صادقنیا
وقتی سخن از حوزه و یا سکولاریسم میزنیم باید سعی کنیم مرادمان را از این دو واژه، روشن و مشخص کنیم؛ زیرا این دو مفهوم از مفاهیم کلّیای هستند که دامنهٔ مصداقی و مفهومی گستردهای را شامل میشوند. گاهی حوزه به معنای سازمان اجتماعیِ مبتنی بر تقسیم کاری است که در آن به صورت سیستماتیک، هر بخشی یک وظیفهای دارد. در چنین معنایی از حوزه، نص و روایتی نداریم که گفته باشد حوزه بهعنوان یک نهاد دینی باید چند معاونت داشته باشد و این سیستمی که الآن با آن مواجهیم، مبتنی بر تجربهٔ بشری است. گاهی حوزه به معنای یک تاریخ بلند از آموزش مذهب است و گاهی نیز حوزه به معنای معرفتِ جاری در این مرکز علمی است و وقتی از سکولار شدن حوزه میپرسیم باید مشخصاً بدانیم از چه چیزی سؤال میپرسیم؛ چرا که گاهی ممکن است منظور ما از سکولار شدن حوزه، سکولار شدن کنشگرانِ آن باشد. در بحثی که خواهیم داشت، معنایی از حوزه را مورد استناد قرار میدهم که به پیشینهٔ بلند تاریخی اشاره دارد.
مفهوم سکولاریسم به عنوان مفهومی ذهنی، میتواند معانی متعددی داشته باشد و سکولاریزاسیون رخدادی تاریخی است که در قرون ۱۶ تا ۱۸ برای کلیسا رخ داد و بعدها طلال اسد این روند را به شکل خوبی صورتبندی کرد که عمده مؤلفههای این صورتبندی عبارت است از اینکه کلیسا تمایز نقشی و تقلیل نقشی را پذیرفت و راضی شد که در محدودهٔ خاصی به کنش بپردازد.
فرآیند سکولاریزاسیون در دیدگاه برخی از الهیدانان مسیحی فرآیندی مثبت بود و آنها این روند را تنها راه نجات کلیسا از بنبست و انتظارات فراوان مردمی و شکایتهای جامعه میدانستند و البته برخی از الهیدانان نیز این تمایز و تقلیل نقشی را نمیپذیرفتند. آن دسته از الهیدانان که رویکردی مثبت به سکولاریزاسیون داشتند، برای موجه کردن روندی که برگزیده بودند میگفتند اساساً مسیحیت دینی سکولار و مسیح، اولین مرد سکولار روی زمین است و کتاب مقدس نیز اولین متن دینی سکولار است. این الهیدانان تقریری از مسیحیت ارائه دادند که مسیحیت کاملاً با گزارههای سکولاریسم همراستا بود.
سکولاریسم یک مفهوم ذهنی است که مدافع جدایی دین از سیاست، دنیا، عرف و تبیینهای غیر دینی است و حتی معتقد است باید برخی از تبیینهای دینی در برخی از عرصهها کنار برود و بهجای آن، تبیینهای غیر دینی بنشیند.
پس از این توصیفات و مقدمات لازم است مدعای خودم را صریحاً بیان کنم تا در ادامهٔ بحث، مشخص باشد که با اتکای بر چه ادعایی سخنانم را پیش خواهم برد. از نظر جایگزینی تبیینهای غیر دینی با تبیینهای دینی، معتقدم حوزهٔ امروز سکولار است؛ همچنین از نظر اینکه حوزهٔ علمیه به مباحثی میپردازد که مستند به آن مباحث نشود دنیای امروز را مدیریت کرد، معتقدم حوزه سکولار است و اگر مراد از سکولار، تقلیل نقشی باشد، باز هم معتقدم که حوزه سکولار است.
سکولاریسم گاهی کیفی است و گاهی کمی؛ توضیح بیشتر اینکه گاهی ما مستند به برخی از مشاهدات ادعا میکنیم که جامعهٔ ما دینی است؛ مثلاً با استناد به افزایش تعداد نمازگزاران یا مستند به افزایش مکانهای دینی مانند امامزادهها و یا دینیتر شدن تقویم، میگوییم که حوزهٔ علمیه و جامعهٔ ما دینی است. اما ممکن است شخصی با استناد به برخی از گزارههای کیفی مانند کاهش راستگویی و زیست اخلاقی اعتماد به معممین ادعا کند که جامعهٔ ما از دینداری در حال فاصله گرفتن است و کیفیت دینداری در جامعه، رو به افول است و اینها نشان از سکولار شدنِ جامعهٔ ماست؛ در واقع یک سکولاریزاسیون کیفی و نهادی در جامعه در حال رخ دادن است؛ گرچه دینداری کمَی در حال توسعه است.
حقیقت
مباحثی که بنده مطرح خواهم کرد مبتنی بر چندین مقدمه است و در نهایت نیز بر اساس این مقدمات، نتیجهگیریام از سکولارشدن و یا نشدنِ حوزهٔ علمیه را ارائه خواهم کرد.
لغت سکولار در معانی مختلفی به کار رفته است که عبارتند از صد سال، سربازان عادی، ناسوتی و گذرا (متضاد زندگی جاویدان)، هر امر غير مقدس و غیر مذهبی (مانند علوم غیر مقدس)، شهر انسان در مقابل شهر خدا (که آگوستین مطرح کرد)، دست شستن راهب از صومعه نشینی (روحانیان سکولار)، غیر کلیسایی شدن اموال (این لغت در قرن ۱۶ و ۱۷ در فرانسه و طی جنبش اصلاح دینی به کار گرفته شد که طیِّ آن زمینهای کلیسا، بازستانده شد).
معنای اصطلاحی سکولاریسم در غرب چیزی نیست جز جدایی نهاد دین (یعنی کلیسا) از نهاد سیاست (یعنی از دولت)؛ این معنا از اواخر قرن ۱۹ به کار گرفته شد.
بین سکولار، سکولاریسم و سکولاریزاسیون تمایز وجود دارد. سکولار یعنی مادی؛ سکولاریسم یعنی اندیشهای که دولت باید از کلیسا جدا شود و سکولاریزاسیون، روند این جدایی است.
هابرماس بین سکولار و سکولاریست نسبت به دین تمایز میگذارد و بر این عقیده است که مراد از سکولار کسی است که نسبت به مذهب، لاادری است و سکولاریست کسی است که نسبت به دین، موضع منفی دارد. هابرماس در سخنرانیای که در استانبول داشت پُست سکولاریسم را هم مطرح کرد؛ بهمعنای بازگشت دین به جامعه با مفروض انگاشتن دولتِ سکولار.
حقیقت: کلیت حوزهٔ علمیهٔ قم معتقد است که یک روحانی باید در رأس حکومت قرار بگیرد؛ گرچه در نحوهٔ این قرارگیری، بین حوزویان اختلافاتی وجود دارد. در نتیجه میتوان گفت که حوزه، در وجه سیاسی، سکولار نیست. از بعد فلسفی هم سکولار نیست؛ زیرا در صدد کنار گذاشتنِ خدا نیست.
تجارب کشورها در بحث سکولاریسم متفاوت است. سکولاریسم در آمریکا یعنی عدم حمایت دولت از دین؛ ولی در مدل انگلیسی، ملکه، رئیس نمادین کلیسا است و در واقع دولت، بسیار گسترده تعریف میشود. در مدل فرانسوی دولت و کلیسا، دو نهاد متعارض هستند که دولت، دین را مهار میکند؛ به این مدل از سکولاریسم، لائیسیته هم میگویند و در واقع، لائیسیته، تعبیری فرانسوی از سکولاریسم است. در مدل هندی نیز سکولاریسم به معنای تکریم انتقادی همه ادیان است.
سکولاریسم سیاسی به معنای جدایی نهاد دین از نهاد سیاست است؛ ولی در سکولاریسم فلسفی، ایدهٔ نبود خدا مطرح میشود. اشتباهی که در جامعهٔ ما مرسوم است این است که فکر میکنند ممکن است شخصی سکولار باشد ولی لائیک نباشد و منظور این است که آن شخص معتقد است نهاد دین از نهاد سیاست جداست، ولی شخص مذهبیای است. این تصور اشتباه است؛ زیرا لائیتیسته و سکولاریسم به یک معنا هستند و تنها تفاوت آنها در تحقق تاریخیِ آنهاست. تحقق تاریخیِ لائیتیسته در فرانسه ـ وبعدها در ترکیه ـ به این شکل بوده است که مهار دین توسط دولت رخ داده و به نوعی تضاد بین آنها رخ داده است؛ در حالیکه این تضاد در آمریکا و یا انگلستان وجود ندارد.
به تعبیر اندیشمندی بهنام الساندرو فرارا سکولاریسم قابل تقسیم به سکولاریسم سیاسی، اجتماعی و فلسفی است. تعریف سکولاریسم سیاسی و فلسفی را عرض کردم. سکولاریسم اجتماعی یعنی بیرون آمدن دین از نهادهای اجتماعی مانند آموزش و پرورش. ممکن است فردی یا جامعهای به یک یا دو یا هر سه نوع از این سکولاریسم معتقد باشد؛ مثلاً آموزش آموزههای جنسی در مدارس اروپا،رایج است؛ ولی مدارس آمریکایی این اجازه را ندارند و بهنوعی از سکولارسیم اجتماعی در این حوزه فاصله دارند.
بر اساس آنچه کازانوا میگوید سکولاریسم دو بعد دارد؛ یک بعدِ آن، عنوان ارزشی ابزاری است و آموزهای از کشورداری است که میگوید نهاد دین و نهاد سیاست باید جدای از هم باشند. بعد دیگر سکولاریسم نیز به معنای ارزشی غایی و یک ایدولوژی است. کازانوا سه پیامد را برای سکولاریزاسیون برمیشمارد که عبارتند از افول باورها و شعائر، شخصی شدن دین و تفکیک سپهر سیاست (و علم و هنر و اقتصاد) از سپهر دین است و من در نتیجهگیریِ نهاییای که عرض خواهم کرد بررسی خواهم کرد که آیا این پیامدها در حوزهٔ علمیه رخ داده است یا خیر.
چارلز تیلور سه راهبرد و رهیافت نظری را برای سکولاریسم برمیشمارد که یکی از آنها راهبردی است که مستقل از وحی، ولی مشترک بین مبانی ادیان و حقوق طبیعی است که در آموزههای جان لاک، این راهبرد مشهود است. راهبرد دوم، اخلاق سیاسیِ مستقل از دین است و دین را کنار میزند که در آموزههای گروسیوس و هابز این راهبرد را میبینید. سکولاریسم نرم، با رهیافت اول سازگار است و سکولاریسم سخت با آنچه که لاک گفته است. راهبرد و رهیافت سومی هم که تیلور میشمارد عبارت است از اجماع همپوشان که مربوط است به رالز و به معنای حق برخورداری از زندگی میباشد.
سکولاریسم در ایران، ماجرایی متفاوت از غرب دارد. در غرب همانطور که گفتم، سکولاریسم به یک معناست و عبارت است از جدایی کلیسا از دولت؛ ولی در ایران، سکولاریسم دو معنا دارد؛ اول به معنای جدایی دین از سیاست و دوم به معنای جدایی نهاد دین از نهاد سیاست. جدایی دین از سیاست به این معناست که دین ـ همچنان که در غرب مشهود است ـ در سیاست دخالتی نداشته باشد؛ این معنا از سکولار بودن، به اذهانِ ایرانیان، غیر متبادر است. در ایران آنچه از سکولار بودنِ یک فرد به اذهان متبادر میشود این است که آیا آن شخص معتقد به ارتباط بین دین و سیاست هست یا خیر. نکتهٔ دومی که در ایران جاری است نسبت به نهاد دین ـ یعنی روحانیت ـ و سیاست است؛ ذیل این نسبت داشتن است که مطرح میشود که آیا مثلاً فقها باید در رأس امور باشند یا خیر؛ که جوابهای مختلفی هم از سوی روحانیون و اندیشمندان دینی، به این پرسش داده شده است.
سکولاریسم در مقابل بنیادگرایی و اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی گفتمانی است که معتقد است حکومت باید بر اساس شریعت شکل بگیرد. عبد الرازق به عنوان پدر سکولاریسم عرب میگوید قرآن، رسالتی است بدون حكم و دینی است بدون دولت. حسن البنا در جواب او میگوید اسلام عبادت است و قياده، دین است و دولت، روحانيت است و عمل، صلاة است و جهاد، طاعت است و حکم، و مصحف است و سیف؛ و هیچیک از اینها از همدیگر قابل انفکاک نیستند.
حسن حنفي و دکتر سید جواد طباطبایی میگویند سکولاریسم در اسلام، سالبهٔ به انتفای موضوع است؛ ادعای این دو اندیشند این است که در مسیحیت، کلیسا در قرون وسطی در حکومت دخالت میکرد و از همین رو آن را از حکومتداری جدا کردند و این جدایی از این رو اتفاق افتاد که مسیحیت ادعای سیاسیبودن خود دین را نداشته است؛ در حالیکه در اسلام، آموزههایی مانند نماز جمعه و جهاد، سیاسی است و لذا اسلام، بر خلاف مسیحیت، به حکومت پرداخته است و دنیویگری در اسلام جاری است و قابل سکولار شدن نیست. بنده ادعای این دو اندیشمند را قبول ندارم و معتقدم سکولاریسم در اسلام، سالبهٔ به انتفای موضوع نیست.
صادقنیا: بهنظرم آقای دکتر حقیقت سکولاریسم را به جدایی دین از سیاست تقلیل دادند و این، سطحیترین لایه از سکولاریسم است. نمیتوان با ارائهٔ این تعریف از سکولاریسم و بسنده کردن به آن نتیجه گرفت که حوزه در شرایط فعلی سکولار شده است یا خیر. برای پاسخ دادن به این پرسش که سکولار شدن حوزه هشدار است یا واقعیت، میتوان به متغیّرهای دیگری چون فردیشدن دین، پذیرش تمایز نقشی، کاهش دینورزی آئینی، پذیرشِ تقلیل نقشی و مرجعیّتگریزی اشاره کرد.
مقدمهٔ آخر هم اینکه بنده بر خلاف آقای صادقنیا، حوزه را «آنچه که به آن اشاره میکنیم و در ذهن نقش میبندد» در نظر میگیرم؛ یعنی حوزه، نهادی است که در این برهه از تاریخ، متشکل است از افراد، مراجع، سازمانها و معرفتها و آموزههای دینی و فکریِ مختلف.
اینها مقدماتی بود که لازم بود برای نتیجهگیریام ـ دربارهی ادعایی که آقای رحیمپور ازغدی در فیضیه انجام داد و گفت حوزه سکولار شده و به جای پرداختن به مسائل روزِ جامعه به مسائل فردی میپردازد ـ بیان کنم. نتیجهگیریِ بنده عبارت است از اینکه معنای لغوی سکولار شدن حوزه، برای بحث ما اهمیتی ندارد و خارج از بحث ماست؛ همچنان که این پرسش که آیا مراد، سکولار شدنِ حوزه و عرفیتر شدن آموزههای اجتهادیِ جاری در حوزه است (از بحث،خارج است). آنچه که در پاسخ بنده به سکولار شدن حوزه اهمیت دارد، مقدمهای است که عرض کردم که سکولاریسم در ایران به دو معنا استفاده میشود؛ یعنی جدایی دین از سیاست و جدایی نهاد دین از نهاد سیاست. کلیت حوزهٔ علمیه، به این دو معنا، سکولار نیست؛ به این معنا که حوزه، معتقد است که دین، گزارههایی ـ مانند جهاد و ولایت فقیه ـ دارد که دین باید در سیاست دخالت کند و از همین رو معتقد است که دین جدای از سیاست نیست. به معنای دوم از سکولاریزاسیون هم که عرض کردم، حوزهٔ علمیه سکولار نیست؛ چراکه کلیت حوزهٔ علمیهٔ قم معتقد است که یک روحانی باید در رأس حکومت قرار بگیرد؛ گرچه در نحوهٔ این قرارگیری، بین حوزویان اختلافاتی وجود دارد. در نتیجه میتوان گفت که حوزه، در وجه سیاسی، سکولار نیست. از بعد فلسفی هم سکولار نیست؛ زیرا در صدد کنار گذاشتنِ خدا نیست. آنچه باقی میماند بُعد اجتماعیِ سکولاریسم است؛ نزدیکترین احتمالی که میتوان برای ادعای آقای رحیمپور ازغدی مطرح کرد این است که حوزه بهجای اینکه به مسائل اجتماعی بپردازد، از این مسائل عقبنشینی کرده است و به نظر بنده، این هم اشتباه است و حوزه در این بعد نیز سکولار نشده است؛ زیرا حوزه در مسائل اجتماعی هم ورود داشته است و سکولار شدن حوزه، واقعیت ندارد و حوزه سکولار نمیشود.
اگر بخواهیم زمینهای که سخنرانیِ آقای رحیمپور در آن رخ داده است را لحاظ کنیم، بنده حدس میزنم که میتوان گفت امروزه با بروز یک نوع از رادیکالیسم مواجهیم که ریشه در نو فردیدیها، فرهنگستانیها، مصباحیها و کلیسای ارتدوکس روسیه میتواند داشته باشد و این، یک هشدار است که ممکن است دامن حوزه را بگیرد و نشستی که در فیضیه انجام شد، با این هشدار در ارتباط است و سخنرانیِ انجام شده در آن، تسویه حساب با حوزهٔ علمیه است که اگر نوعی از رادیکالیسم در آن در حال برآمدن است؛ باید نسبت خودش با حوزهٔ علمیه را مشخص کند که شما سکولار هستید و نباید حرف بزنید و حق حرف زدن ندارید و این، ما هستیم که حق حرف زدن و تعیین تکلیف برای شما را داریم.
صادقنیا
بهنظرم آقای دکتر حقیقت سکولاریسم را به جدایی دین از سیاست تقلیل دادند و این، سطحیترین لایه از سکولاریسم است. نمیتوان با ارائهٔ این تعریف از سکولاریسم و بسنده کردن به آن نتیجه گرفت که حوزه در شرایط فعلی سکولار شده است یا خیر. برای پاسخ دادن به این پرسش که سکولار شدن حوزه هشدار است یا واقعیت، میتوان به متغیّرهای دیگری چون فردیشدن دین، پذیرش تمایز نقشی، کاهش دینورزی آئینی، پذیرشِ تقلیل نقشی و مرجعیّتگریزی اشاره کرد. اینکه مداخلهٔ حوزه در امرِ اجتماع که از نگاه برخی ضد سکولاریسم معنا میشود، از نگاهی دیگر میتواند به معنای سکولاریسم قلمداد شود، چرا که این امر سبب میشود معرفتهای تجربی و غیردینی جایگزین دین شوند. بهنظرم مداخلهٔ دین و یا حوزه در امر اجتماع میتواند به معنای تقدسزدایی از حوزه و یا دین معنا شود؛ به این تعبیر که حوزه بهجای پرداختن به امر قدسی و خدا، مجبور است به امور جاری و نامقدس جامعه بپردازد و من فکر میکنم حوزه در توجّه فقهی به اجتماع، هیچ تأخری ندارد. مراجع تقلید در بررسی مسائل نو و صدور احکام شرعی، از واقعیّت اجتماعی عقب نیستند و آنها هیچ مسألهٔ فقهیای را بدون پاسخِ فقهی نمیگذارند و اینکه کسانی حوزه و یا فقه را به کمکاری متّهم میکنند احتمالاً از حوزه انتظار دارند که تصمیمهای سیاسی و اجتماعی مدیران و تصمیمگیران را به دین مستند ساخته و آنها را موجّه نمایند و این، انتظاری است که که در نهایت حوزه را وارد یک بازی خطرناک میکند.
سکولاریسم حوزوی؛ چالشها و ابهامات پیشرو
ما غرب را ساده گرفتیم/ استاد ابوالحسنی منذرعدالت و صداقت را در مورد دشمن نیز رعایت میکرد
«حوزه سکولار» اتهام یا واقعیت؟
حوزهٔ خلع سلاح شده!