مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

شامگاه روز شنبه، چهاردهم مهر ۱۳۹۷، دویست ‌و نود و سو‌مین جلسه از سلسله جلسات مؤسسه فهیم با موضوع «هدف‌شناسی نهضت حسینی» با حضور استاد محمد اسفندیاری و حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی سبحانی و با حضورعلاقه‌مندان برگزار شد. گزارشی از مباحث مطرح شده در این جلسه را در ادامه بخوانید.

سبحانی

در باب هدف‌شناسی نهضت امام حسین، نظریات مختلفی وجود دارد که بنده این اهداف را می‌توانم در ۵ مورد دسته‌بندی نمایم:

  1. حضرت به‌دنبال انجام امر به‌معروف و نهی از منکر بودند؛
  2. حضرت به‌دنبال انجام وظیفه‌ٔ شخصیِ خودشان بودند؛
  3. حضرت درصدد نائل شدن به مقام بلند شهادت بودند؛
  4. ایشان برای به‌دست گرفتن و احیای حکومت عدل، از مدینه خارج شدند؛
  5. ماجرای عاشورا، واقعه‌ای الهی بین خداوند و حضرت بود که بنابر ادعای برخی افراد، این واقعه لزوماً برای سایرین الگو محسوب نمی‌شود.

برشمارندگان هر یک از اهداف فوق، برای اثبات مدعایشان، دلیل و یا دلایلی را اقامه کرده‌اند و در واقع از شواهدی بهره گرفته‌اند. من در بحثم می‌خواهم این ادعا را مطرح نمایم که حرکت امام حسین، نمی‌تواند به هدفِ تحقق فقط یکی از اهداف فوق، انجام شده باشد؛ به بیان دیگر می‌خواهم بگویم این اهداف و یا حداقل برخی از آنها می‌توانند در کنار هم قرار بگیرند. اعتقاد و ادعای اصلی بنده در این جلسه این است که حداقل سه مورد از اهداف پنج‌گانه‌ٔ فوق ـ یعنی به‌دست گرفتن حکومت، شهادت و مورد پنجم ـ در کنار همدیگر می‌توانند محقق شوند.

به‌نظر بنده امام حسین در عاشورا چند هدف راهبردی را دنبال می‌کرد. ایشان به‌عنوان رهبر جامعه اسلامی، از همان آغاز حرکت‌شان از مدینه، نمی‌توانسته‌اند فقط به‌دنبال یکی از اهدافی که عرض کردم، بوده باشند؛ گرچه برخی از محققان ـ مانند صالحی نجف‌آبادی در کتاب شهید جاوید ـ مقاطع مختلف زمانی را برای حرکت حضرت مشخص می‌کنند و ادعا دارند که در هر یک از این مقاطع، حضرت یک هدف خاص را دنبال می‌کره‌اند؛ اما بنده می‌گویم که می‌توان با استناد به شواهد تاریخی و کلامی اثبات کرد که حضرت در مقاطع مختلف، به‌دنبال تحقق اهداف مختلفی بوده‌اند.

در واقع بنده می‌خواهم حرف کسانی که نگاه لایه‌ای دارند و می‌گویند از نظر تاریخی و اجتماعی و عینی امکان جمع اهداف برشمرده شده وجود ندارد را رد نمایم و این ادعای ایشان را که بین کلام و تاریخ، نوعی تعارض وجود دارد را به چالش بکشم و بگویم که بین کلام و تاریخ هیچ تعارضی نیست و تحلیل واقعه‌ٔ عاشورا از حیث تاریخی، فقط با یک هدف نمی‌تواند رخ داده باشد و می‌بایست در برنامه و حرکت حضرت، جمع بین اهداف وجود می‌داشته است.  در نتیجه‌ٔ ادعای بنده، نگاه به عاشورا جامع‌تر خواهد شد.

قبل از پراختن به اصل ادعایم نیاز است این مقدمه را عرض کنم که بر خلاف برخی از مفسران که در دیدگاه آنها بیعت و رأی مردم اساساً جایگاهی ندارد، بنده معتقدم از بعد سیاسی، تا بیعت مردم، حضور حاضر، وجود ناصر و رضایت عمومی وجود نداشته باشد، امامت سیاسی از نظر اهل‌بیت فعلیت پیدا نمی‌کند؛ اما با این‌حال هیچ اشکالی ندارد که امام علم به آینده داشته باشد و بداند که نصرت و بیعت ظاهری، نهایتاً چاره‌ساز نخواهد بود و حضرت جان مبارکش را فدا خواهدکرد؛ ولی با استناد به دعوت مردم، برای به‌دست گرفتن حکومت، اقدام می‌کند؛ ضمن اینکه معتقدم برخلاف برخی از مدعیان، از واقعه‌ٔ تاریخیِ خاصِ عاشورا، می‌توان الگو نیز پذیرفت.

سبحانی: می‌خواهم حرف کسانی که نگاه لایه‌ای دارند و می‌گویند از نظر تاریخی و اجتماعی و عینی امکان جمع اهداف برشمرده شده وجود ندارد را رد نمایم و این ادعای ایشان را که بین کلام و تاریخ، نوعی تعارض وجود دارد را به چالش بکشم و بگویم که بین کلام و تاریخ هیچ تعارضی نیست و تحلیل واقعه‌ٔ عاشورا از حیث تاریخی، فقط با یک هدف نمی‌تواند رخ داده باشد و می‌بایست در برنامه و حرکت حضرت، جمع بین اهداف وجود می‌داشته است.  در نتیجه‌ٔ ادعای بنده، نگاه به عاشورا جامع‌تر خواهد شد.

خلاصه‌ٔ دیدگاه بنده این است که برخی نشانه‌های تاریخی و کلامی این دیدگاه را ثابت می‌نماید که حرکت امام اهداف گوناگونی داشته است؛ این اهداف در جای‌جای حرکت حضرت، مدنظرشان بوده است. بنده معتقدم نمی‌شود انکار کرد که امام، از زمان حرکتشان از مدینه، پس از نامه‌های مردم کوفه، به‌دنبال برپایی حکومت بوده‌اند؛ در حالی‌که ایشان می‌دانسته‌اند در نهایت، به شهادت خواهند رسید و این علم، نه‌تنها با مبانی کلامی شیعی سازگار است، بلکه با گذاره‌ها و شواهد تاریخی نیز همخوانی دارد؛ چرا که برخی از نزدیکان امام به ایشان قبل از آغاز حرکت گفته بودند که شما نیز در نهایت مانند برادرتان از موفقیت ظاهری در مقابل حاکم جور، بی‌نصیب خواهید شد.

شواهد کلامی هم این ادعا را که حضرت به دنبال به‌دست گرفتن و احیای حکومت اسلامی بوده‌اند و در عین حال می‌دانسته‌اند که در نهایت به شهادت خواهند رسید تأیید می‌کند؛ همچنان‌که دلایل حدیثی نیز مؤید این است که امام به‌دنبال تحقق حداقل سه هدف از پنج هدفی که برشمردم، بوده‌اند. همچنین از حیث مدیریتی نیز این قابل قبول نیست که حرکت به این مهمی، از سوی امامی که مدیر و مدبر بودن جزئی از شخصیت اوست، فقط برای تحقق یک هدف بوده باشد.

اسفندیاری

لازم است ابتدا این نکته را عرض کنم که بنده در این جلسه نظریاتم در باب حرکت امام حسین را ابراز نخواهم کرد و صرفاً درصدد نقد حرف‌های اقای سبحانی خواهم بود و مقاله‌ای که ایشان در باب ادعای‌شان نوشته‌اند را مستند نقدهایم قرار خواهم داد.

بنده هم معتقدم حرکت امام حسین چندلایه دارد؛ ولی تقریری که بنده ارائه می‌دهم متفاوت از تقریر آقای سبحانی است. آقای سبحانی ادعا می‌کند که امام پنج هدف داشته و جمع بین این اهداف ممکن و سازگار است. در منازعات، باید تحریر محل نزاع صورت بپذیرد؛ در حال‌که در مقاله‌ی آقای سبحانی، خلط محل نزاع انجام شده است. به‌نظرم برای پیشگیری از این خلط، باید اهداف امام را به اهداف درجه‌ٔ یک و دو ـ و به تعبیر دیگر به استراتژی و تاکتیک ـ تقسیم کنیم. در اینکه حضرت به دنبال اهدافی مانند احیای عدالت و سنت بوده است، هیچ شکی وجود ندارد؛ چرا که این اهداف، از جمله‌ٔ اهداف درجه‌ٔ یک و غیراختلافی حضرت بوده است. آنچه مورد بحث است تاکتیک‌ها و اهداف درجه‌ٔ دوم امام می‌باشد. از دیدگاه بنده، آقای سبحانی میان اهداف درجه‌ٔ یک و دو خلط کرد‌ه‌اند و تقسیم‌بندی ایشان اساساً ناصحیح است؛ زیرا تقسیم‌بندی ایشان طوری است که یک کلی را در کنار افراد آن کلی قرار داده‌اند؛ در حالی‌که باید بدانیم مصداق چیزی، نمی‌تواند قسیم آن چیز باشد؛ بلکه باید قسم آن باید قرار گیرد. لذا خلاصه‌ٔ حرفم تا به اینجا این است که تقسیم ایشان در بیان اهداف حضرت امام حسین مانع نیست.

اسفندیاری: برای این حرفم که امام به‌دنبال شهادت نبودند می‌توانم به این واقعه‌ٔ واضح تاریخی استتناد کنم که وقتی حضرت از مدینه خارج شد، مستقیماً به‌سوی کوفه حرکت نکرد و مسلم را به‌منظور تحقیق و تفحص به‌سوی کوفه روانه کرد و به‌نظرم هدف حضرت از این عمل، جلوگیری از جنگ بود؛ همچنان که وقتی امام به کربلا می‌رسد، بنا بر شواهد تاریخی هشت بار درخواست خروج از کربلا و جلوگیری از درگیری را مطرح می‌فرماید و حتی با بیان اینکه ابن‌زیاد کاره‌ای نیست و رهایم کند، مذاکره با عمرسعد را مطرح می‌فرماید. با این مستند تاریخی آقای سبحانی چطور ادعا می‌کند که امام از ابتدای حرکت، به‌دنبال شهادت بود؟

اشکال بعدی بنده به تقسیم‌بندی ایشان، جامع نبودن است؛ آقای سبحانی ادعا می‌کند که یکی از اهداف امام امر به‌ معروف و نهی از منکر بوده است. این اشتباه را مرحوم شهید مطهری بر زبان‌ها انداخت؛ در حالی‌که این شهید بزرگوار بحث نکرده است که ادعا با موازین فقهی قابل تطبیق است و اگر قرار بر انطباق با ابواب فقه باشد، قیام حضرت با باب جهاد سازگارتر است و نه امر به‌معروف و نهی از منکر. آیت‌ﷲ مصباح یزدی نیز تلاش‌هایی را برای اثبات همان ادعایی که شهید مطهری داشته، انجام داده است؛ ولی به‌نظرم در نهایت موفق نشده است.

لذا باید از آقای سبحانی بپرسم که منبع شما برای این ادعا که امام به‌دنبال امر به‌ معروف بوده‌اند کجاست؟ کجا امام فرموده که هدف اولیه‌ٔ من از حرکتم، امر به‌معروف و نهی از منکر است؟ فقط در الفتوح ابن‌ اعثم است که حدیثی در قالب یک وصیت‌نامه خطاب به محمد حنفی، از زبان حضرت آماده است و در آن، حضرت امر به‌ معروف و نهی از منکر را از اهداف خود برمی‌شمارد و بنده نسبت به این این حدیث، نقدهای زیر را دارم:

  1. این حدیث، فاقد سند است؛
  2. مستند این حدیث ـ یعنی الفتوح ـ غیر معتبر است؛
  3. این حدیث از متن یک وصیت‌نامه است و شأن چنین حدیثی اقتضا می‌کند که در منابع دیگر هم نقل شده باشد؛ در حالی‌که بیان نشده است؛
  4. در این وصیت‌نامه از خلفای راشدین یاد شده است که این با دیدگاه شیعه در تعارض است؛
  5. اصطلاح خلفای راشدین، مربوط به زمان متأخر است؛ نه زمانی‌که امام در قید حیات بوده‌اند؛
  6. این حدیث متضمن این معناست که امام در مقابل خلیفه، به‌دنبال قیام است؛ در حالی‌که خروج امام از مدینه، قیام نبود و به قصد نجات جان خویش و خانواده انجام شد؛
  7. چه بسا این وصیت‌نامه را طرف‌داران مختار ـ کیسانیه ـ با هدف معرفی محمد حنفی به‌عنوان جانشین امام حسین، جعل کرده باشند.

سبحانی

بنده فکر می‌کنم مطالبی را که آقای اسفندیاری بیان کردند، ربطی به بحث من نداشت و ایشان به‌نام نقد حرف‌های بنده، ادعاهای خود را بیان کردند. بنده نیز مانند ایشان معتقدم که امر به‌ معروف و نهی از منکر می‌تواند در طول اهداف حرکت حضرت بوده باشد؛ ضمن اینکه سازگاری و یا عدم سازگاری متن وصیت‌نامه با نسخه‌های تاریخی، از محل بحث ما خارج است. بنده در ابتدای بحث گفتم که پژوهشگران مختلف اهداف مختلفی را برای حرکت حضرت شمرده‌اند و ادعا کرده‌اند که تحقق همزمان این اهداف ممکن نیست و بنده به‌دنبال این هستم که این ادعا را رد کنم و اثبات نمایم که تحقق همزمانِ همه و یا برخی از این اهداف، ممکن است و شواهد تاریخی و کلامی هم با ادعای بنده، سازگار است؛ همچنان که از حیث جامعه‌شناختی این انتظار از امام جامعه می‌رود که از حرکتش نیل به اهداف مختلف را انتظار داشته و برای آنها برنامه داشته باشد. بنده بر خلاف شما معتقدم ـ همان‌طور که گفتم ـ حضرت از خروج از مدینه، به‌دست‌گرفتن حکومت را هم دنبال می‌کرده‌ است و اگر غیر از این بود، به این شکل خروج نمی‌کرد. ضمن اینکه اگر امام برای عدم بیعت با خلیفه هدفی نمی‌داشت و به زعم برخی از پژوهشگران ماجرای کربلا واقعه‌ای بود بین خداوند و حضرت که برای سایرین آموزه و الگوی خاصی ندارد، حرکت حضرت، نمونه‌ٔ بارز حرکتِ با هدفِ کور قرار می‌گرفت؛ در حالی‌که نوعِ حرکت حضرت از مدینه به‌سوی مکه که از راه‌های اصلی ـ و نه راه‌های فرعی ـ صورت پذیرفت و این نشان می‌دهد ایشان درصدد بیانِ مخالفت خود با خلیفه و اقدام برای به‌دست‌گرفتن حکومت بوده‌اند.

استاد اسفندیاری این‌طور بیان می‌کنند که تلاش برای اخذ حکومت زمانی می‌تواند در میان اهداف حضرت قرار بگیرد که نامه‌های کوفیان به‌جانب ایشان روانه شد؛ در حالی‌که بنده بر این عقیده‌ام که بنابر دلایل کلامی و نیز بنا به تأیید شواهد تاریخی، حضرت به صورت فعال ـ و نه به‌صورت منفعلی که از حرف‌های آقای اسفندیاری برداشت می‌شود ـ به‌دنبال حکومت بودند؛ گرچه از لوازم اقدام برای تحقق این هدف وجود ناصر است که در میانه‌های جملات قبلی‌ام به آن اشاره کردم. لذا سؤال واضح من از استاد اسفندیاری این است که آیا مشخصاً نقدی را بر این ادعای بنده دارند و آیا می‌توانند شواهد تاریخی و کلامی‌ای که مستند بنده در نوشته‌ام بوده است را رد نمایند یا خیر؟

اسفندیاری

بنده همچنان معتقدم ادعای شما مانع و جامع نیست. برای این حرفم که امام به‌دنبال شهادت نبودند می‌توانم به این واقعه‌ٔ واضح تاریخی استتناد کنم که وقتی حضرت از مدینه خارج شد، مستقیماً به‌سوی کوفه حرکت نکرد و مسلم را به‌منظور تحقیق و تفحص به‌سوی کوفه روانه کرد و به‌نظرم هدف حضرت از این عمل، جلوگیری از جنگ بود؛ همچنان که وقتی امام به کربلا می‌رسد، بنا بر شواهد تاریخی هشت بار درخواست خروج از کربلا و جلوگیری از درگیری را مطرح می‌فرماید و حتی با بیان اینکه ابن‌زیاد کاره‌ای نیست و رهایم کند، مذاکره با عمرسعد را مطرح می‌فرماید. با این مستند تاریخی آقای سبحانی چطور ادعا می‌کند که امام از ابتدای حرکت، به‌دنبال شهادت بود؟ به‌نظرم این از نواقص ادعای ایشان است که مواردی مانند جلوگیری از جنگ را در میان اهداف حضرت برنمی‌شمرد و این نشان می‌دهد نظریه‌ٔ ایشان، جامع نیست.

سبحانی

یکی از پاسخ‌های بنده به این فرمایش آقای اسفندیاری که نظریه‌ٔ بنده جامع نیست این است که در دنیای کنونی هیچ نظریه‌ای نمی‌تواند جامع باشد؛ هر نظریه باید ناظر به یکی از ابعاد مهم یک مسأله باشد و بنده اصلاً در نظریه‌ام به‌دنبال برشمردن یکایک اهداف حرکت حضرت نبوده‌ام. همانطور که اشاره کردم ادعای اصلی بنده این است که بنابر شواهد و دلایل کلامی و تاریخی می‌توان میان تمام و یا برخی از اهداف پنج‌گانه‌ای که برای حرکت حضرت در ابتدای بحث برشمردم، جمع کرد و آقای اسفندیاری اگر نقدی دارند باید معطوف به این ادعای بنده باشد.

اسفندیاری

برای اینکه بنده حرف آقای سبحانی را مبنی بر اینکه یکی از اهداف اولیه‌ٔ حضرت شهادت بوده است را مورد نقد قرار دهم، استناد می‌کنم به فرمایش حضرت زینب در روز تاسوعا که خطاب به امام حسین فرمود جانم به فدایت آیا می‌خواهی کشته شوی؟ که امام حسین نیز در پاسخ ـ نقل به‌مضمون ـ فرمود اگر پرنده را رها کنند، از مهلکه خود را رها می‌کند؛ و در پاسخ، حضرت زینب پرسید که آیا جانت را به زور می‌خواهند بستانند و تو چاره‌ای نداری؟ این سؤال و جواب حضرت با خواهرشان، نشانگر این است که یکی از اهداف اولیه‌ٔ خروج حضرت از مکه به‌هیچ وجه نمی‌تواند شهادت‌خواهی بوده باشد.

سبحانی

منظور بنده از شهادت‌خواهی حضرت، آن نوع از شهادتی که شما مد نظر دارید، نیست. در دیدگاه من، شهادت‌خواهی مترادف با انتحار نیست. بنده می‌گویم حضرت با اینکه می‌دانست در نهایت به شهادت خواهد رسید، برنامه‌ٔ به دست گرفتن حکومت را می‌ریخت.

اسفندیاری

هنگامی که مسلم بن‌عقیل به شهادت رسید، کوفه به حالت حکومت نظامی درآمد و امام با اصحاب مشورت کرد که چه می‌توان کرد. اصحاب در پاسخ گفتند اگر شما به‌سوی کوفه بروید، مردم به‌سوی شما خواهند شتافت. لذا به‌لحاظ تاریخی امام نمی‌دانست که به شهادت خواهد رسید. امام حتی هنگامی که با سپاه حر برخورد کرد به یاران خود فرمود نیازی نیست آرایش جنگی بگیرید؛ زیرا فعلاً نمی‌دانیم چه خواهد شد؛ و در واقع امام، تا آخرین لحظه امید به نجنگیدن داشت. ضمن اینکه اگر امام می‌دانست به شهادت خواهد رسید اینقدر اصرار به استنصار نمی‌کرد و به مردم کوفه هم ـ که سه بار برای امام دعوت‌نامه فرستاده بودند ـ برای چهارمین بار پاسخ رد می‌داد و می‌فرمود نمی‌آیم؛ چون می‌دانم اگر بیایم، کشته خواهم شد. باید بپذیریم که امام به‌دنبال ساخت یک نمایش تراژیک نبود.

سبحانی

معتقدم حتی اگر بنای کلامی را هم کنار بگذاریم و مانند آقای اسفندیاری واقعه را صرفاً تاریخی ببینیم و تحلیل کنیم، باز هم منافاتی ندارد که بگوییم سرنوشت و نهایتِ خروج امام از مکه، برای حضرت مشخص بود؛ چرا که نفراتی از شیوخ به حضرت گفته بودند که نتیجه‌ٔ حرکت شما مشهود است و کشته شدن در انتظار شماست.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. مهدی شیدائی 

    بسمه تعالی
    سلام علیکم. ابن اعثم صحیح یباشد نه ابن اعصم(لبید بن اعصم کسی دیگر است) .ابن اعثم صاحب الفتوح. همچنین وصیت نامه خطاب به محمد حنفیه نه حنفی! به هرحال جالب بود. مهدی شیدائی .دانشگاه قرآن و حدیث ( پردیس تهران)

پاسخ دهید