جناب آقای دکتر ارسطا ضمن تسلیت درگذشت مرحوم آقای دکتر فیرحی از آشنائی خودتان با ایشان و برخی ویژگیهای شخصیتی آن مرحوم بفرمائید.
در مورد مرحوم آقای دکتر داود فیرحی – که برای بنده سخت است ایشان را با عنوان «مرحوم» یاد کنم ـ عرض کنم که حدود سی سال با ایشان رفاقت داشتهام. پیش از آنکه وارد تدریس در دانشگاه باقرالعلوم شوند با یکدیگر آشنا شدیم و در روند فعالیتهای همدیگر قرار گرفتیم. علایق مشترک علمی داشتیم واز نظر روحی و اخلاقی هم با هم قرابت داشتیم و همین امر باعث شد یک رابطهی دوستی عمیق و ریشهداری بین ما شکل بگیرد. پس از آنکه ایشان وارد دانشگاه باقرالعلوم شدند – که آن زمان با عنوان موسسه آموزش عالی باقرالعلوم نامیده میشد- پس از مدت کوتاهی از بنده دعوت کردند برای تدریس با آن دانشگاه همکاری داشته باشم.
بنده هم پس از دعوت ایشان با اقای دکتر آلغفور که رئیس وقت دانشگاه بودند صحبتهای لازم را انجام دادم و تدریس دوازده واحد درسهای حقوقی در مقطع کارشناسی علوم سیاسی را برعهده گرفتم. الحمدلله تا سالهای متمادی در آن دانشگاه خدمت کردم که این همکاری بخاطر انتقال به پژوهشکده حوزه و دانشگاه چندسال متوقف شد. اما مجددا با دعوت جناب حجتالاسلام والمسلمین ربانی به دانشگاه باقرالعلوم منتقل شدم و ریاست آن دانشگاه را دو سال عهده دار بودم.(سال ۸۸ الی ۹۰)
بنده مرحوم اقای فیرحی را در این مدت متمادی به سلامت نفس شناختم؛ واقعا انسان سلیمالنفسی بود. اورا به تواضع شناختم، به راستی متواضع بود، نه اینکه به شکل تصنعی تواضع داشته باشد. انسان عالم وعلاقمند به علم بود. دغدغهی مسائل علمی داشت و حتی پس از اخذ مدارج عالی به ارائه دروس اکتفا نمیکرد و برای کسب دانش به صورت جدی و با پشتکار ستودنی تلاش میکرد و الحق که توفیقات بسیار خوبی در این مسیر پیدا کرد.
یکی دیگر از صفات ایشان خیرخواهی بود. برای همگان – چه دوستان و چه دانشجویان و چه هرکسی که با او رابطه داشت- خیرخواهی میکرد. همچنین از صفات او کمک به دیگران بود و هرکمکی از دستش برمیآمد متواضعانه انجام میداد.
با همگان اخلاق حسنه و نیکو داشت – بدون دست برداشتن از دیدگاههای خود- به ملاطفت و مهربانی رفتار میکرد. آن تعبیری که خدای متعال درباره پیامبر اکرم به کار میبرد که « فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ » (آلعمران ۱۵۹) در یک حد متناسب با جایگاه ایشان در وجود مرحوم فیرحی دیده میشد. البته قصد قیاس با ساحت مقدس پیامبر اکرم نداریم زیرا بدون تردید احدی با آن حضرت قابل مقایسه نیست اما منظور این است که دکتر فیرحی با الگوگیری از آن پیامبر عظیم الشأن، این حسن خلق را کسب کرده بود که برای همگان مشهود بود.
خدای متعال وی را غریق رحمت بیکران خود بکند و در جوار ائمه معصومین علیهمالاسلام جای دهد و به شاگردان و دوستان او این توفیق را بدهد که در مسیر علمی که او گام برمیداشت راه او را ادامه دهند. برای خانواده آن بزرگوار هم طلب صبر داریم و از خداوند متعال میخواهیم آنان را از بلایا دور بدارد.
درباره دغدغه های مرحوم فیرحی چه در زمان حضور در دانشگاه باقرالعلوم و چه پس از آن بفرمائید.
در مورد مسائل علمی و دغدغههای پژوهشی مرحوم دکتر فیرحی که میتوانم در این فرصت کوتاه به آنها اشاره کنم چند نکته حائز اهمیت است.:
یکی آنکه از همان ابتدا که با ایشان آشنا شدم – قبل از ورود دکتر به دانشگاه باقرالعلوم- دیدم که ایشان توجه بسیار خوبی به رابطهی تاریخ و فقه سیاسی دارد.به این مهم توجه داشت که شکلگیری اندیشه سیاسی در میان فقها تحت تاثیر وضعیتهای تاریخی هرزمانی بودهاست.
در واقع به «تاریخمندی شکلگیری اندیشه سیاسی در میان فقها» توجه پیدا کرده بود. اینکه چه اتفاقی افتاد که در عصر مشروطه برخی از فقها وارد حوزه فقه سیاسی شدند و مسائلی را مطرح کردند که پیش از آن در کلام فقها دیده نمیشد و یا حداقل با آن نحوه بیان و تفصیل دیده نمیشد، از مسائلی بود که از ابتدا مورد توجه او قرار گرفت و پایاننامه مقطع ارشد ایشان هم مرتبط با این موضوع کلان بود.
آن زمانی که ایشان التفات به این مطلب پیدا کردهبود خیلی از کسانی که در اینباره اظهار نظر می کردند به این مطلب به صورت جدی و دقیق توجه نداشتند و یا آن دیدگاهی که دکتر فیرحی داشت نمیتوانستند بپذیرند و تصور میکردند که مگر ممکن است تحول زمان، تاثیری در برداشت فقها از منابع دینی داشته باشد.
بلی یک جمله از شهید مطهری آن زمانها مطرح بود که :«فتوای مجتهد دهاتی بوی دهاتی میدهد و فتوای مجتهد شهری بوی شهری»!
ولی هضم و پذیرش این جمله برای بسیاری از اهل علم که در حوزههای علمیه تحصیل کرده و از اطلاعات دانشگاهی نیز برخوردار بودند دشوار بود.مرحوم دکتر فیرحی سعی کرد این ارتباط را پیدا کند که چگونه میشود فتوای دهاتی بوی دهاتی دهد و فتوای شهری بوی شهری!
چگونه میشود که برخی فقها تحت تاثیر شرایط زمانی که در آن قرار گرفتهاند – مثلا به طور مشخص شرایطی که در عصر مشروطه پیش آمده بود- به یک تاملات جدید در حوزه فقه سیاسی برسند که فقهای پیش از آنها به آن تاملات و نتایج استنباطی نرسیده بودند.
مرحوم دکتر فیرحی به خوبی به این مطلب التفات پیدا کرد و در صدد تبیین آن رابطه برآمد. برهمین اساس میبینیم که توجه فراوانی به تاریخ مشروطه و شکل گیری تلاش فقیهان در راستای تدوین فقه سیاسی مدرن شیعه نمود و همانطور که اشاره کردم پایاننامه ارشد ایشان با این موضوع محوری ارتباط داشت.
نکته دیگر اینکه وی دغدغه مستمری در تبیین فقه سیاسی مشروطه داشت. در راستای این تبیین چندین سال کار پیگیر و مداوم پژوهشی انجام داد و تا همین اواخر – دو سه ماه پیش که چند جلسه علمی مفصل داشتیم – دیدم ذهن ایشان همچنان درگیر فقه سیاسی مشروطه است. یکی از آثار ارزشمندی که ایشان در همین زمینه تالیف کرد کتاب « درآستانه تجدد» است که در واقع شرح و تفصیل «تنبیه الامه و تنزیه المله»مرحوم نائینی است.
همینطور در دیگر آثار ایشان – خصوصا اثری که اخیرا در آستانه فوت ایشان منتشر شده است- با عنوان «مفهوم قانون در ایران معاصر (تحولات پیشامشروطه)» میبینیم همچنان دغدغهی توجه به فقه سیاسی مشروطه داشتهاست.
به نظر شما مهمترین ویژگیهای فکری و روش شناختی ایشان چه بود؟
مرحوم دکتر فیرحی شناخت دقیقی نسبت به موضوعات سیاسی پیدا کرد و با توجه به تحصیلاتی که در حوزه داشت شناخت بسیار خوبی هم در مورد فقه به دست آورد و توانست بین این دو امر رابطهی دقیقی را برقرار کند.
توضیح مسئله این است که یکی از مشکلترین کارها ارتباط برقرار کردن بین دو علم است که خاستگاههای متفاوتی دارند. مثلا چگونه میتوان بین فقه وعلوم سیاسی ارتباط برقرار کرد؟چگونه میتوان بین فقه وعلم اقتصاد با شاخههای مختلف آن ارتباط برقرار کرد و همچنین بین فقه و برخی دیگر از رشتههای علوم انسانی مثل جامعهشاسی و حقوق و مدیریت و امثال اینها؟
یکی از شیوههایی که بسیاری از افراد برای برقراری ارتباط بین علم فقه و سایر علوم انسانی در پیش میگیرند این است که مباحثی را که در یک رشته از رشته های علوم انسانی مطرح میشود به صورت مسئله مسئله بر منابع فقهی عرضه میکنند و سعی میکنند پاسخ آن مسئله ها را از منابع فقهی استخراج کنند.
این کار با یک ایراد و یک آسیب جدی روبرو است و آن این است که در این شیوه، شخصی که به دنبال پاسخ علم فقه به سوالات مربوط به یکی از رشتههای علوم انسانی میباشد دیگر نمیتواند آن ساختار و نظامی را که احیانا در منابع دینی برای آن شاخه یا رشته از علوم انسانی وجود دارد به دست بیاورد.
مثلا کسی که پارهای سوالات مربوط به علوم سیاسی را بر منابع دینی عرضه میکند تا دیدگاه فقه اسلام را نسبت به آن سوالات به دست بیاورد یا پارهای از مسائل علم حقوق یا مدیریت را؛ چنین کسی نظامی را که احیانا ممکن است در منابع دینی برای علم حقوق یا سیاست یا مدیریت وجود داشته باشد، نمیتواند استخراج کند زیرا طرح مباحث یک علم به صورت مسأله، مسأله در واقع، طرح جزیره ای مباحث آن علم میباشد و مانع یک نگاه کلان و نظام مند به آن علم میگردد.
بنابر این، علاوه بر مسائل یک علم باید به ساختار آن علم و نظام ویژه ای که مسائل مزبور را به هم پیوند میدهد توجه داشته باشیم تا اینکه ناخواسته در داخل چارچوب و نظامی که دیگران بر اساس مبانی فکری و ارزشی مورد قبول خود (در مکاتب غیر دینی) طراحی کرده اند، قرار نگیریم.
به عنوان مثال، ساختاری که امروزه در دنیا برای بانکداری یا حکومتداری یا برای قوای مختلف در یک کشور و رابطه بین آنها و همچنین نظام مدیریت و علوم سیاسی و امثال اینها تدوین شده است، تماماً یا غالباً براساس یک سلسله ارزشهایی تدوین شده که برگرفته از دین اسلام نبوده است بنابراین طبیعی است که پارهای از این ارزشها بلکه تعداد زیادی از آنها با ارزشهای مورد تایید دین اسلام موافقت نداشته باشد. در نتیجه آن ساختاری که احیانا میتوان در زمینه علوم مختلف از منابع اسلامی استخراج کرد با آن ساختاری که از منابع غیردینی توسط غیرمسلمانان استخراج و تدوین شده است قهراً متفاوت خواهد بود. این نکته مهمی است که غفلت از آن باعث میشود صرفاً به عرضه داشتن مسائل رشته های مختلف علوم انسانی بر منابع دینی و فقهی اکتفاء کنیم و غافل شویم که بدین ترتیب، ساختار و نظام را از دیگران وام گرفته ایم و در واقع در زمین دیگران، بازی کرده ایم و در ساختار کلان مهندسی آنان، خانه ساخته ایم؛ در حالی که اگر نگاه دقیقتری داشته باشیم میتوانیم آن ساختارهای احتمالی موجود در منابع دینی را هم برای هریک از رشته های علوم انسانی یا بسیاری از آنها به دست بیاوریم.
اما سؤال مهم اینجا است که راه به دست اوردن این ساختار چیست؟
پاسخ آن است که یک نفر هم در علم مبدا صاحبنظر باشد و هم در علم مقصد.
مثلا هم در علوم سیاسی وشاخهی معینی از آن علم مانند اندیشه سیاسی صاحبنظر باشد وهم در علم فقه مطالعات خوب و اجتهادی داشته باشد تا بتواند با ذهنی که آشنایی تخصصی با مفاهیم اندیشه سیاسی دارد به سراغ بازخوانی منابع فقهی برود و در این بازخوانی موفق شود نظام احتمالی اسلام در مورد اندیشه سیاسی را استخراج کند که بی تردید کار بسیار دشوار و واندیشهسوزی است.
مرحوم دکتر فیرحی سعی کرد از همین شیوه استفاده کند تا بتواند تبیین جدید و روزآمدی از فقه سیاسی داشته باشد و توفیقات خوبی نیز به دست آورد.
در این راستا ایشان فعالیتهای زیادی انجام داد و کتابهای متعددی تالیف کرد . مثلا کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» را باید در واقع جزء تلاشهای ایشان در همین راستا به شمار آورد. همینطور این نکته نیز قابل توجه است که ایشان در تلاش خود، سعی کرد از این هم فراتر برود و نقاط خلأ احتمالی را پیدا کند. آن کاری که مرحوم نائینی در زمان خود انجام داد که گام بسیار قابل توجه و بلندی بود و در راستای تدوین فقه سیاسی مدرن شیعه برداشته شد آقای فیرحی در طرازی متناسب با جایگاه علمی خود در زمان حاضر سعی کرد انجام دهد.
مرحوم دکتر فیرحی به موضوعات و مسائلی التفات پیدا کرد که میتوانست در زمان حاضر برای روزآمد کردن مباحث فقه سیاسی مؤثر باشد و آن نقاط خلأ را پر کند.
مثلا جناب اقای دکتر فیرحی به این نکته التفات پیدا کرده بود که در کنار عرصه ولائی که در اختیار فقیه جامعالشرایط است که در آن اعمال ولایت کند و در جنب عرصه سلطانی که دراختیار یک فرد ذیشوکت و مومن عادل ممکن است قرار گیرد که در آن خدمترسانی کند و نظم و امنیت را برای مردم برقرار کند یک عرصهی سومی هم وجود دارد به نام عرصه عمومی.
در این عرصه عمومی شهروندان به عنوان شهروند میتوانند موثر باشند و آن را با ارادهی خودشان اداره کنند. چگونه چنین کاری امکانپذیر است؟ این مسئله چه ارتباطی با حق تعیین سرنوشت دارد؟آیا اصولا حق تعیین سرنوشت را از نظر حقوقی میتوان پذیرفت یا نه؟
اگر می توان پذیرفت اولا با چه دلایلی، ثانیا در چه محدودهای و ثالثا چه آثاری برآن مترتب میشود؟
اینها مسائلی مهمی بود که دکتر فیرحی به آنها توجه پیدا کرده بود و سعی میکرد به تبیین دقیق آنها بپردازد تا بتواند یک خوانش و قرائت متناسب با زمان حاضر از فقه سیاسی ارائه بدهد.
خب این تلاش بسیار ارزشمندی است. اینکه مرحوم آقای فیرحی در طول تلاش چنددههی خود پایبندی به فقه را حفظ کرد خیلی ارزشمند است. افراد زیادی بودند که یا فقط در محدودهی مباحث فقهی ماندند و نتوانستند ارتباطی با موضوعات جدید پیدا کنند و یا بالعکس فقه را رها کردند و به سراغ علوم مختلف در رشتههای علوم انسانی رفتند و نسبت به فقه بی مهری ورزیدند.
نگاه مرحوم دکتر فیرحی به فقه نگاه حداقلی بود یا اینکه متناسب با فقه جواهری میاندیشید؟
مرحوم دکتر فیرحی در طول مدت چند دهه تلاش علمی و پژوهشی خود، سعی داشت تحفظ بر شیوه فقه جواهری را حفظ کند و با رعایت این شیوه به طرح مباحث نوین یا تحلیل های جدید در اندیشه سیاسی بپردازد.
در جلسات علمی که بنده توفیق حضور داشتم کاملا شاهد این تلاش ایشان بودم. اینطور نبود که ایشان بخواهد شیوه اجتهادی موجود در فقه را کنار بگذارد و– به تعبیر برخی افراد- اجتهاد در مبانی را ارائه بدهد. ایشان براساس همان مبانی پذیرفته شده در فقه شیعه و همان شیوه و روش اجتهاد جواهری سعی میکرد نیازهای زمان را به خوبی تشخیص دهد و با تحفظ برشیوهی اجتهاد جواهری خوانش جدید و روزآمدی از فقه سیاسی شیعه ارائه دهد که به نظر من در عبارتی کوتاه باید بزرگترین خدمتی دانسته شود که ایشان در صدد انجام آن بود و توفیقات بسیار خوبی هم در آن مسیر پیدا کرد.
اینکه عرض کردم در صدد انجام آن بود و توفیقات زیادی پیدا کرد وعرض نکردم به اتمام رساند، به این دلیل است که این مسیر یک مسیر طولانی و پرفراز و نشیبی است که باید توسط اندیشمندان دیگر همچنان ادامه داده شود تا ان شاءﷲ به سرانجام مطلوبی برسد و هیچگاه نباید متوقف شود زیرا به تناسب شرایط زمان و مکان مسائل جدیدی پیدا میشود که باید باتوجه به آنها این تلاش را تجدید کرد و متناسب با آن مسائل، خوانش و قرائتی از فقه سیاسی شیعه ارائه داد که درعین تحفظ برمبانی، روزآمد باشد واز شیوهی اجتهاد جواهری بهرهمند شود.
در پایان عرایضم آرزو می کنم که خداوند متعال این توفیق را به دوستان و شاگردان مرحوم دکتر فیرحی و تمامی همفکران او عنایت فرماید که این مسیر را دنبال کنند و بدین ترتیب در تبیین روزآمد اندیشه و فقه سیاسی شیعه، گامی به جلو بردارند، همچنین از خداوند متعال میخواهم از تمامی تلاشهایی که در این مسیر نورانی در راستای تبیین معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام صورت میگیرد، ثوابی وافر، نثار روح آن مرحوم بگرداند.