آموزههای متون دینی را معمولاً به سه بخش تقسیم میکنند: اعتقادات، مباحث فقهی، و مباحث اخلاقی. به نظر میرسد در طول تاریخ علوم دینی، معمولاً مباحث اخلاقی در سایه و حاشیه مباحث فقهی قرار گرفتهاند؛ اگر چه در برخی از دورهها کتابهای درخشان اخلاقی نوشته شدهاند؛ اما در مجموع چندان مورد توجه نبودهاند.
به نظرم میآید دو نکته را میتوانیم در توضیح عنوان کنیم؛ اول اینکه اخلاق را ما اگر بهعنوان دانش خاصی که با هنجارهای اخلاقی سر و کار دارد، یا به تعریف دقیقتر دانشی که با فضایل و رذایل اخلاقی و رفتارهای متناسب با آنها سروکار دارد تعریف کنیم، تقریر شما تا حدودی درست است؛ یعنی ما میتوانیم بگوییم توجهی که ما در طول تاریخ هزار سال گذشته حداقل در سلف خود داشتهایم، آن مقداری که در مرحله اول به فقه و دانشهای مربوط به آن شده یا در مرحله دوم به کلام و بعضی از مباحث شده است، به این مقدار دانش اخلاق مورد توجه قرار نگرفته و از این جهت میتوانیم بگوییم که در حاشیه قرار گرفته؛ اگر نگوییم که در سایهی آنهاست.
اما به نظر من یک تعریف دیگر برای اخلاق میتوانیم داشته باشیم که یک مبنای قرآنی دارد و آن اینکه دغدغههای اخلاقی ما صرفاً به دانش اخلاق و معنای کلاسیک آن محدود نشود؛ بلکه این نگاه را داشته باشیم که اخلاق را در فرد یا در جامعه نهادینه کنیم که امروزه آن را به معنای تربیت اخلاقی میشناسیم؛ یا بهمعنای جامعهسازی یا جامعهپذیری در فرهنگسازی اخلاق تعریف میکنیم. در این نگاه دیگر اینطور نیست که یک هدف در کنار عقاید و فقه باشد؛ بلکه بهخصوص از منظر قرآن میبینیم کمتر بحثی است که در مسائل احکام و مناسک مطرح شود و گریزی به اخلاق نداشته باشد؛ وقتی روزه را بیان میکند میگوید «لعلکم تتقون»؛ نماز هم به همینصورت؛ برای ذکر و یاد خداوند است و در آن احوالات اخلاق بندگی را یاد میکند. همچنین در بحثهای کلامی میبینیم اعتقاد به خداوند و توحید نقش ویژهای در ساخت انسان دارد؛ یا مثلاً آخرتنگری یا فرجامشناسی یک تحولاتی را در اعمال و رفتار انسان میخواهد انجام دهد که مراقب اعمالش باشد؛ یعنی صرف یک عقیده نیست.
اگر این نگاه را داشته باشیم دیگر نمیتوانیم بگوییم ثلثی از مباحث آموزههای دین به آن پرداخته است؛ بلکه شاید بیش از دو سوم آموزههای دین به مباحث اخلاقی پرداخته و امروز ما بیش از پیش به آن احتیاج داریم و دیگر در حاشیه نخواهد بود. در این صورت میتوانیم بگوییم در فقه، کلام و دانشهای دیگر حوزوی باید به اخلاق بهعنوان یک غایت ـ هم فردی و هم اجتماعی ـ توجه شود.
اگر اخلاق را بهمعنای خاص در نظر بگیریم، وضعیت الآن آن در حوزه چطور است؟ غیر از این مرکزی که حضرتعالی مدیریت آن را بر عهده دارید، جاهای دیگری هم مسأله اخلاق را بهصورت تخصصی دنبال میکنند؟
اگر نگاه مضیق نداشته باشیم، به مرکز تخصصی اخلاق محدود نمیشود. در حوزه علمیه مرکز تخصصی اخلاق شاید تنها مرکز تخصصی حوزوی است که به این بحث میپردازد که در دارالهدی مستقر است؛ ولی غیر از آن اگر ما بحثهای مربوط به آموزش، پژوهش و تبلیغات اخلاقی را هم در نظر بگیریم چند مرکز دیگر هم میتوانیم اضافه کنیم.
در حوزه علمیه خواهران هم ما رشته تخصصی اخلاق داریم. آنها هم به علم اخلاق میپردازند و بحمدﷲ چند دورهای دانشپژوه گرفتند و کار بهصورت جدی دنبال میشود. در حوزه علمیه قم ـ و علاوه بر قم در بعضی شهرها مانند اصفهان ـ هم این مرکز تخصصی اخلاق دایر است و به این بحث بها میدهند. شهرستانهای دیگر را من اطمینان خاطر ندارم؛ مشهد و تهران هم یک موقع دنبال بودند؛ ولی الان نمیدانم به فعلیت رسیده است یا نه.
رنگ و نمای دین باید جنبه اخلاقی و معنویاش خیلی پررنگتر باشد؛ اما از آن طرف با این هم موافق نیستم که نگاه ما به فقه و مناسک و برنامههای تکلیفی دین یک نگاه منفی، زمخت و منفور باشد. از نگاه روانشناسی دین، جاذبهی این نگاه از آن لحاظ است که به زندگی برنامه میدهد. وقتی نماز انسان بهجای خود باشد، روزه بهجای خود باشد، تکلیف اموالت مشخص باشد و… بقیه اجزای زندگی هم مثل یک پازل سر جای خودش قرار میگیر؛. چون ملموسترین بخش زندگی انسان، اعمال است؛ بعد نوبت به ملکات، باورها و جنبههای دیگر میرسد.
در قسمتهای پژوهشی هم میتوانیم دفتر تبلیغات اسلامی را ذکر کنیم که گروه فعالی در این زمینه دارد و الحمد لله در دهپانزده سال گذشته دستاوردها و تألیفات متعددی داشته است که بسیار قابل توجه و ارزشمند است. ما میتوانیم از مؤسسه آموزش عالی اخلاق و تربیت که آقای دکتر زارعان مدیریت آن را بهعهده دارند نام ببریم؛ آنجا هم رشته اخلاق و تربیت دارند و به این بحث بهطور جدی میپردازند.
در جامعةالمصطفی هم رشته مجازی اخلاق هست. نمیدانم همین رشته را حضوری هم دارند یا فقط مجازی است .اینها مراکز پیرامون ما هستند. افزون بر این، دانشگاه معارف هم هست که دانشجویان آن معمولاً حوزویها هستند. آنجا هم بیش از ۱۰ سال است که در سطح ارشد و دکتری رشته اخلاق را دارد و بهطور جدی به آن میپردازد. اینها بخشهایی هستند که میتوانیم بگوییم بهطور جدی به آن بحث پرداختهاند. دارالحدیث هم باز گروه اخلاق تقریباً خوبی دارد و فعالیتهایی را در این زمینه انجام میدهد. یکی هم یک کانون جوانان است که در زمینه اخلاق، نشستهایی را پیگیری میکنند؛ و همچنین اخلاقپژوهان جوان که آنها هم کارهای خوبی در این زمینه انجام میدهند.
اگر آن نگاه موسع ما را هم بپذیرید، بهنظر من خود جلسات درسهای اخلاقی هم بهصورت رسمی و عمومی است یا بهصورت خصوصی (در منزل بعضی اساتید) برگزار میشود که اینها هم به نهاد اخلاق و نهادینهکردن اخلاق در حوزه و جامعه کمک میکنند.
در سالهای اخیر برخی طلاب که در مراکز اقماری حوزه علمیه تحصیل میکنند به فلسفهی اخلاق علاقهمند شدهاند؛ به نظرتان چه نسبتی بین فلسفهی اخلاق و اخلاق و تربیت اسلامی برقرار است؟
افرادی که علائق فلسفی یا نظری دارند طبیعتاً وقتی به مباحث اخلاقی ورود میکنند به فلسفهی اخلاق گرایش مییابند. الآن در دانشگاه قم در مقطع دکتری نیز همین رشته وجود دارد و دوستان طلبهی مستعد میروند و نسبتاً خوب هم بوده است. اما اینکه این را تعمیم بدهیم به نظرم از نظر علمی دقیق نیست. ما حداقل در مرکز خودمان یکسالدرمیان از سطح ۳ حدود ۲۰ نفر طلبه جذب میکنیم. اینها جذب میشوند و تحصیلاتشان را در سطح ۳ میگذرانند. سطح ۴ ـ یا در مراتب پایینتر که مقدمات را در مدرسه عالی فقه میخوانند و برای ورد به سطح ۳ آماده میشوند ـ را هم اضافه کنیم، زیادتر میشود.
اتفاقاً در بین مراکز تخصصی شاید جزو سه رشتهای باشد که برای طلبهها جاذبه دارد و گرایش جدی به اخلاق دارند؛ در کنار دو رشتهی قضا و مشاوره. اما از رشتههای دیگر تا آنجا که بنده میدانم کمتر استقبال میشود و گرایشها در حدی که ما با آن مواجه هستیم لزوماً به سمت فلسفهی اخلاق نیست؛ بلکه گرایش عامتر است.
در مورد بخش دوم سؤالتان اگر بگوییم فلسفهی اخلاق چیزی جدای از اخلاق اسلامی است، درست نیست. اخلاق اسلامی خود دارای سه بخش میتواند باشد؛ یک بخش آن فلسفهی اخلاق است یا بخشهای نظری و پیشفرضهای اخلاقی شامل فرااخلاق و بحثهایی از این دست؛ یک بخش متن اخلاق یا اخلاق هنجاری که خود فضائل و رذائل را در حیطه عمومی یا بهصورت اخلاق کاربردی بررسی میکند؛ بخش سوم هم تربیت اخلاقی است؛ اینکه افراد چطور تربیت اخلاقی شوند. البته در زمینه فلسفهی اخلاق با رویکرد اسلامی مباحث کمتر است. بعضی از اندیشمندان مثل استاد شهید مطهری یا آیتﷲ مصباح مطالبی را در این زمینه با نگاه فلسفه اخلاق اسلامی مطرح کردهاند که میتوانیم از آنها استفاده کنیم.
بنا بر اعلام مدیران حوزه علمیه حدود ۸۵ الی ۸۶ هزار طلبه در قم ساکن و مشغول تحصیل و پژوهش هستند. به نظرتان در فضای بحثهای اخلاقی چند نفر بهصورت جدی زندگی علمیشان در این مسیر است؟ آیا آیا میتوانیم بگوییم که مثلاً صد یا دویست طلبه را داریم که کلاً زندگیشان در این مسیر است؟
وقتی میگوییم زندگی، به نظر من دو تا معنا در ذهن متبادر میشود؛ یکی این که بگوییم زندگی علمیشان اینطور است؛ یعنی دغدغه نظری در بحث های اخلاقی دارند و دنبال تحقیق و بررسی و بحثهای اخلاقی هستند و مثلاً در زمینهی بحثهای فلسفه اخلاق و پیشفرضها و مباحث جدی نظری آن دغدغه علمی دارند. بهنظرم تعداد این افراد خیلی کم است و به همین دلیل نقدی جدی به حوزه وارد است؛ چرا که هدف عمدهی دین «إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» است؛ این همه آیات و روایاتی که معطوفاند به بحث اخلاق؛ اما این تعداد بسیار کم در زمینهی اخلاق کار میکنند. من برآورد میدانی دقیق ندارم؛ اما بنا بر حدس شاید حدود دویست نفر باشند؛ که نسبت به فقه و کلام و رشتههای دیگری که در آنها دچار انباشت معرفتی هستیم، تعداد بسیار کمی است.
اما اگر منظورمان زندگی اخلاقی باشد، تعداد بیشتری هستند. در مورد طلاب جوان میتوانیم بگوییم به این بحث علاقهمندند. بخشی از طلابی که وارد حوزه میشوند با نگاه اخلاقی میآیند؛ نگاه تهذیب و تزکیه؛ دغدغههای عدالتخواهانه و معنوی جدی دارند. شاید بشود گفت چهلپنجاه درصد طلابی که وارد حوزه میشوند با این نگاه وارد میشوند؛ دقیق نمیدانم؛ شاید خیلی بیشتر باشند. شوق و اشتیاق بسیار زیاد است. حالا اینکه چقدر تأمین میشود اشکال ماست.
بنابراین ما در بررسی اخلاق نباید نگاهمان را فقط به اخلاق علمی و نظری معطوف کنیم. ما باید برای این بخش دوم بیشتر نهادها، غذاها و سفرههای لازم را فراهم کنیم.
طلبهها در سالهای اول ورود به حوزه انگیزههای اخلاقی دارند؛ اما به مرور و بعد از چند سال تحصیل این دغدغهها کم رنگ میشود. حداقل در طلاب سطح یک این خیلی جدی است؛ مخصوصاً که آنها هنوز با دغدغههای زندگی و ازدواج و اشتغال و… درگیر نشدهاند. خیلی به وفور میبینیم. ولی از سطح دو (پایه هفتم) به بالا با توجه به دو نیاز جدی ازدواج و اشتغال، اخلاق تحتالشعاع قرار میگیرد و از این جهت ما یک افت معنادار را میبینیم.
این به نظرم دو علت دارد؛ یکی همین بحث نیازهای ـ به قول بعضی روانشناسان ـ فیزیولوژیک است که فشار بیشتری دارد و باعث میشود مسائل اخلاقی تحتالشعاع قرار بگیرند. علت دیگر هم نیاز به نظریهپردازی خود ماست؛ یعنی اشکال از خود ماست که الگویی را برای معنویت و اخلاق طراحی کردهایم که عمدتاً به درد کسانی میخورد که میگویند زندگی را رها کن و تمام اهتمامت را به این بخش اختصاص بده. کسی که میخواهد ازدواج کند، شاغل شود، تلویزیون ببیند، با شبکههای اجتماعی مرتبط باشد و… آنچنان الگوی متناسبی برایش طراحی نشده است. البته منظورم این نیست که از معنویت یا اخلاق خودمان دست برداریم یا آن را کمرنگ کنیم؛ بلکه باید آن را با زندگی امروزی هماهنگ و قابل تلفیق کنیم تا قابل دسترس باشد. بدین ترتیب افراد احساس نخواهند کرد که اگر بخواهند زندگی اخلاقی داشته باشند باید از بسیاری گزینهها دست بردارند.
برخی معتقدند در سالهای اخیر بخشی از جامعه از فقه گریزان شده و فقه نزد آنها مرجعیت خود را از دست داده است. اگر بخشهای اخلاقی دین نباشد و نتواند در جامعه بروز و ظهوری داشته باشد ممکن است جامعه از نظر اخلاقی دچار مشکلاتی شود؛ چرا که هنجارها جایگاه خود را از دست میدهند. آیا در مراکز حوزوی درباره این مسأله تأمل شده است؟
یک بخش از نکتهای که فرمودید را قبول دارم؛ درست است؛ بهخصوص در بخشهایی از جامعه نه لزوماً حوزه. در مورد حوزه جدا صحبت کنیم. در یک بخشهایی از جامعه این گرایش و این رویکرد و عدم اقبال به فقه و نگاههای شریعتمدارانه را میتوانیم ببینیم. البته هالههای سیاسی و در حقیقت حواشی این مسأله اثرگذار بوده و نمیتوانیم آن را هم نادیده بگیریم.
بخشی از تحلیل مسأله این است که دین را طوری عرضه کردیم که بخش اخلاقی، معنوی و عرفانی آن کمرنگ بوده است. شکل و شمایل دین و نیمرخ او وقتی که در جامعه ارائه میشود نباید اینطور باشد که بعد فقهی آن یعنی بعد عملگرایانه، مناسکگرایانه و تکلیفگرایانهاش خیلی برجسته و پر رنگ باشد که ما بیاییم این بهانه را به دستشان بدهیم. اگر این نیمرخ بهگونهای تزئین شود که اخلاق، عرفان، معنویت و عقاید هم سهم خود را کما هو حقه داشته باشند و پررنگ باشند، دین و ایمان جاذبه بیشتری برای مخاطبان خواهد داشت.
ولی من میخواهم یک تحلیل دیگر هم بهعنوان مکمل بحث داشته باشم و آن اینکه متأسفانه این نگاه از سوی بعضی اندیشمندان هم دارد القا میشود نسبت به احکام و مناسک. بهنظرم نگاه منصفانهای نیست. ما امروزه در بحث روانشناسی دین که حوزه مطالعاتی خود من است، میبینیم یکی از مزیتها، فواید و کارکردهای مهم دین این است که برای زندگی برنامه دارد؛ یعنی ذهن و فرد را فارغ و خالی تحویل نمیدهد. مشکل افرادی که به پوچی میرسند این است. دین برنامه میدهد و بخشی از آن مناسک و فقه است؛ البته نه بهصورت فربه که رنگ و روی دین را تحتالشعاع قرار دهد. رنگ و نمای دین باید جنبه اخلاقی و معنویاش خیلی پررنگتر باشد؛ اما از آن طرف با این هم موافق نیستم که نگاه ما به فقه و مناسک و برنامههای تکلیفی دین یک نگاه منفی، زمخت و منفور باشد. از نگاه روانشناسی دین، جاذبهی این نگاه از آن لحاظ است که به زندگی برنامه میدهد. وقتی نماز انسان بهجای خود باشد، روزه بهجای خود باشد، تکلیف اموالت مشخص باشد و… بقیه اجزای زندگی هم مثل یک پازل سر جای خودش قرار میگیر؛. چون ملموسترین بخش زندگی انسان، اعمال است؛ بعد نوبت به ملکات، باورها و جنبههای دیگر میرسد. این بخش عمل را وقتی از اینجا تنظیم میکنید، سرمنشأی میشود برای بخشهای فوقانی که باورها و ملکات هستند. زمینه اصلاح و تزکیه هم فراهم میشود.
نکتهی دیگر این که ما در دانش سیاسی و مخصوصاً فلسفه سیاسی میگوییم داوری باید توسط اخلاق اتفاق بیفتد. مثلاً وقتی در مورد جامعه عادلانه صحبت میشود نمیگوییم که رییس جمهور یا رهبر باید عادل باشند؛ بلکه میگوییم سیستم سیاسی باید عادل باشد که خروجی این سیستم عادلانه باشد. این که این فرد بهلحاظ شخصی چهکار میکند حوزه شخصیاش است؛ اما کاری که میکند باید خروجی عادلانه داشته باشد. در اخلاق اسلامی چقدر ما به این سمت رفتیم که در واقع صفات اخلاقی را روی سیستمها بیاوریم؛ مثلا بگوییم این اداره، ادارهای اخلاقی است؟ در این زمینه مطالعات اخلاق اسلامی شکل گرفته است؟
بهنظرم این هم درست است؛ یعنی اخلاق ما در گذشته بیشتر فردگرایانه یا حداکثر همان بحث تدبیر منزل بوده است؛ تدبیر منزل و سیاست مدن که از تقسیمبندیهای ارسطویی است؛ هرچند ما جای پای آن را در سنت خود داریم. در آثار فارابی به خصوص به آن توجه شده است. یک مقدار هم خواجه نصیر طوسی و برخی دیگر از بزرگان ما در آثارشان هست.
ولی هر چه جلوتر میآییم به دلیل اینکه دین واقعاً نقش جدی و پررنگی در نهادهای سیاسی نداشته و کنار بوده، به این بحث نیز خیلی توجه نشده که نهاد اجتماعی اخلاقی باشد؛ سیستم اخلاقی باشد. این اشکال را من میپذیرم. اما میتوانم بگویم که اخیراً (در دهبیست سال گذشته) علاوه بر مباحث اخلاق فردی، اهتمام و توجهی به اخلاق اجتماعی و نهادی هم شده است. یک بخش را در اخلاق کاربردی میبینیم. اتفاقاً یکی از محورهایش بحث بر روی نهادهای خاص مثل اخلاق در فضای مجازی یا اخلاق پزشکی است که کاملاً نهاد اجتماعی هستند؛ یا اخلاق در ورزش. این یک مدخل است که بهنظرم بسیار هم مهم است؛ بهویژه مثلاً اخلاق سیاسی، اخلاق قضایی و اخلاق اقتصادی که زیرشاخههای اخلاق کاربردی هستند. در این زمینه تدوین منشورهای اخلاقی بسیار مهم است.
مدخل دومی که میتوانیم راجع به آن صحبت کنیم بحث تربیت اخلاقی است که باز نگاهی که در گذشته داشتیم بیشتر فردگرایانه و بین استاد و شاگرد بود. شاگردی پیش استاد میرفت و از خواص او و تحت نظارت و مراقبت او بود. الآن باید توجه جدی کنیم که تربیت اخلاقی فقط بخش فردی ندارد. بخش نهادی آن هم مهم است که که امروزه آموزش و پرورش یک بخش آن و آموزش عالی (دانشگاه) بخش دیگر آن را برعهده گرفتهاند؛ بخشهای بسیار مهمی که ما تقریباً از آنها فاصله گرفتهایم و بحثهای تربیت اخلاقی به آن سنت قابل توجهی که ما داشتیم ـ که تقریباً سرمنشأ ان به معصومین علیهم السلام برمیگردد ـ ورود ندارد؛ با اینکه نظام ما اسلامی است. برخی مناسک مثل بحث پوشش را داشتهایم و گفتهایم که همه باید رعایت کنند؛ اما چقدر روی تربیت اخلاقی و نهادینهکردن آن کار کردهایم؟ مثلاً چقدر راستگویی، درستکاری، حقمداری، عدالت خواهی و… در نظام تربیتی آموزش و پرورش ما محور بوده و نهادینه شدهاند؟ یا حتی بالاتر از این، در رسانه ملی ـ که به تعبیر امام(ره) دانشگاه است ـ چقدر نگاه تربیتی وجود دارد؟ بحث شبکههای اجتماعی بماند.
در فضایی که در آن کار میکنید کلانپروژهای در مورد اخلاق کار میشود؟ در مورد اخلاق اسلامی در پژوهشکدههای مراکز علمی، آیا پروژهی جدیای هست که بتوان گفت نتیجه این فعالیتهای علمی بوده؟
پروژهای که دقیقاً میدانم دارد انجام میشود در این زمینه، در دفتر تبلیغات اسلامی است. مثلاً در بحث راستگویی و دروغگویی و رصد جامعه از این وضع و اینکه چه کار باید بکنیم کلانپروژه و پروژههایی ذیل آن دارد انجام میشود. این با عنوان صریح اخلاق است؛ ولی با یک نگاه جامعتر و ناظر به برخی آسیبهای اجتماعی ـ که بهنوعی در این بحث میگنجند ـ نهادهای دیگری هم کار میکنند؛ مثلاً در بحث سبک زندگی و نهادینهکردن اخلاق، مؤسسهای بهنام آل یاسین به این بحث اختصاص دارد. جاهای دیگر هم کم و بیش این بحث را دنبال میکنند.
یک نکتهای را اشاره فرمودید که در حوزه ظاهراً اصلیترین نهادی که بحث اخلاق و تربیت را ترویج میکرد رابطه استاد و شاگرد بود. بعد از انقلاب با توجه به توسعهای که در حوزه اتفاق افتاد عملاً این رابطه بسیار تضعیف شد. یک استادی که با ۱۰۰ شاگرد سر و کار دارد، عملاً فرصتی ندارد که در اختیارشان بگذارد. ضمن این که چند کار دیگر هم انجام میدهد. وقتی یک نهاد از بین میرود و جایگزینی برایش تعریف نمیشود، کار آن نهاد زمین میماند. آیا جایگزینهایی وجود دارد تا با روشهای جدید مسألهی اخلاق جدیتر دنبال شود؟
اگر بهجای جایگزین بگوییم مکملها یا بدیلهای دیگر، شاید دقیقتر باشد؛ والا آن رابطه استاد و شاگردی که ممکن است هیچ موقع جایگزین مناسبی برایش پیدا نشود. این ارتباط باید باشد و باید احیا شود؛ یعنی خود اساتید و مراجع باید به آن ترغیب کنند. استادی که مثلاً صد نفر در درسش شرکت میکنند، حداقل با دهپانزده نفر از آنها ارتباط جدیتری داشته باشد. در گذشته گاهی طلبه سر کلاس نمیآمد؛ استاد به منزلش برای عیادت میرفت. اینهاست که اثر اخلاقی و ماندگاری میگذارد. آن را ما باید داشته باشیم. در کنار آن البته راههای بدیلی وجود دارد که ما باید توجه کنیم.
یکی از لذتهای معنوی نسل ما حضور در درسهای اخلاق بود؛ مثلاً درس آیتﷲ مشکینی، آیتﷲ مظاهری و برخی بزرگان دیگر که بهصورت خصوصی جلساتی داشتهاند و خدمتشان میرفتیم. این لذتهای معنوی در زندگی افراد بسیار مؤثر است؛ اینها را ما باید احیا و ترویج کنیم. این یک مرحله است. مرحله دیگر به نظرم جلسات خصوصی خود اساتید است؛ بهخصوص اساتیدی که مراحلی را گذراندهاند؛ بهویژه از نظر سنی. اینها خوب است جلساتی خصوصیتر در منزل داشته باشند. این رابطه خصوصی بین استاد و شاگرد خیلی میتواند مؤثر باشد.
اگر ما قائلیم که آموزش و پرورش یا تعلیم و تربیت با هم است، در حوزه نیز باید به این بحث جدیتر پرداخته شود که تمام اساتید فقه، اصول، کلام و… به بحث اخلاق توجه ویژه داشته باشند؛ گاهی با ذکر یک نکته یا آیه و حدیث اخلاقی؛ گاهی با بیان یک خاطره یا تجربهی اخلاقی و… . بحث مهم دیگر هم مراقبت اساتید نسبت به دانشجوها و طلبههایشان است؛ یعنی گاهی لازم نیست که موعظه کنند؛ بلکه بهتر است از مشکلات و نیازها بپرسند. یکی از مشکلات اساتید ما این است که از نیازها و مصائب شاگردان خود خبر ندارند. باید به رفع مشکلات و نیازهای شاگردان توجه و در حد توان برای رفع آن کمک کنند؛ کمک مادی، معنوی، علمی و… . اینها خیلی مؤثر است.