آیتﷲ غلامرضا صلواتی از آخرین شاگردان مرحوم آیتﷲالعظمی بروجردی بودند که حوزه علمیه قم از وجود ایشان بهرهمند بود. وی چندی پیش در ۹۵سالگی دارفانی را وداع گفت. ویژگیهای اخلاقی ایشان باعث شده بود که کمتر شرححال یا گفتوگوئی درباره این استاد متخلق تهیه و منتشر شود. استاد رضا مختاری سالها توفیق درک ایشان را داشت و در گفتوگو با مباحثات به بیان گوشههایی از ویژگیهای اخلاقی ایشان پرداختهاست که متن کامل آن تقدیم میشود.
- آشنائی و آغاز بهرهمندی
بنده تقریبا از ابتدای طلبگی یعنی سال ۱۳۵۶ توفیق داشتم که با ایشان آشنا شوم و تا اواخر عمر ایشان، چه در جلسات درس رسمی و چه غیر رسمی از ایشان بهره بردهام.
توضیح اینکه در سال ۵۶، چند ماه قبل از شهادت حاجآقا مصطفی خمینی (اعلیﷲ مقامه) توفیق پیدا کردم و وارد حوزهی قم شدم، در آن زمان در مدرسهی حاج ملا صادق که الان در ۴۵ متری عمار یاسر واقع شده است روزهای پنجشنبه و جمعه، آیتﷲ صلواتی و آیتﷲ آقای شیخ علیپناه اشتهاردی و آیتﷲ بنیفضل(رضوانﷲ علیهم) این سه بزرگوار از طرف آیتﷲ گلپایگانی برای امتحان طلاب میآمدند. یعنی در امتحان شفاهی طلاب این سه بزرگوار نشسته بودند و روزهای پنجشنبه و جمعه امتحان میگرفتند. عمدتا هم تا جایی که به یاد دارم معالم و شرح لمعه و اصول فقه و شاید هم مکاسب و رسائل بود، ولی بیشتر دست طلبهها معالم، اصول فقه و شرح لمعه را میدیدم.
همان سال یک بار از آیتﷲ اشتهاردی پرسیدم که از چه کسی از علما تقلید کنم؟ آیتﷲ اشتهاردی خودش جواب نداد و فرمود که؛ به مسجد بازار برو، آقای سلطانی در آنجا نماز میخواند، از آقای سلطانی و از حاج شیخ مرتضی حائری بپرس. خودشان جواب ندادند و گفتند که از آن دو بزرگوار بپرس. بعد من رفتم و از آن دو بزرگوار پرسیم.
غرض اینکه ما از رفتار این بزرگواران، از منش و مشی آنها استفاده میکردیم و مشی آنها هم بیشتر تسهیل بر طلاب بود. آنقدر سختگیری نداشتند. همینقدر که میدانستند طلبهای درس میخواند و مشغول درس است قبول میکردند. اینطور نبود که بخواهند طلبه را به میخ بکشند و به اصطلاح ذیالاوتاد باشند و حذف و رد و طردش کنند. غرضشان این بود که بفهمند اهل درس خواندن است و یا اهل بازیگوشی است. اگر اهل درس خواندن بود ولو اینکه نمرهاش هم بالا نبود قبول میکردند.این موضوع یعنی امتحان روزهای پنجشنبه سبب آشنایی با این سه بزرگوار شد. البته بعدها در درسهای هر سه بزرگوار شرکت کردم. خدمت آیتﷲ صلواتی عمدهی مکاسب را خواندیم.
یک مقداری در مدرسهی آیتﷲ گلپایگانی، در اول خیابان صفائیه بود، یک مقداری هم در مسجد آیتﷲ میانجی در سهراه بازار. مسجد کوچکی که آیتﷲ میانجی در آنجا نماز جماعت میخواندند، ایشان در آنجا تدریس میکرد. یک مقدار هم در مسجد امام بود. بعد از تمام شدن این درسها هم ارتباط ما با استاد برقرار بود و از راهنمایی و ذرهپروری و شاگردپروری ایشان بهرهمند بودم.
- توفیقات منحصربهفرد آیتﷲ صلواتی
آیتﷲ صلواتی امتیازات و توفیقات بزرگی داشتند. از جمله توفیقات ایشان این بود که سالهای متمادی سه وقت امام جماعت مساجد یا حرم بود. یعنی مدتی نماز صبح را در مسجد آبشار میخواندند، بعد از اینکه آیتﷲ مظاهری از قم به اصفهان منتقل شدند، ایشان در مسجد آیتﷲ مظاهری در آبشار نماز صبح را به جماعت اقامه میکردند. بعد از آن در حرم مطهر میخواندند. در مسجد رضائیه نماز مغرب و عشاء را سالهای متمادی میخواندند. در مسجد آیتﷲ میانجی در سهراه بازار ظاهرا نماز ظهر و عصر را سالهای متمادی میخواندند.
مقصود این است که دهههای متمادی توفیق داشتند که سه وقت اولا نماز را به جماعت بخوانند، ثانیا اول وقت بخوانند و ثالثا در مسجد یا در حرم مطهر اقامه کنند و خود این هم توفیق بسیار بزرگی است.
توفیق دیگر این بزرگوار تقید به نوافل بود. طبعا کسی که امام جماعت است، ارتباط او با مردم و راهنمایی و ارشاد او هم محفوظ است، منتها آیتﷲ صلواتی بیش از هر چیز مصداق این حدیث شریف بود که؛ «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»، یعنی رفتار، منش و شیوهی زندگی او بهترین درس هم برای مردم و هم برای طلاب بود.
توفیق بزرگ دیگری که داشتند این بود که شاید حدود ۶۰ سال یا بیش از ۶۰ سال متمادی منظم و خالصانه به تدریس اشتغال داشتند. جز این چند سال اخیر که یا به خاطر کرونا درسها تعطیل شد به خاطر کسالت و بیماریشان تدریس تعطیل شد و الّا تدریس ایشان مستمر بود، نماز جماعت ایشان هم تا زمان کرونا مستمر بود. ظاهرا اواسط دوران کرونا دیگر کسالت پیدا کردند و هم نماز جماعت و هم تدریس ایشان تعطیل شد.
- تواضع فوقالعاده علمی و عملی
از جمله امتیازات این بزرگوار تواضع فوقالعادهی علمی و عملی بود. یعنی اگر کسی در درس اشکالی میکرد، با کمال خوشرویی میپذیرفتند. هیچ تعصبی نداشتند بر اینکه بگویند که حتما حرف من درست بوده است.
یک بار راجع به یک بحثی در مکاسب، در بحث خیار عیب، یکی از عیوب «ثیّب» و غیر «ثیّب» بودن مطرح شده است. در مصدر این عبارت ایشان فرمودند که؛ فعل آن که یک ب دارد، حالا چطور مصدر آن «ثیبوبه» شده است، شاید ثیوبه و با یک ب درست باشد.
ما به منابع از جمله «شرح رضی» و همچنین «اوضح المسالک ابن هشام» مراجعه کردیم و کتاب را برای ایشان بردم و گفتم که؛ این آقایان میگویند که «ثیبوبه» با دو تا «ب» درست است، چون این وزن از فعل، مثل شاخ، که شیخوخه میشود، دو تا خ دارد، کان، کینونه میشود، بان، بینونه میشود، ثاب و ثیب بودن هم ثیبوبه میشود و دو تا ب درست است. ایشان با کمال خوشرویی و استقبال قبول کردند. کتاب را هم از من گرفتند. گویا کتاب اوضح المسالک ابن هشام بود که برای این بحث خدمت ایشان دادم. فردا کتاب را سر درس یا در وقت نماز جماعت آوردند. من دیدم آنقدر مقید بودند که یک برگهی کوچک نوشته بودند و زیر کتاب گذاشته بودند. با این که کتاب یک شب دست ایشان بود، یک برگهی کوچک نوشته بودند و زیر آن گذاشته بودند و نوشته بودند که؛ این کتاب متعلق به فلانی است. برای اینکه اشتباه نشود و فکر نکنند که جزء کتابهای خودشان است. ذرهای تکبر علمی و عملی در وجود این مرد شریف نبود و مواردش را هم مردم زیاد میدیدند.
یک نمونه را خدمتتان عرض میکنم. در سالهای اخیر که ایشان نماز صبح اول حرم را میخواندند و آیتﷲ شبیری زنجانی نماز دوم را میخواندند. آیتﷲ شبیری که وارد حرم میشدند طبعا صبر میکردند تا نماز آیتﷲ صلواتی تمام شود و بعد به محراب بروند. نماز آیتﷲ صلواتی که تمام میشد، هنگامی که میخواست از حرم خارج شود، با ورود آیتﷲ شبیری مصادف میشد، یعنی آیتﷲ شبیری برای نماز وارد محراب میشدند و آیتﷲ صلواتی خارج میشدند. بارها و شاید صدها بار مردم دیده باشند که وقتی آیتﷲ شبیری برای نماز میآمدند، بعد از احوالپرسی و سلام و علیک و دست دادن، چند قدم هم آیتﷲ شبیری را همراهی میکردند و برمیگشتند. هر چه ایشان اصرار میکردند که؛ نه، به زحمت نیافتید. ایشان برمیگشت و احترام میکرد. تا نزدیک محراب و یا چند قدم به همراه آقای شبیری برمیگشت و بعدا از حرم خارج میشد. این یک مورد است.
یک مورد هم مربوط به ۳-۴ سال قبل و قبل از کرونا است که آیتﷲ شبیری مطلع شدند که آقای صلواتی با اینکه در کمال پیرمردی هستند، در ماه رمضان روزه میگیرند ولی چون نمیتوانند روزه بگیرند و طاقت ندارند، هر روز به اندازهی مسافت شرعی به بیرون از شهر میروند و روزهشان را افطار میکنند و برمیگردند.
آیتﷲ شبیری بعد از نماز صبح ماه رمضان یک روز به ایشان فرمودند که: «مصداق شیخ که در فقه هست که بر او روزه واجب نیست شما و بنده هستیم، اگر من و شما شیخ – یعنی پیرمرد – نباشیم، پس چه کسی شیخ است؟ بنابراین لازم نیست بیرون بروی و در مسافرت روزه بخوری، روزه بر شما واجب نیست.» من دیدم که باز روز بعد ایشان بعد از نماز صبح در حرم صبر کرد تا نماز آیتﷲ شبیری هم تمام شد و در ماشین نشستند، آیتﷲ صلواتی جلوی ماشین آقای شبیری آمدند و مثل یک طلبه باز سؤال میکرد و تأکید میکرد که «میفرمایید من بدون سفر روزه را افطار کنم؟ میفرمایید که؛ ما قطعا مصداق شیخ هستیم؟» عین یک طلبه باز سؤال میکرد و تأکید میکرد. یعنی آنقدر این رفتار ایشان مؤدبانه بود. مردم هم اینها را میبینند. اینها هست که به مردم درس میدهد. «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»، ادب و تواضع فوقالعادهی علمی و عملی را با همه داشتند.
- رفتار پدرانه با طلاب
با طلبهها مثل پدر مهربان رفتار میکردند. یک بار اوایل طلبگی من از ایشان یک مسئله پرسیدم. پرسیدم که؛ کسی که نماز یا روزهی قضا دارد میتواند روزهی استیجاری بگیرد یا نماز استیجاری بخواند؟ ایشان قبل از اینکه جواب مسئله را بدهد ـ فکر میکنم اصلا جواب ندادند و فرمود: چه کسی میخواهد روزهی استیجاری بگیرد و نماز استیجاری بخواند؟ به دنبال این کارها نروید، به درستان مشغول باشید. اصلا ما را نهی کرد از اینکه به سراغ نماز و روزهی استیجاری برویم و ما نرفتیم و هیچ موردی پیش نیامد.
آن زمانی هم که معمم شدم، در منزلمان در نیروگاه آیتﷲ حاج شیخ جواد تبریزی آمدند و ایشان هم شرکت کردند. یعنی آیتﷲ تبریزی به منزل ما در نیروگاه آمدند که معمم شویم، آیتﷲ صلواتی هم شرکت کردند، فکر میکنم آیتﷲ شیخ حسن تهرانی هم آمدند، ولی آیتﷲ صلواتی که قطعا آمد.
مقصودم این است که مثل پدر مهربان برای شاگردان بود و تشویق میکرد. چند بار هم به منزل ما آمدند. یک بار برای معمم شدن بود و یک بار هم به مناسبت برگشتن من از حج و به مناسبت ولیمهی حج در فروردین سال ۸۰ آمدند، یعنی دقیقا جمعه دهم فروردین سال ۱۳۸۰ شمسی آمدند که عکسش هم موجود است که در این عکس آیتﷲ صلواتی در کنار آیتﷲ آقا شیخ یحیی انصاری شیرازی هستند و در کنار ایشان هم آیتﷲ سید حسین شمس (رضوانﷲ علیهم) هستند. این بزرگان بودند. آن شب در سال ۸۰ ذرهپروری کردند و تفقد کردند و برای ولیمهی حج به منزل ما آمدند.
برای نماز میت که دعوت میشد، اصلا نمیگفت که؛ میت کیست، آدم عادی و یا شخصیت عالمی است. برادر بزرگ من، مرحوم حاج احمد مختاری که مرحوم شد، ایشان سنگبری داشت و اهل علم نبود، یک مرد عادی مثل بقیهی مردم بود، وقتی به ایشان گفتیم که؛ برای نماز بیایید، فوری آمد و در حرم مطهر نماز ایشان را خواند و در مجلس ترحیم ایشان شرکت کرد بدون اینکه ما دعوت کنیم. یعنی ذرهای تکبر و تبختر نداشتند که بگویند: من باید نماز علما را بخوانم و نماز این آدمهای عادی را دیگران بخوانند. ابدا ذرهای تکبر نداشتند.
- شهرتگریزی
موضوع دیگر هم شهرتگریزی بسیار ایشان است. نه اینکه بگوییم به دنبال شهرت نبود، باید بگوییم که از شهرت، فرار میکرد. در مجالس ترحیم مسجد اعظم مرحوم آیتﷲ بهجت از در سمت حرم مطهر برای مجلس ترحیم وارد مسجد اعظم میشد، سمت راست در مینشست، نه سمت چپ در صف علما که گاهی اوقات اصلا جا هم نیست، ایشان لابهلای مردم در سمت راست میآمدند، نه سمت چپ. معمولا اینطور بود. آیتﷲ صلواتی هم اینطور بودند. از در که وارد میشدند، در صف مردم وارد میشدند، نه در صف علما و جداگانه و با نردهکشی. اینطور نبود که با فشار خودشان را به صف علما وارد کنند، بدون توجه به اینکه جا هست یا جا نیست. در این عوالم نبود و اصلا شهرتگریز بود.
خدمات و کارهایی را که کرده بود را ابدا به زبان نمیآورد. این شهرتگریزی شاخصهی مهم ایشان بود. شاخصهی مهم دیگر احتیاط فوقالعاده بر حق الناس، بر اموال بیت المال و اموال مردم و عرض و آبروی مردم بود. شما یک کلمه تنقیص کسی را از ایشان نشنیدهاید. خیلی مراقب زبانش بود. شاید کسی یک کلمه تنقیص کسی را از او نشنیده باشد. احتیاط فوقالعاده در بیتالمال و حقالناس مالاً و عرضاً داشتند. این هم از خصوصیات ایشان بود.
آن طور که بنده حس کردم مسلک زندگی ایشان بیشتر تحت تأثیر مرحوم آیتﷲ سید احمد خوانساری بود. یعنی مشی و منش آیتﷲ سید احمد خوانساری را داشت و یک بار هم خود ایشان میفرمود که؛ آیتﷲ سید احمد خوانساری زمانی در قم خیابان کشیده بودند، اینطور نبود که گوشهی خیابان را بگیرد و مستقیم به سمت مقصد برود. میفرمود که؛ آیتﷲ خوانساری در زمانی که در قم خیابان کشیده بودند و بدون رضایت مردم خانههای مردم را خراب کرده بود، از این خیابان نمیرفت. نشان کرده بود که کوچهی قبل از خیابان کجاست و از همان جایی که قبل از خیابانکشی کوچه بود، از همانجا رفت و آمد میکرد. آنجایی که جزء خیابان شده بود و خانه یا مغازهی مردم را در زمان شاه خراب کرده بودند و خیابان کشیده بودند، از آنجا راه نمیرفت و میدیدیم که تا حدی میرود و بعد به سمت راست و بعد به سمت چپ متوجه میشود. معلوم شد که آقای خوانساری از کوچهای که قبل از خیابانکشی بوده است، از آنجا میرود و وارد قسمتهایی که از مغازه و خانهی مردم خراب کردهاند و جزء خیابان کردهاند نمیشود. آقای صلواتی این را میفرمودند.
مشی خود ایشان هم معمولا همینطور بود که در افعالشان و به خصوص در آبرو و عرض مردم و حقالناس و بیتالمال خیلی محتاط بود، به شدت محتاط بود و مقید بود اگر هدیهای به او داده میشود عوض آن را بدهد. یک کتابی هدیه میکردند، یک روز دیگر عوض آنرا میداد.
- خدمات انقلابی
راجع به اینکه از تظاهر و خودنمایی پرهیز میکرد، شاید کسی از او نشنیده باشد – مگر اینکه در مصاحبهای اصرار کرده باشند – که در سال ۱۳۹۰ هجری قمری و بعد از وفات آیتﷲ سید محسن حکیم که بحث مرجعیت بعد از آقای حکیم مطرح بود، عدهای از علمای ایران مرجعیت امام خمینی بعد از آیتﷲ حکیم را اعلام کردند. از جمله مرحوم شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی اطلاعیه داد، مرحوم آقای مشگینی، مرحوم آقای خزعلی، مرحوم شیخ ابراهیم امینی، مرحوم شیخ محمد شاهآبادی (اعلیﷲ مقامهم) و آیتﷲ صلواتی مرجعیت امام را اعلام کردند. مطلب آیتﷲ صلواتی این است:«بسمه تعالی. حضرت آیتﷲ خمینی (مد ظلهالعالی) واجد شرایط مرجعیت عامه هستند. تقلید از معظمله صلاح اسلام است». در کتاب نهضت امام خمینی، جلد اول، صفحهی ۸۲، کسانی که امضاء کردهاند آمده است. از جمله آقای صلواتی و از جمله آیتﷲ شیخ یحیی انصاری شیرازی هستند.
آقای صلواتی این اطلاعیه را داشت و گویا سه ماه هم برای همین امضاء به زابل تبعید شد ولی به هیچ وجه اهل تظاهر و ابراز نبودند. ما که ابدا از ایشان نشنیدیم و در کتابها دیدیم. شاید خودش به هیچکسی نگفته باشد، مگر اینکه در مصاحبهها گفته باشند که؛ راجع به این توضیح بده و ایشان هم توضیحی داده باشد.
ایشان خیلی مقید به امر به معروف و نهی از منکر بود. مواردی پیش میآمد، من دیدم با آقای اشتهاردی صحبت میکردند که در مسجد این اتفاق افتاد. ایشان میگفتند که پس چرا امر به معروف و نهی از منکر نکردید؟
- احتیاطات عملی
در عمل خیلی محتاط بود، حتی بسیاری ازهمین سرودهای معمولی رادیو و تلویزیون که شاید به اتفاق علما حلال باشد، یعنی سرودهایی که هیچ شبههای در حلیت آنها نیست، ایشان از شنیدن آنها هم پرهیز میکرد. در نهایت احتیاط علمی و عملی و فعال بودند. کسی که سه وقت اقامه نمازجماعت کند و نماز صبح را در طول سال به امامت جماعت بخواند. زمانهایی هم که سن ایشان زیاد نبود پیاده میآمدند و میرفتند. در طول سال سه وقت، اول وقت در مسجد حاضر باشد، با این تدریس و برنامههای منظمی که داشتند و سالهای متمادی هم بعثهی آیتﷲ فاضل ایشان را دعوت میکردند که به حج مشرف شود.
بنده بارها دیدم که حاجآقا رضا صدر (رحمةﷲ علیه) که در مسجد امام نماز میخواندند یک عبا را در محراب گذاشته بود که وقتی به نماز میآمد آن عبا را به دوشش میانداخت. عبایی که با آن به خیابان رفته و آب یا گِلی به آن پاشیده را نمیپوشیدند. اگرچه اصل بر طهارت است. آقای صلواتی هم همینطور بود که یک عبا مخصوص نماز داشت. خیلی اوقات و یا همیشه در محراب داشت و یا آن عبایی که با آن نماز میخواند غیر از عبایی بود که با آن به این طرف و آن طرف میرفت. مقید بود که ویژه و طاهر واقعی باشد.
محسن
روح ایشان قرین رحمت الهی باد.