اگرچه رأی غالب فقهای شیعه، عدم طهارت اهل کتاب است، ولی بودهاند فقیهانی که خلاف این نظر را پذیرفتهاند. بسیاری از متقدمین شیعه قائل به طهارت اهل کتاب بودهاند. ابن جنید اسکافی (درگذشته ۳۸۱)، ابن عقیل عمانی (سده چهارم هجری)، ابن بابویه صدوق اول (درگذشته ۳۲۹) و پسرش ابن بابویه صدوق دوم (درگذشته ۳۸۱) بر طهارت اهل کتاب حکم کرده بودند. اینها از فقهای نخستینِ شیعه بودند و تفقّه در دین، به همّت این بزرگان نظم و نسق یافته بود. مرحوم مقدس اردبیلی و فاضل مقداد و مجلسی اول را نیز از قائلین به این رأی دانستهاند. از متأخرین نیز سید محمد سعید حکیم و میرزا هاشم آملی به طهارت اهل کتاب حکم کرده بودند.
ملأ محسن فیض کاشانی هم از قائلین به این نظریه بود. وی نیز بر اباحهٔ ذبیحهٔ اهل کتاب حکم کرده بود. او دایرهٔ طهارت را وسیع میدانست و بر مخالفان عقیدتی نیز حکم برائت صادر میکرد. فیض کاشانی در قرن یازدهم هجری می زیست. او در کاشان به دنیا آمده بود و کاشان شهری بود که در وصف آن گفته شده است: «… در ولایت کاشان، جمعی میباشند از امامیه، در هر صبح، انتظار ظهور امام خود را میکشند و یراق پوشیده به اسب، سوار شده از شهر، بیرون میروند به انتظار آنکه صاحب و امام ایشان، ظاهر شود و چون آفتاب بلند میشود، باز به شهر، عود میکنند و به یکدیگر می گویند که امروز هم نشد و همیشه در این انتظار میباشند.» (آثار البلاد و اخبار العباد، قزوینی، صص ۵۰۲-۵۰۳)
مرحوم فیض کاشانی از این شهر بود و دل در گرو ائمهٔ معصومین(ع) داشت. وی در ادلهای که بر طهارت اهل کتاب و همچنین مخالفان فکری و عقیدتی خود میآورد، علی الاغلب بر احادیث شیعه تکیه میکند و رأی امامان معصوم(ع) را به عنوان سند و حجیت خود ذکر میکند. ایشان از قول امام باقر(ع) نقل میکنند که «اگر فردی فردِ دیگری را برای رضای خدا دوست داشته باشد، خداوند به خاطرِ دوست داشتن او ثواب و پاداشی میدهد، هر چند که آن فرد محبوب، در علم خداوند از دوزخیان باشد. و اگر فردی فرد دیگری را برای خدا دشمن دارد، خدا او را در برابر این دشمن داشتن، پاداش نیکو دهد هر چند که فرد مبغوض، در علم خدا از بهشتیان باشد». (المحجة البیضاء، فیض کاشانی، ج ۴، ص ۳۷۴) فیض کاشانی سپس در تفسیر این حدیث شریف بیان میکند که این دوستی و دشمنی، به خاطر فردی نیست که او را ندیدهایم و تنها گزارشهایی از او شنیدهایم، بلکه این دوستی و دشمنی بابت مقام و مرتبهای است که از آن فرد نزد پروردگارش داریم. وی سپس حکم میکند که بسیاری از مخالفان شیعه که در عصر غیبت امام حق به سر میبرند و امامان ما را دوست میدارند، اگرچه مقام ایشان را نشناسند و آنان را امام ندانند، اهل نجات و از رستگارانند. (همانجا)
وی همچنین به احادیث دیگری تمسک میجوید تا بر مقبول بودن اعمال عبادی غیر شیعیان نیز مُهر صحه بگذارد. وی روایت میکند که از امام صادق(ع) پرسیدند: کسی که روزه بدارد و نماز بگذارد و از کارهای ناروا بپرهیزد و تقوای او نیک باشد، ولی مقام و حق شما را نشناسد و با شما دشمنی هم نکند چه سرنوشتی دارد؟ فرمود: خداوند چنین کسانی را به رحمت خود به بهشت میبرد. (قرة العیون فی أعز الفنون، فیض کاشانی، ص ۲۳۴)
مرحوم کاشانی بر این باور است که مرام و مسلکهای متفاوتی در جهان وجود دارد و نمیبایست ملاک حقانیت را تنها و تنها در یک عقیده خلاصه کرد. ایشان از امام باقر(ع) نقل میکنند که اگر مردم بدانند که خداوند تبارک و تعالی چگونه این خلق را در درجات مختلفی آفریده، هیچ کس، دیگری را سرزنش نخواهد کرد. (قرة العیون فی أعز الفنون، صص ۸۷- ۱۶۷) فیض با بیان اینگونه روایات، حکم بر مقبولیت اعمالی داد که غیر شیعیان نیز در راه قرب خداوند انجام میدهند. این رویّهٔ مرحوم فیض سبب شد تا شاه عبدالعزیز دهلوی از بزرگان اهل سنت نیز از وی به نیکی یاد کند. او اینگونه نقل کرد که «فاضل کاشی (فیض) اهل سنت را در محبت صحابه کبار معذور داشته و حکم به نجات اهل سنت نموده، بلکه ایشان را چنان شناخته که در برابر محبت صحابه کبار، از خدا متوقع ثواب باشند. و این مطالب را با دلایل و روایات حضرات ائمه، به اثبات رسانیده.» (به نقل از فیلسوف شیرازی در هند، اکبر ثبوت، صص ۱۷۱-۱۷۳) شاه عبدالعزیز دهلوی اما در کتاب خود –تحفهٔ إثنی عشریه- کوشید تا شیعه را به دلیل بیاعتقادی به خلفای اهل سنت مورد انتقاد قرار دهد و آنان را محکوم کند.
مرحوم فیض کاشانی علاوه بر اینکه بر جریان اهل سنت، حکم مقبولیت صادر میکند، بر طاهر بودن اهل کتاب نیز ادلهای بیان میکند. وی با اشاره به احادیثی که در این موضع وارده شده است مینویسد: بهتر است روایاتی را که دال بر عدم طهارت اهل کتاب میشمارند، حمل بر آن کنیم که استفاده از طعام آنها مکروه است- نه حرام- زیرا احادیث حسنهای نیز بر این امر دلالت دارد. بلکه آنچه از بیشتر نصوص برمیآید، این است که امر به اجتناب از اهل کتاب، به خاطر آن بوده که ایشان شراب و گوشت خوک میخوردهاند- نه اینکه خود به خود نجس باشند. (مفاتیح الشرایع، فیض کاشانی، ج ۱، ص ۷۱) ایشان به حدیث دیگری نیز تمسک میجویند و آن را به عنوان دلیلی بر پاک بودن اهل کتاب، مورد استناد قرار میدهند. در حدیث صحیح دیگری آمده است که وقتی از امام(ع) پرسیدند همغذا شدن با زرتشتی چه حکمی دارد؟ در پاسخ فرمود: اگر دستش را بشوید عیبی ندارد». (همانجا)
فیض کاشانی پس از بیان اینگونه روایات، چنین حکم میکند که این اخبار دال بر آن است که معنای پاک نبودن اهل کتاب، پاکیزه نبودن اعتقاد باطنی ایشان- در باب خدا و پیامبر(ص)- است و معنیاش این نیست که هر کس دستِ تر به آنان بزند باید دستش را آب بکشد. (همانجا) فیض کاشانی حتی در پایان اینگونه روایات بیان میکند: در احادیثی نقل شده است که برای شیر دادن به کودک مسلمان جایز است دایه یهودی و مسیحی بگیرند. (همانجا)
مرحوم فیض کاشانی در پاسخ به مخالفانی که بر آیهای از قرآن استناد میکنند و خوردن ذبح غیر مسلمانان را جایز نمیدانند، اینگونه استدلال میکند که در اثبات حرمت ذبیحهٔ اهل کتاب، میتوان گفت که معنی آیه آن است که در هنگام ذبح باید نام خدا ذکر شود؛ و شیخ صدوق نیز شرط کرده که اگر ذبحکننده غیر مسلمان است، نام خدا را به گونهای ذکر کند که مسلمان بشنود، و منعی که در آیه وجود دارد، مربوط به مواردی است که نام خدا ذکر نشده باشد و ارتباط به مسلمان نبودن ذبحکننده ندارد. (مفاتیح الشرایع، ج ۲، ص ۱۹۵)
ایشان به حدیث دیگری نیز ارجاع میدهند که گفته میشود پس از حکم به حلال بودن ذبیحهٔ اهل کتاب، راوی از امام(ع) میپرسد: اگر ذبحکننده غیر مسلمان، نام مسیح را در موقع ذبح ببرد، آیا باز هم ذبیحهٔ او حلال است؟ و امام پاسخ میدهد آری، زیرا مقصود او از مسیح خداست. (همان ص ۱۹۶)
استناد دیگر مرحوم فیض بر حدیثی است که حکم بر طهارت ذبیحهٔ فردی زرتشتی میدهد. کسی از امام(ع) پرسید: اگر یک زرتشتی در موقع ذبح حیوان، نام خدا را بر زبان آورد، ذبیحهٔ او چه حکمی دارد؟ در پاسخ فرمود: از آن بخور. باز پرسید: اگر مسلمانی در موقع ذبح حیوان، نام خدا را بر زبان نیاورد چه؟ در پاسخ فرمود: از آن نخور؛ زیرا خداوند میفرماید: از حیوانی که در هنگام ذبح آن، نام خدا را بردهاند بخورید و از حیوانی که در هنگام ذبح آن، نام خدا را نبردهاند نخورید. (تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج ۲، ص ۱۵۲)
این نحوه استدلال و استناد بر احادیث، مورد قبول مرحوم آخوند خراسانی نیز قرار گرفته بود. شیخ آقا بزرگ تهرانی نقل کرده است که در محضر مرحوم آخوند خراسانی، مسئلهٔ طهارت اهل کتاب و ذبائح آنان مطرح شد، و آن بزرگوار ضمن گفتوگویی گسترده، از نظریهٔ مختار مرحوم فیض کاشانی دفاع کردند و به احادیث وارده در این باره استناد نمودند.
مرحوم فیض کاشانی علاوه بر اینکه در مقام تئوریک، بر حرمت نهادن به معتقدانِ دیگر مذاهب اصرار میورزید و آن را در منظومهٔ فکری و دینی ائمهٔ معصومین(ع) جستوجو میکرد، در منش شخصی خود نیز بر احترام به غیرِ همکیشان اهتمام داشت. دفاع این عالم شیعی از یهودیان، یکی از نکاتی است که خود یهودیان هم بدان اشاره کردهاند. راوندی در تاریخ اجتماعی خود در این باب چنین مینویسد: «در همان ایامی که به فرمان شاهعباس دوم و صدر اعظم او هزاران یهودی را در شهرهای مختلف ایران مجبور به ترک دین خود و قبول آیین اسلام میکردند، ملا محسن فیض یکی از مجتهدین بنام آن عصر، در مقام دفاع از حقوق این اقلیت برخاست و به آنان گفت که از سر صدق، تمایل خود را به آیین موسی(ع) یا محمد(ص) اعلام دارند. من معتقدم به نام دین نباید یهودیان را مورد شکنجه قرار داد و دلایل خود را در حضور شاه اعلام خواهم کرد. ملا محسن چند بار به حضور شاه راه یافت، تا سرانجام روزی موقع را مغتنم شمرد و به شاه گفت: اکثریت کسانی که به زور مسلمان شدهاند، از صمیم قلب طرفدار آیین خود هستند. سپس صورت آنها را به شاه تقدیم کرد. صدراعظم بیدرنگ گفت: این مردمان همه از روی صدق و صفا مسلمان شده و از مذهب سابق خود پشیماناند. ملا محسن برآشفت و گفت: چرا از خدا نمیترسی؟ کی ممکن است مذهب موسی(ع) منسوخ شود؟ تو زندگی را بر آنها تنگ کردی و جور بسیار بر ایشان روا داشتی. حکم کردی از خانههای خود به بیرون شهر بروند و آنجا از گرسنگی بمیرند، آنها دارای اطفال شیرخوار بودند و چارهای نداشتند مگر آنکه زبانی شهادت بدهند، ولی چگونه ممکن است باطناً ترک مذهب گویند؟» (تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی ج ۸، بخش دوم، ص ۷۷)
مرحوم فیض کاشانی، منش اخلاقی و حرمت نهادن بر دیگری را عصارهٔ آموزههای پیامبر و ائمهٔ معصومین میدانست. بر اساس همین دیدگاه بود که حکم بر قبولی طاعت غیر شیعیان داده بود و ذبیحهٔ غیر مسلمانان را مباح دانسته بود و نگرش خود را در باب دینداری اینگونه سروده بود:
ذرهای درد بدان مایه درمان بردن/ به ز کوه حسنات است به میزان بردن
ایستادن نَفَسی نزد مسیحا نفسی/ به ز صد سال نماز است به پایان بردن
تا توانی اگر از غم دگرانی برهانی/ به ز صد ناقه حمراست به قربان بردن
یک گرسنه به طعامی بنوازی روزی/ به ز صوم رمضان است به شعبان بردن
یک جو از دوش مَدین، دَینی اگر برداری/ به ز صد خرمن طاعات به دَیّان بردن
دل به دست آر ز صاحبدل و جان از جانان/ گِلِ تن را نتوان فیض به جانان بردن
سعید
متاسفانه هر چه به فقهای قدیمی تر نزدیک می شویم، التزام به عقلانیت و حقوق بیشر را بیشتر شاهدیم. ظاهرا به مرور از این عقلانیت کاسته شده است و افرادی چون فیض کاشانی و اندیشه های ایشان در حاشیه قرار گرفته است. این آراء فیض کاشانی باید امروز به عنوان رای غالب فقهای جهان تشیع باشد اما اینچنین نیست.
ناشناس
کاملا موافقم مخصوصا آرا ایشان در مورد نجاست و طهارت
ناشناس
به نظر من اگر مرجعی در جاییکه بین دو فتوا مردد است برای احتیاط فتوای سخت تر را به مردم اعلام کند اگر اشتباه حکم کرده باشد اون دنیا باید پاسخگوی میلیون ها انسانی باشد که بخاطر فتوای وی به سختی بی مورد افتاده اند و بعید است کسی از او به این راحتی بگذرد . ولی اگر فتوای آسانتر را اعلام کند درصورت اشتباه فقط جوابگوی خدا خواهد بود و خدا هم به نظر من خواهد بخشید