حجتالاسلام و المسلمین محمودرضا جمشیدی مدیر سابق حوزههای علمیه خواهران، دبير سابق ستاد زمينهسازی اجرای منشور روحانیت حضرت امام، مسئول دبيرخانه شورای عالی حوزه علميه قم و عضو فعلی جامعه مدرسین حوزه علمیه در مصاحبهی تصویری با مباحثات به بیان چگونگی ورود به حوزه، فعالیتهای صنفی و فضای سیاسی حوزه در دهه شصت پرداخت. برخی نکات مطرحشده در این مصاحبه را در ادامه مرور میکنیم:
- در دوران دبیرستان، مسئول انجمن اسلامی و مسئول واحد تحقیقات سیاسی ایدئولوژیک انجمن اسلامی بودم و با اطلاعات سپاه هم درمورد گروهکهایی مثل منافقین همکاری میکردم.
- در تابستان ۱۳۵۹ و همزمان با آغاز دبیرستان و برای دو سال، بهصورت افتخاری و بدون حقوق، وارد سپاه پاسداران شدم و بعد هم از طریق تیپ امام صادق(ع) در جبهه شرکت میکردم و گاهی نیز در عملیاتهای مختلف حضور داشتم.
- سال ۱۳۶۲ وارد حوزه و مدرسهی رضوی شدم که فقط دانشآموزان با معدل بالای ۱۶ را برای طلبگی میپذیرفتند و بنده هم شاگرد اول ریاضی استان بودم. پدرم میگفت اگر میخواهی دانشگاه بروی، من خرجت را میدهم؛ اما اگر میخواهی به حوزه بروی باید روی پای خود بایستی و من دوست ندارم طلبهای باشی که همیشه نگاهت به دست دیگران باشد.
- اوایل و میانههای دههی ۶۰ جریان مهدی هاشمی با سیطرهای که بر مطالب حوزه داشتند، اطلاعیه مینوشتند، توهینهایی میکردند و در اطلاعیههایشان از پرخاشگری و ارعاب استفاده میکردند. بنده و گروهی از حوزویان جهت پیگیری این مسأله و برخی دیگر از تحولات و قایع حوزه، از جمله جامعه مدرسین و حوزه جلساتی داشتیم و مطالبی تهیه میکردیم و در واقع مینوشتیم که ما چگونه میاندیشیم و منافقین، منحرفین و امثال مهدی هاشمی چگونه میاندیشند. در واقع، خودمان را نشریه حوزه کردیم و یک روزنامه هم زدیم و بنده مسئول طراحی آن بودم و ما توانستیم رعب مهدی هاشمی را در حوزه بشکنیم و انصافاً هم موفق شدیم و تعادلی برقرار شد.
- بعد از اینکه حضرت امام منشور روحانیت را صادر فرمودند، برخی از حوزویان فعال، به دفتر جامعه مدرسین دعوت شدند تا زمینههای تحقق فرمایشات امام را بررسی و بنده هم به خاطر قلم خوبی که داشتم، به این جلسه دعوت شدم. آخر جلسه بود که مرحوم آیتﷲ فاضل گفتند ما که هنوز به نتیجهای نرسیدیم و بنده که ۲۱ سال سن داشتم، گفتم اجازه هست مطلبی بگویم؟ ایشان گفتند بفرمایید. گفتم پیگیری این کار، نیازمند ستاد و دبیر است و باید مجمعی برای نمایندگان طلاب و نشستی برای بررسی مسائل حوزه تشکیل شود. این حرف مورد تأیید آقایان قرار گرفت و بنده دبیر ستاد این منشور شدم . در آنجا یکی از اولویتهای اجرایی را برگزاری انتخابات مجمع نمایندگان طلاب قرار دادیم و گزارشی هم با امضای آیتﷲ مشکینی خدمت حضرت امام فرستادیم که ایشان هم در پیامی مکتوب که آخرین پیام مکتوب ایشان است، فرمودند: «از قول من به فرزندانم بگویید که تندروی عاقبت خوبی ندارد و آقایان جذب جامعه مدرسین شوند». در همین ایام بود که حضرت امام از دنیا رفتند و بنده بهعنوان مسئول ستاد جامعه مدرسین در ارتحال امام انتخاب شدم. بعد هم شورای اجرایی جامعه مدرسین بنده را دعوت کرد و آیتﷲ فاضل به بنده گفتند که واجب است شما مسئولیت مدیریت سیاسی جامعه مدرسین را قبول کنید و اینطور بود که در سال ۱۳۶۸ وارد جامعه مدرسین شدم؛ ولی چون میخواستم در درس متمرکز باشم، سال ۷۲ از مدیریت سیاسی استعفا کردم. و تا سال ۱۳۷۶ هم کار اجرایی نداشتم.
- بنده شخصاً درهیچ دورهای موافق نبودم که جامعه مدرسین برای انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری کاندیدا معرفی کند. اما به هر حال بنده عضوی از این تشکل هستم و برای اینکه یک تشکیلات بخواهد باقی بماند، باید تمامی اعضا، به تصمیمات آن احترام بگذارند.
- تصمیمگیری جامعه مدرسین در مورد امور نیازمند دو سوم آرای اعضاست. در سال ۸۸ این حد نصاب کامل نشد؛ اما خود جامعه ـ و نه هیأت رئیسه ـ جلسهی دیگری گرفت تا نظر اکثریت اعضای جامعه را اعلام کنند؛ البته نه بهعنوان نظر جامعه مدرسین؛ لذا حدود ۳۳ یا ۳۴ رأی جمع شد. این میزان رأی، نیاز به دو یا سه رأی داشت تا به دو سوم برسد که نظر، بهعنوان جامعه مدرسین، اعلام شود؛ بنابراین، کاندیدای معرفی شده، مد نظر اکثر اعضای جامعه مدرسین بود؛ نه اینکه کاندیدای مورد تأیید جامعه مدرسین باشد. این تفاوتی است که آن را به مردم نمیگویند.
- بنده درعین حال که خود را نمایندهی جامعه مدرسین میدانم ـ اگر شما آن را یک تشکل اصولگرا بدانید ـ من همیشه نماینده و عضو یک تشکل اصولگرا بودهام و جامعه مدرسین هرگز با اصولگرایی بیگانه نبوده است. البته نه به این معنا که هرکاری که اصولگرایان انجام دهند را به حساب جامعه مدرسین بگذاریم؛ طبیعتاً آنها هم یک جاهایی اشتباه میکنند.
- گاهی در جامعه مدرسین به من اشکال میکردند که شما بعضاً افرادی که بیرون از دایرهی انقلاب هستند را با عناوینی مثل آقا خطاب میکنی!؛ بنده هم در پاسخ میگفتم این عادت من است که رعایت ادب را در کلام داشت باشم. البته این بدین معنا نیست که معتقد به شعا دادن نباشم؛ اتفاقاً راهپیمایی هم میروم؛ شعار هم میدهد؛ مرگ هم میگویم.
فایل تصویری بخش اول این گفتوگو را میتوانید از اینجا مشاهده و دریافت کنید.
بخش دوم گفتوگوی مذکور نیز بهزودی منتشر خواهد شد.