چندی پیش، مراسم نکوداشت حضرت آیتﷲ حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) با سخنرانی آیت ﷲ حسینی بوشهری، حجتالاسلام و المسلمین علیدوست و دکتر موسی حقانی در بیت این عالم شیعی در قم برگزار شد. متن کامل سخنرانی آیتﷲ حسینی بوشهری، رئیس حوزههای علمیه سراسر کشور در این مراسم را در ادامه میخوانید.
أعوذ بﷲ من الشیطان الرجیم. بسمﷲ الرحمن الرحیم. قبل از آغاز سخن، مناسبت خجسته حلول ماه رجب و این ایام شریف معنوی را به محضر مبارک اساتید گرانقدر، شخصیتهای علمی و شما طلاب و فضلای عزیز و بزرگوار صمیمانه تبریک و تهنیت عرض میکنم. از دستاندرکاران این جلسه که این همایش آبرومند را به عنوان تکریم و تجلیل از شخصیت بزرگ حوزوی ما، مؤسس گرانمایه حوزه، حضرت آیتﷲالعظمی حائری یزدی ترتیب دادند نیز صمیمانه تشکر میکنم.
محضر ارزشمندی است از بیوت بزرگوار تقلید، آقازادگان مکرم و معزز مرحوم آیتﷲالعظمی گلپایگانی و نوه مؤسس حوزه، شخصیت ارزشمند علمی حضرت آیتﷲ محقق داماد که افتخار امروز حوزه علمیه است و دیگر اساتید بزرگوار نیز حضور دارند.
حقیقتاً و انصافاً سخن گفتن درباره چنین شخصیتی، به زمان، مطالعات گسترده و اشراف لازم نیاز دارد ولی به ما یاد دادند که آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید.
عنوان موضوعی که برای عرض بنده در این جلسه در نظر گرفته شده، «حوزه علمیه در عصر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری» است. حوزههای علمیه ما دارای جایگاه رفیع و بلندیاند و اساساً از روزی که حوزههای علمیه در جهان اسلام پدید آمدند، دو دوره روشن داشتند که هماکنون در دورهٔ دوم آن بهسر میبریم. دوره نخست حوزههای علمیه در عصر حضور معصومین علیهمالسلام بوده که بر اساس آنچه در نقلهای تاریخی آمده، اولین مجموعهٔ آموزشی توسط رسول گرامی اسلام (صلیﷲ علیه و آله و سلم) در یک منزل با حضور چهار شاگرد، که حمزه و ابوذر غفاری از آن جملهاند، شکل گرفته است. ولی بعدها این مرکز علمی بهویژه پس از انتقال نبی اکرم به مدینه و اینکه مسجد به پایگاه آموزش تبدیل شد، گسترش پیدا کرد. چنانچه آیه شریفه «أَ لَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فرعها فِی السَّماءِ تُؤْتی أُکلَها کلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» میفرماید.
قم از عصر امامان ما علیهمالسلام پرآوازه بود. بعدها نیز که حرم کریمه اهلبیت در این شهر بناگذاری شد و وجود مقدس حضرت معصومه سلامﷲعلیها به قم آمدند، قم از جایگاه ویژهای برخوردار شد.
از آن زمان به بعد، حوزهها در گسترش بودند و حدود سه قرن در عصر معصومین علیهمالسلام تا عصر غیبت، با نظارت و اشراف امامان و شاگردان آنها به راه خودشان ادامه دادند. من خیلی فهرستوار اشاره میکنم به کاریهایی که در عصر امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) اتفاق افتاد؛ با توجه به اینکه مجال کافی برای پرداختن به شاگردان آنها و حوزههای تخصصی تدریس این دو امام بزرگوار، در این جلسه نیست.
دورهٔ دوم حوزههای ما دورهای است که با عصر غیبت آغاز میشود یعنی پس از وفات آخرین نایب خاص حضرت بقیةﷲالأعظم (روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداه). این هم به عنوان یک حرکت بزرگ شروع شد. حوزهٔ قم و ری از حوزههای بزرگی بودند که در کنار حوزه بغداد، نجف و حله به راهشان ادامه دادند و در بعضی از آنها تک بودند؛ یعنی زمانی که از حوزه بغداد و نجف خبری نبود، حوزه قم با تربیت عالمان دین و شخصیتهای بزرگ به راه خودش ادامه میداد. چنانکه در تاریخ آمده، حوزه بغداد و بعدها حوزه نجف، در قرن پنجم تقریباً به خاطر حضور شخصیتهایی مانند شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی رضوان ﷲ تعالی علیهم اجمعین، رونق خاص و ویژهای پیدا کرده بود. ولی علت رونق حوزه علمیه قم، کلام معصوم علیهالسلام در وصف قم و عظمت قم بود. تعبیری داشتند به این مضمون که روزی علم از کوفه هجرت میکند، مانند ماری که در لانهاش جمع میشود و این علم به سرزمین مقدسی چون قم منتقل میشود.
قم از عصر امامان ما علیهمالسلام پرآوازه بود. بعدها نیز که حرم کریمه اهلبیت در این شهر بناگذاری شد و وجود مقدس حضرت معصومه سلامﷲعلیها به قم آمدند، قم از جایگاه ویژهای برخوردار شد. شیخ عبدالکریم تعبیری دارند درباره قم در قرن ششم که نشان میدهد آن روزها قم از نظر حوزه آبادان بوده است. ایشان میگوید: مدارس دینی قم دارای وسایل کافی و علما و مدرسان و مفسران بزرگ است و کتابخانههایی پر از کتب فرقههای مختلف در آن یافت میشود. این حرف شیخ عبدالکریم است در رابطه با قم.
در قرن دهم با ورود صدرالمتألهین شیرازی به قم، مباحث عقلی رونق پیدا کرد. در قرن یازدهم میرزای قمی رضوان ﷲ تعالی علیه بعد از اینکه مراتب تحصیلیشان را در عتبات عالیات به اتمام رساندند به قم آمدند و کرسی تدریس دایر کردند و طلاب قم از محضر این عالم بزرگ بهویژه در علم اصول، استفاده کردند و ایشان به عنوان احیاگر علم اصول شناخته شد.
ولی متأسفانه پس از فوت میرزا حوزهٔ علمیه قم با وجود همه ویژگیهایی که داشت، رو به ضعف رفت. حوزهای که روزی فیاض لاهیجی، صدرالمتألهین، میرزای قمی و بزرگان دیگر را داشت، طوری شد که در بعضی از نقلها آمده -من واقعاً جرئت نکردم بپذیریم- که بعضی از بزرگان آن روز قم وقتی مرحوم حاج شیخ میخواستند به قم بیایند توصیفشان درباره قم چنین بود: «آقا! به داد قم برسید که مدرسه فیضیه به مسافرخانه تبدیل شده است!» سخن بسیار جانکاهی در آن زمان بوده است. مرحوم بافقی رضوان ﷲ تعالی علیه به حاج شیخ میگوید: «آقا چرا نشستهای که فیضیه تبدیل شده به محل فقرا و افراد بیمسکن و بیجا. از درس و بحث و علمیت و نشاط علمی در اینجا خبری نیست.»
عمده تحصیلات مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه در محضر بزرگانی مثل میرزای شیرازی بزرگ، میرزا محمدحسن شیرازی، میرزا محمدتقی شیرازی، مرحوم فشارکی و شخصیتهای بزرگ اینچنینی بوده است. این بزرگان، نقطه اتکای این شخصیت بزرگ بودهاند. یعنی در حقیقت، ایشان درسآموخته مکتب سامراست.
نکتهٔ مهمی که برای من حائز اهمیت است و برای روحانیت امروز ما، بزرگان، فضلا و طلاب ما درسآموز است، حرمتگزاری علمای خوب آن روز به مرحوم حاج شیخ است.
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، پس از مدتی به قصد زیارت مرقد مطهر ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا علیه السلام به ایران میآیند و مسیرشان به اراک میخورد. آنجا بزرگانی از ایشان دعوت و درخواست میکنند که در آنجا بمانند. به دنبال این درخواست، مرحوم حاج شیخ هشت سال در اراک میماند. مرحوم حاج شیخ تجربه بزرگی از حوزه سامرا در محضر این دو عالم بزرگ داشت و فاضل اردکانی نیز آن نامه را برای میرزا نوشت و میرزا غرق در تعجب شد. خود میرزا نیز کمالات جناب حاج شیخ را که دید طبیعتاً بر علاقهاش نسبت به حاج شیخ افزوده شد و نهایتا حاج شیخ هشت سال در اراک ماند.
در آن دوران، شخصیتهای بزرگی مثل حضرت امام قدس ﷲ نفسه الزکیه و حضرت آیتﷲالعظمی گلپایگانی از شاگردان برجستهٔ ایشان میشوند. در مسافرتی که حاج شیخ به اتفاق مرحوم آیتﷲ حاج سید محمدتقی خوانساری در آغاز سال به عنوان زیارت کریمه اهلبیت سلامﷲعلیها به قم میآیند، مردم قم غرق در شور و نشاط و شادی میشوند؛ بهگونهای که مرحوم سلطان واعظین بر بالای منبر خطاب میکند به مردم قم: «ای اهالی قم! همانگونه که دعبل خزائی به قم آمد و پیراهن مخصوص آقا علی ابن موسی الرضا را با خودش داشت و مردم قم اجازه ندادند که آن پیراهن از قم بیرون برود، امروز هم شخصیتی مثل حاج شیخ عبدالکریم حائری که حامل عمل ثامن الحجج علی ابن موسی الرضاست به قم آمده است. اجازه ندهید ایشان از قم بیرون برود!» شخصیتهای دیگری هم در ماندن مرحوم شیخ در قم نقشآفرین بودند.
نکتهٔ مهمی که برای من حائز اهمیت است و برای روحانیت امروز ما، بزرگان، فضلا و طلاب ما درسآموز است، حرمتگزاری علمای خوب آن روز به مرحوم حاج شیخ است. مرحوم آیتﷲ شیخ ابوالقاسم قمی از شخصیتهای طراز اول قم، بلکه شخص اول قم است. زمانی به ایشان میگفتند «آیتﷲ»، ولی ایشان میفرمود: «یک آیتﷲ بیشتر نداریم و آن آیتﷲ حاج شیخ عبدالکریم حائری است». ایشان وقتی که در اعیاد و مناسبتها به منزل حاج شیخ -حالا نمیدانم همین منزل یا منزل دیگر- میآمده، دم درب میایستاده و میفرموده: «نگاه کردن به درب خانه اهل علم عبادت است». این طور تکریم میکردند.
مرحوم حاج شیخ هم آن روز پس از مقدماتی که عرض میکنم، استخاره گرفتند و آیه شریفه ۹۳ از سوره مبارکه یوسف آمد: «اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یأْتِ بَصیرًا وَ أْتُونی بِأَهْلِکمْ أَجْمَعینَ»؛ داستان حضرت یوسف است و جریان نابینایی حضرت یعقوب و پیراهن یوسف. عمده آنچه مراد شیخ بوده، بخش مربوط به آمدن بوده است: «و أتونی بأهلکم أجمعین». یعنی دیگر با تأمل و توقف نه، بلکه با خانواده. چنین برداشت شد که باید با خانواده به قم منتقل شود و منتقل شد. مرحوم شیخ بسیار آبرومند وارد قم شد. ولی همان طور که عرض کردم، شرایط آن زمان شرایط اسفناکی بود؛ این طور نبود که قم عالمی نداشته باشد، ولی حوزه علمیه نیاز به یک مدیر مدبر و زعیم اداره کننده، آن هم در جایگاه مرجعیت اینچنینی داشت. نتیجه این شد که حاج شیخ آمد و کارها را با صبر و بردباری پیش ببرد.
علت اینکه مرحوم حاج شیخ اینجا را انتخاب کرد، مطهر کریمه اهلبیت بود که جایگاه خاصی دارد و روایات وارده در شأن قم و جایگاه قم، بسیار خاص است؛ به عنوان نمونه، «منها فیض العلم إلی سایر البلدان» و تعبیرات دیگری از این دست.
پس از اینکه مرحوم حاج شیخ به قم آمد، طراحی و برنامهریزی را آغاز کرد. مرحوم شیخ کارهای زیادی انجام داد تا به حوزهٔ مقدسه قم استحکام بخشد. با توجه به توصیفی که درباره مدرسه فیضیه شده بود و اینکه مخروبه بود و به مسافرخانه تبدیل شده بود، یکی از اولین اقدامات مرحوم حاج شیخ تعمیر و بازسازی مدرسه فیضیه بود. ایشان مدرسه فیضیه را آبرومندانه بازسازی کرد.
از اقدامات دیگری که مرحوم آیتﷲالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه انجام دادند، مسئله گزینش طلاب بود.
مشکل دوم، مشکل معیشت طلبهها بود. البته امروز هم طلبههای ما کموبیش مشکل معیشت دارند، ولی آن روز مشکل معیشت بیشتر بود. در آن زمان وجوهات شرعی به قم نمیآمد که دلیلش را عرض خواهم کرد. خلاصه اینکه شهریه طلاب به صورت منظم داده نمیشد. بعضی از تجار کمکهایی میکردند و بعضی از علما اگر امکاناتی در اختیارشان بود، به عدهای از طلبهها کمک میکردند ولی در مجموع، طلاب آن زمان شرایط سختی داشتند.
یکی دیگر از اقدامات مهمی که مرحوم شیخ انجام داد و مشمول لطف حضرت بقیة ﷲ الأعظم قرار گرفت، سامان دادن شهریه طلاب بود. من در نظر داشتم مسئلهای را نقل کنم و امروز نیز در محضر سرور عزیزمان آقازاده مکرم حضرت آیتﷲالعظمی گلپایگانی، حاج آقا جواد بودم که ایشان هم فرمودند و عزم من جزم شد که حتماً بگویم. روزی مرحوم حاج شیخ به مرحوم آیتﷲ گلپایگانی میفرماید که شرایط خیلی سخت است و اداره حوزه با ادامه این روند، خیلی دشوار است. مرحوم آیتﷲالعظمی گلپایگانی خوابی دیدند و در عالم رؤیا به ایشان گفته میشود: «به شیخ بگویید نگران نباشد؛ بر اثر گریهها و دعاهای حضرت بقیة ﷲ وجوه به سمت قم سرازیر میشود.» موقعی که این جریان را به مرحوم حاج شیخ منتقل کردند، مرحوم حاج شیخ فرمودند إنشاءﷲ امیدوارم از رؤیاهای صادقه باشد. مرحوم شیخ پس از چند روز مرحوم آیتﷲ گلپایگانی را میخواند و میفرماید: بله، خواب شما از رؤیاهای صادقه بود و چنین شد. دعاهای حضرت بقیة ﷲ درباره قم استجابت شد و وضع ما الان وضع دیگری است و شرایط، شرایط دیگری است.
از اقدامات دیگری که مرحوم آیتﷲالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه انجام دادند، مسئله گزینش طلاب بود. امروز گاهی بعضی از عزیزان به ما میگویند چرا در گزینشها سختگیری میکنید. البته عدهای هم میگویند چرا سختگیری نمیکنید! به هر دو طرف گرفتاریم. ولی ایشان مقید بودند و سفارش کرده بودند که هم در عرصه تبلیغ، هم در عرصه پذیرش طلاب باید گزینش وجود داشته باشد. به دیگران سپرده بودند با افرادی که تقاضای تحصیل در حوزه دارند گفتوگو و صحبت کنید و اگر دیدید کسی استعداد و شرایط لازم را برای آمدن به حوزه ندارد، او را جواب کنید و برای کار دیگری معرفیاش کنید. بنا نیست همه به قم بیایند و طلبه شوند. فقط افراد مستعد و توانمند باید وارد حوزه شوند.
ایشان در مسئلهٔ تبلیغ هم سختگیرانه برخورد میکرد؛ اگر کسی توانایی تبلیغ نداشت و مدعی تبلیغ بود، گاهی خود ایشان امتحانش میکرد. نقل میکنند کسی از یزد آمده بود و از حاج شیخ پرسید: «من میخواهم به تبلیغ بروم. شما اجازه میفرمایید؟» حاج شیخ فرموده بود: «برو منبر!» ببینید کسی در جایگاه مرجعیت، آنچنان به گزینش حوزه و تبلیغ حوزه حساس است. ایشان البته به درس و بحث طلاب هم حساس بودند که اشاره خواهم کرد. در آن زمان، طلاب عده و عُده فراوانی نداشتند. شاید حدود ۳۰۰ نفر، بعضی میگویند ۶۰۰ نفر، ولی به هر حال از این حدودها بیشتر نبوده است. با این وجود، مرحوم شیخ تأکید فراوانی بر درس و بحث آنها داشتند. خلاصه اینکه، آن شخص به منبر رفت. منبرش که تمام شد و پایین آمد، مرحوم شیخ محکم و بدون رودربایستی و تعارف فرمود: «آقا! شما به درد تبلیغ نمیخورید».
ایشان هیئت ممتحنهای را برای طلبهها تعیین کرده بودند تا به امتحانات طلاب و امثال ذلک رسیدگی کنند و به حوزه، سامان دهند. ایشان هم مرجع و زعیم حوزه بودند، هم یک مدیر به تمام معنا.
نکته جالبی که من در حالات ایشان دیدم و جالب است، این است که ایشان در همان روزهای اولی که برای اداره حوزه علمیه قم، مورد درخواست قرار گرفتند، فرمودند: حوزه را باید یک نفر اداره کند؛ شریک نمیخواهد. علما و بزرگان هم کمک کنند، ولی مدیر حوزه و رئیس حوزه و زعیم حوزه باید یک نفر باشد. تصمیمگیرنده منم. البته با شما مشورت میکنم، برنامهریزی و بعد هم حوزه را اداره میکنیم. ولی اگر در هر گوشهٔ حوزه، کسی اعمال نظر کند، کار به درستی انجام نمیشود.
نظر مرحوم حاج شیخ نظر عجیبی است. قائل به وحدت مدیریت حوزه بودند ولی در عین حال از فکر بزرگان و علما و پیشنهادهای سازنده آنها با تمام وجود استقبال میکردند.
پس از چندی، آوازه قم بلند شد و شخصیتهای بزرگی از سراسر کشور به قم آمدند که اسامی آنها در تاریخ ذکر شده است. اینها به قم آمدند تا احساسات خودشان را ابراز کنند و به حاج شیخ آفرین بگویند. یکی از این افراد، مرحوم کاشف الغطابود. علامه سید محسن امین، سید شرف الدین و امثال ذلک جز کسانی بودند که آن زمان به قم آمدند. اینها از چهرههایی بودند که وقتی دیدند حوزه قم رونق و عظمتی پیدا کرده، به قم آمدند. یکی از بزرگان بدون اینکه اسم ببرد، نکته کوچکی ذکر کرده و نقل کرده است که وقتی یکی از علما به مرحوم حاج شیخ خبر داد که میخواهد بیاید قم، ایشان تا مسجد امام به استقبال آمد. کمی به آن عالم برخورد و تصورش این بود که جناب حاج شیخ باید تا بیرون شهر به استقبال بیاید و لذا از مرکب و درشکه خود پیاده نشد و از شیخ گذشت. شیخ هم کوچکترین گلایهای نکرد و طبعاً قضایا در آینده به شکل دیگری رقم خورد. عظمت روحی شیخ، تواضع، فروتنی و بیتکلفی ایشان ستودنی بود. اگر شخصیت بزرگی مهمان ایشان میشد، در حالات ایشان هست که خودش به دم درب میآمد و کفشهای میهمان را جفت میکرد. میگفتند شما مرجع تقلیدید! میفرمود: من صاحبخانهام و او میهمان؛ چه تفاوتی میکند؟ هر قدر برای میهمان ارزش قائل شوید، باز هم ارزش دارد. مرحوم شیخ با چنین روحیات و حالاتی حوزه را در این جایگاه اداره کرد.
از اقدامات دیگر ایشان تخصصی کردن فقه بود. اینکه چه مقدار پیش رفت، بحث دیگری است. ولی ایشان معتقد بود که فقه باید شاخهشاخه شود. در حالات ایشان میگویند که در بحث معاملات، فوق العاده تخصص داشت. یکی از مراجع بزرگواری که در این حوزه مقدسه در محضرشان هستیم، میفرمود چون تخصص ایشان در معاملات بود اگر بحث دیگری شروع میشد با زیرکی خاصی مسئله را برمیگردانند به بحث معاملات که در پایان بحث، غلبه کند.
روزی که مرحوم نائینی به درس استاد میرفتند، قضاوتی که درباره این دو شخصیت کرده بودند این بود که مرحوم شیخ دقیق است ولی مرحوم نائینی از حافظهٔ بالایی برخوردار است، به طوری که اگر بعد از یک یا دو سال دوباره سخنی درباره آن مطلب به میان میآمد، مرحوم نائینی طوری صحبت میکرد که گویا الان از محضر استاد بیرون آمده است و مباحث را با اشراف کامل در ذهن داشت. اما مرحوم حاج شیخ شاید مسائل را آنگونه به ذهن نمیسپرد ولی دقت لازم را داشت. کتاب «درر» ایشان نشاندهنده اوج دقت ایشان است. ایشان در این کتاب، کمتر به اقوال و امثال ذلک پرداخته و بیشتر به تتبع و دقت لازم و بررسی علمی مسائل پرداخته است.
ایشان درباره شیوه اداره حوزه میفرمود: حوزه را باید یک نفر اداره کند؛ شریک نمیخواهد. علما و بزرگان هم کمک کنند، ولی مدیر حوزه و رئیس حوزه و زعیم حوزه باید یک نفر باشد. تصمیمگیرنده منم.
پیشبینیهایی هم درباره ایشان شده بود که جالب است. یکی از این پیشبینیها این بود که بیرق ریاست تشیع بر دوش کسی به نام حاج شیخ عبدالکریم گذاشته خواهد شد. خود ایشان نقل میکنند: با مرحوم حاج شیخ فضل ﷲ نوری در محضر میرزای کوچک، میرزا محمدتقی شیرازی بودیم. پیرمرد ژولیدهای وارد شد؛ نه عبای درستی داشت، نه قبا و عمامه درست. فقط پارچه دستمالگونهای به سر پیچیده بود. کفشی به پا داشت که خدا میداند چقدر کار کرده بود. ولی مرحوم میرزا تمامقامت جلوی ایشان ایستاد و سلام و تکریم کرد. آن پیرمرد از میرزا سؤال کرد این کیست. میرزا گفتند: این شیخ فضلﷲ نوری است. پیرمرد تأمّلی کرد و فرمود: بله. ملا حاج فضلﷲ نوری نامی را در تهران به دار میزنند. نکند تو باشی؟ و بعد اسم من را پرسید. میرزا محمدتقی شیرازی فرمود این حاج شیخ عبدالکریم حائری است، مرد فاضل و ارزشمندی است. پیرمرد سؤالی از من کرد. من چون نمیشناختم که این شخص، ملا فتحعلی سلطانآبادی است، با خود گفتم حتما این درویش میخواهد ما را دست بیندازد. سؤالش را جواب ندادم. مرحوم میرزا محمدتقی ناراحت شد که چرا این طور برخورد کردم، ولی دیگر کار از کار گذشته بود. خود میرزا جوابی دادند. سپس آن پیرمرد گفت: نه، آنچه من میگویم را بنویسید. او فرمود و میرزا نوشتند. بعد نوشته را به او نشان دادند. گفت مطلب همین است.
بعد از اینکه این مباحثه تمام شد، فرمود: «شخصی به نام حاج شیخ عبدالکریم حائری بیرق ریاست تشیع را در قم به دوش خواهد گرفت.» این پیشبینی بعدها محقق شد و دیدید که ایشان به کجا رسید و چه شخصیتی شد.
امروز حقیقتاً سر سفرهٔ این بزرگان هستیم. حالا بنده و امثال بنده که این حوزه بزرگ را در محضر مراجع تقلید و علما اداره میکنیم، میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. ما به برکت دعاهای این بزرگان و به برکت انفاس پاک اینها کار میکنیم. امیدواریم بتوانیم کاری کنیم که آثار و ارزشهایی که آنها قائل بودند را نگه داریم.
یکی از نکات برجسته که پایانبخش بحث من است، مسائل تاریخی عصر حاج شیخ است و اینکه ایشان در شرایط سیاسی آن زمان، چگونه این حوزه را حفظ کرد. در تاریخ آمده که آمدم حاج شیخ به قم، با کودتای رضاخان همزمان شد. رضاخان که اصلاً نمیخواست چیزی از دین و معنویت باقی بماند، مکاتباتی با حاج شیخ ردوبدل کرده است. لحن حاج شیخ در آن مکاتبات، گاهی لحن تهدید و تشر است و گاهی لحن نصیحت. ولی رضاخان به دنبال برنامهریزیهای خودش بود. یکی از اولین اقداماتی که رضاخان انجام داد، متحدالشکل کردن لباس در کل کشور بود. در پی این اقدامات، دستور داد طلابی که تصدیق اجتهاد ندارند نیز مثل بقیه مردم لباس متحدالشکل بپوشند. چه خوندلهایی خورد حاج شیخ، آن روزی که مرحوم بافقی را کتک زدند! قاعدتاً باید سینهچاک وارد میشد ولی به خاطر حفظ دین، به خاطر نگهداری این حوزه و به خاطر اینکه رضاخان غضب نکند و بساط حوزه را جمع نکند، از طرق دیگری اقدام کرد.
نکته مهمی که در بخش پایانی عرض میکنم این است که از حضرت امام (قدسﷲ نفسه الزکیه) پرسیدند چرا استاد شما حاج شیخ به فکر جمهوری اسلامی نیفتاد و شما به فکر جمهوری اسلامی افتادید؟ ایشان فرمود کاری که حاج شیخ در آن عصر انجام داد کمتر از جمهوری اسلامی نبود و امروز نیز اگر ایشان در این شرایط بود، همین کاری را میکرد که من انجام دادم. والسلام علیکم و رحمة ﷲ