بعد از انتشار کلیپ سخنان آقای اکبرنژاد دربارۀ «لباس روحانیت» و به دنبال آن مناظره با آقای سیفی، و همچنین انتشار توضیحات دیگر استاد اکبرنژاد در کانال فقاهت، انتظار میرفت انتقادات علمی و مبنایی بر نظریۀ ایشان وارد شده و ابعاد این بحث مستحدث(از این نظر که تاکنون از زاویۀ فقهی بررسی نشده بود)، هرچه بیشتر، روشنتر شود.
برای مثال جملههای کلیدی که استاد اکبرنژاد در سخنانش به کار میبرد و بر روی آنها تاکید داشت، مانند اینکه پیامبر(ص) ملتزم نبودند که همانند ما طلبهها همیشه لباس بپوشند؛ هیچ یک از پیامبران الهی لباس متمایز از مردم نداشتند؛ لباس روحانیت هیچگونه استحباب ذاتی ندارد؛ پیامبر اسلام(ص) نیز هیچ لباس جدیدی که اختصاص به ایشان داشته باشد و کسی جز ایشان و اهل بیت(ع) و یا علمای شیعه حق پوشیدن آن را نداشته باشد، تشریع نکردند؛ اگر از «عمامه» تجلیل شده، نه به عنوان اینکه لباس دین است، بلکه به عنوان اینکه لباس وقار عرب بوده و به همه عرب توصیه شده است که آن را بپوشند (آنهم نه بدون تحت الحنک)؛ تمایز در پوشش، با هدف تربیت ناسازگار است؛ آیات و روایات همگی مؤید هستند که انبیاء و اهل بیت(ع) هیچگونه تمایزی در پوشش نداشتهاند؛ اهل بیت(ع) به طور ویژه اصرار داشتهاند که شبیه مردم زمانه خود لباس به تن کنند؛ امام(ع)، اصل عدم تمایز در لباس را اصل مهمی میداند؛ این لباس مانع انس گرفتن مردم با روحانیت میشود و آسیبهای فردی به دنبال دارد؛ محدودیتهای لباس روحانیت برای خانوادههای طلبهها هم مشکل درست کرده است.
اینها جملههایی است که در واقع بررسی هرکدام از آنها، مبانی گوینده را مشخص میکند. اما تا امروزی که این متن را مینویسم، نوع انتقادهایی که وارد شده است، نسبت به حاشیهها بوده تا اصل مطلب؛ به جای اینکه تکتک این جملات که نتایج فقهی و فقهالحدیثی گوینده است، بررسی و یا نقد شود، به مباحث حاشیهای و فرعی پرداخته شده است. برای نمونه جواب آقای اکبرنژاد از سوال مجری مبنی بر اینکه چرا خود ایشان لباس روحانیت به تن دارد، چنان نقد میشود، گویی تمام مناظره بر سر این موضوع بوده است. یا وقتی میگوید شخصاً به این باور رسیدهام که دست کم پنجاه درصد بدبینیهای مردم، مربوط به لباس است، خود همه پندار میشود!
این مدل نقدها تا جایی رفته که ناقد در ابتدای نقد خود از بررسی مقدمات فقهی صاحب نظریه، که اتفاقا اصل مباحث بر این مبانی استوار است، فاکتور میگیرد: «بدون در نظر گرفتن مقدمات فقهی بحث مانند اینکه نفس لباس روحانیت واجد ارزش است یا خیر، یا اینکه تلبس به لباس مختص هر عصر و زمان ضروری است یا نه، نوع استدلالهای ارائه شده در این بحث به شدت ضعیف و فاقد وجاهت علمی است که در سه ساحت محتوایی و یک ساحت روشی بدان خواهیم پرداخت».
یا در نقد این ادعا که لباس پیامبر(ص) باید متناسب با فرهنگ و جغرافیای آن منطقهای(با رعایت حدود تقوا) باشد که در آن مبعوث شده است، بدون هیچ نقد علمی و فقهی، در یک قیاس شگفتی آن را به نظریۀ رویاانگاری وحی دکتر سروش تشبیه میکند (ناقد محترم یا آن نظریه را خوب نفهمیده است یا این را).
آنچه که در این نوشتار میخواهم بگویم اینکه چنین برخوردهایی با نظریههای علمی، حداقل چند دلیل میتواند داشته باشد:
۱.پرداختن به حاشیهها و نقد آنها، هم آسان است و هم استقبالکننده دارد.
۲.تحلیل نظریات علمی با پیشفرضهایی که ناقد دارد و نمیتواند آن را کناری نهد. در مسئلۀ لباس روحانیت ناقدین محترم نوعا با این ارتکاز به بررسی این بحث پرداختند که این لباس، لباس تقوا و دارای استحباب ذاتی و… است. این در حالی است که در بررسی و فهم یک نظریه علمی تا جایی که ممکن است نباید این پیشفرضها را دخالت داد که در فهم و نتیجهگیری ما قطعا موثر خواهد بود.
۳.ناقد با توجه و حوصله حرفهای گوینده را نمیخواند یا نمیشنود و علاقۀ زیادی به نوشتن و نقد کردن وجود دارد تا شنیدن و خواندن.
محسن
این تحلیل کاملا با تعصب و بی دلیل و وجه نوشته شده اتفاقا خود آقای اکبرنژاد در اون مناظره بارها تاکید میکنن که باید اینجا از منظر فقهی بررسی کنیم.
علی
آقایون فضلای عزیز شما رو به مقدساتتون قسم اگه هم میخوایید نظرات آقای اکبر نژاد رو نقد یا رد کنید، بدور از هوچیگری و تعصبات کورکورانه، و با دلیل باشه و با استفاده از نظرات کلی بزرگان و بدون ذکر دلیل مغالطه نکنید