همچنان که در نوشتار پیشین گذشت، تحوّلخواهی در حوزههای علمیه یک پدیده نو پیدا نیست، بلکه از دیرباز هم مطرح بوده و هم بارها در حوزههای علمیه رخ داده است. اما این که این شعار در حوزه پس از انقلاب پررنگتر شده و موافقان و مخالفان سرسختی نیز پیدا کرده است، ریشه و منشأ دیگری دارد که در یک کلام به «ظرفیتهای انقلاب اسلامی» بازمیگردد.
حقیقت این است که منشأ تحوّلخواهی پررنگ در حوزههای پساانقلاب اسلامی، نگاه حکومتی و انقلابی به اسلام میباشد. کسانی که به سان بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) نگاه حکومتی و سیاسی به اسلام و تعالیم عالیه آن داشته باشند و فقه را تئوری اداره زندگی انسان از گهواره تا گور معنا کنند و یا مانند مقام معظم رهبری(مدّ ظلّه) معتقد باشند که حوزههای علمیه باید با تدوین علوم انسانی برای ذرّهذرّه و دانهدانه مسائل زندگی مردم پاسخ مناسب داشته باشند، هرگز نمیتوانند به وضع موجود حوزهها قانع باشند و یا برخی پیشرفتهای سطحی مانند زیاد شدن تعداد کلاسهای درس و تعداد طلاب پذیرش شده و افزایش برخی امکانات رفاهی طلاب و … قانع باشند و آنها را تحول مطلوب دانسته و چنین حوزهای را حوزه تراز انقلاب اسلامی بدانند. صاحبان این اندیشه معتقدند حوزه تراز انقلاب اسلامی یعنی حوزهای که رسالت خود را تولید نقشه تمدن اسلامی در همه زمینهها، ابعاد و عرصههای آن و نیز تولید نیروی انسانی لازم برای اجرای این نقشه عظیم میداند و تمهیدات لازم برای ایفای این مسوولیت خطیر را فراهم میسازد. به دیگر سخن، حوزه تراز انقلاب اسلامی را حوزه زمینهساز ظهور حضرت ولیّ عصر(عج) و پرورشگاه منتظران حقیقی ظهور حضرت مهدی(عج) میشناسند. لذا، -با مشاهده فاصله فراوانی که حوزه کنونی با حوزه مطلوب دارد – ظرفیتهای حوزه پسا انقلاب را بسیار بیش از آنچه اکنون هست میبینند و زبان به اعتراض گشوده، خواهان تحوّلی عظیم و متناسب با ظرفیتهای ایجاد شده در سایه انقلاب اسلامی هستند.
کسانی که به سان بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) نگاه حکومتی و سیاسی به اسلام و تعالیم عالیه آن داشته باشند و فقه را تئوری اداره زندگی انسان از گهواره تا گور معنا کنند و یا مانند مقام معظم رهبری (مدّ ظلّه) معتقد باشند که حوزههای علمیه باید با تدوین علوم انسانی برای ذرّه ذرّه و دانه دانه مسائل زندگی مردم پاسخ مناسب داشته باشند، هرگز نمیتوانند به وضع موجود حوزهها قانع باشند و یا برخی پیشرفتهای سطحی مانند زیاد شدن تعداد کلاسهای درس و تعداد طلاب پذیرش شده و افزایش برخی امکانات رفاهی طلاب و … قانع باشند و آنها را تحول مطلوب دانسته و چنین حوزهای را حوزه تراز انقلاب اسلامی بدانند.
امّا کسانی که هنوز روح انقلاب اسلامی را درک نکرده و اساساً با نگاه حکومتی و مدیریتی به اسلام مخالفند و شأن فقیه را عهدهدار شدن امور حکومتی نمیدانند، چه بسا در نهان خانه قلب خویش از وقوع انقلاب اسلامی نیز دل خوشی ندارند، زیرا با گامهای استوار انقلاب اسلامی شیشه نازک تنهاییشان ترک برداشته و توقعاتی از حوزه ایجاد شده است که آنان توان پاسخگویی به آنها را در خویش نمیبینند. اینان فقه را نه تئوری اداره زندگی انسان از گهواره تا گور، بلکه دانش بیان احکام افعال مکلّفین معنا میکنند؛ رسالت حوزه را نه تهیه نقشه تمدن اسلامی و تربیت عالمانی مهذّب و زمانشناس برای اجرای آن و زمینهسازی ظهور منجی، بلکه بیان احکام شرعی برای زندگی فردی مردم و خواندن چند حدیث اخلاقی بر فراز منابر میدانند. این عده طبیعتاً با تحوّلی که مطلوب نیروهای دسته نخست است، شدیداً مخالفند، اما مخالفت خویش را صریحاً ابراز نمیکنند، چرا که میدانند مخالفت صریح با اصل تحوّل امکانپذیر نیست، امّا نهایت تلاش خویش را معطوف انحراف تحوّل از مسیر حقیقی و اصلی خویش میکنند تا ظرفیتهای انقلاب نادیده گرفته شود و حوزه حقیقتاً وارد فضای انقلابی و تمدّنسازی نشود. این افراد حتّی خود دچار یک سردرگمی و چه کنم چه کنم هستند؛ از یکسو نمیتوانند نسبت به انقلاب بد بگویند و خود را ضد انقلاب معرفی کنند و از سوی دیگر، حاضر نیستند با جان و دل به تقویت انقلاب و مبانی آن پرداخته و ظرفیتهای ایجاد شده توسط انقلاب را در حوزه و جامعه عینیت بخشند (مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء).
راه چاره در مورد عناصر دسته دوم فقط یک راه است و آن روشنگری و ایجاد جوّ مطالبهگری در میان نیروهای جوان و با نشاط حوزوی است تا طلاب و فضلای جوان جذب این مارهای خوش خط و خال نشوند، نه بحث علمی و استدلالی تا شاید در مبانی اندیشه خود تردید کنند. البته مقصود از روشنگری این نیست که با هیاهوهای افراطی و لفّاظیهای خارج از ضابطه و گستاخی نسبت به بزرگان حوزه، زمینهساز اهانت به ارزشهای حوزوی شویم و پیش از آن که اعتماد بزرگان را به آوردههایمان جلب کرده باشیم، داشتههای کنونی حوزه را نیز تخریب کنیم. خلاصه این که حتی اگر معتقد به کُند بودن روند تحوّل در حوزههای علمیه هم باشیم، نباید به گونهای رفتار کنیم که از تحوّلخواهی تصویر یک حرکت افراطی و کم عمق در اذهان اهل علم شکل بگیرد، چرا که زیان دومی کمتر از اولی نیست، بلکه با نگاه دقیق بیشتر نیز هست.
اگر پیشتر نیز کسی چنین تصوری داشت که با بحث و گفتوگوی علمی میتوان عناصر دسته دوم یعنی نیروهای غیر انقلابی را با انقلاب همسو ساخت و توان علمی و فقهی آنان را در خدمت آرمانهای انقلاب قرار داد، اکنون که در گام دوم انقلاب هستیم و بیش از چهل سال از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی گذشته است، چنین فرضیهای دیگر هوادار ندارد و نادرستی آن بر همگان آشکار شده است. شخص خوابیده را میتوان بیدار کرد، امّا خود به خوابزده را هرگز. وقتی ندای انقلاب اسلامی و ارزشهای والای آن در همه جای گیتی طنینانداز گشته است و جبهه مقاومت با الهام از انقلابِ جوانان خمینی توانسته است پایههای کاخ استکبار را در قلب کشورهای خودشان به لرزه درآورد، امّا هنوز برخی در لباس روحانیت حاضر نیستند چنین تحوّل عمیقی را در قلب امّالقرای اسلام باور کنند و همچنان در فضای پیش از انقلاب تنفّس میکنند، چگونه میتوان امید به احیای چنین مردگانی داشت و هنوز توقّع داشت که با بحث و گفتوگوی علمی میتوان مبانی اندیشه آنان را اصلاح کرد؟ این افراد همان عناصر متحجّری هستند که پیر جماران دینشان را اسلام آمریکایی نامید، اسلام مرفّهان بیدرد و اسلامی که هیچ خطری از آن متوجه جبهه استکبار و طواغیت عالم نمیشود. این متحجّران خیلی برایشان فرقی نمیکند که در رأس جامعه ولیّفقیه حکومت کند یا محمدرضا پهلوی. آنچه مهم است این است که درس و بحثشان برپاست، مریدان اطرافشان حلقه زدهاند و بر سر منابر هم لحیهای میجنبانند و افاضه فیض میکنند.
حتی اگر معتقد به کُند بودن روند تحوّل در حوزه های علمیه هم باشیم، نباید به گونهای رفتار کنیم که از تحوّل خواهی تصویر یک حرکت افراطی و کم عمق در اذهان اهل علم شکل بگیرد، چرا که زیان دومی کم تر از اولی نیست، بلکه با نگاه دقیق بیشتر نیز هست.
در مقابل این اسلام و طرز فکر، اندیشه اسلام ناب محمّدی است که هدر دادن فرصتهای ایجاد شده توسط انقلاب را گناهی نابخشودنی میداند که لعن و نفرین نسلهای آینده را درپی خواهد داشت. صاحبان این اندیشه بر این باورند که امروز حجّت بر ما تمام است که آنچه را که در طول سالیان دراز انجام نشده است، انجام دهیم، چرا که تشکیل حکومتی دینی با همراهی گسترده مردمی با بصیرت و فداکار، آرزوی دیرین همه پیامبران و امامان شیعه بوده است که امروز و در این مقطع تاریخی نصیب فقهای شیعه شده و این قطعاً از آن نعمتهایی است که خدای متعال از آن سوال خواهد کرد (ثمّ لتسألنّ یومئذٍ عن النعیم).
این تازه نگاه خوشبینانه است که ما مخالفتهای متحجّران حوزوی با تحوّل انقلابی را ناشی از طرز اندیشهشان بدانیم. اما اگر بخواهیم قدری دقیقتر بنگریم، باید بگوییم حقیقتاً در برخی موارد اساساً شبهه علمی در بین نیست، بلکه پای شهوت عملی در میان است. به عبارت دیگر، برخی از این مخالفخوانیها و اصطکاکهایی که در فضای حوزوی با ارزشهای انقلابی مشاهده میشود، ریشه در راحتطلبیها، هواپرستیها و حتّی آلودگیهای سیاسی – اقتصادی این عناصر دارد که پرداخت تفصیلی به این مقولهها خارج از رسالت این نوشتار است.
امتداد شاگردان علامه در انقلاب اسلامی
شیعهستیزی و راهکارهای دفاعی مطلوب
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش
روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی(ره)