مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

در تابستان ۹۱ که در حوزه علمیه مروی به جمع طالبان علوم آل محمد علیهم‌السلام پیوستیم و به عنوان نوکری ولی‌عصر ارواحنافداه معنون شدیم، در مدرس اصلی و مرکزی مدرسه -که در سال‌های ابتدای تاسیس، مسجد صیفی حوزه هم همان بود و کاشی‌های محرابش، از عمر دیرین آن حکایت می‌کرد- ابتدای صبح مرحوم آیت‌ﷲ حاج آقا مجتبی طهرانی فقیه راحل و استاد اخلاق بلامنازع پایتخت درس فقه و اصول می‌گفت و سپس حدود ساعت نه مرحوم آیت‌ﷲ حاج شیخ محمدتقی شریعتمدار بر کرسی تدریس تکیه می‌زد.

بین فضلای مدرسه شایع بود که اعلم علمای عاصمه از مدرسان این مدرس خارج نیست. رضوان‌ﷲ علیهما. هر دو شیفته و شیدای سیدالشهداء سلام‌ﷲ علیه.
کمی آن طرف‌تر راه‌روی کوتاه و L شکلی به سوی مدرسه‌‌ی کوچک و نقلی باز می‌شد که در لسان عرف طلاب مدرسه، به «مروی کوچک» مشتهر بود، حوالی ساعت ده اگر مسیرت آنجا می‌خورد یحتمل لهجه‌ی عربی صلاح ملکشاهی را می‌شنیدی که با صدای بلند قربان صدقه‌ی مرحوم آیت‌ﷲ حاج شیخ محمد حسن آل عصفور اصطهباناتی می‌رود. کمی اگر صمیمی بودی، یحتمل به صرف قهوه‌ی ترک به داخل حجره دعوت می‌شدی و آنگاه، پیرمردی با محاسن و لباس سپید و سیمای روشن نشسته بر تخت چوبی نظرت را جلب می‌نمود که از فرط کوتاهی قامت،پایش به زمین نمی‌رسد. اغلب در حال تعریف خاطرات نجف بود و صدای گرم و گیرایش گذر زمان را از یادت می‌برد و حلاوت کلامش تلخی قهوه‌ را.
اگر سودای چرخی در فضای مدرسه داشتی یحتمل در حجره دوم یا سوم سمت راست، شیخ درشت‌هیکلی را می‌دیدی که ‌برای جمع معدودی منظومه حاجی سبزواری را شرح می‌کند، حاج شیخ محمدرضا شهریاری. معروف بود شاگرد مرحوم علامه حسن‌زاده بوده در قم، درس رسمی‌اش نهایه الحکمه بود و منظومه و اسفار را تبرعا می‌فرمود.
چند قدم آن طرف‌تر در مدرس شرقی، آیت‌ﷲ حاج شیخ ابوالحسن طبرستانی رضوان ﷲ علیه مشغول تدریس رسائل بود، او هم البته به کتب قدیمی حکمت التفات داشت، گاهی قانونچه و گاهی شرح منظومه بطور غیررسمی برای دوسه نفر طلبه‌‌ی علاقه‌مند و مشتاق می‌فرمود و سپس آهسته و آرام رهسپار حوزه‌ی مجتهدی می‌شد.

دستار کوچک و محاسن کوتاهش، او را به کلی از زی عالمان برجسته خارج می‌ساخت‌. رحمه‌ﷲ رحمه واسعه و اسکنه اعلی بحبوحات جنانه.
طبیعتاً در این ساعت، درس خارج فقه و اصول آیت‌ﷲ حاج شیخ محمد جعفری اراکی به اتمام رسیده، نورانیت مدرسش اما هم‌چنان باقی است. او از زبدگان تلامذه مرحوم آیت‌ﷲ‌العظمی خویی، حاج شیخ حسین حلی و مرحوم امام اعلی مقامهم و مدرس رسمی مدرسه است. حسب وقف‌نامه مدرسه دو رکن رسمی دارد «متولی» و «مدرس» که یکی مسئول تمشیت امور متداول است و دیگری ضامن رشد علمی طلاب.
نزدیک ظهر است و آیت‌ﷲ جعفری ادام‌ﷲ ظله از نیم‌ساعت به اذان مانده در محراب مشغول تلاوت قرآن می‌شود، این زمان، بهترین وقت است برای طرح سوالات خصوصی، مسجد خلوت است و دور و بر آیت‌ﷲ، کسی نیست.
این برنامه‌ی روتین و هرروزه‌ مدرسه است. چهارشنبه‌ها یوم‌الفرح است، از اول صبح، صحن حیاط آب و جارو می‌شود و فواره‌های حوض روشن می‌گردد، تولیت مدرسه که شیخ الفقهای پایتخت است و رئیس عالیرتبه‌ترین نهاد صنفی روحانیت، در راه است، مثل همیشه قبای اتوکشیده و عبای شکلاتی بر تن دارد، در وسط حلقه‌ی مدیران و محافظان از در مسجد که داخل می‌شود، همه در حالی که قیام می‌کنند، صلوات می‌فرستند.
پیرمرد اغلب سه ربع تا یک ساعت صبحت می‌کند در سه محور نخست فقه، سپس اخلاق و در آخر سیاست، توصیه به تحفظ آداب و قناعت و زهد و نماز شب و درس‌خواندن ترجیع‌بند کلمات اوست. درسش که تمام می‌شود، آنهایی که مثل من مشتاق اشکال و نقد مواضع رییس جریان اصولگرایی‌اند با شوق و هیجان دور میز آیت‌ﷲ کهن‌سال حلقه‌ می‌زنند، با سابقه‌ترها اما، گویی فهمیده باشند دعوا بر سر لحاف ملاست، آهسته از درب پشتی، مسجد را ترک می‌کنند.
جمع محدود‌تر می‌شود و انتقاد از تولیت راحت‌تر، پیرمرد معمولا بیست دقیقه تا نیم‌ساعت می‌نشیند، حرف‌ها را می‌شنود و کمتر پیش می‌آید حرارت شاگردان و پختگی استاد به نقطه‌ی تعادل و همفکری برسد، اما هر دو از این گفت و شنود خرسند به نظر می‌رسند، گه‌گاه محافظان شاگردان را از نزدیک استاد، کنار می‌زنند، پیرمرد آشکارا عتابشان می‌کند «کاری نداشته باشید».
در مسیر خروج آیت‌ﷲ از مسجد گاهی مدرسان را می‌بیند و مورد تفقد قرار می‌دهد، آیت‌ﷲ اصطهباناتی، مرحوم آقای طبرستانی، مرحوم آقای شهریاری، مرحوم آقای رجایی اربابی، آقای تقوایی، آقای فلاح، آقای فصاحت و…، بعضی دست استاد را می‌بوسند و بعضی به اکرام متعارف بسنده می‌کنند. یک‌بار اتفاق جالبی افتاد، پس از آنکه مرحوم آقای طبرستانی دست تولیت فقید را بوسید آیت‌ﷲ هم فرمود جلو بیایید من هم روی شما را ببوسم، آقای طبرستانی -با همان لحن آهسته‌اش- عرض کرد: «اگر از روی ریبه نباشد اشکال ندارد!» و این تعبیر در آن فضای رسمی و با ابهت، بسیار موجب انبساط خاطر حاضران شد.
اغلب وقتی خودم دست مبارکشان را می‌بوسیدم با قرائت این مصرع حافظ با لطافت نهی می‌فرمودند: «مبوس جز لب ساقی و جام می».

باری یک‌شنبه و سه‌شنبه برای من روزهای خوب هفته بود، حکیم متأله آیت‌ﷲ حاج سید حسن سعادت مصطفوی که مدرس مدرسه سپهسالار بود، تشریف می‌آورد. دو درس صبح می‌فرمود و یکی بعدازظهر، اولی اشارات، دومی شرح تجرید و سومی منظومه. بوعلی را خیلی ارادت داشت و -بر خلاف مسلک و مرام اغلب اساتیدمان- مرحوم صدرا را چندان تحویل نمی‌گرفت. من تنها درس کلام را حاضر می‌شدم و خیلی هم لذت می‌برم جهتش هم آن بود که با دروس این استاد عزیز از قبل از طلبه‌شدن و بواسطه شبکه چهار آشنا بودم. بیان شیوا و تمثیلات محسوس وجه تمایز او بود، شیرین‌تر از درس کلام، درس اخلاقی بود که بعد از نماز ظهرین در مسجد مدرسه ایراد می‌فرمود که اغلب طلاب حظ آن درس را بر صف ناهار ترجیح می‌دادند.
سه‌شنبه‌ها، ناهار قرمه‌سبزی یا خورش کرفس بود و مخلای طبع حکیم سترگ نمی‌نمود، اغلب نیمرو را ترجیح می‌دادند و تناول می‌فرمودند و ندرتا طعامی از بیرون تهیه می‌شد. گاهی حقیر توفیق میزبانی از آن معلم پارسا را داشتم و این برایم موجب بهجت وافر بود، زیرا از فیض تعریف‌های قبل و بعد و حین ناهار هم بهره می‌بردم.
دوشنبه صبح ها عالم ربانی و سالک الی ﷲ مرحوم آیت‌ﷲ حاج سید ابراهیم خسروشاهی با قدوم مبارکش فضای مدرسه را گرما و نورانیت مضاعف می‌بخشید. این عالم کهنسال بی‌اغراق محبوب‌ترین چهره نزد طلاب جاافتاده‌تر و نسلی از اساتید ما بود. درس اخلاقش بر محور کتاب «نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی» بود نوشته‌ی تولیت فقید، اصرار داشت که خواندن ده صفحه از آن مقدمه‌ی حضور در درس است، یک‌بار پرسید چه کسی ده صفحه را خوانده؟ همه سرها را به زیر انداختند. روحش شاد.
این اواخر در منزلش واقع در دزاشیب درس می‌گفت صبح‌های پنج‌شنبه، هم‌حجره‌ام سید رضای محمودیان ساروی می‌رفت و اصرار می‌کرد مرا هم ببرد اما:
خواب نوشین بامداد رحیل
باز دارد پیاده را ز سبیل
شنبه‌ها هم روز فراگیری آداب بود از لسان قائم‌مقام تولیت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ رضا مطلبی، کتاب محور، مفاتیح الحیات آیت‌ﷲ جوادی آملی بود و شیرین‌ترین قسمت درس، تقید استاد بود به پرداخت عیدی در اعیاد.
یادم آمد از تدریس رییس‌جمهور محترم هم ذکر خیری کنم، حقیقتا در تواضع و فروتنی مشارالیه بالبنان بود.
باری این چند خط به رسم ذکر خیر از اساتید فقیدی بود که ارکان و اساطین حوزه علمیه تهران بودند، به این مسوده اضافه کنید مرحوم آیت‌ﷲ انواری، مرحوم آیت‌ﷲ خزعلی، مرحوم آیت‌ﷲ رضوانی (مسجد سید عزیزﷲ) مرحوم آیت‌ﷲ حاج آقا مرتضی تهرانی، مرحوم آیت‌ﷲ آقا رضی شیرازی و مرحوم آیت‌ﷲ خوشوقت اعلی‌ﷲ مقامهم را.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. ناشناس 

    در متن آمده است که « تولیت مدرسه که شیخ الفقهای پایتخت است و رئیس عالیرتبه‌ترین نهاد صنفی روحانیت، در راه است»
    ولی به اسم این بزرگوار اشاره ای نشده است؟ اسم این بزرگوار چیست؟

    در متن آمده است که «یادم آمد از تدریس رییس‌جمهور محترم هم ذکر خیری کنم، حقیقتا در تواضع و فروتنی مشارالیه بالبنان بود.»
    ای کاش به یاد ایشان می آمد که ذکر کنند ایشان چه درسی می دادند و چه مدتی استاد بودند و استقبال شاگردان چه میزان بوده است،

    در متن آمده است که «شیخ محمدرضا شهریاری، درس رسمی‌اش نهایه الحکمه بود و منظومه و اسفار را تبرعا می‌فرمود. آیت‌ﷲ حاج شیخ ابوالحسن طبرستانی رضوان ﷲ علیه مشغول تدریس رسائل بود، او هم البته بطور غیررسمی برای دوسه نفر طلبه‌‌ی علاقه‌مند و مشتاق می‌فرمود»
    من متوجه معنای تدریس رسمی و غیر رسمی در حوزه علمیه تهران نمی شوم، این اساتید اگر این دروس را تدریس می کنند چرا برای برخی دروس عنوان رسمی برای برخی دروس دیگر عنوان تدریس غیررسمی قرار داده شده؟ چنین اصطلاحی در حوزه های علمیه سابقا وجود نداشت؟!

  2. رضا 

    و روزگاری که شیخی پاک سیرت، دلسوز و متواضع به نام شریف زاده مدیر مدارس مروی بود و چقدر هوای طلاب را داشت. با اینکه در سنین جوانی مدیر بزرگترین مدرسه حوزه تهران بود اما دلسوزانه و مشفقانه با طلبه های جوانتر می نشست و برمیخاست و برای حل مشکلات ایشان چاره می اندیشید…
    جای ذکر نام از حجت الاسلام بهمن شریف زاده در این متن خالی بود.