براساس تقسیمبندیهایی که براساس توسعه انسانی صورت گرفته است، کشورهای جهان در سه سطح توسعهای قرار دارند که از میان چهلوپنج کشور پایینترین سطح توسعهی انسانی، متاسفانه سیوپنج کشور جزء کشورهای اسلامی هستند. این مسئله برای ما مسلمانان بسیار حائز اهمیت است، چراکه این تعداد کشورهای مسلمان در رتبههای پایین قرار داشته و حتی هیچ کشور مسلمانی جزء کشورهای با توسعه انسانی بالا نداریم. دلایل متعددی برای این مسئله وجود دارد. در ادامه به برخی ویژگیها و مسائل داخلی این کشورها اشاره میشود:
اولین ویژگی اینکه، این کشورها از فقر بسیار گستردهای رنج میبرند و درصد بالایی از جمعیت آنها زیر خط فقر زندگی میکنند، ۴۰% ؛ ۳۰%؛ ۶۰% و حتی برخی از کشورهای مسلمان تا ۸۰% جمعیت آنها زیر خط فقر هستند و درصدی هم از فقر شدید رنج میبرند؛ به این معنا که این افراد گرسنه شب را به صبح رسانده و دغدغهی نان شب را دارند. نرخ فقر شدید نیز در این کشورها متفاوت است. در برخی از کشورها حدود ۲۰% از مردم، و در برخی دیگر ۱۷% از مردم دغدغه نان شب را دارند.
دومین ویژگیای که در این کشورها وجود دارد این است که این کشورها با انواع نابرابریها روبرو هستند. یکی از این نابرابریها، نابرابری درآمد است. شاخص ضریب جینی یک شاخص شایع برای سنجش نابرابری در دنیا است. کشورهایی که به نسبت از وضعیت خوبی برخوردارند، ضریب جینی آنها ۰.۲۰ تا ۰.۳۵ است. کشورهایی که وضعیت بدتری دارند ضریب جینی آنها ۰.۳۵ تا ۰.۵ محسوب میشود و خیلی از کشورهای مسلمان بین ۴۰. تا ۵۰. هستند، یعنی در وضعیت نابرابری نامناسبی از لحاظ درآمدی قرار دارند. بنابراین، در این کشورها گروهی درآمد بسیار بالایی دارند و گروهی هم در نان شب خود ماندهاند و این یکی از دغدغهها، مسائل و چالشهای کشورهای اسلامی از لحاظ نابرابری درآمد است. بهعلاوه اینکه نابرابری منطقهای هم در این کشورها بسیار حائز اهمیت است. هر چقدر از پایتخت این کشورها دور میشویم سطح امکانات، سطح فرهنگ، سطح آموزش و سطح بهداشت و سایر مسائل در آنجا بهطور فاجعهآمیزی کاهش مییابد و این یکی از چالشهایی است که برای این کشورها وجود دارد که اصطلاحاً در اقتصاد به آن پدیده «دوگانگی» گفته میشود.
این دو مسئله در کنار هم موجب تولید انبوهی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی در این کشورها میشوند. افراد بسیار ثروتمند این کشورها سعی میکنند سطح و سبک زندگیشان را با کشورهای پیشرفته تطبیق دهند. بر همین اساس هم اصطلاحی به نام «اصل تظاهر بینالمللی» مطرح میشود. در نتیجه آن، تجملطلبی و چشم و همچشمیها در این کشورها به عیان مشاهده میشود که موجب انحراف در تخصیص منابع خواهد شد. از سوی دیگر، فقر شدید باعث رشد آسیبهای اجتماعی در این کشورها میشود، آسیبهایی مثل فحشا، نزاعهای خیابانی، خشونت، افسردگی و بسیاری مسائل دیگر که با بررسی آماری قابل تبیین خواهند بود.
مسئله سوم، مسئله فساد گسترده در دولتهای این کشورهاست. یک وزیری در چند قرن قبل از میلاد در هند میگوید: اگر شما توانستید عسل را روی نوک زبانتان بگذارید و بعد به گونهای خودتان را کنترل کنید که مزه آن را نچشید یک دولتمرد هم میتواند با امکانات دولتی چنین معاملهای را کند. معمولاً حاکمان به دلیل دسترسی به امکانات گسترده حکومتی، زمینه فساد را دارند؛ به گونهای که میتوان گفت حکومت و فساد ملازم و همراه یکدیگرند. بنابراین، یکی از مسائلی که کشورهای جهان سوم و از جمله کشورهای اسلامی با آن مواجه هستند، پدیده رانتخواری بسیار زیاد در میان دولتمردان، فساد گسترده حکومتی و رشوهخواری و امثال آن است.
یکی از رهبران کشورهای آفریقایی با اطلاع از فساد و رشوهخواری گسترده در میان کارگزاران دولتی و عدم توانایی برای حل آن، به کارمندان اینطور خطاب مینماید: سعی کنید اگر رشوه میگیرید رشوه خوب بگیرید. از دید ایشان یک رشوه خوب هست و یک رشوه بد. رشوه خوب، رشوهای است که کارمند از ارباب رجوع پول را میگیرد و کار وی را راحت انجام میدهد، اما رشوه بد این است که هم پول را میگیرد و هم در انجام کار تعلل میکند. رهبر این کشور میگوید اگر رشوه میگیرید رشوه خوب گرفته، کار مردم را هم راه بیندازید و اذیتشان نکنید. بنابراین، این یک مسئلهی خیلی مهمی است.
زمانی میگفتند کشورها بهدلیل منابع اندک، توسعه پیدا نمیکنند. اما امروزه میبینیم که بهویژه کشورهای مسلمان دارای منابع گستردهای هستند، حدود ۷۰% انرژی جهان در اختیار کشورهای مسلمان است. حدود ۶۵% ذخایر طبیعی جهان شامل گاز طبیعی در اختیار مسلمانان است. اما در عین حال ۳۵ کشور از ۴۵ کشور پایینترین سطح توسعه انسانی از همین جوامع است. از طرفی کشوری مانند ژاپن فاقد هرگونه منابع طبیعی است.
لذا گفته میشود مشکلی که در کشورهای جهان سوم و از جمله کشورهای اسلامی وجود دارد که منشا سه مشکل فقر، نابرابری شدید و فساد گسترده است، مشکل چگونگی اداره این کشورها است. باید در نحوه اداره این کشورها تجدید نظر شود تا بتوان اتفاقات مثبتی را برای آنها رقم زد. دو عامل عمده مشکلات مذکور عبارتند از:
یک. در این کشورها نهادهای مدنی بسیار ضعیف است. نهادهای مدنی میتواند در محدود کردن، نقد و اصلاح قدرت بسیار نقش داشته باشد و مدیریت جامعه را به سمت یک جامعه علمی و عالمانه حرکت دهد و جامعه و حکومت را پاسخگوی مسائل خودش قرار دهد.
دومین مشکلی که در این کشورها منشاء مشکلات دیگر است این است که در این کشورها دسترسی محدود به قدرت و ثروت وجود دارد. یعنی اینکه عملاً قدرت اجازه نمیدهد که نخبگان بیایند و به مدیریت جامعه نزدیک شوند. با قیود و قوانینی که میگذارند عملا محدودیت ایجاد میکنند و حکومت را در انحصار هزار نفر، پانصد نفر، دو هزار نفر قرار میدهند و کلیت نخبگان جامعه را از خودشان میرانند و اینها منشاء فساد گسترده در جامعه، منشاء نابرابری شدید در جامعه و منشاء فقر در جامعه است.
مدعیان عدالتخواهی و چند پرسش از اساتید حوزه