مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

از نظر مرحوم آخوند اصل حکومت از امور حسبیّه است و باید در عصر غیبت حضرت ولی عصر(عج) مردم دارای نظام حکومتی باشند تا هم امنیت‌شان حفظ شود و هم شؤون عامه جامعه اسلامی اختلال پیدا نکند.

Kefaei (2)اشاره: حجت‌الاسلام‌والمسلمین میرزا عبدالرضا کفایی فرزند مرحوم آیت‌ﷲ میرزا احمد کفایی و نوه پسری آخوند ملامحمد کاظم خراسانی؛ پیشوای مذهبی جنبش مشروطه است. آقای کفایی که دانش‌آموخته دانشگاه تهران نیز هست، اکنون به عنوان مهم‌ترین سخنگوی بیت آخوند خراسانی شناخته می‌شود و دغدغه‌های جد نامدار خود را پیگیری می‌کند. با وی درباره دغدغه‌های آخوند به گفت‌وگو نشستیم.

– آیا این گزاره برای شما قابل قبول است که آخوند خراسانی رویه‌ای بر خلاف مشی معهود از علمای نجف داشته است یا خیر؟ بدین معنا که رویکرد سیاسی و فرهنگی آخوند روند جدیدی بود که خصوصا در مسیر سیاسی خود پس از ثورة العشرین در سال ۱۹۲۰ دیگر در حوزه دنبال نشد.

این گزاره را نه تأیید می‌کنم و نه درست است. زیرا مرحوم آخوند در برهه‌ای از زمان واقع شدند که مصادف با یک حرکت آزادی‌خواهانه گسترده در ایران به نام انقلاب مشروطیت بود و چون مرحوم آخوند و دیگر فقهای حوزه نجف که با ایشان همسو بودند مانند مرحوم حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی، شیخ عبدﷲ مازندرانی، شیخ محمد حسن مامقانی و مرحوم فاضل شربیانی؛ اینها فقهایی بودند که به علت ظهور و بروز جریان آزادی‌خواهی در ایران نسبت به سرنوشت جامعه تشیع آن روز احساس مسؤولیت می‌کردند. لذا برای هدایت و رهبری این حرکت، هم در مسیر نیل به اهداف آزادی‌خواهانه و رهایی از استبداد خودکامه‌‌ای که در آن عصر بر جامعه ایران مسلط بود و از سوی دیگر هدایت این جریان در مسیر مذهب تشیّع و عدم برون رفت این جریان از چارچوب قوانین مذهبی اقدام کردند. چون مستحضر هستید که در عصر پیش از مرحوم آخوند، استاد ایشان مرحوم میرزا حسن شیرازی در مبارزه با قرارداد رژی نقشی فعال و مؤثر داشت و رهبری مخالفت ملّت ایران را با قراردادی که به زعم آنها به ضرر جامعه ایران و تشیّع بود عملی کرد و به نتیجه هم رسید. بنابراین نمی‌شود گفت که دخالت مرحوم آخوند در جریان سیاسی عصر مشروطیت یک کار نوظهور بدون سابقه بوده است. حتی دورتر از این مسأله در عصر مرحوم سیّد مجاهد یعنی سید محمد حجّت طباطبایی پسر صاحب ریاض، در جریان جنگ‌های ایران و روس هم دخالت و فتوای مستقیم ایشان را می‌بینیم و هم حضور ایشان را در این جنگ. روحانیت تشیع در طول تاریخ هر جا که ضرورت دخالت دیده است، دخالت کرده است و هر کجا که رهبری جامعه را در بعد اجتماعی و سیاسی لازم دیده است در این رهبری قصوری نکرده است. ولی جریانی که در عصر زعامت مرحوم آخوند در ایران حادث شد، بزرگ‌تر، گسترده‌تر، عمیق‌تر و پررنگ‌تر از جریان‌های دیگر بود و لذا دخالت روحانیت تشیع و مرجعیّت آن عصر شیعه در نجف هم دخالتی عمیق‌تر، گسترده‌تر و مستمرتر بود. به همین جهت من به سؤال اول شما پاسخ منفی می‌دهم.

– جالب این است که در سیاست‌هایی که مرحوم آخوند در پیش‌بری مسأله مشروطه و حلّ مشاکل مسلمانان و شیعیان را دارد حتی بحث ارتباطات با دولت عثمانی یا با دول غربی را نیز پیگیری می‌کند و تنها به راه‌های درونی بسنده نمی‌کند.

البته افکار علما و مراجع از نظر سعه وجودی متفاوت است. برخی از آنها را می‌بینیم که فقط در مسائل حول و حوش‌ خودشان دقت نظری دارند و رهبری می‌کنند و برخی دیگر گسترده‌تر فکر می‌کنند. تفکر وسیع‌تری دارند و افق فکری گسترده‌تری دارند و دید نافذتری دارند. مقداری از این مسائل به این روحیه‌های علما باز می‌گردد. مثلا در آن عصر مرحوم میرزا حسین خلیلی تهرانی و مرحوم شیخ عبدﷲ مازندرانی که تا آخر در جریان مشروطیت با مرحوم آخوند همراه بودند و مواضع ایشان را تأیید می‌کردند؛ البته از دو نفر دیگر اسم نمی‌برم یعنی از مرحوم فاضل مامقانی و شیخ محمد شربیانی، چون آنها در نیمه راه این جنبش به رحمت خدا پیوستند و مرحوم فاضل در ۱۳۲۲هـ.ق و مرحوم شیخ محمد حسن ممقانی در ۱۳۲۳هـ.ق رحلت کردند و نبودند که تا آخر در نهضت همراهی کنند ولی من از مرحوم پدرم بی‌واسطه نقل می‌کنم که از ۱۳۱۵هـ.ق که مقداری سر و صدای مردم ایران در برابر استبداد حاکم بلند شده بود و به گوش مراجع نجف رسیده بود، چهار نفر از علمای بزرگ آن دوره جلسات رباعی داشتند. این چهار نفر عبارت بودند از مرحوم آخوند، مرحوم حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی، شیخ محمد حسن مامقانی و فاضل شربیانی.

– این جلسات در بیت چه کسی برگزار می‌شد؟

در چهار بیت به صورت سیّار. مرحوم پدرم می‌فرمودند زمانی که این جلسه در بیت آخوند برگزار می‌شد اولا این جلسه فقط با حضور این چهار مرجع انجام می‌شد و هیچ‌کدام از اصحاب و فرزندان این مراجع حق شرکت در آن را نداشتند و من که نوجوانی ۱۵ ساله بودم (چون ولادت پدرم در ربیع الاول ۱۳۰۰هـ.ق است) مأمور بودم که یک سینی چای با چهار استکان و یک قندان داخل اتاق می‌بردم و می‌گذاشتم و برای برداشتن استکان خالی هم بر نمی‌گشتم و تا وقتی که این جلسه منعقد بود حق ورود به آن را نداشت و هیچکس هم نمی‌دانست که این چهار مرجع در این جلسه چه مذاکراتی انجام می‌دهند ولی محور آن حول مسائل ایران بود. این برای همه در حوزه نجف مشخص بود. همانطور که گفته شد مرحوم آخوند و مرحوم حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی باقی ماندند و شیخ عبدﷲ مازندارنی هم ملحق شد و جلسات آنها در باب این مسائل ثلاثی بود.

علاوه بر این مرحوم آخوند آنگونه که از ابعاد دیگری ایشان مشخص هست افق فکری بازتر و گسترده‌تر و دید نافذ‌تری نسبت به همه افراد داشت و طبعا توجه ایشان تنها به مسائل شیعیان نبود و تمام عالم اسلام را در نظر می‌گرفت و لذا در جریان اشغال لیبی به وسیله ایتالیا اخطار دارد. در نهضت آزادی‌خواهی ترکیه علیه حکومت عثمانی و استبداد سلطان عبدالحمید شکل گرفته بود نیز ایشان دخالت کردند. تلگرافی به شیخ الاسلام عثمانی زدند و گفتند که من محمدعلی شاه را خلع کردم و ملت ایران را نجات دادم و تو هم عبدالحمید را خلع کن و ملّت عثمانی را زیر بار این استبداد نجات بده. در هر صورت حساب دید سیاسی اجتماعی مرحوم آخوند فراتر از بقیه علمای عصر خودشان بوده است.

– در برخی از این تلگراف‌ها به پادشاه عثمانی عنوان خلیفه مسلمین داده شده است.

امام صادق(ع) هم به منصور دوانیقی امیرالمؤمنین می‌فرمودند.

– آخوند و علمای نجف تا چه اندازه نسبت به ماهیت مشروطه به عنوان یک امر جدید شناخت داشتند؟ آیا این مسأله چنانچه برخی از مورخین می‌گویند صرفا یک رویکرد سیاسی بود برای برون رفت از فشار استبداد قاجار بود یا بر اساس شناخت مشروطیت به عنوان یک مدل سیاسی جایگزین؟

این هست که در آن زمان که مردم ایران برای رهایی از بار استبداد قیام کرد و جنبش شکل گرفت به نظر آقایان مراجع حکومتی باید سر کار باشد که ثبات و دوام داشته باشد. و چون آن زمان هنوز آموزش‌های سیاسی در سطح ملّی عملی نشده بود رژیم جمهوری را خطرناک تشخیص می‌دادند زیرا دشمنان شریعت از راه اغوای توده مردمی که آموزش سیاسی ندیده بودند خیلی راحت می‌توانستند نفوذ کرده و حکومت را در دست بگیرند که مرحوم آخوند هم به این خطر متوجه بودند و تمهیداتی هم اتخاذ کردند که اشاره خواهم کرد. لذا این آقایان یک حکومت ثابتی را در نظر داشتند که از باب امور حسبیه که باید جامعه اسلامی دارای یک هیأت حاکم برای ادراه عامه شؤون جامعه داشته باشد. نکته دوم مدّ نظر آقایان، این بود که قوانین این حکومت باید در چارچوب شرع باشد، چنانچه از تقریظ مرحوم آخوند بر تنبیه‌الامّة مرحوم نائینی واضح است و در آنجا به طور نص ایشان فرموده است که قوانین حکومت باید مأخوذ از قوانین شرع أنور باشد و تحت نظارت فقهایی از برگزیدگان فقهای آن عصر به انتخاب مرجع اعلای هر زمان برای نظارت بر مصوّبات مجلس. این مسأله را هم پیش از همه مرحوم شیخ فضل‌ﷲ نوری به طور پیشنهادی به مرحوم آخوند تلگراف کردند و از ایشان خواستند که برای اینکه قوانین نظام مشروطه محدود به قوانین شرع باشد و کسانی‌که روح غرب گرایی در آنها غالب است و با نظام مذهبی انس و علاقه‌ای ندارند نتوانند در تصویب قوانین نفوذ داشته باشند شما دستور بدهید که پنج فقیه جامع‌الشرایط در هر دوره قانون‌گذاری به انتخاب مرجع أعلای عصر تعیین شود و اینها حاکم بر اکثریت مجلس باشند. که عین همین مسأله را مرحوم آخوند پسندیدند و به رئیس مجلس عصر تلگراف کردند که در اصل دوم متمم قانون اساسی گنجانده شد و خود ایشان برای دور دوم مجلس شورا که بعد از سقوط محمدعلی شاه تشکیل شد پنج نفر را تعیین کردند که عبارت بودند از مرحوم حاج میرزا یحیی امام جمعه خوئی، مرحوم حاج‌آقا نورﷲ مسجدشاهی اصفهانی، مرحوم سید حسن مدرّس، شیخ محمد باقر بهاری همدانی و شیخ هادی بیرجندی. که از این پنج نفر مرحوم شیخ هادی بیرجندی و حاج‌آقا نورﷲ مسجدشاهی اصفهانی هر یک طی نامه‌ای که خدمت مرحوم آخوند نوشتند به خاطر اعذاری که داشتند از حضور در مجلس عذرخواهی کردند. آن سه نفر دیگر پذیرفتند و به مجلس رفتند و مرحوم آخوند تعیین دو نفر دیگر را به عهده فقهای مجلس گذاشت.

Kefaei (1)بعد از رحلت مرحوم آخوند مرجعیت اعلی به مرحوم سید محمد کاظم طباطبایی یزدی منتقل شد که ایشان با اصل نظام مشروطیت مخالفت داشتند و لذا تعیین پنج فقیه پس از رحلت مرحوم آخوند و انقضای مجلس دوم دیگر عملی نشد. و بعد هم فترتی که اتفاق افتاد و کودتای رضاخان و جریانات پس از آن دیگر مجالی برای این اصل باقی نگذاشت.

– پس ضمان شرعی بودن احکام از نظر آخوند، حضور همین پنج فقیه در مجلس هست.

این یک مسأله و دوم اینکه شما می‌بینید که مرحوم آخوند تقی‌زاده را با اینکه از اعیان مشروطه‌خواه ایران بود و فعالیت بسیار گسترده‌ای هم در آذربایجان داشت و به عنوان یکی از نمایندگان مردم تبریز در مجلس شورای ملی انتخاب شد، به مجرد اینکه آخوند احساس انحراف و تندروی در او می‌کنند حکم به تفسیق او و حکم به انفصال و اخراج او از نمایندگی و اخراج و تبعید او می‌دهند. مرحوم آخوند حتی نسبت به مشروطه‌خواهانی که تندروی داشتند و یا گرایش‌های غرب‌گرایانه داشتند و با حاکمیت جریان مذهبی بر جریان مشروطه مخالف بودند با صلابت و استحکام برخورد می‌کرد و آنها را منزوی می‌کرد و در عصر خود مرحوم آخوند تا زمان رحلت ایشان ما هیچ‌گونه حرکت تندروی و تصویب قوانین ضد شرع در قوانین مجلس و هیچ کدام از حرکات دولت مشروطه نمی‌بینیم. که این حاکی از سیطره و استیلای مرحوم آخوند بر جریان بود. تلگراف معروف ایشان معروف به تلگراف ششصد کلمه‌ای که به مجلس دارند تماما در رهنمون و هم در انتقاد از نحوه عملکرد مجلس و دولت است و رهنمودهایی که برای اصلاح این مفاسد امور دارند در تاریخ ثبت شده است. منحصر به یک مورد و دو مورد هم نیست. ایشان دقیقا تمام جریان را در نظر داشتند و در هر موردی که انحرافی بر خلاف مذهب یا بر خلاف مصالح ملّت تشخیص می‌دادند سکوت نمی‌کردند. من‌جمله در باب استقراض از دولت روسیه شدیدا مخالفت کردند و جلوی آن را گرفتند.

– جایگاه عرف در نگاه آخوند در فهم قوانین چگونه بود؟ آخوند به چه دلیل مجلس را می‌پذیرند و در عین حال تأیید علما را لازم می‌بینند؟

تأیید علما برای این است که خود قانون در تعارض با احکام شرعی نباشد. اما جزئیات و مصادیقش وابسته به نظر عرف و اکثریت نمایندگان ملّت است. فرض کنید در ایران برای تهیه یک کالای خارجی نیاز پیدا شد. مثلا نیاز به خرید گندم پیدا شد و تولید داخلی کفایت نکرد. اصل این معامله از نظر شرعی اشکالی ندارد. بنابراین پنج فقیه اینجا مخالفتی ندارند اما آیا مصلحت ایران این است که گندم را از روسیه بخرد یا از انگلستان؟ که در آن موقع مراد از انگلستان همان هندوستان بود و چون مستعمره انگلستان بود می‌گفتند انگلستان، در اینجا دیگر فقیه نظری ندارد و منتخبین باید تشخیص بدهند. در اینجا عرف ملّت و صلحای آنها باید تصمیم بگیرند. در تطبیقات قوانین نظر عرف محترم است و کار فقیه نیست چون فقیه فقط حکم کلّی را می‌گوید و تطبیق آن بر مصادیق کار فقیه نیست. فقیه می‌گوید خون نجس است اما اینکه آنچه روی دست شما است خون است یا نه؟ این دیگر کار فقیه نیست.

– به نظر می‌رسد خود آخوند هم نسبت به علمای دیگر فهم قوی‌ای از عرف داشته‌اند و واقعیات عرفی را خیلی خوب درک می‌کردند.

مرحوم پدرمان آن مقدار که از خصوصیات روحی و فکری ایشان نقل می‌کنند ایشان با دیدگاه دیگر علما متفاوت بوده است. مثلا مرحوم آخوند می‌فرموده است من صد سال زود به دنیا آمدم و عمق افکار من صد سال دیگر مشخص می‌شود. کما اینکه الان بعضی از پیش‌بینی‌های ایشان در مسائل اجتماعی و سیاسی که در سایت‌ها هم منتشر شده است درست از آب درآمده است و کأنّه این مرد تمام این صد ساله را دیده است و سنجیده است و بعد اظهار عقیده کرده است. این متفاوت است با بقیه آقایانی که تا یک سال بعد را هم نمی‌توانند بشکافند.

– نمونه‌هایی از این اقوال را آقای اکبر ثبوت نقل کرده‌اند. شما تا چه اندازه این نقل قول‌ها را موثق می‌دانید؟ چون برخی معتقدند این نقل قول‌ها نمی‌تواند برای آخوند باشد. شما نمونه‌های دیگری هم شبیه به این مسأله دیده‌اید؟

آن مطالب را ایشان از عموی خودش نقل کرده است. ایشان برادرزاده حاج‌آقا بزرگ تهرانی است و حاج‌آقا بزرگ هم از شاگردان مرحوم آخوند و از مشروطه‌خواهان نجف بوده و در جریان امور بوده است. بعلاوه دیدگاه مرحوم پدرم هم همین بود. آن مقداری هم که از تعابیر آخوند در تعلیقه مکاسب در بحث ولایت فقیه همین مطالب برداشت می‌شود که در امور حسبیه هم ولایت را برای صلحا و عدول مؤمنین قائل هستند و فقیه هم أحد المصادیق است. یعنی اموری است عرفی که عرف باید در آن دخالت کند ولی عرف عادل صالح که فقیه جامع الشرایط یکی از آنها است.

– چون خود نهضت مشروطه در ظاهر موفقیتی به دست نیاورد.

نه من با این گزاره مخالف هستم. اتفاقا دیدگاه آخوند حاکم شد و نه نظریه مشروطه مشروعه مرحوم شیخ فضل ﷲ نوری که همان عبارت اخرای حکومت اسلامی امروز است محقق شد و نه مشروطه سکولار امثال تقی‌زاده حاکم شد. بلکه دیدگاه مرحوم آخوند که عبارت بود از حکومتی از صلحای امّت به انتخاب اکثریت ملّت در چارچوب قوانین شرع که همین هم پیروز شد تا زمان کودتای رضاشاه.

– ولی این دیدگاه استمرار نیافت.

اگر اینگونه استدلال کنید پس اسلام هم استمرار نیافت و پس از سقیفه از بین رفت! الان این ادعا مد شده است و تاریخ‌باف‌هایی این حرف را چشم و گوش بسته تکرار می‌کنند و می‌گویند مشروطه شکست خورد و مشروطه‌ای که منجر به حکومت رضاشاه بشود خواستنی نیست. اما این استدلال ناقص است و کسی می‌تواند همین استدلال را راجع به اصل اسلام هم بکند و بگوید اسلامی که به شهادت اباعبدﷲ الحسین بیانجامد پیروز نشده است که این حرف اصلا از اساس گفتنی نیست. هدف مقدس بود و برنامه درست بود ولی مجریان فاسد شدند و همین مسأله با عث انحراف مشروطه از مسیر اصلی خودش شد. کما اینکه اسلام در سقیفه بنی ساعده منحرف شد و به جای اینکه شخصیتی مثل امیرالمؤمنین حاکم بر مسلمین شود تا سیره نبوی در طول تاریخ امتداد پیدا کند، حکومت دست امثال معاویه فاسد افتاد.

– به لحاظ ایجابی آیا خود مرحوم آخوند مدل خاصی از حکومت را در نظر داشت؟

از نظر مرحوم آخوند اصل حکومت از امور حسبیّه است و باید در عصر غیبت حضرت ولی عصر(عج) مردم دارای نظام حکومتی باشند تا هم امنیت‌شان حفظ شود و هم شؤون عامه جامعه اسلامی اختلال پیدا نکند، این نظام باید در سه محدودیت محدود باشد. یکی اینکه قوانین این نظام نباید در تعارض با قوانین شرع باشد. دوم اینکه مجریان این حکومت باید از صلحای امت باشند آن هم به انتخاب اکثریت. و سوم اینکه هم قوانین مصوّب و هم اجرای آنها با حفظ مصالح جامعه باشد. یعنی مصالح ملّت اسلامی هم در جریان تقنین قوانین و هم در جریان اجرای آن قوانین رعایت و حفظ شود. هر شکل حکومت در هر عصر که بیشتر بتواند این سه هدف را محقق کند همان مورد تأیید ایشان است. ولی چنانچه در ابتدای این صحبت عرض شد در آن عصر با نداشتن فرهنگ سیاسی در سطح کلّ جامعه ایرانی آقایان حکومت جمهوری را مصلحت نمی‌دیدند. کما اینکه پس از کودتای رضا شاه هم که زمزمه جمهوریت بود روحانیت به طور جدّی مخالفت می‌کند.

– پس در واقع شأنی نظارتی برای فقها در نظر داشتند.

بله. مرحوم آخوند معتقد بودند که فقیه در حکومتی که در عصر غیبت است نقش هدایت و نظارت دارد نه دخالت و مباشرت. دلیلش هم این بود که می‌فرمودند روحانیت همیشه باید در کنار مردم باشد و نه مقابل آنها. لذا اگر خود روحانیت مباشر در جریان حکومت باشد در تقابل با ملّت قرار می‌گیرد و آن جایگاه خودش را از دست خواهد داد. بنابراین روحانیت باید همیشه جریان حکومت را ارشاد کند و بر تقنین و اجرای قوانین نظارت کند.

– یکی از مشکلاتی که برای آخوند و مشروطه خواهان در نجف به وجود آمد مسأله ضعف امکان ارتباطات بود. چون امکان ارتباط سریع بین ایران و نجف و بالعکس وجود نداشت. همین مسأله باعث بعضی سوء فهم‌ها از مشروطه شد. درک همین مسأله از سوی آخوند باعث شد تا اولین نشریات نجفی مانند الغری و درّة النجف و حتی مجلة العلم سید هبةالدین شهرستانی تحت نظارت آخوند خراسانی منتشر شود. به نظر می‌رسد که آخوند از مؤثرین در تغییر فرهنگ نجف بوده است و ایشان و شاگردانش در این مسأله بسیار نقش پررنگی داشته‌اند. شما این مسأله را چگونه می‌بینید؟

Kefaei (3)من آن مقدار از گزارش‌هایی که از شرح حال ایشان هم نوشته‌اند و هم شنیده‌ام؛ چه از مرحوم پدرم و چه از بقیه شاگردان ایشان به نظر می‌آید که به هر صورت ایشان ضرورت تحولی که در آن عصر در کل جامعه جهانی در حال وقوع بود را احساس می‌کرد. یعنی دقیقا دریافته بود که یک جریانی در جهان شکل گرفته و بدون شک جریان بین‌الملل، این جریان را به سمت و سوی شرق و کشورهای اسلامی خواهد آورد و برای پاک کردن این جریان از جریانات ضد دینی، مرحوم آخوند دخالت مرجعیت و روحانیت را در این جریان ضروری می‌دانست. که اگر روحانیت در این جریان دخالت کند هم آن نوگرایی و هم آن تمدنی که شکل می‌گیرد به کمک روحانیت نشر پیدا می‌کند و روحانیت از این جهت نقش اجتماعی خود را بهتر ایفا می‌کند و هم از عناصر ضد مذهب پاک می‌شود و این پالایش ضرورت دارد. زیرا عناصر ضد مذهب در فرهنگ جدید غرب از قرن هجدهم به بعد در اثر نفوذ فلاسفه الحادی اروپا بسیار قوی بود و این حرکت‌های ضد مذهبی که ما گاهگاه در جریان مشروطیت مشاهده می‌کنیم که با دخالت روحانیت و با اجرای قوانین مذهبی و گنجاندن این قوانین در قانون اساسی مخالفت‌هایی بود همگی نتیجه همان جریان فکری بود. چون رنسانس اروپا هم در برابر جهالت قرون وسطا بود و هم در برابر نفوذ بی‌محابای کلیسا بر جامعه آن زمان. و لذا عنصر ضد مذهب در این نوگرایی و علم‌گرایی که در قرن شانزدهم به بعد در اروپا شکل بسیار قوی بود و همین مسأله به قرن نوزدهم و بیستم به ارث رسید و بعد هم به جریان‌های آزادی‌خواهی منتقل شد و لذا در انقلاب کبیر فرانسه الغای مذهب کردند. مرحوم آخوند متوجه این نکته بود که این حرکت ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه غرب توأم با عنصر ضد مذهب است. لذا برای کنترل این جریان و پالایش آن از این عنصر آلوده حتما نظارت و دخالت روحانیت و مرجعیت شیعه ضرورت یافت. و یکی از عواملی که ایشان را وادار به دخالت دقیق و مستمر در جریان نهضت مشروطه کرد همین بود.

– می‌توان استنباط کرد که مرحوم آخوند خراسانی به دنبال یک نظام فکری منسجم برای انسجام خداپرستان در مقابل جریان بی‌خدایان بود.

همین طور است. شما توجه کنید مضمون بیانیه جهانی مرحوم آخوند که به وسیله سفرای بزرگ عالم در دربار عثمانی به همه کشورهای بزرگ عالم مخابره شده است، دعوت از همه خداپرستان و آزادی‌خواهان جهان به اتحاد برای یک مبارزه جهانی با الحاد و استبداد است. این تفکری است فوق آن عصر در نجف و هنوز هم یک فکر تازه و شاداب است که شاید در این سطح هنوز هیچ‌کدام از مراجع تشیع نتوانسته‌اند اقدام وسیع و گسترده‌ای انجام دهند که یک مرجع بزرگ شیعه فراتر از مذهب شیعه و دین اسلام از همه خداپرستان جهان برای مبارزه جهانی با الحاد دعوت می‌کند. این یک فکر بسیار عمیق و بسیار روشن و بسیار گسترده می‌خواهد که خداوند در این مرد تجلی داده است و ایشان هم بر اساس همین افکار خودش در هر برهه‌ای از زمان اقدام مؤثر را انجام داده است. تنها در بعد نظری و تئوری نبوده است و هر قدم مثبتی که مقدور بوده است بر می‌داشته است. مثلا در بحث حمایت از انتشار نشریات یا در بحث مدارس جدید که هم علوم جدید در آن آموزش داده شود و هم با اشراف روحانیت باشد که از عناصر ضد مذهب پالوده باشد. اینها وسعت نگاه آخوند را نشان می‌دهد و صرف نظر از ارتباط خویشاوندی که ما با ایشان داریم و ایشان جد من هست، من در مراجع سلف به این گستردگی، سابقه‌ای نمی‌بینم. البته حرکت‌هایی در عصر قبل از آخوند بوده است اما آن اندازه که آخوند عمل کردند در دیگر علما من سراغ ندارم. حتی پس از ایشان هم به این قدرت نتوانستند ایفای نقش کنند. البته گاهگاه حرکت‌های مؤثری در علمای بعدی دیده می‌شود، مانند مرحوم آقای نائینی، مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم آقا سید محسن حکیم که جابجا نقش‌هایی در عراق داشتند ولی اینکه به این صورت گسترده و فراتر از مرزهای جغرافیایی و هم فراتر از مرزهای دینی فراتر فکر کرده باشند، من در مورد کسی سراغ ندارم.

– به نظر می‌رسد پس از آخوند فضا بیشتر به سمت و سوی سنتی شدن بیشتر گرایش پیدا کرد. و حتی پس از مرجعیت سید کاظم یزدی در جریان مطرح شدن مرجعیت نائینی، ایشان دستور داد که کتاب تنبیه‌الامة شان جمع شود و از ترجمه آن به عربی نیز جلوگیری کردند.

بلی؛ قبول دارم. این حرف درستی است. البته مرحوم آقای حکیم یک مقداری فراتر از آقای نائینی یا آقا سید ابوالحسن اصفهانی عمل کرد. مثلا در قضیه سید قطب که در مصر اتفاق افتاد ایشان بیانیه داد و همین طور در مورد ایران. ولی در هر صورت در چارچوب کشورهای اسلامی بودند و دایره فکر و عمل‌شان به گستردگی مرحوم آخوند نبود.

– آخوند خراسانی همچنین نگاه مدرنی هم به مقوله تاریخ دارند و رشحاتی از آن را در نشریات دوره دهه اول نجف می‌بینیم.

ایشان در همه ابعاد مرد نوآوری بود. در مسائل سیاسی اجتماعی، در سبک تدریس و حوزه درسش که این مقدار اجتماع شاگرد پای درس یک استاد درتاریخ تشیع بی‌سابقه است. کمترین رقمی که گزارش شده است مربوط است به حاج‌آقا بزرگ تهرانی در الذریعه که هزار و دویست و چند نفر در هر جلسه درس را گزارش کرده است. سید هبةالدین شهرستانی ۱۵۴۰ نفر را گزارش کرده و مرحوم شیخ محمد رضا طبسی در ذرایع البیان ۱۷۰۰ نفر نوشته است. بعلاوه ایشان یک سبک نوی در تدریس آورد. از بعد تألیفی نیز توجه کنید که ایشان بحث اصولی را که تا پیش از ایشان یک دوره اصول که ۱۸ سال طول می‌کشید را در سه سال خلاصه کرد و ده دوره اصول تدریس کرد. با اینکه بزرگ‌ترین مدرسین نجف مانند مرحوم آقای خوئی و دیگران نتوانستند بیش از سه دوره اصول تدریس کنند. در کتابشان هم سبک کفایه را ملاحظه می‌کنید که با وجود اینکه هیچ مطلبی از مباحث مهم فروگذار نشده است در عین حال تا چه اندازه موجز بیان می‌کند. به نظر می‌رسد که ایشان در تمامی ابعاد مرد نوآور و انسان خلاقی بوده است و فکر جوشانی داشته است.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. میرزایی 

    جالبه ایشون هم متن آقای اکبر ثبوت رو در نقد نظریه ی ولایت فقیه قبول کرده اند. در اون متن آخوند خراسانی دلایلی تجربی و عملی رو در انکار ولایت فقیه بیان کرده اند.