تحوّل لازمه حیات و پویایی
حقیقت این است که تحوّلخواهی سنّت جداییناپذیر زندگی انسان به عنوان یک موجود هدفمند است؛ چرا که موجود هدفمند در راستای نیل به اهدافش و با توجّه به میل فطری به تسهیل و تسریع در این راستا، دائماً در تلاش است تا متناسب با پیشرفتهای روز و قدرت بیشتری که بر تسخیر امکانات طبیعت به دست میآورد، روشهای نیل به اهداف خویش را آسانتر نموده و قابل دسترستر نماید. با این بیان هم تعریف تحوّل روشن میشود، هم مرز تحوّل صحیح از غلط به دست میآید. تحوّل یعنی استفاده بهینه از موجودی و سرمایه کنونی و جهتدهی درست آن در راستای نیل به هدف ثابت و پایدار. تحوّل یعنی به روز بودن، به هنگام جلو رفتن و فرزند زمان خویشتن بودن. به دیگر سخن میتوان گفت، تحوّل یعنی به سمتی حرکت کنیم که بازدهی ما متناسب با داراییها و سرمایههای ما باشد.
نکته مهمّ درباره ضرورت تحوّل این است که پیشرفت زمان و نو به نو شدن حوادث و امکانات و تغییر اقتضائات روزگار، منجر به زایش نیازها و پیدایش پرسشهایی میشود که با شیوههای کهنه و پیشین نمیتوان پاسخگوی آنها بود و همین راز است که تحوّل را امری گریزناپذیر قرار داده است. چرا که همه عقلا اذعان دارند که اگر تن به تحوّل متناسب با شرایط ندهند، چارهای جز انزوا یا مرگ ندارند و نیک دریافتهاند که اگر افسار تحوّل را به دست نگیرند و مدیریّتش نکنند، تحوّلی نامطلوب بر آنان تحمیل خواهد شد. بنابراین، با قطع نظر از بداهت مطلب و ضرورت عقلی آن، میتوان گفت تحوّلخواهی و مدیریت تحوّل، سیره مستمرّه و بنای عقلای عالم در همه اعصار و امصار بوده است و همین سیره با تقریر شارع مقدّس پشتوانه شرعی ضرورت تحوّلخواهی است. به عنوان مثال امیرالمؤمنین(ع) درباره ضرورت تحوّل در شیوه تربیت فرزندان میفرمایند: «لا تقسروا اولادکم علی آدابکم فانّهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم»، «فرزندانتان را بر آداب خویش وادار نکنید، چرا که آنان برای زمانی غیر از زمانه شما آفریده شدهاند»[۱] . بنابراین – با وجود تاکید بر ضرورت اصل تربیت و ارزشهای پایدار آن – جمود بر آداب و رفتارهایی که در یک زمان به حسب اقتضای روز پسندیده بودهاند، درست نیست و چه بسا موجب واکنش منفی فرزندان و سرکشی آنان در برابر پدر و مادر گردد.
پیشرفت زمان و نوبهنو شدن حوادث و امکانات و تغییر اقتضائات روزگار، منجر به زایش نیازها و پیدایش پرسشهایی میشود که با شیوههای کهنه و پیشین نمیتوان پاسخگوی آنها بود و همین راز است که تحوّل را امری گریزناپذیر قرار داده است. چرا که همه عقلا اذعان دارند که اگر تن به تحوّل متناسب با شرایط ندهند، چارهای جز انزوا یا مرگ ندارند و نیک دریافتهاند که اگر افسار تحوّل را به دست نگیرند و مدیریّتش نکنند، تحوّلی نامطلوب بر آنان تحمیل خواهد شد.
هم از این روست که در میراث روایی ما زمانشناس بودن و آگاهی از اقتضائات روز امری ضروری دانسته شده است و امام صادق(ع) با صراحت میفرمایند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس»، «آن كس كه نسبت به زمان خود عالم باشد، از هجوم شبهات در امان است»[۲] . مفهوم سخن امام(ع) این است که در صورت بیتوجهی و بیخبری و نشناختن اقتضائات روزگار جدید، انسان گرفتار اشتباهات شده و غافلگیر و مرعوب میشود؛ به ويژه در جاهايى كه انگيزههايى قوى براى غافل نگاه داشتن او وجود داشته باشد. البته با توجه به مناسبت حکم و موضوع واضح است كه مقصود از «زمان» در اينجا زمان تاريخى و تقويمى نيست، بلكه زمان فكرى – فرهنگى و اقتضائات زندگى معاصر است كه انسان هر عصر در آن به سر مىبرد، با همه چيزهايى كه در آن است، اعمّ از فرهنگ، زبان، علوم و اکتشافات روز، متفکّران، کتابها و تالیفات جدید، هنرهای روز، زيستن در اشكال گوناگون و سایر محتویات هر عصر.
مرز تحوّل صحیح از غلط را باید در سنجش با نیل به هدف تعریف کرد. تحوّل مطلوب و صحیح آن است که ما را به هدف اصلی و نهایی که از ابتدا مدّ نظر داشتیم نزدیک میکند و تحوّل غلط دور. تحوّل نباید با «تبدّل» اشتباه شود. تحوّل به منظور تسهیل و تسریع در نیل به هدف است، ولی تبدّل منجر به تغییر هویت اصیل میشود. در تحوّل صحیح هدف اصلی دائماً مدّ نظر است و شیوهها و ابزارها به روز میشود، خواه رفع زوائد باشد یا تکمیل نواقص یا اصلاح روشها، ولی در تحول غلط یا همان تبدّل، هدف تغییر میکند، بحران هویت رخ داده و سر از بیراهه در میآوریم! چنانچه بخواهیم تحول صحیح را در قالب یک مثال توضیح دهیم میتوان به صنعت خودروسازی اشاره کرد. همه میدانند حرکت و جابجا شدن یکی از نیازهای ضروری و غیرقابل اغماض زندگی انسان در این سرای خاکی و مادی است. این نیاز در گذشته با چارپایان انجام میگرفت، ولی قدرت بشر بر تسخیر طبیعت و میل فطری وی به تسهیل و تسریع در برطرف ساختن نیازها او را به سمت اختراع خودرو به پیش برد. بنابراین، هدف اصلی از ساخت خودرو تسهیل و تسریع در امر جابجایی و تامین این نیاز روشن است که البته تحولی مثبت و قابل تحسین است. حال با توجه به این هدف چنانچه خودروهایی که در آینده ساخته میشوند این غرض را به صورت سادهتر و با سرعت و ایمنی بیشتر تامین کنند، تحولی مثبت رخ داده است. اما اگر صنعت خودروسازی به سمتی برود که ایمنی مورد نظر تامین نشود یا آن قدر پیرایهها و تجمّلات به خودرو آویزان شود که هدف اصلی که همان جابجایی سریع و آسان بود گم شود، خودرو تبدیل به یک کالای اشرافی و فاخر گردد و هزینه سرسامآور و غیرقابل تحمّلی بر اغلب دارندگان خودرو تحمیل کند، نه تنها پیشرفت و تحولی مثبت رخ نداده است، بلکه پسرفت و بیراهه رفتن است.
تحوّل در حوزههای علمیه
حوزههای علمیه نیز به عنوان یکی از اجزای ضروری زندگی اجتماعی بشر مستثنی از قاعده مذکور نیستند و باید خویش را با اقتضائات زمان هماهنگ نموده و تحول مثبت و مدیریت شده را بپذیرند. ضرورت وجود حوزههای علمیه همان ضرورت ارسال پیامبران و امامان(ع) است که در عصر غیبت متولی دینداری مردم و جامعه هستند و لذا امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»، «همانا عالمان دین وارثان پیامبرانند»[۳] . بنابراین، هدف اصلی از تشکیل حوزههای مبارک علمیه تربیت عالمان مهذّب و زمانشناسی است که پارسایان شب و شیران روز باشند، با فهم عالمانه دین و اجرای آن در جامعه، دینداری مردم را تضمین کنند و با تشکیل حکومت دینی، دین را در همه عرصههای زندگی تحقق بخشند تا جز پروردگار عالم عبادت نشود و مجالی برای عرض اندام طاغوتها در عالم باقی نماند. وقتی افق نگاه ما به حوزههای علمیه اینگونه باشد و چنین افق بلند و هدف والایی را برای حوزههای علمیه ترسیم کنیم، ضرورت تحوّل و هماهنگی با اقتضائات روزگار نیز به خوبی روشن میشود. به دیگر سخن اگر رسالت حوزهها دینی کردن زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی مردم است و میخواهد رنگ خدا را به همه عرصههای زندگی بشر بزند، هرگز بدون هماهنگی و همراهی با سنتهای اصیل و طبیعی زندگی در این دنیا و بدون برخورداری از انعطاف لازم در ذات خویش، توفیقی در ادای رسالت بلند خویش نخواهد داشت و از صحنه زندگی حذف خواهد شد.
اگر رسالت حوزهها دینی کردن زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی مردم است و میخواهد رنگ خدا را به همه عرصههای زندگی بشر بزند، هرگز بدون هماهنگی و همراهی با سنتهای اصیل و طبیعی زندگی در این دنیا و بدون برخورداری از انعطاف لازم در ذات خویش، توفیقی در ادای رسالت بلند خویش نخواهد داشت و از صحنه زندگی حذف خواهد شد.
در این جا ممکن است شبههای مطرح شود و آن مساله «قداست» دین و حوزههای علمیه است. توضیح مطلب این که انسان از دیرباز برخی امور را امور قدسی دانسته و در مواجهه با آنها و ایجاد هرگونه تغییر و دگرگونی در آنها دست به عصا و محتاط بوده است. از این رو حفظ اصالت و سنتهای اصیل در حوزهها ضروری است و نباید حوزههای علمیه را نیز به سان سایر اجزای جامعه بشری محکوم قانون تحولخواهی دانست. به دیگر سخن حوزه امری قدسی است و امور قدسی هر چه سنتیتر و کهنتر بهتر و نزد مردم قابل اعتمادتر!
در پاسخ این شبهه باید به چند نکته توجه نمود:
یک: قداست یک چیز نه تنها دلیل خروج آن از قانون فطری و طبیعی زندگی حاکم بر دنیا نیست بلکه بر عکس، دلیل بر شدت ضرورت آن است؛ چرا که وقتی به قطع و یقین دانستیم رویگردانی از تحول سبب انزوا و مرگ یک موجود است، هر اندازه که آن موجود مهمتر و مقدستر باشد، ضرورت حفظ حیات و پویایی آن بیشتر است و همین مؤکّد ضرورت تحوّل در آن است. همچنان که هر یک از پیامبران بزرگ نیز در روش تبلیغی و حتی معجزه خویش به تناسب اقتضائات روزگار توجه داشتند و یکی بودن حقیقت دین و توحید را بهانهای برای یگانگی در روش و پیروی از شیوه تبلیغی پیامبر پیشین قرار نمیدادند. معجزه یک پیامبر عصا بود و معجزه دیگری شفای بیماران لاعلاج و زنده کردن مردگان، یک پیامبر میجنگید و دیگری دست به سلاح نمیبرد، یک پیامبر تشکیل حکومت میدهد و سران کشورهای بزرگ اطراف را به دین خویش دعوت میکند، ولی پیامبر دیگر هرگز چنین انگیزههایی ندارد و … .
البته این نکته درست است که قداست سبب میشود در ایجاد تحول در امور مقدس با احتیاط و دقّت بیشتری عمل کنیم و شتابزده و بیگدار به آب نزنیم، اما این غیر از فرار از تحول و اندیشه در چگونگی تحول خواهی است.
دو: تاریخ حوزههای علمیه گواه است که همیشه حوزهها نسبت خویش را با نیاز زمانه حفظ نموده و متناسب با اقتضائات روزگار حرکت کرده و نه تنها همراه زمان بلکه جلوتر از زمان بودهاند. اساساً همین مجاهدتهای طاقتفرسای عالمان دین و تلاشهای آنان برای تامین دینداری مردم و جامعه به تناسب نیازهای دوران بوده که سبب شده است حقیقت مقدس «دین» – با تمام دشمنیها و نقشههای خبیثانه طاغوتها برای تحریف و از بین بردن آن -، سالم و بینقص به نسلهای بعدی تا زمان ما برسد. بسیاری از تالیفات گرانسنگ علمای ما در قرون سابق در پاسخ به شبهه یا پرسش یا نیازی بوده است که در آن زمان مطرح شده است. من لا یحضر شیخ صدوق، رجال نجاشی، العُدّه و فهرست و مبسوط شیخ طوسی، اعلام النبوه ابوحاتم رازی، النقض عبدالجلیل رازی قزوینی، عبقات سید حامد حسین، لمعه شهید اول، کشف المراد علامه حلی، الذریعه آقا بزرگ تهرانی، اعیان الشیعه سید محسن امین، اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی، عمده آثار شهید مطهری و … تنها نمونه اندکی از تلاشهای به روز عالمان دین است.
سه: جدا از تالیفات متناسب با نیاز روز، تحول در کتب درسی و روشهای فهم دین و تحول در مکتبهای فقهی – فلسفی نیز بارها در حوزه علمیه رخ داده است. روزگاری فقیهی مانند شیخ صدوق و اقران وی در فقه خویش حتی از ظاهر الفاظ روایات نیز فراتر نمیرفتند. اما با ظهور شیخ طوسی و تالیف مبسوط فروع متعدد وارد فقه شیعه شد و استدلال فقهی پای خود را در فقه ما باز کرد. با ظهور اخباریگری مکتب جدیدی ظهور نمود که اصول را تا صد و پنجاه سال به محاق برد تا این که وحید بهبهانی مجدداً تلاش نمود روش اصولی را – پیراسته از معایبی که سبب قیام اخباریها علیه آن شده بود – مجدداً احیا کند. سپس مرحوم شیخ انصاری ظاهر شد و ابتکاراتی در روش فقاهت ایجاد نمود که برخی با نام مکتب شیخ انصاری میشناسند. بنابراین، آنچه ثابت و اصیل است حقیقت دین است نه روش فهم دین. روشها دست ساخته بشر است و روش فقاهت نیز به سان سایر روشها در سایر عرصههای حیات نیازمند تحوّل و تکامل. تغییر و تحوّل در روشهای موجود در حوزه – اعم از روش فقاهت، کتب درسی، روش مدیریت، روش پذیرش، روش تبلیغ، روش پژوهش و …- همچنان که تاکنون نه تنها آسیبی به اصل حقیقت دین نزده، بلکه سبب شده است این حقیقت مقدس در کوران مشکلات همه دورانها به نسل کنونی برسد، از این به بعد نیز خطری برای اصل و حقیقت دین نخواهد داشت، بلکه ضرورت جداییناپذیر حیات دین است.
«الصَرخی» کیست و در پی چیست؟
اجلاسیهی جامعه مدرسین؛ در میان مردم یا پشت درهای بسته؟
عرصههای تحوّل در حوزه علمیه
روحانیت، حوزههای علمیه و اغتشاشات آبان 98