اندیشههای مرحوم آیتﷲ سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی که در قالب فرهنگستان علوم اسلامی قوام و توسعه یافته است همچنان مورد سوال جدی بسیار از پژوهشگران دینی است. برای اطلاع بیشتر از این اندیشهها این موضوع با حضور یکی از دانشآموختگان فرهنگستان علوم در گروه «آینه حوزه» مورد بررسی قرار گرفت.
متن ذیل حاصل این گفتوگو است که تقدیم میشود.
بسم ﷲ الرحمن الرحیم.
بنده از طلاب حوزه علمیه هستم.از سال ۱۳۷۹ با فرهنگستان علوم اسلامي آشنا شدم و تا سال ۱۳۸۷ مشغول مطالعه و بررسي كتب و جزوات بودم، به مدت ۸ سال.
امر فرمودند تا گزارش مختصري از پيدايش نظريه علمي استاد حسيني الهاشمي عرض كنم كه به صورت صوتي به استحضار اساتيد معظّم حاضر در گروه ميرسد.
هر پرسش و سؤالي كه جواب آن را بدانم پس از پايان ارسال فايلهاي صوتي پاسخ خواهم داد. إنشاءﷲ.
آقای سید منیرالدین حسینی الهاشمی متولد شیراز به عنوان مؤسس دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم اشتهار دارند. برای تبیین مسیر تأسیس دفتر فرهنگستان علوم اسلامی مروری بر زندگی ایشان و فعالیتهای علمی ایشان داریم.
ایشان در نجف شاگرد امام بودند و در درسهای خارج امام(ره) شرکت میکردند. پیش از آن به جهت اینکه پدر ایشان سید نورالدین حسینی الهاشمی از مراجع سیاسی استان فارس و شهر شیراز بودند که در زمان پهلوی اول و دوم توانستند هیئات مذهبی شیراز را سازماندهی کنند به نحوی که تشکیلات مخفی به نام حزب برادران تأسیس کردند و توانستند منافع حکومت وقت را در راستای تقویت اسلام به خطر بیاندازند. این فعالیتهای سیاسی که در زمان خودش بسیار پیشتاز و نوآورانه بود تأثیرات زیادی روی پسر بزرگ ایشان آقا سید منیرالدین داشت که به ضرورت حکمرانی، حاکمیت و مبانی فقهی و احکام آن توجه پیدا کند. به این جهت بود که ایشان پیش از انقلاب همان زمانی که در درس خارج حضرت امام شرکت میکردند، در درس بیع ایشان شرکت میکردند و بحث حکمرانی، حکومت و ولایت فقیه را از ایشان شنیدند، روی این موضوعات تأمّل و مطالعه کردند و افرادی را دور خودشان جمع کردند و در این موضوعات پژوهش کردند.
بعد از انقلاب اولین گام ایشان این بود که در خبرگان قانون اساسی که رأی آوردند و مشارکت داشتند، یک پیشنویسی را همراه با دوستانشان برای قانون اساسی نوشتند. بعد از پایان برگزاری اجلاس خبرگان و تصویب قانون اساسی و رأی آوردن و رفراندوم آن، ایشان بر خلاف آنکه اصرار فراوانی هم شده بود، مانند بسیاری از روحانیونی که در انقلاب حضور داشتند و فعالیت داشتند، به اینکه مسئولیتهایی را بپذیرند، به عنوان مثال مسئولیت پژوهشگاه علوم انسانی را به ایشان پیشنهاد کرده بودند، اصرار ایشان بر این بود که بخشی از توان حوزه و نیروهای انقلابی باید مصروف این شود که مبانی علمی مورد نیاز برای حکمرانی را تولید کنند.
نظریهی ایشان بر خلاف بعضی از افرادی که در آن دوران این دیدگاه را داشتند که ما باید متعهدین متخصص را برای ادارهی نظام اسلامی به کار بگیریم و به همین جهت هم بود که مراکز تخصصی و علمی را مانند دانشگاه امام صادق(ع) و دانشگاه مفید را تأسیس کردند و مجموعههای مشابه این تأسیس میشد، نظر ایشان این بود که؛ خیر، ما اگر افراد و انسانهایی را داشته باشیم که اینها هم متعهد و هم متخصص باشند، تبدیل به انسانهای دو پارهای خواهند شد به نحوی که در فعالیتهای دینی و مذهبیشان، در کارهای فقهی و پژوهشی دینیشان کاملاً به مثابه یک فرد متعهد رفتار خواهند کرد، اما وقتی به علم به معنای ساینس و علوم غربی که وارد میشوند، آنجا به دلیل روشهای علمی که غیراسلامی است، به همان نتایج و آثاری میرسند که علمای غربی رسیدند و این نمیتواند راهکاری برای ادارهی نظام اسلامی به ما ارائه کند. به این جهت ایشان به دنبال راهی بود که روش این دو علم را به هم نزدیک کند و با هم یکپارچه کند.
میفرمودند که اگر ما بخواهیم نظام اسلامی علوم و مبانی علمی مورد نیازش را در اختیار داشته باشد تا بتواند به حل مسائل اسلام بپردازد در عینیّت، باید روی روش علمی کار کنیم. این دو علم، این دو مجموعهی علوم باید با هم یکپارچه شود. به همین جهت در راستای شعار اسلام در عمل، یعنی تحقق اسلام در عینیّت، ایشان تمام تلاششان را بر این گذاشتند که روی این موضوع فعالیت کنند. خدمت بزرگان رسیدند، خدمت حضرت آیتﷲالعظمی گلپایگانی(ره) رسیدند و مطالبشان را مطرح کردند و از طرف ایشان تشویق و حمایت شدند. خود ایشان نقل میکنند که خیلی تشویق کردند که این اقدامات ادامه پیدا کند و به همین جهت با حمایت آیتﷲ راستی کاشانی و آیتﷲ حائری شیرازی مجموعهای را به عنوان دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی تأسیس کردند. تا همین اواخر هم عنوانی که مدّنظر ایشان بود و روی تابلوی کوچکی که روی ساختمان دفتر فرهنگستان نصب شده بود همین عنوان را ذکر کرده بودند: دفتر مجامع مقدماتی.
هیئت مؤسس هم سه نفر بودند؛ خود شخص آیتﷲ راستی کاشانی، شخص آیتﷲ حائری شیرازی و شخص خود آقا سید منیرالدین حسینی الهاشمی.
یک زمین وقفی را هم در روبهروی پمپ بنزین صفاشهر در اختیارشان گذاشتند، آن مجموعهای که امروزه تبدیل به مجموعه مدارس هدایت و ساختمان مجموعه فرهنگی مفید شده است. آن زمان در خارج از شهر بود و ایشان دفتر مجامع مقدماتی را همراه با دوستانشان راهاندازی کردند و هدف این بود که مجموعه نشستهایی را به عنوان مجمع در دانشگاهها و مراکز حوزوی برگزار میکردند.
در این دانشگاهها که این مجمعها برگزار میشد، این اهداف و دیدگاهشان را مطرح میکردند تا یک جریان اجتماعی در بین نخبگان و در بین اندیشمندان نزج بگیرد و جاری شود و این جریان بتواند فضایی را برای رسیدن به آن فرهنگستان ایجاد کند. هدف این مجامع مقدماتی این بود که آن فرهنگستان محقق شود. حالا تعبیر ایشان از فرهنگستان در مقابل تعبیر آکادمی بود که در مراکز غربی مطرح میشد. تأکید ایشان این بود که با مراکز پژوهشی اشتباه گرفته نشود. آن چیزی که مدّنظر ایشان بود این بود که ما باید راهکارهای حل مسائل و چالشهای عینی نظام اسلامی را پیدا کنیم. آن چیزی که ما امروز به آن اندیشکده میگوییم. چون تعبیر اندیشکده در آن زمان یک تعبیر رایجی نبود، ظاهراً کلمهی فرهنگستان که در ادبیات ایشان رواج پیدا کرد، میتوان امروز آن را به همین مفهوم اندیشکده ترجمه کرد که در عبارتهای امروزه بسیار رواج پیدا کرده. این با پژوهشگاه تفاوت دارد.
اصرار ایشان این بود که باید چنین مجموعهای را تأسیس کرد ولی خودشان را هم مؤسس فرهنگستان نمیدانستند. به دنبال این بودند که مجمعها و نشستها و فعالیتهایی صورت بگیرد تا جامعهی اسلامی، جامعهی نخبگانی، حوزه و دانشگاه به این برسند که آن مجموعهی آکادمیک و فرهنگستانی و آن اندیشکدهی حل مسائل نظام که نیازهای علمی نظام اسلامی را تأمین میکند برای اینکه اسلام در عینیّت بتواند محقّق شود را تأسیس کنند.
شروع جریان بحثهای علمی از آنجایی شروع شد که در این مجمعها و نشستها بعضی از این اساتید دانشگاه جذب این موضوع و این جریان شدند و در این مجموعهی دفتر مجامع مقدماتی حاضر شدند و بحثهایی آغاز شد که عمدتاً بحثهایی در مورد اقتصاد و طراحی و برنامهریزی برای نظام اسلامی بود. این مباحث را پیگیری میکردند و بحث میکردند.
یکی از نکات بسیار امیدبخشی که در مجموعه فعالیتهای دفتر مجامع مقدماتی بود این بود که خود آقا سید منیرالدین حسینی بر نظم در ضبط و پیاده شدن این نوارهای جلسات بر روی جزوات و فهرست خوردن و مستند شدن تمام این گفتگوها، اصرار و تأکید فراوان داشتند که الحمدلله همهی اینها از همان زمان با دقّت و نظم فراوان جمعآوری شده و ۷۰۰۰ نوار در بانک اطلاعات دفتر مجامع مقدماتی وجود دارد که تمام آنها تبدیل به جزوه شده، عنوان خورده، فهرست خورده و منظّم شده و این مجموعه الاآن در بایگانی دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان وجود دارد.
از دیدگاه و زاویهی علمی، آن مباحث اقتصادی وقتی یک سال یا دو سال ادامه پیدا کرد، یک نقطهی جدیدی در اندیشهی ایشان پدیدار کرد و آن اینکه ما نمیتوانیم با روشهایی که برای شناخت واقعیت در اختیار داریم، آن واقعیتی که امروز با آن مواجه هستیم را بشناسیم. به جهت اینکه منطق صوری و منطق شناختی ما بر ثوابت متکی است و واقعیت یک امر متغیّر است. حداکثر توان ما در فهم و درک و شناخت این امر متغیّر یک شناخت سینماتیک است، نه شناخت داینامیک. یعنی ما حداکثر تصاویری از واقعیت را متوقف میکنیم و آنها را به ذهن میآوریم. به عنوان مثال اگر ما قائل به صُوَر نوعیّه هستیم. این صور نوعیه که یک زمانی چوب بوده، یک زمانی زغال بوده و یک زمانی خاکستر بوده و آن صورت نوعیه بر آن هیولای أولی و ماده عارض میشود و ماده را جهت پیوند این واقعیتها با هم میدانیم.
این در حقیقت یک شناخت داینامیک و شناخت متغیر نیست. واقعیت متغیر است و ما به یک منطقی نیاز داریم که بتواند این متغیر و این واقعیت در حال حرکت را شناسایی کند. این مباحث در منطق سبب شد که ایشان یک تحولی ایجاد کرد در اینکه نقد کرد مبنای اصالت ماهیت و اصالت وجود را، هم در شناخت و هم در تفسیر واقعیت، در تعریف واقعیت در حدّ تام، و به این معنا فلسفهی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه را در آن سلسله مباحث علمی که داشتند که معروف به دورهی اصالت ربط است، نقد کردند که همان زمان هم به شکل یک کتاب آماده شد.
این مجموعه ایشان را به این مسیر رهنمون شد که به یک منطق شناخت جدیدی نیازمند هستیم برای اینکه بتوانیم اسلام را در عمل محقق کنیم. این منطق باید بتواند واقعیت متغیر را در حین تغییرش توصیف کند. مجموعهی مباحث ایشان به این منجر شد که ما برای شناخت واقعیت لازم است که روابط بیرونی و روابط درونی هر شیء را بشناسیم، به جهتی اینکه اشیاء دیگر کلّی و جزئی نیستند، بلکه کلّ و جزء هستند، مفاهیم کلّی و جزئی دارند که ثوابت هستند، ولی چون واقعیتها متغیر هستند، کل و جزء هستند و این اجزاء با هم ارتباط دارند و آن ارتباط در تعیّن و آثار و عوارضی که ما از آنها درک میکنیم تأثیر مهمتری دارد. به این جهت ایشان یک نظام تعریف جدیدی و در واقع یک منطق جدیدی را تأسیس و نظریهپردازی کردند که بتواند واقعیت را با توجه به روابط میان اجزاء شناسایی کند تا بتواند «کلّ متغیّر» را توصیف کند.
در ادامهی این فرآیند و روند بحث، ایشان به این نکته رسیدند که ما اگر بخواهیم موضوعات احکام حکومتی را شناسایی کنیم و بعد به احکام حکومتی برسیم نیازمند یک علم اصول جدیدی هستیم. به جهت اینکه وقتی وارد مباحث فقهی شدند، در بحث احکام حکومتي که شاید بتوان گفت که فقه حکومتی اولین بار در تعابیر ایشان مشاهده میشود، این غیر از آن فقه سیاسی، فقه اقتصاد یا فقههای مضافی بود که شاید دیگران هم مطرح میکردند. تعبیر فقه حکومتی از اوایل درس خارج ایشان مطرح شد و به این رسیدند که علم اصول امروز ما به جهت اینکه شناخت آن مبتنی بر منطق صوری است، تنها میتواند احکام فرد را از منابع، از کتاب و سنّت استخراج کند. به این نحو که ما در فرد، تزاحم بین افعال و احکام داریم، اما در حکومت، افعال و رفتارهای حاکمیت در کنار هم و به شکل موازی انجام میشود و این مجموعه فعالیتها نیاز به یک نظامی دارد و این نظام از فعالیتها متفاوت از فعالیتهای فرد است. لذا علم اصولی نیاز داریم که بتواند این تزاحمها را شناسایی کند و یک نظامی از احکام را در ارتباط با هم تشریع و ارائه کند و بتواند این را مستند به وحی کند، یعنی از کتاب و سنّت باشد و قطعاً باید مستند و قابل اِسناد باشد. به همین جهت بیش از ۱۸۰ جلسه مباحث درس خارج ایشان با عنوان رسمی مبادي و مبانی اصول فقه احکام حکومتی برگزار شد که در مجموعهی اَسناد و بایگانیهای دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان هم موجود است.
این از زاویهی روند بحث ایشان است. اما در کنار این فعالیتهای پژوهشی اتفاقات سیاسی هم در جامعه میافتاد که این اتفاقات سیاسی تأثیر زیادی گذاشت روی وجهه و جایگاهی که دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی که امروز به جهت خلاصه شدن تعبیری که در اذهان رواج پیدا کرده، دفتر فرهنگستان نامیده میشود.
یکی از محورهای اصلی و مهم آن اتفاقات سیاسی زمانی بود که ایشان مخالفتهای شدیدی با مباحث قائممقامی آقای منتظری در آن دورهای که مطرح شده بود، داشتند. آن اتفاقات و آن جریانات و مخالفتهایی که ایشان داشتند باعث شد که یک هجمهی سنگینی از طرف آن جریان سیاسی علیه این دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان شکل بگیرد. لذا ایشان مباحثشان را هر جایی که مطرح میکردند که به عنوان مثال در زمان آقای میرحسین موسوی که نخستوزیر بودند بحث تعاونیها که مطرح شد، آقاي سید منیرالدین حسینی الهاشمی یک بحث مفصّل علمی و به تعبیر خودشان آکادمیک روی تعاونیها انجام میدهند و آثار و عواقب این را مطرح میکنند، ولی این وقتی وارد جامعه میشود، این را تعبیر سیاسی میکنند به اینکه شما خلاف دولت دارید ترویج و عمل میکنید و یک جریان خلاف نظام اسلامی هستید و به جهت همین مطلب تصمیمی که ایشان در مجموعهی دفتر مجامع مقدماتی گرفتند این بود که از این به بعد آثار و محصولات این مجموعه به شکل عمومی منتشر نشود. به همین جهت وقتی شما به بانک اَسناد دفتر مجامع مقدماتی مراجعه میکنید، حجم زیادی جزوات و کتابهایی را میبینید که معمولاً تیراژ آنها ۱۰، ۲۰ تا بیشتر نیست، ولی باز خود ایشان سعی میکردند تمام مباحث را به علما و بزرگان شخصاً ارائه کنند. ولی همین عدم انتشار شاید سبب شده که ما امروز آگاهی عمومی کمتری نسبت به مباحث علمی فرهنگستان داریم و بیشتر آن شرایط سیاسی سایه انداخته روی اینکه یک نگاه منفی به تفکّر ایشان داشته باشیم.
اما اگر وارد مطالعهی آثار ایشان بشویم و آن جزواتی که از مباحث ایشان باقی مانده، هم در فلسفه و هم در منطق و هم در علم اصول فقه احکام حکومتی که ایشان بسیار مفصّل بحث کردهاند، در بحث زبانشناسی، تمام مبانی که ما در علم اصول فقه داریم، ایشان وارد شدهاند، نقد کردهاند و بحث کردهاند، رابطهی بین مولا و عبد را بحث کردهاند. رابطه در یک نظام، در کل و جزء، در بین اجزاء را بحث کردند و اینکه چگونه یک جامعه میتواند روابط بین اجزایش را به نحوی مدیریت کند که یک نظام ایجاد کند و این نظام دارای جهت است و در آن نیاز به اصلی و فرعی کردن تمام موضوعات و احکام است. مجموعهی اینها ما را به این میرساند که مباحث علمی ایشان واقعاً پیشتاز بوده و از دورهی خودش بسیار جلوتر بوده است. چون بسیاری از آن سؤالات و پرسشهایی که ما امروز با آنها مواجه هستیم، میتوانیم پاسخش را در این منابع پیدا کنیم.
به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای علمی ایشان میتوان به طبقهبندی موضوعات جامعه اشاره کرد. یعنی ایشان هنگامی که میخواهند جامعه را تعریف کنند، با آن منطقی که خودشان تدوین کردند و اُمّهاتش را مطرح کردند، لازم بوده که تمام اجزای بیرونی و درونی جامعه و روابط بین اجزاء را توصیف کنند. ایشان طبق مبنای خودشان ۵، ۶ یا ۷ بار در یک دورهی متوالی این مباحث را دائم مطرح کردند، بررسی کردند، مداقّه کردند و بعد از ۵، ۶ بار ویرایش طبقهبندی این موضوعات به یک نظام جامعی از تمام موضوعات نظام اجتماعی تحت عنوان جامعه رسیدند که ادعای ایشان این بود که تمام موضوعات دیگری که ما با آنها مواجه میشویم در ذیل این موضوعات قابل درج است. مجموعهی زیادی از اجزاء و مفاهیم را در کنار هم جمع کردهاند كه تحت عنوان جدول جامعه در خود دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان مشهور است. خود ایشان در مباحثشان به این جدول بسیار استناد میکردند.
در بسیاری از مباحث علمیشان وقتی جزوات ایشان را مطالعه میکنید و یا نوارهای صوتی ایشان را گوش میکنید، پیوسته در این اواخر مدام به این جدول استناد میکردند برای اینکه جایگاه هر موضوع را نسبت به سایر موضوعات مشخص کنند تا به آن توصیف دقیق و وزن اساسی هر موضوع در شکل دادن جامعه برسند که اقتصاد، سیاست، فرهنگ، مفاهیمی مثل گرایش، بینش، دانش، مفاهیم توسعه، کلان، خرد، روابط جهانی، بینالمللی، ملّي و همهی اینها را با اجزای بسیار زیادی در این نظام موضوعاتشان که طبقهبندی موضوعات جامعه است گِرد آوردهاند.
آخرین فعالیت ایشان این بود که خود مباحث دفتر فرهنگستان را هم تحت عنوان جدول مهندسی آموزشی و طبقهبندی آموزشی، طبقهبندی کردند که اگر یک فردی بخواهد تمام بحثهای فرهنگستان و تمام بحثهای تولیدی این دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان را ملاحظه کند، یک طبقهبندی ارائه کردند که روند، ارکان و مدل نظریه و تمام مباحث را ارائه میکند. در این مفاهیم و طبقهبندی که ارائه کردند کل مباحث فرهنگستان از ابتدا تا انتها درج و طبقهبندی شده است. این هم آخرین کار بود، در واقع سال ۷۹ و شاید نزدیک به ۶ ماه قبل از فوت ایشان، این محصول را ارائه کردند که کل مباحث فرهنگستان، مباحث تولیدی خودشان، اطرافیان، یاران و همراهانشان را در این مجموعه طبقهبندی کردند.
بنده در خدمت اعضای گروه آیینه حوزه هستم، اگر سؤالی هست به صورت صوتی و یا به شکل مکتوب بفرمایید، من در اسرع وقت هر گاه که توانستم در حد توان و بضاعت خودم پاسخ عرض خواهم کرد.
اطلاعات تکمیلی:
معرفي آيتﷲ راستي كاشاني، عضو جامعه مدرسين و از مؤسسان دفتر مجامع مقدماتي فرهنگستان علوم اسلامي قم:
https://jameehmodarresin.org/37
معرفي استاد حسيني الهاشمي ره عضو سابق جامعه مدرسين و از مؤسسان دفتر:
https://jameehmodarresin.org/1504
استاد سيدمنيرالدين حسيني الهاشمي(ره) در صبح جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۷۹ دار فاني را وداع گفت و پيكر ايشان پس از تشييع در يكي از حجرههاي حرم مطهر حضرت معصومه(س) در جوار شهيدان عراقي به خاك سپرده شد.
پس از آن هيئت امناي دفتر؛ آيات عظام راستي كاشاني و حائري شيرازي، آيتﷲ ميرباقري را به رياست دفتر منصوب كردند. از آن زمان تا كنون گروههاي پژوهشي فراواني در دفتر فعّال شده و كتابها و مقالاتي را منتشر كردهاند. اخبار و اطلاعات آن را از طريق سايت رسمي دفتر ميتوان مشاهده كرد:
براي تهيه كتابها نيز ميشود از سايت انتشارات دفتر اقدام نمود:
سوال و پاسخها:
احمد نجمی:
- تشکر از ارائه بحث شما که خیلی جامع بود
مخصوصا فایل های پیوستی
قاعدتا زمان بیشتری می برد تا عزیزان همه این موارد را ملاحظه کنند
شما فرمودید که ارائه بحث مربوط به مسائل روز در ابتدای دهه شصت باعث شد که تصور شود برخلاف دولت و نظام است و تصمیم گرفتند آثار عمومی منتشر نشود و همین موضوع را عامل اصلی عدم آشنایی عموم حوزویان با اندیشه ها و نظرات فرهنگستان میدانید
در حالی چند سال بعد و از ابتدای دهه هفتاد عملاً اون فضای سیاسی کاملاً تغییر یافت و مشکلی در ارائه نظرات به صورت عمومی نبود و جالب است که با گذشت سی و چند سال همچنان نظرات ایشان بسیار مبهم است .به نظرم مسائل سیاسی بسیار بسیار کم اهمیت بوده است.
علت بی اطلاعی یا حتی برخی مخالفت ها با ایشان علاوه بر ابهام عموم حوزویان، نظرات کاملا شاذ یا مخالف با برخی جریان های فکری از جمله فلسفه است
در زمان امروز هم فرهنگستان و جانشین ایشان حضرت آقای میرباقری همچنان بر همان نظر است و همین امر باعث مخالفت بخش قابل توجهی از حوزویان می شود
سوال بعدی اینکه
به نظر شما فرهنگستان همچنان یک جریان فکری با تمام ویژگی های آن(نظریه پرداز، شارحین، رسانه) است یا دچار افول شده است
- پاسخ:
پس از رحلت استاد حسيني(ره) ديداري با مقام معظم رهبري شكل گرفت كه هيئت علمي دفتر با آقا ملاقات كردند. حضرت آقا در آن جلسه ابراز خوشحالي كردند كه آقاي ميرباقري خوب صحبت ميكنند و ميتوانند مباني دفتر را عرضه كنند. توصيه فرمودند كه مباحث خود را به جامعه بياوريد و جامعه علمي را به چالش بكشيد.
اين مطلب را پس از جلسه كه بازگشتند، اعضاي هيئت علمي براي ما تعريف كردند.
ولي آنچه اتفاق افتاد اين بود كه همچنان تلاش كردند مطالب را فقط در جلسات خصوصي و بدون ارائه عمومي عرضه كنند. درباره نگارش كتاب در تيراژ بالا هم حساسيت داشتند. ظاهراً به نظر ميرسد همچنان نگراني از اين بابت هست كه اتهام به دفتر زده شود. متأسفانه اين حالت به نظر ميرسد همچنان وجود دارد.
بنده خودم شخصاً خدمت يكي از بزرگان رسيده بودم، همان سالهاي نخست ورود به دفتر، از ايشان سؤال كردم، گفتند: افكار دفتر فرهنگستان «درويشي» است، زيرا ميخواهند همه چيز را به اسلام نسبت بدهند!
حتي از بزرگ ديگري نقل كردند كه درباره فرهنگستان فرموده بود: حرفهاي اينها عليه السلام نيست!
جوّي كه در دفتر هميشه به نظر ميرسيد وجود دارد متكي بر اين جمله استاد حسيني بود:
«اگر نميتواني هماهنگكننده باشي، نبايد ناهماهنگي ايجاد كني»
اين جمله را ايشان زياد مطرح كرده بودند. شايد يكي از دلايل عدم رواج مباني علمي دفتر در جامعه اين باشد كه نميخواهند درگيري علمي ايجاد شود.
- سوال:
دکتر فراتی:
با سلام لطفاً دلیل جدایی بخشی از اصحاب فرهنگستان در قالب حسینیه اندیشه را توضیح دهید و خطوط تمایز آنها رو برجسته سازید
پاسخ:
پس از رحلت استاد حسيني، يكي از شاگردان ايشان اين ادعا را داشت كه خودش تنها فردي است كه صلاحيت دارد مسئول فرهنگستان باشد. در حالي كه هيئت مؤسس آقاي ميرباقري را نصب كرد.
اين ادعا مشكلي ايجاد نكرده بود، تا زماني كه ايشان كتابي را تنظيم كرد در موضوع منطق و به طريقي رساند به دفتر رهبري. به عنوان يك نظريه جديد.
اين كتاب نظريه استاد حسيني نبود، بلكه ديدگاه و بيان ايشان بود. اين شد كه از طرف دفتر حضرت آقا كتاب همراه با نقدي به دست آقاي ميرباقري رسيد و ايشان ناراحت شد كه روي كتاب نوشته دفتر فرهنگستان، ولي ايشان و اعضاي هيئت علمي كاملاً بياطلاع بودند.
اين شد كه گفتگو كردند با فرد مزبور، ولي او به شدت مخالفت كرد و باعث شد كه از فرهنگستان جدا شود.
چند سال بعد هم در يك سانحه رانندگي در مسير شيراز از دنيا رفت. سال ۱۳۹۵
- فراتی: آورده فرهنگستان پس از چند دهه تلاش چیست؟
پاسخ: اما آورده فرهنگستان:
اولاً هر انساني «حق» دارد فكر كند،مطالعه كند، نظريه بدهد. اگر جامعه علمي پذيرفت، نعم المطلوب، اما اگر نپذيرفت، در گذر تاريخ به موزهها و بايگانيها منتقل خواهد شد. اينكه فرهنگستان سبب سردرگمي تاريخي حوزهها شود را چندان قابل توضيح شايد نباشد.
اما فرهنگستان يك حرف خيلي مهم دارد و آن اينكه اگر بخواهيم اسلام در عمل محقق شود، بايد شناخت درستي از واقعيت داشته باشيم. واقعيت از «ذات»ها درست نشده است. زيرا ذاتها يا با هم مباين هستند و يا متحد.
تغيير و حركت در ذوات معنا ندارد. پس تا زماني كه واقعيت را متشكل از ذاتها بدانيم، چه بگوييم ماهيت و چه وجود و چه حق و چه هر نام ديگري، اين نميتواند واقعيت را توصيف كند.
اگر واقع را نتوانيم بشناسيم، نميتوانيم احكام را بر آنها بار كنيم. زيرا هر حكم نياز به موضوع دارد و اگر موضوع عوض شود ، حكم تغيير ميكند.
نكته مهم اين است كه
امروزه كفار ميتوانند موضوع «بسازند». يعني طوري موضوعات را تغيير دهند كه فقهاي ما ناگزير حكمي بدهند كه به نفع آنها شود. كاري كه بانكها كردهاند و جعاله را به جاي وام جا زدهاند تا ربا را پوشش دهند.
- احمد نجمی:
اگرچه شما تا سال ۸۷ همکاری داشتید
اما اطلاع دارید در دو دهه اخیر فرهنگستان چه فعالیت هایی دارد و آیا بر همان ریل نظرات مرحوم آقای هاشمی پیش می رود؟
- پاسخ:
بله، در همان مسير حركت ميكنند. اخيراً پروژههايي با وزارت كشور داشتهاند براي طراحي شهر مطلوب اسلامي. نقشههاي شهري كشيده و كاري جالبي انجام دادهاند. ولي به شدت مراقبت ميكنند كه رسانهاي نشود!!!اگر به اتاق آقاي كربلايي در دفتر تشريف ببريد، تمام اين نقشهها و طرحها را روي ديوار نصب كردهاند!
- دکترفراتی:
اینکه همه چیز رو ذیل جدال تاریخی ولایت خدا و ولایت شیطان تفسیر می کنید در تله همان چیزی می افتید که اسلاف سلفیه یعنی سید قطب در جاهلیت قرن بیستم افتاد
- پاسخ:
جدال تاريخي ولايت الهي و ولايت طاغوت يك باور قرآني است. سرتاسر قرآن مملوّ از اين عبارات است. اصلاً چيزي نيست كه زاييده تفكر فرهنگستان باشد.
اما فرهنگستان اين باور ديني و قرآني را به صحنه عمل ميآورد. اين است كه به نظر جذاب ميرسد كه بشود باورها را علمي كرد.
يعني امتداد آن را ملاحظه كرد تا بيايد در جامعهشناسي، در روانشناسي، در انسانشناسي و حتي اقتصاد.
اگر اين اتفاق ييافتد كه خيلي خوب است و بايد خوشحال باشيم. مشكل ما تا امروز همين سكولار بودن علوم انساني است.يعني باورهاي قرآني ما نميتوانند حضور پيدا كنند در جامعهشناسي. بنابراين امثال دكتر كچوئيان و دكتر فياض و ديگران ناگزير مدام انديشههاي فوكو و مكتب فرانكفورت و ديگران را تكرار ميكنند.
- احمد نجمی:
ولی برای افکار عمومی حوزویان و دانشگاهیان این حق را بدهیم که برایشان سوال باشد نتیجه عملی و ملموس فرهنگستان بعد از قریب به چهل سال چه چیزی است؟
مخصوصاً اینکه کم یا زیاد از بودجه عمومی هم استفاده می کنند
- پاسخ:
بودجه عمومي كه حقيقتاً من نديدم در فرهنگستان. هر چه درآمد هم داشتهاند آن چه بنده شاهد بودم از همان پروژهها بوده است كه انجام دادهاند.
يعني برخلاف مثلاً بنياد اسراء حضرت آيتﷲ جوادي كه رديف مستقل و دقيقاً به اسم اسراء در دفاتر بودجه كشور دارد به عنوان بودجه فرهنگي، دفتر فرهنگستان در هيچ رديفي اسمي ندارد.
حتي بنده در جداول بودجه كشور كه نگاه ميكردم، همانچه كه مجلس چاپ ميكند هر سال، اسم جامعة الزهراء هم به عنوان يك رديف مستقل آمده، حتي مراكزي مثل بنياد دعبل براي حمايت از مداحان، به صورت خاص بودجه دارند. ولي دفتر فرهنگستان چنين رديفي ندارد، از اين رو نيروهاي انساني خيلي كمي دارند و هر كسي كه آنجا كار ميكند معمولاً يك شغل و درآمدي بيرون دارد و در دفتر في سبيل ﷲ ميآيد. بنده هم خودم و هم دوستان همكارم اين طور بوديم و هر چه كار انجام ميداديم هيچ دستمزدي نگرفتيم.
حتي جالب اينكه روي هم پول ميگذاشتيم و پرينتر و رايانهاي خريداري كرديم براي گروه پژوهشي خودمان! :)
دفتر با مضيقه مالي مواجه بود. تمام مدتي كه بنده در ارتباط بودم. از طرف ديگر هم خيلي مراقب كه جامعه علمي حساس نشود و به چالش كشيده نشود. اگر چه بنده خودم شخصاً با اين رويه موافق نبوده و نيستم.
- دکتر فراتی:
برای رهایی از سکولار بودن علم سر از عقل گرایی ما بعد الایمان در آوردید که هیچ فرقی با اخباری گری ندارد
- پاسخ:
احسنت، اخباريگري خيلي موضوع قابل دقّتي است. اخباريگري مبتني بر عدم حجيت عقل براي رسيدن به يقين و اخذ حجت است. ولي دفتر فرهنگستان دقيقاً مسير عكس اين را ميرود.
يعني به شدت معتقد به استفاده از عقل براي استنباط و اسناد به وحي است.
حتي بيشتر از اصوليون امروز. يعني معتقد است بايد احكام حكومتي بر اساس قواعد عقلي جديدي از منابع ديني استنباط شود، با يك عقل مهندسي شده و كاملاً علمي. بر اساس جداول تعريف و معادله و مدلسازي.
قطعاً اگر مروري بر مباحث علم اصول فقه ايشان داشته باشيم، متوجه ميشويم هيچ مرز مشتركي با اخباري گري ندارد.
- سیدجوادی:
فروعات مباحث نظری مرحوم سیدمنیرالدین در این گفتوگوها قابل بررسی دقیق نیست.
اما میتوان پرسید جریان فکری که ایشان در حوزه ایجاد کرد، بعد از گذشت بیش از ۴۰ سال چه دستاوردهایی (نه صرفا خروجی) داشته ؟
آیا تاثیرات محسوسی بر جامعه علمی فقه، اصول و یا فلسفه در حوزههای علمیه برجای گذاشته ؟
- پاسخ:
بنده گمان ميكنم تأثير عمدهاي داشته است و آن اينكه بسياري از بزرگان حوزه درباره «فقه حكومتي» صحبت كرده و بعضي نيز ورود كردهاند. مانند آيتﷲ محسن اراكي. اين كه فقه حكومتي تبديل شد به يك فهم عمومي و مطالبه، گمان ميكنم از تأثيرات محسوس دفتر فرهنگستان باشد.
يكي از تأثيرات يعني.
جسته و گريخته افرادي كه با اصطلاحات فرهنگستان آشنا باشند، امروز برخي از اين اصطلاحات را از زبان ديگران ميشنوند. به نظر ميرسد فرهنگي در حال رشد در حوزه علميه است كه به صورت نامحسوس از انديشههاي فرهنگستان متأثر شده باشد.
اين نمودار را در سال ۱۳۹۲ جمعآوري كردم كه تمام اين افراد درباره فقه حكومتي صحبت كرده بودند. در حالي كه ميدانيم سي سال قبلتر اولين فردي كه از فقه حكومتي صحيت كرد، شايد، بتوان گفت استاد حسيني بود، يعني در جزوات ايشان موجود است.
بنده تا به حال نديدهام كه ميان فقهاي مطرح بررسي و توجه شده باشد. جلساتي آقاي ميرباقري خدمت آقاي مصباح رسيدند و مقداري بحث كردند، ولي به سرانجام ظاهراً نرسيد و ادامه پيدا نكرد.
جلساتي هم چند سال پيش آقاي خسروپناه، آقاي معلمي، آقاي غرويان و بعضي بزرگان ديگر را دعوت كردند و مباحثاتي برگزار كردند در دفتر، نوار آن جلسات هم ضبط شد، ولي به نتيجه مشخصي نرسيد. (يا بنده مطلع نيستم كه رسيده باشد)
يعني هر طرف ديدگاه خود را طرح كرد و با احترام به هم، جلسات پايان يافت!
- سیدجوادی: علل و عوامل ناشناخته و در حاشیه ماندن ایدهها را چه میدانید؟
- پاسخ:
علت خيلي مشخص است: آن چه امروز به آن ميگويند: تفاوت پارادايم. يعني اصلاً استاد حسيني ره در حال بحث از «مجموعه» و «تركيب» است، ولي فلسفه رايج در حوزه اساساً به دنبال «بساطت» و «مجرّد» است.نفس را علامه طباطبايي و شاگردان او مجرّد ميدانند.
ولي استاد حسيني اصلاً موجود مجرّد را مخلوق نميداند. يعني چيزي كه مجرّد باشد نميتواند مخلوق باشد و هر مخلوقي چون محدود است حتماً مركّب است و داري اجزا.
وقتي پارادايم اينقدر تفاوت كند، گفتگو بيحاصل ميشود و دشوار.از نظر استاد حسيني، هر چه كه «هست» لزوماً كلّ است و داراي اجزا است. يعني مركّب است و حتماً تغيير دارد و حركت دارد. جوهر و ذات هرگز نميتوانند تغيير كنند و حركت داشته باشند بر خلاف نظريه صدرالمتألهين. حتي حركت و تغيير در ماهيات هم ممكن نيست. زيرا متباين بتمام ذات با هم هستند. بنابراين فلسفهاي كه خارج را متشكّل از «ذوات» بداند، نميتواند تغيير و حركت و رشد را معنا كند و بنابراين يك فلسفه صرفاً ذهني و خيالي است.
از اين جهت اشتراكي هست بين نظريه استاد حسيني و آن چه برخي فلاسفه غربي طرح ميكنند، مانند ماركس.
- خادمی: نظر استاد سید منیر و فرهنگستان درباره حکمت متعالیه چیه؟
یعنی تکمیلش کردند یا شبیه ضد فلسفه ها قائل به خواندن و استفاده از فلسفه نیستند؟
- پاسخ: ايشان نظريه صدرالمتألهين را بخشي از تاريخ فلسفه ميدانند. يعني فلسفه در مسير رشد خود از اين پله هم بايد گذر ميكرده است. مثالي هم دارند، مثل اينكه يك روز انسان با ذغال مينوشت، بعد تبديل به مداد شد، بعد خودنويس و خودكار. امروز صفحه كليد همان كار را انجام ميدهد. اين مراحل گريزناپذير هستند، ولي بايد از آنها عبور كرد تا به رشد علمي رسيد و متوقف نشد.
- سیدجوادی:البته مارکس فیلسوف نیست
- پاسخ:
اصلاح ميكنم: برخي فلاسفه و غيرفلاسفه غربي.
- خادمی:
پس اینکه میگن ایشون ضد فلسفه بوده تهمته؟
- پاسخ: ايشان منطق صوري را لازم ميدانستند، براي شناسايي مواد اوليه شناخت. جايي كه ميخواهيم اجزا را جمعآوري كنيم، پيمانه بزنيم و وزن كنيم. ولي وقتي بخواهيم تركيب كنيم و واقعيت را بسازيم، يا تغيير دهيم، ديگر اين منطق شناخت نميتواند فايده برساند. و نياز به منطق شناخت متغيّر داريم.
ايشان حداقل ۳۰۰ جلسه بحث در تأسيس فلسفه دارند. نام فلسفه خود را هم پس از پايان سالها بحث و آموزش، گذاشتند: فلسفه اصالت ولايت.
- سیدجوادی: و در دانش فقه، چه عاملی موجب شده ایدهها و نظریات ایشون در میان حوزویان ناشناخته بمونه؟
- پاسخ:
ايشان معتقد بود كه با اين علم اصول كه الآن در حوزه در اختيار داريم، نميتوانيم احكام حكومتي استخراج كنيم.بلكه به يك قواعد ديگري نياز داريم.
آن دو PDF كه ارسال كردم فهرست مباحث علم اصول ايشان است. اساساً از پايه متفاوت است. در ديدگاه ايشان ديگر رابطه انسان با شارع، رابطه عبد و مولا نيست
نوع ديگري از ارتباط ميان انسان و شارع پديد ميآيد كه بخشي از آن شايد بشود گفت شبيه به حق الطاعه شهيد صدر، متفاوت ميشود از آن چه ما در حوزه ياد گرفتهايم.پس وقتي يك علم اصول فقه جديد درست شد، فقه هم تفاوتهايي پيدا ميكند.
مثلاً: ايشان قطع را ذاتاً حجت نمي دانست.اين را به هر حوزوي بگوييد، فوري تخطئه ميكند. چطور ميشود قطع حجّت نباشد؟!
از نظر ايشان وقتي ميشود گروهي از فقها و مراجع با همكاري هم تفقّه كنند، ديگر بذل جُهد فردي از حجيّت ميافتد و بذل جُهد اجتماعي جاي آن را ميگيرد. يعني ديگر فرد نميتواند بگويد استفراغ وُسع كردم، پس اگر رسيدم به حكم واقعي و مصيب بودم دو اجر و اگر مخطئ بودم يك اجر.
بلكه اگر به تفاهم اجتماعي فقها نرسد، اصلاً نميتواند ادعاي بذل جُهد و استفراغ وُسع كند، زيرا امروز امكان اين گونه تلاشها و اجتهادهاي جمعي ميسّر است. پس مباني اصول فقه تغيير ميكند.
- سیدجوادی:
آیا خود ایشان در مسیر اجتهادشان به استفراغ وسع جمعی ملتزم بودند؟
- پاسخ: ايشان هرگز «اجتهاد» نكردند. ورود به فقه هم نكردند. بلكه حتي علم اصول فقه حكومتي ايشان هم به پايان نرسيد و آخرين جلسه آن يك روز قبل از فوت ايشان بود. وقتي علم اصول تكميل نشده، تفقه مبتني بر آن چگونه؟ ايشان عنوان دوره خود را «مباني علم اصول فقه احكام حكومتي» گذاشته بودند. يعني حتي نه خود علم اصول فقه.
- اولیائی :
از نظر ایشان که به تفقه جمعی معتقد بودند،چگونه عدم امکان گفتگو و تفاهم علمی را شرط لازم توسعه و بسط اندیشه فرهنگستان نمیدانند؟
- پاسخ:
بله، مي دانستند. به همين خاطر كتابها را زير بغل ميزدند و به دفتر مراجع و بزرگان حوزه ميرفتند و گزارش بحث هاي خود را ميدادند. بارها خدمت بسياري از مراجع وقت رسيدند.
بزرگان هم معمولاً تشويق ميكردند كه احسنت، خوب است، ادامه بدهيد. ولي جدّي نمي گرفتند.
- اولیائی:
الان گفتگو هم به معنای عرضه دیدگاه فرهنگستان و هم به معنای تلاش برای فهم مشترک از طرف فرهنگستانی ها صورت نمیگیرد.
- پاسخ:
بنده بيش از ده سال ميشود كه در دفتر نيستم، ولي به نظر مي رسد همان طور باشد كه ميفرماييد. ولي اخبار و اطلاعات زيادي در سايت دفتر ارائه ميشود. اما به صورت گفتگو… بله، ظاهراً رايج نيست.
- اولیائی :
الان در فرهنگستان ، نقشه ی راه را چگونه تصویر کردند؟یعنی بنا دارند برای بسط و اجرای اندیشه خود چه کنند ؟
- سیدجوادی:
تجربه محدود خودم آن است که کثرت خلق اصطلاح مانع مفاهمه با اصحاب فرهنگستان است
- پاسخ:
فكر نميكنم نقشه راهي ترسيم شده باشد! يعني بنده نديدم.
فرمودند وقت تمام شده، فقط اين را عرض كنم كه استاد حسيني معتقد بود ناگزير به خلق اصطلاح است، زيرا معاني جديد پيدا كرده اگر با همان الفاظ رايج بيان كند، ايجاد سوء تفاهم ميكند. لذا براي هر معناي جديد يك اصطلاح هم جعل مي كرد. اين را صحيح ميفرماييد در دفتر خيلي اصطلاح هست. ولي بعد از يكي دو كتاب كه انسان مطالعه كند به همه مسلّط مي شود.
- اولیائی :
اما آنچه من در جوانان فعلی فرهنگستان دیدم اخلاص مثال زدنی و تعصب قوی نسبت به اندیشه فرهنگستان است. تا آنجا که من میدانم تقریبا هیچ دریافتی ای بابت پژوهش و حضور در فرهنگستان دریافت نمی کنند.چرایی این اخلاق، قابل تامل و درس گرفتنی ست.
- دکتر علی راد: سلام علیکم ضمن سپاس از ارایه خوب
لطف کنید وجوه برجسته نظریه اسلام شناسی ایشان را نام ببرید.
- پاسخ: مهمترين وجه نظريه ايشان پرداختن به «تحقق تمدن اسلامي» است. اگر «فهم» مباني اعتقادي و فقهي اسلام نياز به «ابزار» دارد كه نام آن را «علم اصول فقه» ميگذاريم، پيادهسازي و اجراي آن در «عمل» نياز به «ابزار» دارد. اينكه بتوانيم «ساختار»ها را به نحوي طراحي و برنامهريزي كنيم كه «اسلام» محقق شود، ابزاري ميخواهد كه ايشان نام آن را «منطق انطباق» گذاشته بودند. ابزاري كه با آن بشود تحقق احكام را ضمانت كرد. از اين نقطه است كه مباني اسلامي وارد شناختشناسي ميگردد و منطق شناخت نميتواند خالي از ديدگاه و رويكرد اسلامي باشد. اگر هنگام تعريف واقعيت «مباني اسلامي» را كنار بگذاريم و همانطور كه ارسطو (در گذشته) يا هگل (در عصر مدرن) واقعيت را توصيف ميكند عمل كنيم، در عمل به همان نتيجهاي منجر خواهد شد كه آنها رسيدند. بنابراين مجرايي طراحي كردند تا بشود «اسلام» را در «بطن» روش شناخت مندرج كرد كه به آن «روش توليد تعريف» ميگويند. و بشود در «بطن» روش تغيير مندرج كرد كه به آن «روش توليد معادله» ميگويند. در اين صورت حتي اگر يك غيرمسلمان هم با منطق و روش شما به شناخت واقعيت و تغيير آن مبادرت ورزد، عملاً در حال تحقق اسلام در عمل خواهد بود.
- دکتر صادقنیا: پروژهای که بعد از چهل سال به هیچ آوردهی محسوسی نرسد، میتواند به خیالپردازانه بودن متهم شود
- پاسخ: اين برداشت ميتواند صحيح باشد. اما اگر فردي در اتاقي گرفتار شده باشد كه هيچ راهي به خارج پيدا نكرده باشد، هنگامي كه روزنهاي هر چند مختصر ببيند، حتي يك درصد و چه بسا كمتر احتمال بدهد شايد از اين مسير بشود راهي براي خروج پيدا كرد، به همان احتمال بها ميدهد و تلاش ميكند.
اگر به فردي كه دغدغه تحقق اسلام در عينيّت را داشته باشد و اوضاع نظام اسلامي را مشاهده كند، كه علوم انساني غيراسلامي سبب ايجاد مشكلات در جامعه شده و مسير زندگي بشر را غيراسلامي ترسيم كرده است، از نظر اقتصاد و فرهنگ، حساس ميشود اگر يك احتمال ببيند؛ حتي اگر متهم به خيالي بودن باشد، اين گمان در او پيدا ميشود كه ممكن است كوتاهي از پيروان اين نظريه باشد و نه اصل آن. ميرود و آن نظريه را بررسي ميكند كه نكند راه نجاتي در آن باشد و مورد توجه قرار نگرفته.
استاد حسيني آن طور كه خود گفته: من با عدهاي طلبه صفرالكفّ يعني صفركيلومتر مباحث را پيش بردم. شاگردان ايشان به غير از استاد ميرباقري، همگي در سطوح پايين حوزه بودند كه وارد مباحث علمي ايشان شدند.
از سوي ديگر ايشان حساس بودند كه نبايد آبروي بزرگان حوزه به خطر بيافتد، لذا اجازه نميدادند شاگردان ايشان يك نقد ايشان را بزرگ كنند و ببرند در جامعه و درگيري ايجاد كنند. نظرشان اين بود كه نقدها بايد فقط در سطح بالاي علمي و در ميان خواصّ حوزه مطرح و بررسي شود. كه البته اين سطوح همانطور كه پيشتر عرض شد، توجه لازم را مبذول نفرمودند.
به نظر ميرسد اگر پژوهشگري حساس به نيازهاي نظام اسلامي باشد، ارزش دارد يك فرصت مطالعاتي در نظر بگيرد و چند جزوه از مباحث كليدي ايشان را بررسي نموده و نظريات ايشان را شخصاً مطالعه كند. شايد ايدهاي پيدا كند كه بتواند راهي براي دستيابي به تمدن اسلامي باشد.
يك مطلبي را از روي انصاف بايد عرض كنم. البته كه معمولاً شاگردان يك مكتب علمي تلاش ميكنند نظريه استاد خود را با پافشاري اثبات كنند، حتي اگر به روش علمي او مسلط نباشند. متأسفانه اين اتفاق گاهي ميافتد. خصوصاً در محيطهايي كه شاگردان داراي تعصّب روي استاد باشند.
بنده اقرار ميكنم كه در محيط دفتر يك حالت تعصب روي استاد حسيني الهاشمي ره وجود دارد كه گاهي مانع بحثهاي آزاد علمي ميشود. به نحوي كه گاهي صِرف اِستناد يك كلام به استاد كافيست تا آن را «قطعي» و «علمي» جلوه دهد. اين جلوي بحث و گفتگو را ميگيرد و به جدال و شايد مِراء منجر شود.
اين در خصوص شاگردان رده دو و سه است. اما اگر با آقاي پيروزمند، آقاي حسينيان و يا حتي خود جناب استاد ميرباقري گفتگو بفرماييد، از اين هواها خالي هستند. بنده روزهاي نخستي كه به دفتر مراجعه كردم و سؤالاتم را پرسيدم، خدمت همه اين بزرگواران رسيدم و بسيار خوب پاسخ دريافت كردم. در حالي كه وقتي با برخي ديگر از افراد بحث ميكردم، بدون ارائه پاسخ مناسب، صرفاً پاسخهاي جدلي ميشنيدم.
بعدتر متوجه شدم شايد برخي از تازهشاگردان بدون فهم صحيح از مباني علمي استاد حسيني، صرفاً براي پاسخ تلاش ميكنند و قادر به بيان نظريات ايشان نيستند.
با اين حال، معتقد هستم يك پژوهشگر كه دغدغه تمدن اسلامي را دارد همانطور كه نظريات هگل و راسل و هايدگر و مانند آنها را مطالعه ميكند، لازم است نظريات داخلي را نيز خود شخصاً برود و بررسي كند. مانند نظريات دكتر فرديد يا استاد حسيني. اگر شاگردان را كه گاهي مانع فهم صحيح از ايده ميشوند را دور بزنيم، به دليل تعصب بر نظريات استاد، در مطالعه آثار ميشود درك خالصتري از ايده و نظريه داشت.
خوشبختانه آثار استاد حسيني به صورت مكتوب در دسترس است. هم در برخي از كتابهاي منتشر شده كه نشاني سايت انتشارات آن را تقديم كردم و هم به صورت جزوه و برخي كتابهاي ديگر كه با مراجعه حضوري به بخش بايگاني دفتر فرهنگستان ميتوان در اختيار گرفت و مطالعه كرد.
به عنوان مثال:
حقير پيوسته از شاگردان ايشان ميشنيدم كه استاد حسيني «بداهتهاي منطق صوري» را قبول ندارد. مانند: اوليات و آنچه در صناعات خمس مييابيم. ولي وقتي شخصاً از خود ايشان پرسيدم كه ميگويند شما بداهتها را قبول نداريد؟ ايشان طور ديگري پاسخ دادند. فرمودند كه اينطور نيست. ما بداهتها را قبول داريم، ولي براي محاجّه با سوفسطايي نميتوانيم به بداهت تكيه كنيم. ميبينيد كه ابن سينا مخالفي را كه بداهتها را نميپذيرد توصيه به سوزاندن با آتش ميكند يا علامه طباطبايي ميفرمايد كه او را با چوب ميزنيم. يعني به يك رفتار عملي توصيه ميكنند، تا سوفسطايي را وادار به تبعيت از بداهت و اقرار به آن كنند. ولي ما به جاي شروع از اصول ايجابي، يعني بداهت، از اصول سلبي براي آغاز گفتگو با سوفسطايي استفاده كردهايم، نام آن را «اصول انكارناپذير» گذاشته بودند.
ايشان در منطق روشي را طراحي كردند كه به جاي ايجاب، بحث با سلب آغاز ميشود تا سوفسطايي در همان مقام گفتگو و نظر نتواند فرار كند و مجبور به تبعيّت شود.
- دکتر فراتی: لطفاً دلیل جدایی بخشی از اصحاب فرهنگستان در قالب حسینیه اندیشه را توضیح دهید و خطوط تمایز آنها رو برجسته سازید:
- پاسخ: استاد حسيني ره در مسير پژوهشي و حتي اداره جلسات به روش علمي خود عمل ميكردند و تمام نظريات جمعي شاگردان را ميشنيدند و در مباحث خود تأثير ميدادند. نتيجه اين است كه وقتي جزوات بحثها را مرور ميكنيم، پر از پرسشها و پاسخهاست و بحثها ديالوگ است بيشتر تا مونولوگ. (به عنوان مثال: بنده كه يك طلبه ۲۱ ساله بودم، در جلسه درس ايشان سؤالي را طرح كردم و ايشان يك ربع تقريباً از بحث جلسه را به گفتگو با حقير و پاسخ به اشكالم اختصاص داد، در حالي كه اساتيد بزرگي مانند آقاي ميرباقري و پيروزمند در جلسه حضور داشتند)
اما وقتي جزوات حسينيه انديشه را مرور ميكنيم، بيشتر تكگويي است. زيرا روش عملي ايشان عدم اجازه به نظرات مخالف در جلسات بحث بود. در ابتدا اين رويه مشكلي ايجاد نميكرد و ايشان همان نظريات استاد حسيني را تلاش ميكرد بيان كند، ولي پس از مدّتي يقينهاي نادرستي ايجاد كرد كه نظريههاي متفاوتي را رقم زد. به عنوان مثال ايشان در خصوص ارائه راهكاري عملي براي حل مشكلات اقتصادي نظام، پيشنهاداتي را مكتوب و از طريق واسطههايي براي معاون اول رئيس جمهور ارسال كرد؛ دكتر داوودي، كه ضعف آنها خيلي روشن و آشكار بود. اما توجهي به مخالفت شاگردان خود نكرد و اصرار داشت «به تنهايي» ميفهمد و «تنها مجتهد بر اساس مباني استاد حسيني» است. به ايشان گفته شد كه هنوز نظريه فقهي بر اساس مباني استاد حسيني ارائه نشده، چه كه علم اصول مورد نظر ايشان تكميل نشده است، ولي پاسخ اين بود كه «من ميفهمم و فهم من حجّت است، زيرا مسلط به انديشه استاد حسيني هستم». طبيعتاً اين رويكرد با روش علمي استاد حسيني منافات داشت.
يكي از رفتارهاي نادرست حسينيه انديشه اين بود كه نام «دفتر فرهنگستان» را از روي جزوات پاك كرده و به جاي آن «حسينيه انديشه» نوشته و سپس بين برخي از مسئولين نظام در جلساتي كه برگزار ميشد توزيع كردند. آنقدر ساده كه برگه كاغذي تايپ شده را روي جزوه چسبانده و از روي آن كپي گرفته و صفحه جلد را جابهجا ميكردند و حقيقتاً رفتار شگفتآوري بود.
از نظر علمي، تمايزي كه ميتوان بيان داشت اينكه استاد حسيني متنسّك به روش علمي بود و صبوري زايدالوصفي در اين زمينه داشت و «دقّت» را ركن پژوهش ميدانست و آن را فداي سرعت نميكرد. حتي اگر ساعتها وقت جلسات براي پاسخ به سؤالي كوچك گرفته ميشد.
اما حسينيه انديشه نظام را در مرحلهاي ميديد كه نيازمند «پاسخ سريع» است، بنابراين تلاش ميكرد به صورت فردي راهحلهايي را توليد كند كه مبناي علمي آنها متقن نبود.
اينكه به خود اجازه دادم تا اين قضاوت را عرض كنم، از اين جهت است كه در درس هر دو استاد شركت داشتهام و گزارشي از تجربه شخصي است.
- دکتر فراتی:
برای رهایی از سکولار بودن علم سر از عقل گرایی ما بعد الایمان در آوردید که هیچ فرقی با اخباری گری ندارد
- پاسخ:
استاد حسيني يك نظريه عجيبي درباره «تفكر» دارد. در منطق شناخت هنگامي كه از عقل نظري در كنار عقل عملي صحبت ميشود، ايشان مدعيست كه «تفكر» يكي از «رفتارهاي بشري» است. يعني «فكر» يك «عمل» است. و چون عمل بدون اراده محقق نميشود، پس هر تفكري مسبوق به ارادهاي است. البته كه اين نظريه بسيار هولناك به نظر ميرسد و شديداً در بادئ امر به نظر ميرسد به دور منتهي شده يا به يك نسبيّت مطلق و يا عدم يقين و شكگرايي محض.
بحث مفصلي در جزوات ايشان ديده ميشود كه اين مشكل را حل كردهاند.
آنچه ايشان به شدّت از آن حمايت ميكند اين است: انساني كه ايمان ندارد، مسير تفكر متفاوتي دارد و به نتايج متفاوتي هم ميرسد از انساني كه ايمان دارد و با انگيزه ايماني و با روشي كه متّكي بر ايمان باشد به سراغ تفكر ميرود.
يقيناً اساتيد معزّز به اين نظريه اشكال دارند. استاد ميرباقري هم در جلسات بحث استاد حسيني شركت داشتند و به عنوان مستشكل بسيار فعال عمل ميكردند. اما پاسخها هم به نظر ميرسد متقن بوده است.
در سالهاي ابتدايي تأسيس دفتر مجامع مقدماتي، جزوهاي توسط استاد حسيني نگارش يافت كه به نظر ميرسد شبيه به نوعي مرامنامه دفتر باشد. مفاد آن را به صورت نمودار تقديم ميكنم. به نظر ميرسد ميتواند انگيزه و اهداف ايشان را بهتر تبيين كند.
فروغی:
در همان سفری که رهبری به قم آمده بودند شنیدم در جلسه فرهگستان به اقای محمدی گلپایگانی فرموده بودند ما که متوجه حرفهای ایشان نشدیم اما به هر حال کمک کنید به ایشان. بعدا هم به اقای میرباقری فرموده بودند سقف را خراب نکنید! به نظرم بهترین تعبیری که می شود در مورد فرهنگستان به کار برد این است که سقف را خراب می کند .
من اولین جزوات آسیدمنیر پیش از انقلاب را دیدهام که هنوز به صورت خطی است.خدا رحمتشان کند هیچ معنای محصلی فهمیده نمی شود از نظامی که دنبال می کند
این ها افرادی بودند که به سید ایمان داشتند اما دیدند چیزی از حرفها دستشان را نمی گیرد.
«به این نتیجه رسیدیم يك هيأتي بايد درست كنيم، مسائل وزارت بازرگاني را در بياوريم. برويم از مراجع يكي يكي بپرسیم، چون مشكل حكومتي است، ديگر بپرسيم ببينيم كه تكليف در اين مسئله چيست. خوب آقا سيد منير، به عنوان كسي كه در اين داستان كار منسجم و تشكيلاتي كرده بود مركز آمادميك را آنجا تأسيس كرده بود و اينها، يكي از افراد ايشان بود. يك مدتي با ايشان سير و سلوك كرديم. رحمتﷲ عليه. جلسات متعددي را گذاشتيم خود ما، معاونين و چند تا و اينها، بعد كه در اعماِ بحث رفتيم ديديم كه همين طور است. يعني ايشان در يك ريشههاي ما قبل ريشه، يعني، كاربردي كردن آن را يك خرده با ايشان مشكل داريم. ضمن اينكه با ايشان ديگر خيلي جلو رفتيم. مباحث متعددي. ديديم فايدهاي ندارد. لذا نشد با آن مدل.»
اما یک نکته جالب در مورد سید منیر وجود دارد و آن اختراعاتی است که در مدت حضورش در نجف انجام داده.متاسفانه این بخش از شخصیت ایشان حتی در خاطراتشان که توسط مرکز اسناد منتشر و بعد هم جمع آوری شد وجود ندارد . واقعا برای جوان امروز اینکه یک آخوند برای حل مشکلات زندگی روزمره دست به اختراعاتی میزده بسیار جداب است
- پاسخ:
درباره جزواتي كه فرموديد اطلاعي ندارم و خاطرم نيست مطلبي درباره آن شنيده باشم. درباره خرابي «سقف» نيز نظر ديگري دارم. ولي آنچه ميتوانم عرض كنم اينكه جز با «تضارب آرا» و «همكاري علمي» انديشمندان راه ديگري براي خلاصي از گرفتاريهاي امروز نيست. همه لازم است مشاركت كنند و بايد همه ظرفيتهاي حوزه به عرصه تعامل بيايد. اين نميشود جز با اغماض و چشمپوشي نسبت به اشتباهات علمي. همه بايد با كرامت و رحمت و رأفت به مخالف نگاه كنند، تا بشود «گفتگو» كرد. پس از گفتگو معلوم ميشود چقدر از كلام الف و چقدر از كلام ب با هم منطبق شده و به نتايج جديدي ميرسد. تا زمانيكه فئهمحور باشيم و گروهگروه و مؤسسهمؤسسه و نفي همكاري و مشاركت، نيروهاي انساني هرز ميرود و اين مطلوب نيست. اگر گمان ما بر اين است كه كلام استاد حسيني را نميفهميم، اما بعضي ميگويند كه ميفهمند و اصرار دارند كه حرفهاي مهمي است، بر عهده ما چه بسا تكليف بيايد كه برويم و از آنهايي كه مدّعي فهم هستند بپرسيم و براي فهميدن وقت بگذاريم. حداقل اين است كه برائت ذمّه حاصل شود. شايد پس از اين بررسي متوجه شديم كه سقفي قرار نيست خراب شود.
- دکتر راد:
همان اندیشه شهید صدر نیست؟!
- پاسخ: حقير توفيق داشتم حلقات سهگانه شهيد را مطالعه كنم و بخشي از بحوث را نيز درس بگيرم. شهيد صدر كاملاً متّكي بر همان اصول فقه مرسوم در حوزه است كه به عرف زمان تخاطب تكيه دارد و رابطه را بين مولا و عبد ترسيم ميكند. استاد حسيني قائل به «فرهنگ تخاطب» است كه تا زمان حاضر امتداد مييابد و در رابطه شارع با مكلف نيز «نظام اراده»هاي اجتماعي را طرح ميكند. ضمن اينكه به شدّت منطقةالفراغ را نفي مينمايد.
اگر عرض شد شباهت به نظريه حقالطاعة دارد، از اين باب بود كه مانند شهيد صدر كه چيزي فراتر از فهم عرفي زمان شارع را كه يك فهم عوامانه بوده، به عنوان قواعدي عقلي در فهم خطاب به كار ميگيرد، استاد حسيني به صورت فراوان به اين روش عقلاني در فهم فرهنگ تخاطب اهتمام مينمايد. به نحوي كه بشود از كلمات شارع به كمك اين قواعد بسياري مطالب تازه فهميد كه عرف زمان تخاطب قادر به درك آن نبوده است.
- دکتر راد:
- پاسخ:منظورم اندیشه شهید صدر در کتاب المدرسة القرآنیة است که با رویکرد استنطاقی- استخراجی تلاش دارد پیوند قرآن با انسان و جهان معاصر برقرار نماید : قرآن و اسلام به افق اکنون , قرآن الان چه می گوید نه اینکه چه گفته است… به هر حال تلاش ایشان قابل تحسین است اما هیچکدام فرا نظریه کلان خود در اسلام شناسی را ارائه نکرده اند…. یا سراغ روش و رویکرد رفته اند یا سراغ قواعد…. و متاسفانه در عمل نیز هیچکدام موفق نشدند به دلایل کاملا موجه و منطقی…. ما امروزه به یک پارادایم/ فرانظریه جایگزین در اسلام شناسی به معنای کلان آن نیاز داریم که بتواند انسان و جهان پست مدرن را مجاب کند…. به هر حال از مباحثه با شما بهره بردم… پیشنهاد می کنم اگر صلاح بدانید و مدیر محترم گروه جناب نجمی بزرگوار هم تایید کنند مجموعه این مباحثه – و البته مباحثات قبل – با اسناد و مدارک پیوست تجمیع و در همین جا به شکل یک جزوه یا کتابچه ارائه شود… و لله الحمد اولا و آخرا…
منابع بحث:
مقالهاي مختصر براي معرفي مباني استاد حسيني الهاشمي ره در علم اصول منتشر شده كه در اين نشاني قابل ملاحظه است: http://pajoohesh.howzehtehran.com/Files/mahfel.php?idVeiw=6887&level=4&subid=6887
مواردي از قطعات ويدئويي فرمايشات استاد حسيني ره در نشاني https://www.aparat.com/v/pQ2c0?playlist=103786 قرار دارد.
کیوان
نتیجهٔ درخشان اندیشههای «استاد» در حرفی که سر مرحوم آیت الله سید محمد روحانی زد پیدا بود!