مرزبندیهای هویتی انکار شده! نشانههایش را هم یکی پس از دیگری میبینیم. چند روز پیش تصویر یک آخوند ملبس را دیدم که با هجده سال سابقهی طلبگی، از لباس آخوندیاش استعفاء داد، آنهم در کجا؟ در اینستاگرام؛ سلبریتیزهترین اَپ اجتماعی، مکانی که از اصل و اساسش به کار قِر و فِر مانکن و مدل جماعت میآید و حضور جدی دیگران در آنجا، مثل یک شوخی کوچک بیشتر نیست. تنها همین پدیدهی منفرد کافی است تا نشانمان دهد که مرزهای هویتی و ارزشی پیشین رنگ باخته. استعفاء از لباس! در اینستاگرام!
از این که بگذریم، به چرایی میرسیم!؟ اساساً چرا شخصی با هجده سال سابقهی طلبگی، که طبیعتاً تازه اول بازدهی و باروری علمی و مالی و… اوست، به قول خودش، فصل جدیدی از زندگی را شروع میکند و از رخت آخوندی به در میآید!؟ کاری به شخص حقیقی این فرد ندارم، این سوالی است که مصادیق فراوانش، در ذهن مخاطبِ آشنا، خودنمایی میکند. چرا لباسگریزی و بیمیلی نسبت به لباس آخوندی، در میان کثیری از طلاب شایع شده است؟
به عقیدهی من، اینجا هم میتوان سراغی از همان کلیدواژهی پیشین گرفت: انکار مرزها! لباس آخوندی در قدیم معنایی داشت و اکنون نیز معنایی دارد؛ اما تا حد زیادی متفاوت با معنای پیشین. لباس آخوندی تاکنون معنایش نمایندگی دین بود، شعبهای سیّار از ورثةالأنبیاء که دوّار بطبه بود و بین مردم میزیست تا هدایتشان کند. اخیراً اما، معنای این چند تکه پارچه عوض شده و یا به تعبیری وسعت یافته است؛ امروزه این لباس، علاوه بر نمایندگی دین، نمایندگی حاکمیت سیاسی را هم به گُرده میکشد. تجمیع این دو رسالت سترگ، آنهم در عصر خدایی کردن تکنولوژی، نسبیت ارزشها، تبادل فرهنگها و انفجار اطلاعات، بالعیان بسی سنگین خواهد نمود.
هرچند! آنکه این رخت از تن میکَنَد، از ناتوانی در ایفای نقش اجتماعی دم میزند اما، پیام مخفی این کنش و حتی توجیه و توضیح صریحی که به دنبالش میآید، آن است که افرادی در این صنف و لباس، دیگر حاضر نمیشوند که بار کمرشکن دفاع از دین سنتی و حاکمیت پرچالش مبتنی بر آن را به گُردهی خویش بکشند؛ آنها ترجیح میدهند که حتی در فصل شکوفایی طلبگیشان هم که شده، عشق و علاقهشان به دین و حکومت دینی را نزد خود و در پستوی دلشان انباشت نمایند و حیات اجتماعیشان را از نو و با هویتی نوین بسازند. بسیاری از آنها احساس میکنند، تراز ورزیدگی علمی، اخلاقی و اجتماعی که این لباس طالب آن است، خیلی بیشتر از آن چیزی است که در حوزه توشه کردهاند. گویا که این افراد حاضر نمیشوند، محدودیت در سبک زندگی طلبگی و انزوای منزلتی و گفتمانی آن را توأمان تحمل کنند؛ در نتیجه ترجیح میدهند که در پوششی مصلحتاندیشانه و یا حتی صادقانه، از ابتدا ملبس به این لباس نشوند و یا در صورت تلبس، از مخاطرات آن بکاهند و یا همچون آن طلبهی مزبور، این رخت گران را برای همیشه از تن بهدر کنند.
پانوشت: گویا آن شخص طلبه، پس از اعلام عمومی، از تصمیم خودش در ترک لباس پشیمان شده که در جای خود محل تامل است؛ آنچه پابرجاست، وجود پدیدهی لباسگریزی در میان بخشی از بدنهی طلاب است.
مهدی
سلام علیکم
فارغ از بحث های پر چالش لباس روحانیت که امروز جدی تر در محافل طلبگی و اجتماعی مطرح می شود، بعضی رفتارها ورای اینها است.
محدودیت های لباس همیه بوده است؛ اما سوال من این است که چرا برخی از ابتدای طلبگی و گاها با پافشاری در عین محدودیت های هنجاری و قانونی، ملبس می شوند؛ اما پس از مدتی …
خلاصه کنم حرفم را برخی تا زمانی که به این لباس نیاز دارند برای رشد و حضور در حوزه آن را می پوشند، بعد از این که به بار می نشینند و بناست ثمره هزینه هایی که برایشان شده دیده شود، لباس را باری بر دوش خود می بینند و آن را کنار می گذارند.
تا وقتی درس می خواند و طلبه بود و نیاز به مساعدتها احساس می شد ملبس، امروز که به بار نشسته در دانشگاه تدریس دارد و پژوهشکده می رود و … لباس برایش سنگین است و دیگر آورده ای ندارد.
همه نه اما لباس برای برخی از این افراد فرصت رشد بود و حالا که رشد کرده اند دیگر نیازی به آن ندارند.!!!
خدا را چه دیدی شاید فردا ما هم جزو همین افراد شدیم!!!
خدایا خودت در این مسیر پر پیچ و خم کمکمان کن.
ا
متاسفانه حوزه بار سنگین ندانم کاری بعضی از مسئولین را به دوش دارد فاصله روحانیت از مردم بسیار زیاد شده نمود عینی آن در حوادث دی ماه ۹۶ بوده است مراجع معظم تقلید به داد روحانیت برسید آبروی هزار ساله روحانیت شیعه از زمان شیخ طوسی در خطر است