الف: در شیعه سه دیدگاه درباره حکومت، جامعهسازی وتمدنسازی در عصر غیبت وجود دارد:
- قعود و پرهیز از تشکیل حکومت و طبعاً تمدنسازی؛
- لزوم تلاش برای تشکیل حکومت و تمدنسازی و امکان تمدنسازی در حد عالی یا نزدیک به عالی؛
- لزوم تلاش برای تشکیل حکومت و تمدنسازی، اما در حد وسع؛ و البته این وسع محدود است و نه تنها در حد عالی مقدور نیست، بلکه (بهطور میانگین) کمتر از پنجاه درصد است.
دیدگاه اول از نظر ما مردود است و ادلهای که در دفاع از این دیدگاه ارائه میشود ناتمام است. در پیوست اول کتاب به بررسی روایاتی که این دیدگاه در تأیید خود ارائه میدهد، میپردازیم.
دیدگاه دوم نیز مورد نقد و ایراد است و در بر آورد تواناییهای یک حکومت و نظام دینی برای تمدنسازی در عصر غیبت و دوران سیطره مدرنیته دچار اشکال جدی است.
دیدگاه سوم مورد تأیید و دفاع ماست که در این بحث به ادله اثبات آن به اجمال اشاره میشود:
ب: ادله دفاع از دیدگاه سوم: مهمترین مانع تحقق تمدن تراز اسلام، غیبت امام معصوم علیه السلام است و به عبارت دیگر ارائه و اقامه مطلوب دین در گرو حضور و آن هم حضور مبسوط الید امام معصوم است. بنابراین تحقق تمدن تراز اسلام در عصر غیبت عملی نیست و تنها نسبتی محدود از آن ممکن است.
تذکر: مقصودمان از جامعه و تمدن تراز دین، جامعه و تمدن عالی مهدوی نیست که هیچ کس مدعی تحقق آن در عصر غیبت نبوده و نیست؛ بلکه تحقق مطلوب و مثلاً هفتاد ـ هشتاد درصدی همین فقه و اسلام و تشیع موجود در دست علما و فقها و حوزههای علمیه است. این ادله در چند فصل بیان میشود.
فصل اول: نقش انحصاری حجت معصوم خداوند در ارائه و اقامه دین به نحو مطلوب
نقش حجت معصوم خداوند در هدایت انسانها و جوامع، انحصاری و بیبدیل بوده و غیبت آنها و یا عدم بسط ید آنها در شرایط حضور، موجب ازهمگسیختگی و سرگردانی و مصیبت مادی و معنوی خواهد شد. به عبارت دیگر، حجت معصوم عمود خیمه تشریع و رکن رکین هدایت است که غیبتش موجب انکسار و خمشدن خیمه هدایت خواهد شد.
نتایج غیبت و عدم دسترسی به حجت معصوم خداوند به نص و تصریح روایات چنین است:
- غیبت حجت معصوم موجب بروز خلل و منقصتی عظیم در دین و دنیای مردم است.
- حجت از سوی خداوند بر مردم تمام نمیشود؛ یعنی امر هدایت به کمال خودش نمیرسد تا حجت بر مردم تمام شود.
- بیان صحیح شریعت متوقف شده و خداوند به درستی اطاعت و عبادت نخواهد شد.
- جهان و جامعه و مردم جز به حضور امام معصوم اصلاح نمیشود.
- امت بیپناه و یتیم میشود.
از مجموع روایات و مباحث مطرحشده به روشنی درمییابیم که غیبت امام معصوم (که البته ناشی از سستی و جفای خود مردم بوده است) و عدم حاکمیت تمامعیار و مبسوطالید او موجب اختلال در نظام تشریع و هدایت مادی و معنوی و ارکان و اجزای تمدن بشری شده و بشریت را با وضعیتی به غایت بغرنج و تنگناها و بحرانهایی عظیم مواجه میکند و اگرچه اصل ولایت فقیه و ضرورت مراجعه به فقها در عصر غیبت (که در یکی از فصول آینده به تفصیل به ادله و جایگاه مهم آن خواهیم پرداخت) و نیز میراث معرفتی و علمی دین که عبارت از قرآن و سنت است، مانع از بنبست و بیهدایتی مطلق و سرگردانی کامل است، اما در هر صورت سرگردانی و حیرت و تباهی در حد بالایی گریبان بشر را میگیرد و عرصه را بر مؤمنان تنگ میکند و از همین روست که عصر غیبت در روایات، عصر حیرت و فروبستگی اعلام شده است.
فصل دوم: عصر غیبت، عصر حیرت
روایات عدیدهای از عصر غیبت بهعنوان عصر حیرت و سرگردانی و بیپناهی فکری و اعتقادی و آکنده از فتنه و تاریکی یاد کردهاند که شیعه و متدینین در شرایطی سخت و جانکاه قرار دارند و این دلیلی دیگر بر این ادعا است که عصر غیبت نمیتواند ظرف تحقق دولت، جامعه و تمدن تراز اسلام باشد. مراجعه به فقها در چنین عصری تنها مانع از سرگردانی مطلق و بلاتکلیفی و بنبست نظری و عملی است و کمک میکند احکام و ارزشهای دینی در حدی نسبی و محدود محقق شوند؛ اما این قابلیت، ظرفیت و شأنیت را ندارد که بتواند به تأسیس جامعه، دولت و تمدن تراز دین منجر شود.
ما در این فصل حدود بیست روایت را که صریحاً و یا تلویحاً از عصر غیبت با عنوان عصر حیرت یاد کرده بودند، ذکر میکنیم و توضیح میدهیم. ضمناً نظر چندتن از علمای بزرگ شیعه را نیز از جمله نعمانی، مجلسی، سید بحرالعلوم، فاضل هندی و مقدس اردبیلی را که از عصر غیبت با عنوان عصر حیرت یاد کردهاند، نقل میکنیم.
فصل سوم: عصر غیبت، عصر فروبستگی
عصر غیبت، عصر فروبستگی است و به همین دلیل انتظار فرج در آن افضل الاعمال است و طبعاً در عصر فروبستگی نمیتوان دولت، جامعه و تمدن تراز دین را محقق کرد. به عبارت دیگر اگر قرار بود جامعه تراز دین (حتی در حد هفتاد ـ هشتاد درصدی) هم محقق شود، انتظار فرج چه مفهومی داشت؟ فرج از چه و از کدام کمبود و مصیبت؟ در حالی که ما میتوانیم جامعه و نظام مطلوب دینی را در حدی نسبتاً عالی بسازیم!
فصل چهارم: سقیفه، ضربهای کاری و اساسی بر پیکر اسلام و زخمی التیامنیافتنی تا ظهور
دلیل دیگر بر عدم امکان تحقق تمدن تراز دین و اسلام در عصر غیبت، مفاد روایاتی است که از سقیفه بهعنوان فاجعهای یاد کردهاند که چنان زخم عمیقی را بر پیکره اسلام وارد کرد که این زخم تا ظهور بقیة ﷲ الاعظم عجل ﷲ تعالی فرجه الشریف، التیام پیدا نخواهد کرد و یا به تعبیر دیگر چنان کمر اسلام را خم کرد که جز با ظهور، دین خاتم کمر راست نخواهد کرد. روشن است با چنین نگرشی به سقیفه و نتایج و آثار آن نمیتوان از تحقق جامعه و تمدن تراز دین و تشیع در عصر غیبت سخن گفت.
فصل پنجم: آخرالزمان، عصر ظلمت و تباهی
دهها روایت از آخرالزمان و دوره غیبت بهخصوص هرچه از آغاز آن بیشتر فاصله میگیریم، تصویری در مجموع تیره و تار از جهت دینی بهخصوص (و حتی دنیایی) حتی درباره شیعیان ارائه میشود. مثلاً پیامبر اکرم صلی ﷲ علیه و آله در روایتی سه مرحله را به ترتیب وقوع برای این دوره تعیین میکنند: ۱. ترک امر به معروف و نهی از منکر (عصر بیاعتنایی به ارزشها)؛ ۲. امر به منکر و نهی از معروف (عصر ستیز با ارزشها)؛ ۳. منکر پنداشتن معروف و معروف پنداشتن منکر (عصر وارونگی ارزشها).
و مهمترین روایت در این موضوع روایت «یملأ ﷲ الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» است؛ یعنی ظهور در شرایطی صورت میگیرد که جهان لبریز از تباهی و بیعدالتی و عدم توازن و تعادل است و حضرت حجت سلام ﷲ علیه جهان این چنینی را لبریز از عدالت و هدایت و تعادل خواهند کرد.
از مجموع این روایات درمییابیم که در چنین شرایطی اگرچه همچنان تکلیف برای اصلاحگری و تحقق عدالت در حد توان برای مؤمنین وجود دارد، اما این توان در حد و اندازهای که به تحقق یک جامعه و تمدن تراز دین بیانجامد، نیست؛ زیرا اگر چنین بود باید دوره غیبت اینگونه تیره و تار ترسیم نمیشد و یا لا اقل در روایاتی از استثنائاتی در این زمینه سخن گفته میشد. البته در روایات از برخی قیامهای مطلوب و ممدوح مانند قیام مردی از قم (که به احتمال قوی بر قیام امام خمینی و انقلاب اسلامی منطبق است) سخن گفته شده؛ اما این بدان معنا نیست که این قیامها در تحقق جامعه تمدن تراز دین توفیق مییابند.
فصل ششم: بروز اختلافات کلامی و فقهی و… بین فقهای شیعه دلیلی روشن بر حیرت در عصر غیبت
بروز اختلافات متعدد و جدی کلامی و فقهی و اصولی و تاریخی و حدیثی و… بین علما و فقهای شیعه از همان آغاز غیبت کبری دلیلی دیگر بر حیرانی شیعه (و به نحو واضح و اولی غیر شیعه و غیر مسلمان) در عصر غیبت است. در عصر غیبت بین علما و فقهای شیعه بر سر بسیاری از مسائل دینی اختلاف نظرهایی عمیق و غیر قابل حل وجود دارد و در دوران کنونی با ظهور مدرنیته و پیچیدهترشدن مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و… این اختلافها ابعاد گستردهتری یافته است.
این وضعیت بدان معناست که امکان یک تفاهم کلامی و فقهی و… مطلوب بین علمای شیعه ـ که برای تحقق یک جامعه و تمدن تراز دین لازم و ضروری است ـ وجود ندارد و در بسیاری از موارد فتاوا و دیدگاههای فقها در زمره احکام ظاهری است و به اطمینان از انطباق آنها با احکام واقعی مورد نظر خداوند و شریعت نمیتوان رسید؛ در حالی که تمدن تراز دین تنها در صورتی قابل تحقق است که از واقعیبودن احکام و قوانین مورد عمل لا اقل در حد بالایی مطمئن باشیم.
البته عمل به فتاوای فقها در عصر غیبت، و لو آن که بعضاً با احکام واقعی خداوند منطبق نباشد، تکلیف شرعی مؤمنان و مورد قبول و ثواب و پاداش خداوند است و به اصطلاح اصولی ، معذر است؛ اما این که با عمل به چنین احکام و فتاویای تمدن تراز دین محقق شود، مورد انکار است.
فصل هفتم: سیطره مدرنیته، مانعی مضاعف بر سر راه تحقق تمدن اسلامی در عصر غیبت
علاوه بر غیبت امام معصوم علیه السلام که مانع اساسی تحقق تمدن تراز اسلام است، باید به مانعی دیگر اشاره کنیم که مربوط به یک قرن اخیر است و آن ظهور و فراگیری و سیطره تمدن مدرن است.
مدرنیته منشأ تحولات تمدنیای در همه عرصههای علمی، تکنیکی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بوده است که این تحولات عموماً در تعارض با مبانی و ملاکات دینی است و بهعنوان مانعی در برابر اجرای مطلوب و کامل بسیاری از احکام و ارزشهای دینی عمل میکنند. اگر ما واقعاً به عمق و اقتضائات این تحولات اشراف داشته باشیم، درمییابیم که تا زمان سیطره و نفوذ گسترده این تمدن، نمیتوان سخن از تحقق دولت، جامعه و تمدن دینی در حدی مطلوب و رضایتبخش گفت و باید به بسیاری از اقتضائات و تنگناهای حاصل از سیطره مدرنیته تن داد.
فصل هشتم: عصر غیبت، عصر بلا تکلیفی و حیرانی مطلق و قعود نیست
از آنچه تاکنون گفتیم نباید چنین استنباط کرد که عصر غیبت و دوران کنونی، عصر بلاتکلیفی و حیرانی مطلق است و بنابراین وظیفه اصلاح و عمل اصلاحی و انقلابی از مؤمنین ساقط است. ما در این فصل به ذکر روایاتی پرداختیم که سخن از تکلیف فیالجمله (نسبی و محدود) در عصر غیبت میگویند و مؤمنان را متوجه تکالیف فردی و اجتماعیشان در این عصر میکنند؛ اگرچه آنان قادر به تحقق مدینه فاضله دینی و جامعه تراز دین نیستند.
همچنین در این فصل به بحث ضرورت تقلید و مراجعه مؤمنین به فقهای واجد شرایط و حاکمیت و ولایت فقیه در عصر غیبت میپردازیم که نائبان عام حجت معصوم و امام عصر علیه السلام بهشمار میروند و عهدهدار ارائه و اقامه دین در حد توان و وسعشان هستند.
در هر صورت، در هیچ شرایطی دلیلی برای بلاتکلیفی مطلق و قعود و بیمسئولیتی وجود ندارد و هر کسی و جامعهای در حد وسعی که دارد (هرچند محدود و نسبی باشد) مکلف به اصلاح است. تکلیف در اسلام بر اساس صفر یا صد نیست؛ بلکه عموماً در بین این دو است و مسلمان و مؤمن به هر اندازهای که توان اصلاح فردی و اجتماعی داشته باشد باید در همان مقیاس، اهل عمل و اصلاح و عنداللزوم اقدام انقلابی باشد.
پیوستها
پیوست اول: بررسی روایات نفی قیام قبل از ظهور
در این پیوست به بررسی و تحلیل روایاتی می پردازیم که عده ای از این روایات، قعود در عصر غیبت و مجاز نبودن تشکیل حکومت و حرکتهای انقلابی را برداشت کردهاند. در جمعبندی این روایات خواهیم گفت که این روایات ناظر به قیامهایی در عصر امامان بعد از امام حسین علیهم السلام بودهاند که رهبران آنها (که اغلب از سادات حسنی بودند) یا ادعای مهدویت داشتند و یا خود را امام برحق میدانستند و یا قیامشان در شرایطی بوده که عقیم و فاقد دستاورد برای دین و تشیع بوده است.
این روایات در مقام بیان نفی هرگونه قیام و حرکت انقلابی برای اصلاح یا تشکیل حکومت در دوران غیبت تا ظهور حضرت حجت سلام ﷲ علیه نیستند و بر اساس روایات عدیده دیگر وجود تکلیف به اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر در حد وسع در عصر غیبت اثبات میشود.
پیوست دوم: ظهور حضرت مهدی علیه السلام منوط به تحقق جامعه و تمدن تراز دین نیست
زمینهسازی برای ظهور بدین معنا نیست که باید قبل از ظهور، جامعه و تمدن دینی به میزانی مطلوب محقق شود تا امر ظهور حضرت علیه السلام محقق شود. از مجموع روایاتی که درباره مهدویت است چنین امری استنباط نمیشود و آنچه بهعنوان مقدمه و زمینه برای ظهور در برخی روایات مطرح میباشد، رسیدن زمان این واقعه بر اساس تقدیر الهی و وجود سیصد و سیزده تن یاران اصلی حضرت و یاران و لشکریانی از خراسان و یمن است که علیالقاعده محصول جریان دینی و انقلابی تشیع است و با ظهور علامت قطعی خروج سفیانی به امام مهدی علیه السلام میپیوندند.
البته این بدان معنا نیست که تلاش برای تحقق احکام و جامعهسازی دینی در حد توان قبل از ظهور، ممنوع و غیرمجاز و یا بیحاصل است؛ بلکه آنچه مورد تردید و نفی است ملازمهداشتن و موقوفبودن ظهور بر امر تمدنسازی است.
پیوست سوم: فواید و نتایج این بحث
اگر ما در جمهوری اسلامی مدعی میزانی از تحقق احکام ﷲ و آرمانهای دینی شویم که به دلایلی این مقدار ممکن و مقدور نباشد، مشکلات زیر را به بار میآورد:
- مردم همیشه از نظام ناراضی خواهند بود و بین شعار و عمل دوگانگی میبینند.
- نظام، بار و تکلیفی را بر دوش خود میگذارد که واقعاً تکلیف او نیست و شاید این خود مانعی برای تحقق آن بخشی از آرمانها شود که تکلیف نظام است و امکان تحقق آن وجود دارد.
- مردم بسیاری از ناکامیها را به پای دین و حکومت دینی خواهند گذاشت و نه مشکلات اساسی و ساختاری که یک نظام دینی در عصر غیبت و روزگار سیطره مدرنیته با آن روبهروست.
- وقتی قادر به آنچه شعارش را از تحقق آرمانها و احکام دینی میدهیم نباشیم، دو جریان میتوانند قوت بگیرند:
الف: جریان سکولاریسم که اساساً اعتقاد به حضور دین در سیاست و اداره اجتماع ندارد. اینان ناکامیها را به حساب اصل دین و حکومت دینی خواهند گذاشت و نه به حساب تنگناهای صعب و سخت و یا غیر قابل حلی که دین و حکومت دینی در عصر غیبت و روزگار کنونی با آن مواجهاند.
ب: جریانی که اساساً هرگونه حرکت انقلابی و دینی را برای تشکیل حکومت در عصر غیبت تخطئه میکند و فرمان به قعود و انفعال محض در برابر حکومتهای جور میدهد.
ـ ضمناً این دیدگاه میتواند برای برنامهریزی و پیشبرد امور کشور و عبور از تنگناها در جایی که بین یک برنامه و تصمیم ضروری و یا مفید و واجد مصلحت برای نظام و کشور با حکمی از احکام دینی تعارض وجود داشته باشد، بسیار راهگشا باشد.
ـ پذیرش و به رسمیت شناختن نوعی تکثر فکری و نظری در دایره تشیع در ابعاد گوناگون کلامی و فقهی و همه علوم دینی از دیگر نتایج این بحث است. در سایه این بحث، جامعه علمی شیعه سرشار از سعه صدر و تحمل و رواداری نسبت به خود خواهد شد. و البته این تساهل و رواداری، در عرصه عمل و رفتار و تعامل در مواردی میتواند شامل حال نحلهها و مذاهب و ادیان غیر معاند و غیر مهاجم و غیر استعماری نیز شود.
ـ فایده مهم دیگر: همه میدانیم که یکی از مهمترین وظایف شیعه در عصر غیبت، انتظار فرج و دعا برای تعجیل در فرج است. این آرمان را وقتی با همه گوشت و پوستمان حس میکنیم که به برخی از تنگناها و گرفتاریها برای تحقق یک مدینه فاضله دینی و شیعی وقوف داشته باشیم. اگر بر این باور باشیم که همه چیز روبهراه است و امکان تحقق عالی احکام ﷲ در عصر غیبت وجود دارد، آن وقت چه ضرورتی برای انتظاری وجود دارد که امام رضا علیه السلام میفرماید: فتوقعوا الفرج صباحاً و مساءاً (صبح و شام منتظر فرج باشید).
و نتایج دیگری که تشریح آن در این مختصر نمیگنجد.
پیوست چهارم: طرح چند سؤال و اشکال و پاسخ آنها
تفاوت این دیدگاه با سکولاریسم چیست؟
سؤالی که از طرح این بحث بلافاصله به ذهن عدهای خطور میکند این است که تفاوت این دیدگاه با سکولاریسم چیست؟ پاسخ این است که سکولاریسم به این معنا است که ما اساساً قائل به دخالت دین در سیاست و حکومت و تمشیت امور مادی و معنوی مردم بر اساس دین نباشیم؛ اما اگر چنین حقی را برای دین قائل باشیم و بلکه انحصاراً از آن دین بدانیم، اما بهخاطر بروز موانعی نتوانیم همه آرمانهای دینی را محقق کنیم و وسعمان برای اصلاح محدود باشد، به این سکولاریسم نمیگویند. همانگونه که امیر المؤمنین علیه السلام وقتی حکومت را به دست گرفت، قادر به تحقق همه آرمانهای دینی نشد و در موارد بسیاری از اجرای احکامی کوتاه آمد. حضرت در روایتی بیش از ۲۵ بدعت را بیان میکند که در زمان خلفای قبلی بنیاد گذاشته شده بود؛ اما به دلیل آن که مبارزه با آنها منجر به یک بحران سیاسی و فروپاشی انسجام اجتماعی و تضعیف حکومت میشد، حضرت از این امر کوتاه میآید.
۲. آیا این همان نظریه دین حداقلی نیست؟
بنده قائل به دین حداکثری بوده و مدیریت همه عرصههای مادی و معنوی زندگی فردی و اجتماعی را اصالتاً از آن دین و هدایت وحیانی میدانم؛ اما تحقق مطلوب این امر منوط به حضور مبسوطالید معلم و برپادارنده دین و هادی معصوم است. اگر سخن از مانعیت غیبت و یا مدرنیته در تحقق کامل احکام و اهداف دینی میگوییم، بهمعنای خلع ید از دین و محدودکردن حیطههای نفوذ آن نیست، بلکه به دلیل وجود موانع محصول سستی و بد عمل کردن انسانها است که عرصه را بر دین تنگ کرده است.
آیا تحقق نسبی و محدود آرمانهای دینی، ارزش انقلاب و فداکاری را دارد؟
پاسخ این است که تکلیف دینی و اصلاحگری در مدار «صفر و صد» و «همه یا هیچ» نیست. ما به میزان وسعمان در هر شرایطی مکلف به اصلاح خود و اطراف و جامعهمان هستیم. اهل بیت علیهم السلام در دوره خفقان اموی و عباسی وسعشان برای اصلاح چقدر بود؟ قطعاً بسیار محدود بود؛ اما آنها در هر شرایطی آنچه را از عهدهشان برمیآمد انجام میدادند. در منطق دینی احیای یک انسان به معنی احیای همه انسانهاست (من احیی نفساً فکانما احیی الناس جمیعاً). بنابراین هیچگاه دلیلی برای دست کشیدن از تکلیف و کنشگری برای اصلاح افراد و جامعه باقی نمیماند.
البته انقلاب اسلامی دو وجه داشت: یک وجه آن اسقاط رژیمی وابسته به نظام سلطه مدرن بود که در صدد هدم دین و تشیع در ایران ـ مانند آنچه در ترکیه رخ داد ـ بود و وجه دوم آن برپایی نظامی دینی بود که هر دو وجه آن مبتنی بر آموزههای قرآنی و روایی بود. آنچه در این نوشته مورد بررسی قرار گرفته، تلقی برپایی دولت و جامعه و تمدن تراز دین از رهگذر استقرار نظام جمهوری اسلامی است که به نظر نگارنده چنین تلقیای عملی و دستیافتنی نبوده و به استقرار و تداوم درازمدت حاکمیت جمهوری اسلامی لطمه جدی میزند.
آیا این نظریه برای تبرئه مسئولان کشور از ضعفها و سوءمدیریتها و تقصیرات آنها نیست؟
حتماً مقصود ما از این بحث ربطدادن همه نابسامانیها در جمهوری اسلامی به امر غیبت و سیطره مدرنیته نیست و این امری واضح است که سوءتدبیرها و ضعف مدیریتها و… نیز در عدم تحقق مطلوب آرمانها و ارزشهای دینی مؤثر بوده است و با رفع این اشکالات میتوان وسع و توان نظام را برای اصلاحگری ارتقا داد.
و سؤالات دیگری که ان شاء ﷲ در متن کتاب و یا پس از انتشار و طرح سؤالات جدید پاسخ داده خواهند شد.
ناشناس
توجيه عدم تحقق حكومت اسلامي تا پيش از ظهور
ناشناس
اینقذر دشمنی بامدرنیته ؟!!!!!