون دخترهایت به مدرسه میروند نمیآیم.»[۱] یکی ازنزدیکانِ آیتﷲ موسوی دهسرخی[۲] از ایشان درخواست کرده بود تا قدمرنجه کرده و به منزل محقّرش قدم گذارد. آیتﷲ اما نه به بهانهی کوچکیِ خانه، که بهخاطر وجود رادیو و تلویزیون در آن خانه، دعوت را پس میزند. مرحوم موسوی دهسرخی هر آنچه را که دستاورد امروز بشری میدانست، برنمیتابید؛ دعوت دیگران را نمیپذیرفت؛ چرا که در خانه از ابزاری بهره میبرند که در متون دینی سخنی از آن نرفته است. گویی هر آنچه را که رد پایی از آن در متون دینی یافت نشود، حکم حرمت مییابد.
وسواسهای موسوی دهسرخی اما امروزه کمتر جماعتی از روحانیت را خُرسند میکند؛ کمتر فقیهی است که گوش به رادیو نسپارد؛ کمتر طایفهای از روحانیت است که به منزل دیگری نرود؛ مبادا که تصویری از تلویزیون رؤیت شود. فقها و روحانیون نهتنها خود از این ابزارها به غایت در راه تبلیغ دین بهره میبرند، که خود بانی شبکههای ماهوارهای میشوند.
دستاوردهای تمدنی اما منحصر به این ابزارهای جدید نیست؛ ابزارِ جدید، فرهنگ جدیدی به همراهِ خود میآورد. آیا میتوان این ابزارها را برگرفت و بر فرهنگ آن به دیدهی بیمهری نگریست؟ دموکراسی، مردمسالاری، انسانمحوری، حقوق بشر از مواردی است که در پی این ابزارها سر برآوردهاند. روحانیتِ سنتی اما اگرچه امروزه این ابزارها را برگرفتهاند، اما به سختی دل به فرهنگِ آن میسپارند.
در این نگرش، انسان میباید به دین دل سپارد و از هرآنچه که بیرون از آن است دل برکند و هر رطب و یابسی را از دین انتظار بَرَد. به این معنا که اگر در امر حکومت سخنی هست، در دین نیز اشاراتی بر آن یافت میشود. اگر در آموزش و بهداشت و اقتصاد و صنعت سخنی گفته میشود، لاجرم مبانی آن در متون دینی قابل استخراج است. مرحوم سید منیرالدین حسینی هاشمی[۳] از داعیهداران چنین انگارهای بود و به آن اهتمام تام میورزید. وی گفته بود که صحبت از اینکه شرع مقدس در اینگونه امور نظری ندارد و لذا این مسائل را میباید به کارشناسان واگذارد، غیر از افترای مبین به دین اسلام نیست.[۴]
باری! برای رهایی از این «افترای مبین» است که روحانیت سنتی، در آموزههای حکومتی نیز، هیچ رغبتی بر آرای بشری ندارد. گاه حکم بردهداری را نیز از دل متون دینی استخراج میکند و تا به جهانِ امروز تعمیم میدهد. آیتﷲ مصباح یزدی چنین رویکردی را برگزیده است و در متون دینی، حکمی برای بردهداری را یافته است و آن را در جهان امروز هم توجیه و تبیین میکند.[۵] اینچنین دل بر نقلِ شریعت سپردن و از عقل امروزین بشر غافلماندن، گاه چنین نتایجی را نیز در پی میآورد.
بر اساس همین نگرش است که آیتﷲ صافی گلپایگانی، «دموکراسی» ـ این دستاورد جدید بشری ـ را بر نمیتابد و عنوان میکند که این یافتهی بشرِ امروز، هیچگونه اصالت اسلامی ندارد. ایشان برای تحکیم سخن خود اذعان میدارند که هر آنچه که در خصوص بیعت و شورا و اموری از این دست گفته شده، همگی مماشات است و برای اسکات خصم عنوان شده است. وی صراحتاً عنوان میکند که غیر از نظام امامت، نظام دیگری را برکشیدن و به رأی آن گردن نهادن باطل است.[۶]
آیتﷲ جوادی آملی نیز بر دموکراسی مُهر بطلان مینهد؛ چرا که نظامی که برگرفته از رأی مردمی است، بر پایه شرک استوار است. دایرهی حقوق تنها و تنها به دست خداوند است و چارچوبهی آن از ید بیضای خداوندی صادر میشود. به باور ایشان، هرآنکس که جز پروردگارِ عالمیان، بکوشد تا حقوقی را تنظیم کند، نظلامی را بنا نهد و تدبیری غیر الهی در امور حکومتی کند، لاجرم به دایرهی شرک درغلتیده است.[۷]
شاید روزی فرا رسد که درها گشوده شود و روحانیت به خانههایی قدم گزارَد که نهتنها رادیو و تلوزیون وجود دارد، که با مدنیت، دموکراسی و مردمسالاری نیز موافقت تام دارد. شاید آن روز چندان هم دور نباشد.
آیتﷲ جعفر سبحانی نیز همین رویّه را برمیگزیند؛ وی دست رد بر سینه فلسفههای غربی مینهد و عنوان میکند که فلسفههای غرب بر اساس کسب قدرتِ مادی استوار است؛ در سیاست روابط بینالمللی نیز اصل کشمکش و کوشش برای تحمیل سلطه و کسب قدرت، غالب است و لازمهی آن استثمار کشورهای عقب مانده است.[۸] لذا چنین حکومتهایی در مقابل آنچه که آموزهی خداوندی است، عقیم است و پذیرفتن چنین سیاستی، نه رواست و نه شایستهی اعتنا.
باری! اینگونه مخالفتها با دموکراسی و سیاستِ امروزِ بشری، از لسان روحانیت بیان شده است. این اما تمامیِ گفتارِ روحانیت نیست. عالمانی نیز بودهاند که اندیشههای بشر را نیز در این خصوص دخالت دادهاند. آیتﷲ بیات زنجانی از جمله مراجعی است که تدبیرِ امورِ سیاسی را در حیطهی اختیارات انسانی قرار میدهد؛ نه دموکراسی را رد میکند و نه امور حکومتی را یکسره به آموزههای ماورایی حوالت میدهد. به باور وی، حتی وقتی که از حکومتِ دینی سخن گفته میشود، به این معنا نیست که دین یک سیستم خاص حکومتی را از بالا نازل کرده و در اختیار بشر قرار داده است. محترم داشتنِ رأی مردمی در امر حکومتی، از اعتقادات آیتﷲ بیات زنجانی است.[۹]
روشنفکرانی هم در این خصوص پای به میدان نهادند تا تذکارهای مکرر دهند و عنوان کنند که امر حکومت و برگرفتنِ دستاوردهای جدید بشری، دموکراسی، حقوق بشر، و دیگر اموری از این دست را نمیباید یکسره بر دوش دین نهاد و رأی مردمی را در نظر نیاورد. علی عبدالرازق گفته بود که نظام سیاسی مشخصی در اسلام وجود ندارد؛ هر آنچه را که پیامبر(ص) انجام میداده بر اساس شرایطِ محیطی و جنگیِ حاکم در آن زمان بوده است و نه بیشتر. آنچه را که پیامبر(ص) در آن هنگامه به انجام میرسانده، نمیتواند ملاک و الگوی سیاسی بشرِ امروز قلمداد شود.[۱۰]
محمد عابدالجابری پای را از این هم فراتر نهاد و عنوان کرد که حتی اندیشهی جامعه مدنی و مردمسالاری را نخستین بار اسلام به بشریت معرفی کرده و پیش از اسلام بههیچوجه چنین جامعهای سابقه نداشته است. این جامعه به حقوق انسان احترام میگذارد؛ مردم حق رأی دارند و میتوانند از حقوق خود نزد حاکمِ قضایی دفاع کنند و حمایت شوند.[۱۱]
این روشنفکران نیز میکوشند تا اندیشههای امروزین را تلطیف کنند و آب لطفی بر آموزههای دینی بیفشانند؛ شاید که قاطبهی روحانیت، رفته رفته بر این آموزهها دل دهند و درهای بستهی بیتِ شریفشان را بر روی این دستاوردهای بشری نیز بگشایند؛ درهایی که روزی بر تلویزیون و رادیو نیز بسته بود. روحانیت بر خانههایی وارد نمیشد که این ابزارها در آن یافت میشد. اما شاید روزی فرا رسد که درها گشوده شود و روحانیت به خانههایی قدم گزارَد که نهتنها رادیو و تلوزیون وجود دارد، که با مدنیت، دموکراسی و مردمسالاری نیز موافقت تام دارد. شاید آن روز چندان هم دور نباشد.
(این متن در روزنامه آسمان آبی منتشر شده است؛ ۱۸ آذر ۹۶)