- با توجه به اینکه شما در سالهای آغازین انقلاب اسلامی در نظام، مسئولیت داشتید، بهصورت دقیقتری به این پرسش من میتوانید پاسخ دهید که زمینههای صدور منشور روحانیت از سوی امام، بهخصوص در روزهای آخر عمرشان، چه بوده است؟
دو ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود که امام به بنده دستور دادند بحث اعزام مبلغ را دنبال نمایم؛ لذا بنده دفتر تبلیغات را با حکم امام، در قم، خیابان دورشهر تأسیس کردم. از همین رهگذر اولین اعزام مبلغ دستهجمعی بعد انقلاب، از دفتر تبلیغات انجام شد که مربوط میشد به جریان انتخابات قانون اساسی که خبرگان قانون اساسی باید انتخاب می شدند. مبلغین اعزامی، در جایجای کشور میرفتند و تبلیغ میکردند که مردم رأی بدهند و خبرگان قانون اساسی انتخاب شوند. اولین انتخابات بعد از انقلاب برای اصل نام جمهوری اسلامی و شکل نظام در فروردین ۱۳۵۸ بود و انتخابات بعدی، انتخاب خبرگان قانون اساسی بود که در اوایل مرداد انجام گرفت و اعزام مبلغ از این مقطع شروع شد. اولین سخنران اعزام مبلغ بعد از انقلاب، خود حضرت امام بودند. جمعیت حاضر در آن، بیش از هزار نفر بود و برای این مقدار جمعیت، در منزل امام جا نبود؛ لذا در فیضیه جمع شدند. امام هم سخنرانی و وظایف طلاب در قبال مردم را گوشزد کردند.
در قم، حتی قبل از انقلاب، یک عده از بزرگان طرفدار امام بودند؛ ولی چندان اندیشههای حکومتی نداشتند. آنها اندیشه طرفداری از امام را داشتند و امام را بهعنوان مرجع تقلید به مردم معرفی کرده بودند؛ ولی نظرات فقهیشان بر اساس فقه حکومتی نبود و مشهور به جریان سنتی بودند. در طرف مقابل، عدهای از فضلا و اساتید معروف قم بودند که جوانتر هم بودند و طرفدار امام. آنها نظرات حکومتی امام را قبول داشتند و قائل به فقه پویا بودند و میگفتند فقه پویا میتواند با شرایط زمان و مکان خودش را تطبیق بدهد. بنابراین، اعضای جامعه مدرسین در قم و اعضای جامعه روحانیت در تهران، نماینده فقه سنتی و دفتر تبلیغات در قم، نماینده فقه پویا محسوب میشدند.
این دو نظر سبب شده بود که در میان طرفداران امام در قم، دو گروه ایجاد شود. این دستهبندی و اختلاف آنها در مسائل مختلف، در زمانهای مختلف خودش را نشان میداد. مثلاً یکی از موارد آن، در جایی بود که مجلس، به نفع مردم و کارگران و مستضعفین، در برابر مالکین و سرمایهداران قانون تصویب میکرد؛ فقه سنتی با چنین قوانینی مخالفت میکرد. مثال دیگر مربوط به اخذ مالیات بود که در سال اول نخستوزیری مهندس موسوی، رقم خورد و بعضی از همین آقایان سنتی، اعتقادی به مالیات نداشتند و میگفتند در اسلام چیزی بهعنوان مالیات نداریم و با خمس و زکات باید مملکت را اداره کرد و اخذ مالیات، حرام شرعی است. این، یکی از مسائلی بود که جنجال آفرید و بعد هم آقای امامی کاشانی عضو شورای نگهبان، در کاری بیسابقه، قبل از اینکه مجلس، کار را تصویب کند، با تلویزیون مصاحبه کردند و گفتند بحث مالیات حتی اگر در مجلس تصویب شود، ما رد خواهیم کرد. در این موقعیت بود که حضرت امام به میدان آمدند و مالیاتگرفتن را نهفقط جایز، بلکه واجب اعلام فرمودند و گفتند با خمس و سهم امام که نمیتوان مملکت را اداره کرد و خمس، سرجای خودش است و افراد باید مالیات بدهند و بعد از پرداخت مالیات، اگر چیزی اضافه ماند، خمسش را هم بپردازد و اگر هم چیزی برایش نماند، دیگر بر او خمس واجب نیست؛ ولی مالیات مثل نان روزمره است و همانگونه که انسان در خانه خودش به نان و لباس و فرش نیاز دارد، جامعه هم به فرودگاه و کوچه و معدن و کشاورزی نیاز دارد و ساختن اینها با مالیات محقق میشود.
اعضای جامعه مدرسین در قم و اعضای جامعه روحانیت در تهران، نماینده فقه سنتی و دفتر تبلیغات در قم، نماینده فقه پویا محسوب میشدند. اختلاف نظر این دو گروه از طرفداران امام در قم، در مسائل مختلف خودش را نشان میداد؛ مثلاً در سال اول نخستوزیری مهندس موسوی بعضی از همین آقایان سنتی میگفتند با خمس و زکات باید مملکت را اداره کرد و اخذ مالیات، حرام شرعی است. آقای امامی کاشانی عضو شورای نگهبان، در کاری بیسابقه، قبل از تصویب مجلس با تلویزیون مصاحبه کردند و گفتند بحث مالیات حتی اگر در مجلس تصویب شود، ما رد خواهیم کرد! در این زمان امام به میدان آمدند و مالیاتگرفتن را نهفقط جائز، بلکه واجب اعلام فرمودند و گفتند با خمس و سهم امام که نمیتوان مملکت را اداره کرد.
نکتهای که حضرت امام به آن واقف بودند این است که بدبختیهای این مملکت بهخاطر این است که کشور با پول نفت اداره میشود؛ در حالی که اگر مردم مالیات بدهند، خودشان مطالبهگر میشوند و بر حکومت بیشتر نظارت میکنند و مملکت هم بهتر اداره میشود؛ دقیقاً مانند بسیاری از کشورهایی که نفت و گاز ندارند و مملکتشان را هم بهتر اداره میکنند. وقتی نفت را استخراج کنیم و بفروشیم، یک عده پارتیبازی میکنند و مالیات را از یکی میگیرند و از یکی نمیگیرند. خلاصه چنین مسائلی باعث شده بود بین این دو گروه حوزوی علاقمند به امام، اختلاف وجود داشته باشد.
البته غیر از بحث مالیات و قانون کار، مسائل دیگری مانند زمینهای رهاشده در شهر و خارج شهر و یا پخش موسیقی از رادیو و تلوزیون که آقایان میگفتند حرام است نیز وجود داشت. در آن زمان سریال اوشین از تلویزیون پخش میشد و یکی از امامجمعهها به بنده زنگ زده بود و پشت تلفن فریاد میزد که این سریال، گناه و حرام است و بنده هم در جوابش گفتم خود امام این سریال را دیده و اجازه دادهاند. یا درباره موسیقی و شطرنج هم همین مسأله را داشتیم و در بحث شطرنج، آقای قدیری که یکی از شاگردان خوب امام بود، نامه تندی به امام در این باره نوشته بود و البته امام هم جوابشان را با قاطعیت دادند.
چنین اختلافاتی باعث میشد مجلس یک طرف قرار بگیرد و شورای نگهبان، طرف دیگر و در این اختلافات، مجلس بیخاصیت میشد؛ لذا مرحوم آیتﷲ هاشمی که آن موقع رئیس مجلس بود، به امام نامه نوشت و چارهجویی کرد و مرحوم امام هم در پاسخ گفتند از این پس، اگر شورای نگهبان چیزی را رد کرد، مجلس اگر آن را با دو سوم آرا تصویب کند، دیگر شورای نگهبان حق ردکردن ندارد. این اولین راهکاری بود که حضرت امام داشتند؛ ولی مسألهای که مطرح میشد این بود که حتی اگر دوسوم مجلس، رأی به چیزی دهند، باز هم جنبه فقهی مسأله رفع نمیشود؛ چون نمایندگان مجلس که متخصص فقه نیستند. امام در گام بعدی، مجمع تشخیص مصلحت نظام را ابداع فرمودند. در این مجمع شخصیتهای حقیقی و حقوقی و البته مرحوم احمد آقا حاضر بودند که احمدآقا حق رأی نداشت. وقتی قرار شد برخی از اصول قانون اساسی اصلاح شود، یکی از مواردی که قرار شد در قانون اساسی وارد شود، مجمع تشخیص مصلحت بود و از این طریق، بسیاری از مشکلات مرتفع شد.
اجازه دهید برای اینکه تصویر واضحی از آن زمان به شما بدهم، جریانات موجود قم را برای شما به صورت دقیقتری دستهبندی کنم. آن موقع روحانیون سهدسته کلی بودند؛ عدهای کاملاً سنتی بودند و اعتقادشان این بود که ما رساله مینویسیم و تدریس میکنیم و کاری هم به سیاست نداریم؛ نه مخالفیم و نه موافق. این گروه، نه به نفع جنگ و نه علیه آن، چیزی نمیگفتند. گروه دوم، مخالفان انقلاب بودند و میگفتند قبل از ظهور امام زمان، نباید حکومت اسلامی تشکیل شود و اگر هم تشکیل شود، منجر به شکست خواهد شد. گروه سوم، طرفدار امام بودند که خودشان به دو گروه سنتی و پویا تقسیم میشدند. این دو گروه، نسبت به دوگروه اول، در اقلیت بودند. این وضعیت باعث شد حضرت امام در اواخر عمرشان به این نتیجه برسند که باید برای روحانیون توصیههایی داشته باشند. در واقع این منشور، وصیتنامه مخصوص امام برای طرفداران انقلاب و نظام بود. در این منشور بود که امام از روحانیون خواستند که کاری نکنند که به نفع ضد انقلاب باشد. لذا دلیل اصلی صدور این منشور توسط امام این بود؛ در واقع میخواستند احیاناً درگیری فکری و عقیدتی و حرفی بین روحانیون نباشد. بعد از صدور منشور در قم ـ در مدرسه آیتﷲالعظمی گلپایگانی ـ جلساتی تشکیل شد و مرحوم آیتﷲ مشکینی، آیتﷲالعظمی جوادی آملی و آقایان جامعه مدرسین در آن سخنرانی کردند و البته دوستانی هم از دفتر تبلیغات سخنرانی داشتند و امام هم از این قضیه بسیار خوشحال بودند.
- به نظر حضرتعالی اگر بخواهیم امروزه یکی از بندهای این منشور را به عنوان اولویت اقدام روحانیت انتخاب کنیم، کدام بند و قسمت از منشور مهمتر است؟
به نظرم همانطور که امام در این منشور میفرمایند، مسأله وحدت میان حوزویان، بسیار مهم بوده و هست و اگر وحدت نباشد، هر برنامه خوبی هم که داشته باشیم، خودمان، خودمان را خنثی میکنیم. متأسفانه برخی با فرصتطلبی، وحدت را از بین میبرند. کسانی که با امام مخالف بودند، گاهی بعد از امام فرصت پیدا کردند که دم از انقلاب بزنند و شعارهای انقلابی دهند. در این میان، آنهایی که طرفدار فقه پویا بودند، خودشان را کنار گذاشته شده میبینند. بنده معتقدم مسألهای که امام را آن زمان وادار به صدور منشور روحانیت کرد، امروز هم وجود دارد. اجازه دهید چند نکته در همین باره به شما بگویم. حضرت امام آن زمان در منشور روحانیت، مسائلی را درباره حوزههای علمیه از جهت حفظ آثار اسلام و اهلبیت(ع)، داشتن روحیه تحقیق و علماندوزی، مجاهدت و مبارزه با ظلم و جور، مبارزه با فساد و سرمایهداری و داشتن زندگی ساده و مردمی بیان فرمودند. امروزه اگر بخواهیم منشور را بازخوانی کنیم، باید ببینیم در نگاه جامعه و مردم، حوزه در مورد مسائلی که برشمردم، چه آثار و پیشرفتهایی داشته است. بنده معتقدم نسبت به قبل از انقلاب، حوزه پیشرفتی نداشته است. حالا هر چقدر هم که تبلیغ کنیم، واقعیت این است که در این چهل سالی که از انقلاب گذشته، آن مقداری که انتظار میرود، پیشرفت نکردهایم. شما اگر نوشتهها، منبرها و سخنرانیهای سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۶ را با حالا مقایسه کنید، منظور بنده را متوجه میشوید؛ مثلاً سخنرانیهای بسیار مفید آقای فلسفی را اصلاً با امروز قابل مقایسه نمیدانم؛ یا مثلاً سخنرانیهای مرحوم آقای راشد در رادیوی شاه را اگر با سخنرانیهای بیمحتوا، شعاری و آزاردهنده امروزی مقایسه کنید، متوجه میشوید که اصلاً اینها قابل مقایسه نیستند. البته سخنرانهای دیگری هم بودند؛ حتی آنهایی که با انقلاب خوب نشدند؛ امثال آقایان نوغانی، فخرالدین حجازی، دکتر شریعتی، مهاجرانی یا عبدالرضا حجازی که اعدام هم شد. اگر اینها را با الآن مقایسه کنید، متوجه میشوید که ما چقدر عقبافتاده شدهایم. اصلاً الآن گویا دو اصل داریم: بد حرف بزنیم و حرف بد بزنیم. گاهی میبینیم که برخی از سخنرانیها، غیر از عناد و تفرقه ایجادکردن و ریاکاری و دروغ چیزی ندارند؛ در حالی که در آن زمان، در شهرهایی مثل آبادان و تهران مراجع بزرگی مثل آیتﷲ خوانساری داشتیم. اما الآن چه چیزی داریم؟ الآن ما در تبریز یکدهم مجتهدهای آن زمان را نداریم. به جرأت میگویم حتی یکدهم از یکدهم آن مجتهدها را از لحاظ سواد، در شهرها نداریم؛ چون حوزه درگیر و آلوده به شعار و تبلیغات شده است. لذا باید تحقیق علمی انجام شود.
فرمایش امام در منشور روحانیت، راجع به مقدسمآبها، امروز هم به دردمان میخورد. الآن هم یک روحانی اگر میخواهد از روحانیت دفاع کند، باید فرهنگ خوب خارجیها را از هر کجا که باشد، بپذیرد. در گذشته گاهی روحانیون از برخی مظاهر غرب میترسیدند و میگفتند که مبادا غربیها علیه ما نفوذ کنند و کارهای بدشان را در جامعه اسلامی ما رواج بدهند. لذا آنها با اساس فرهنگ غربی مخالفت میکردند؛ همچنان که میگفتند ما به قانون اساسی نیاز نداریم و قرآن برایمان کافی است.
این مسأله همان است که در آن روزها نگرانش بودیم و همین مسائل، روزبهروز حوزه را تضعیف میکند. به نظرم افراد مذهبیای که هم آن زمان را دیدهاند و هم زمان بعد از انقلاب را، میتوانند در مورد عملکرد روحانیت نظر دهند و نیاز است که یک تحقیق میدانی ـ بهخصوص در مراکز استان و شهرستانها ـ انجام شود.
نکته دیگری که امام در منشور اشاره میفرمایند، درباره مخالفت عدهای از روحانیون با مظاهر تمدن است. در همینباره باید بگویم که علمای گذشته ما، اینطور نبوده که بیعیب باشند. آنها اگر گاهی با مظاهر تمدن مخالفت میکردند، به خاطر ترسشان از این بود که مبادا این مظاهر تمدن، دین مردم را از بین ببرند. به یاد دارم در تبریز، یکی از علما که مردمی هم بود، وقتی اولین بار برایش بلندگو آوردند، گفت این را از جلویم بردارید و آن را به دودکش سماور تشبیه کرد؛ تا اینکه آرام آرام او را راضی کردند که بلندگو کار خاصی نمیکند و فقط صدای خودت را به همه حضار میرساند و مگر صدای خودت حرام است؟ در واقع آن موقع، اینطور جا افتاده بود که هرکس با مظاهر تمدن مخالفت کند، مقدس است. لذا آن زمان که اتومبیل تازه به ایران آمده بود، برخی علمای ما از این جهت که اینها فرنگی است، سوارش نمیشدند؛ یا شنیدهام که گاهی برخی گوجهفرنگی را نمیخوردند؛ چون، اسم فرنگ روی آن است؛ یا مثلاً درتبریز به گوجه میگفتند بادمجان ارمنی و بسیاری از مقدسها، آن را نمیخوردند؛ ولی کمکم فهمیدند که این نعمت خداست و ربطی به مسلمان و غیرمسلمان ندارد و هرکسی که آن را بکارد، میتواند از آن بهره ببرد. لذا فرمایش امام در منشور روحانیت، راجع به مقدسمآبها، امروز هم به دردمان میخورد. الآن هم یک روحانی اگر میخواهد از روحانیت دفاع کند، باید فرهنگ خوب خارجیها را از هر کجا که باشد، بپذیرد و نباید بگوید این چون مال آنهاست ما به آن عمل نمیکنیم. در آن زمان گاهی روحانیون از برخی مظاهر غرب میترسیدند و میگفتند که مبادا غربیها علیه ما نفوذ کنند و کارهای بدشان را در جامعه اسلامی ما رواج بدهند. لذا آنها با اساس فرهنگ غربی مخالفت میکردند؛ همچنان که میگفتند ما به قانون اساسی نیاز نداریم و قرآن برایمان کافی است؛ یا مثلاً عدهای با مجلس شورای ملی در زمان مشروطه مخالفت میکردند و میگفتند کسی حق ندارد قانون بنویسد وقتی ما اسلام و رساله داریم! ولی به مرور جا افتاد که رساله نمیتواند تمام مشکلات مردم را حل کند و این نمایندههای مردم هستند که میتوانند در مجلس، با نوشتن قانون، مشکلات مردم را حل کنند. مخالفت خود با مجلس را کنار گذاشتند و شورایی را برای نظارت بر غیرشرعینبودن قوانین مصوب مجلس، ابداع کردند.
امام در یکی از قسمتهای منشور تذکر میدهد که مبادا بعضی از روحانیون با مظاهر تمدن مخالفت کنند؛ مگر آنجایی که صددرصد مخالف اسلام باشد. از این رو امام با ورزش جوانان و دختران، با درسخواندن پسران و دختران در دانشگاه مخالفت نکردند و حتی اوایل انقلاب که عدهای بین دانشجویان پسر و دختر پرده کشیدند، امام دستور دادند این پردهها جمع شود. ایشان تا دوسالواندی بعد از پیروزی انقلاب، حتی درباره اجباریشدن حجاب در در جامعه ـ نه ادارات ـ چیزی نفرموده بود؛ ولی بعدها مسئولین گفتند باید حجاب را کمکم ترویج کنیم و بعد هم آن را در تمام جامعه اجباری کردند. امام نمیخواستند با زور شلاق حجاب اجباری شود؛ ولی متاسفانه توسط عدهای این تصمیم گرفته شد و بعضیها درکمیتههای انقلاب، گشت ارشاد راه انداختند؛ در حالی که واقعیت این است که قبل از اجباریشدن حجاب، خیلی از خانمها، بیشتر از امروز و با اختیار خودشان، حجاب داشتند. شما اگر به تصاویر و فیلمهای تظاهرات زمان انقلاب و دو سال اول بعد از انقلاب مراجعه کنید، میبینید که حتی در بالاشهر تهران، خیلیها حجاب دارند و در واقع حجاب را وسیلهای برای مبارزه و ابراز ناراحتی از حکومت پهلوی قرار داده بودند. اگر ما اینها را میتوانستیم حفظ کنیم، بسیار بهتر بود.
نکته دیگری که امروز لازم است روحانیت و حوزهها از بندهای منشور روحانیت مراعات نمایند، وابستگی روحانیون به قدرت است که بسیار نکته مهم و خوبی است که امام به آن اشاره فرمودهاند.
- به نظر حضرتعالی چگونه میتوان مواردی از منشور که در اولویت دانستید را اجرایی کرد؟
با توجه به اینکه بنده واقعگرا هستم، اجراییکردن این منشور را خیلی دیر میدانم. بعد از امام، افرادی در بدنه روحانیت نفوذ پیدا کردند و افرادی هم کنار گذاشته شدند و حرکتهایی انجام گرفت که اجراییکردن منشور را بسیار سخت کرده است. عدهای در حوزه هستند که تمام حیثیتشان در این است که ظاهرسازی، ریاکاری و بزرگنمایی کنند و اگر برخلاف ظاهرسازی حرکت کنند، نفوذ و مقبولیتشان از بین میرود. اصلاً معروفیتشان در همین کارهاست و نانشان در همین است. اینها باعث شدهاند افراد اصیل و دلسوز روحانیت، یا زمینگیر شوند و در گوشه و کنار باشند یا نتوانند حرفهایشان را به گوش مسئولین و جامعه برسانند. لذا معتقدم عملیساختن منشور، مشکل است و اجراییکردن آن، تلنگر میخواهد؛ از جمله تلنگرها، همین گفتنهاست و نباید با آن با تبلیغات یا شوخی برخورد کنیم. اینکه مثلاً صدهزار نفر در کشور شعارهایی دهند و از حد و مرزها بگذرند و حتی مراعات پرچم کشور را نکنند، باید ما را به فکر وابدارد. اینکه بالای منبر به این و آن بدوبیراه بگوییم و بگوییم از آمریکا یا فامیل صدام پول گرفته، دروغ است و اگر هم واقعیت داشته باشد، باید بدانیم که دشمنان، از ندانمکاری ما سوءاستفاده کردهاند و لازم است که ما ببینیم مشکل مردم چیست. باید بدانیم مشکل روحانیت با مردم و مشکل مردم با روحانیت چیست. باید حقایق مردم را بدانیم. یکی از این حقایق که بسیاری از خانوادههای ایرانی با آن دست و پنجه نرم میکنند این است که در خانه، جوانِ باسوادِ با فکرِ با مدرکِ بیکار دارند و از وضعیت او، مادر زجر میکشد و پدر شرمنده است. این خیلی بد است که جوان دارای مدرک دکترا و فوق لیسانس، نتواند ازدواج کند و همچنان سرسفره پدرش بنشیند. این مشکلات با حرف، درمان نمیشود. تأثیر گفتاردرمانی، در بهترین حالت، یک لحظه است؛ ولی نمیدانیم که جوان دارای مشکل، دائم با این سؤال مواجه است که چطور جواب زن و بچه و پدر و مادرم را بدهم و یا تا چه زمانی قرار است در حاشیه پدر ومادرم زندگی کنم. اینها برای فرد، عقده میشود. لذا لازم است که مشکلات مردم را حل کنیم. نمیتوان دائم به مردمی که مشکل دارند، امر و نهی کنیم که شما باید فلان دستور اسلامی را انجام دهید؛ چون آنها در جواب خواهند گفت اگر اسلام این است که من بعد از اینهمه تحصیل بروم گدایی کنم، همان بهتر که دستورات را انجام ندهم.
امام نمیخواستند با زور شلاق حجاب اجباری شود؛ ولی متاسفانه توسط عدهای این تصمیم گرفته شد و بعضیها درکمیتههای انقلاب، گشت ارشاد راه انداختند؛ در حالی که واقعیت این است که قبل از اجباریشدن حجاب، خیلی از خانمها، بیشتر از امروز و با اختیار خودشان، حجاب داشتند.
اعتیاد، فساد، کارتنخوابی و… از مشکلات مهم ماست. هر چقدر ما چشممان را به روی مشکلات ببندیم، چشم مردم جامعه باز است. باید همین تحولاتی که اخیراً در کشور صورت گرفته را منشأ خیر بدانیم و یک برنامهریزی صحیح برای جذب جوانها انجام دهیم. قدم اول هم با درستکردن کار و محبتکردن به آنها برداشته میشود. واقعیت این است که ما تا به حال دائماً مردم را نفی کردهایم؛ باید شروع کنیم به جذب مردم؛ جذب هم با کار و تلاش و برنامهریزی برای مشکلاتی که مردم دارند، انجام میشود؛ نه با هر روز مشکل ایجاد کردن برای آنها.
در مسئله دراویش گنابادی که اخیراً پیش آمد، باید بگویم که اینها هیچوقت مشکلی برای نظام نبودهاند و امام با بزرگان اینها ملاقات میکردند و مشکلی نبود. بنده سیاسی و قضایی هستم و اینها را میدانم که هیچکاری نمیکردند و خودشان برای خودشان جلسه داشتند. چه لزومی داشت این همه هیاهو راه بیندازیم و در نهایت هم این مسأله در دنیا بهانهای باشد علیه ما؟ اینکه شخصی با یک اتومبیل، مأموران نیروی انتظامی را به شهادت برساند، باید ذهن ما را به این سؤال مشغول کند که کار ما به کدام سمت و سو میرود؟ ما جامعه را به جایی رساندهایم که وقتی یک هواپیما به هر دلیلی سقوط میکند، مردم هزار جور حرف میزنند و علیه روحانیت و دولت و حکومت بهانه میآورند. ذهن ما باید به این سؤال مشغول شود که چرا اینطور شده است؟ این نشان میدهد مردم دارند با ما اجنبی میشوند؛ از ما دور میشوند و حرفهای دیگران را میپذیرند. لذا ما باید اینها را دنبال کنیم و با جامعه آشتی کنیم.
ناشناس
موقعی که قدرت دست این آقا و هم فکراش بوده، طوفان کرده ها. یه چیز میگم، یه چیز می شنوید