اغراق نیست اگر بگوییم در ایران پس از انقلاب، با فاصله اندکی بعد از مقولهی بحثانگیز اختیارات ولی فقیه، مبحث حجاب اجباری پررنگترین خطکشیها را در میان ایدئولوژی حکومت و مخالفین آن ترسیم کرده است. طی این چهل سال، دو طرف نزاع هرچه در جیب داشتهاند، خرج کردهاند، گفتنیها را گفتهاند و حالا مدتهاست رسیدهاند به مرحلهای که میتوان یارگیری عمومی نامید. در یکسو، سمبهی پر زور کارگزاران فرهنگی و البته انتظامی حکومتیهاست و در جانب دیگر پروپاگاندای زبردست مخالفین حجاب اجباری که فریادهای اعتراضیشان را از حنجرهی اپوزیسیون و سلبریتیهای داخل و خارج و اغلب از کف شبکههای اجتماعی، به گوش همگان میرسانند.
به هر حال اکنون، موسم تنازع بقاست! گویی که امروز، پوشاندن سر بانوان جامعه (تاکید بر «سر» و «بانوان» نقطهی ثقل درگیری را دقیقاً مشخص میکند) تنها یک تفاوت در دیدگاه نیست، بلکه سَمبلی از میزان برتری یا شکست هریک از دو گفتمان موجود است. سالها پیش، قانونی مبنی بر لزوم رعایت حجاب نوشته شده و به مقتضای قانونیتش، باید اجرا شود. مخالفینش همواره در تلاش بودهاند تا گفتمانشان را به نظر اکثریت مبدّل کنند، بلکه بتوانند زیربنای این قانون مدنی، یعنی خواست اکثریت مردم را از آن خود نمایند. اما طرفداران قانون حجاب اجباری، بارها اعلام کردهاند که همچون مخالفین نمیاندیشند. آنها معتقدند یک پای ثابت قانون، مفاد شریعت الهی استکه مشمول رفراندوم نمیشود و حتیالمقدور و در هر حالی میبایست اجرایی شود.
شکی نیست که زمان گفتگو حول صحت و سقم یک قانون، تا پیش از وضع آن قانون است و از ساعتی که قانون تصویب و اجرایی میشود، قانونگذار و مجری قانون، حق و چه بسا تکلیف خود میداند که با متخطّیان قانون برخورد نماید. فرقی نمیکند که شما معتقد به آن قانون باشید یا منتقد سرسخت آن؛ و همچنین تفاوتی در میان نیست که آن قانون رعایت حجاب در ایران باشد یا قانونی در هندوستان مبتنی بر لزوم احترام به مخلوقات غیربشری…! قانون، قانون است.
من نه قصد انتقاد از قانون حجاب را دارم و نه میخواهم ازو نمدی بسازم برای دفاع از ایدئولوژی حاکم. هیچکدام. مقصود من از این سخنپراکنیها صرفاً آن است که به لوازم قانون برشمردن مقوله حجاب توجهی دوباره معطوف کنم و گام بعدی پساقانونمندی حجاب اجباری را توصیف نمایم. به نظر میرسد به استناد آنچه باهم مرور کردیم، قانونی شدن حجاب، مساوی بود با اجبار و الزام تکتک شهروندان به رعایت آن، چه بدان عقیده و باور داشته باشند یا نداشته باشند. حال به نظر میرسد، پس از قانونی شدن رعایت حجاب گام دیگری میبایست توسط تبلیغاتچیان حکومت برداشته میشد که نشد و آن عبارت است از نوعی فرهنگسازی معطوف به هدف. شبیه آنچه توسط نیروی انتظامی، جهت ترویج فرهنگ استفاده از کمربند ایمنی انجام پذیرفت. به عبارت دیگر، قبولاندن این نکته به شهروندان که عمل به قانون حجاب همچون بستن کمربند ایمنی برایشان فواید ملموسی به همراه دارد، ولو اعتقادی به حجاب و استفاده از کمربند ایمنی ندارند یا حتی از آن بیزارند!
اگر از تشبیهات محجّبه و غیرمحجّبه به شکلات تمیز و مگسآلود و ازین دست تبلیغات عمیق! بگذریم، میتوان ادعا کرد که تاکنون فرهنگسازی در راستای حجاب، اغلب با منطق موافقینش صورت پذیرفته، نه با دُستُوری عرفی و همهکس فهم؛ منطقی که اگر مخالفین بدان باور داشتند مسلماً دیگر اسمشان مخالف نبود! به طور شفاف، قبلهی آمال مبلّعین حجاب تاکنون این بوده است که به مخاطبین خود بباورانند، بیحجابی منجر به بیعفتیست و لاجرم همچون ویروسی نَفَس نفس افراد و صفای روحشان را به شماره و مخاطره میاندازد. چندین دهه این منطق را جار زدهاند و تا امروز، هر روز بیشتر از دیروز عقب نشستهاند، غافل از این بودهاند که جوان و نوجوان کنونی، بیش از هر وقت دیگری به توصیههای متعالی دینی، نگاهی تردیدناک میاندازد و براحتی حاضر نیست، مد و برندهای جهانشمول دنیای مدرن و پستمدرن را وانهد تا در عوضش امور درشتناک و بعضاً ناملموسی چون غیرت و حیا و عفت را برای خود بخرد.
این قبیل ارزشهای الهی همواره ستایشگران و قدرشناسان خود را دارد، اما فیالحال باید در فکر این دشواره بود که با کدام جدال احسن و کدامین لطایفالحیلی میتوان چادر بر سر نسلی انداخت که ذهنش از پذیرش چادر و فلسفهی دینی آن سر باز میزند! چطور میتوان ادبیاتی را ترویج نمود که با عقل ابزاری و معیشتاندیش انسان مدرن نیز سر سازگاری داشته باشد و متقاعدشان کند. نوعی نتیجهانگاری در مقولهی حجاب که اگر کارگر بیفتد، در کنار محجبههای معتقد، میتوان از یُمن حضور محجبههای منفعتاندیش در جامعه نیز بهره برد. افرادی که صرفاً با رویکرد پراگماتیستی و جلب منافع روانی شخصی، خواهان حجاب شدهاند اما در هرحال، محجّبهاند.
فاطمه سادات
بله صحیح میفرماید تا به حال با منطق محجبه ها سعی بر فرهنگ سازی شده
ولی آیا میتوان با منطق فردی غیر معتقد حجاب را اثبات کرد؟ راهکار و چگونگی لطفاً
موذن
سلام علیکم . بسیاری از قوانین حقوقی ای که در کشورها جعل میشوند پراگماتیک نیستند بلکه بواسطه قوانین و حمایت از اقتضایات آن میشوند چراکه از الزامات جامعه اند و باوجودیکه افراد جامعه با آنها موافقت و همراهی ندارند ولی مجاب به همراهی اند . مثلا قوانین مالیات یا قوانین راهنمایی و رانندگی و جرائم آن و قوانین گمرکات ، و .. بسیار خب سوال : چند درصد از مردم با جرائم رانندگی و مالیات و امثالهم قلبا همدل هستند ولی چون منطقی هست میپذیرند . آیا در حجاب در حد قوانین راهنمایی رانندگی عقلانیت وجود ندارد ؟
فی المثل کسی هم ادعا کند دستوری بر الزام عمومی حفظ حجاب تصریحا برای غیر مسلمان و یا مسلمان غیر معتقد در روایات نداریم . خب مگر برای الزام حجاب حتما باید در احادیث دنبال لفظ حجاب گشت و احکامش را یافت آنهم درست منطبق بر مقتضای این زمان که درش هستیم ؟ کشف حجاب مفسده ندارد و از مصادیق اشاعه فساد و منکر نمیتواند باشد ؟ والله که روانشناسی ، نورولوژی و سکسوالوژی خلاف این را میگویند آمار جرائم خلاف این را میگوید آمار شکایات خلاف این را میگوید . حکم حجاب شرعی یک الزام منطقی و علمی است .
کاوشگر
سلام. من دقیقا به همین طرز نگاه میگویم پراگماتیک. بجای تاکید بر قانون بودن حجاب و تاکید بر وجوب شرعی آن، فواید علمی و پشتوانههای منطقی را بسط دهیم به گونهای ولو شخصی به شرعیت آن معتقد نباشد، صرفا از روی منفعت شخصی بدان تن بدهد. گفتمان غالب در ترویج حجاب این اوصاف رو ندارند. بابایی
خُسنآقا
حجاب را که خذف می کنیم هیچ
قرار بر این داریم که انگلی بنام #ویروس_آخوند را از روی زمین برداریم
یقین بدانید ما مصمم به این مهم هستیم
در این راه حاضر به هر جانفشانی هستیم
۴۱ سال چنین کردهایم اگر لازم باشد ۴۰۱ سال دیگر هم در همین مسیر استوار قدم برخواهیم داشت