متأسفانه تفرقهافکنان شیعه برای توجیه رفتارهای ناشایست خویش در توهین و دشنامگویی به مقدسات اهلسنت، به روایاتی خاص تمسک میکنند که هرکدام از جهت سند و محتوا جای بحث و گفتوگوی بسیاری دارد، ولی این عده بدون توجه به نکات علمی پیرامون این روایات، آنها را وسیلهای برای توجیه حرکات و رفتارهای ناشایست خویش قرار دادهاند.
یکی از روایات معروفی که بعضی از تفرقهافکنان و وحدتستیزان به آن تمسک میکنند، روایتی از کتاب «رجال کشی» است که در آن چنین آمده است: «نَحْنُ مَعَاشِرَ بَنِی هَاشِمٍ نَأْمُرُ کبَارَنَا وَ صِغَارَنَا بِسَبِّهِمَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا»، ما گروه بنی هاشم به کوچک و بزرگمان دستور میدهیم که به آن دو دشنام دهند و از آنها برائت بجویند.[۱]
این روایت از دو جهت سند و محتوا جای تأمل و گفتوگو دارد:
۱. سند: اگرچه تفرقهافکنان تنها هنگامی به سراغ سند روایات میروند که یا این روایات با حرف ایشان ناسازگار باشد و بخواهند آنها را رد کنند؛ و یا اینکه روایتی در ظاهر مطابق رأی و نظر آنها بوده و از جهت سند هم صحیح باشد؛ ولی هنگامی که روایت مورد استدلال ایشان ضعیف السند باشد، نهتنها به سراغ بررسی سند نمیروند، بلکه آن را وحی مُنزل جلوه میدهند که بررسی و تشکیک در سند آن، نوعی تشکیک در ولایت اهلبیت و مبارزه با تشیع و دین اسلام به شماره میآید.
هیچ گزارش معتبر و ضعیفی وجود ندارد که اهلبیت (علیهم السلام) در میان عموم و حتی شیعیانشان شروع به دشنامگویی علنی کرده باشند.
به هرحال درباره سند این روایت باید گفت که سندی فوقالعاده ضعیف دارد، زیرا در این سند، مجموعهای از افراد غالی و ناشناخته جای گرفتهاند. راوی آخر این روایت فردی به نام «نَصْر بن صَبَّاح» است که به غلو معروف بوده است و کشی نیز خود درباره او میگوید: « نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ وَ کانَ غَالِیا»[۲] همچنین «اسحاق بن محمد بصری» نیز در این سند، متهم به غلو است. روایان دیگر این روایت نیز یا متهم به غلو بوده و یا ناشناختهاند.
۲. محتوای روایت: محتوای این روایت آنگونه که تفرقهافکنان به آن استناد میکنند، با آیات قرآن کریم و روایات معتبر اهلبیت (علیهم السلام) متعارض است؛ چنانکه خداوند متعال خطاب به مؤمنان میفرماید:«وَ لاتَسبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیسبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ کَذَلِک زَینَّا لِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ»[۳] یعنی: [شما مؤمنان] به [معبود] آنانکه جز خدا را میخوانند، دشنام ندهید تا مبادا آنها [نیز] از روی دشمنی، به نادانی خدا را دشنام گویند. ما بدینسان برای هر امتی عملشان را زینت دادیم.
همچنین روایت شده که وقتی امیر مؤمنان (علیه السلام) در جنگ صفین آگاه شد که حُجْربنعَدِی و عَمْروبنحَمِق، اهل شام را دشنام میدهند و آنها را لعن و نفرین میکنند، ضمن بازداشتن ایشان از این عمل، خطاب به آنها فرمود: «کَرِهْتُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا لَعَّانِینَ شَتَّامِینَ، تَشْتِمُونَ وَ تَبْرَئونَ، وَ لَکِنْ لَوْ وَصَفْتُمْ مَسَاوِئَ أَعْمَالِهِمْ فَقُلْتُمْ مِنْ سِیرَتِهِمْ کَذَا وَ کَذَا وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ کَذَا وَ کَذَا کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ لَوْ قُلْتُمْ مَکَانَ لَعْنِکُمْ إِیاهُمْ وَ بَرَائتِکُمْ مِنْهُمْ: اللَّهُمَّ احْقُنْ دِمَائهُمْ وَ دِمَائنَا وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَینِهِمْ وَ بَینِنَا وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّی یعْرِفَ الْحَقَّ مِنْهُمْ مَنْ جَهِلَهُ وَ یرْعَوِی عَنِ الْغَی وَ الْعُدْوَانِ مِنْهُمْ مَنْ لَجَّ بِهِ لَکَانَ أَحَبَّ إِلَیَّ وَ خَیْراً لَکُم.»[۴] یعنی: نمیپسندم که از دشنامگویان و لعنکنندگان باشید و آنان را لعن و ناسزا گویید [که در نتیجه، ایشان نیز شما را ناسزا گویند و از شما بیزاری جویند.] چه بهتر است که اعمال ناشایست ایشان را یادآور شوید و بگویید: «از جملهٔ سیرهٔ [زشت] آنان چنین و چنان است و از اعمال [نادرستـ]ـشان این و آن است.» این بهترین بیان و استدلال است. نیز اگر بهجای نفرین صرفِ آنان و بیزاری جستن از ایشان، چنین بگویید [و دعا کنید]: «خداوندا، جان ما و ایشان را حفظ کن و بین ما و ایشان را اصلاح بگردان و آنان را از گمراهیشان نجات ده تا آنکه حق را نمیداند، بشناسد و آنکه از آن سرپیچی میکند، به آن گردن نهد» این را بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.
همچنین نقل شده که پیامبر بزرگوار اسلام (صلی ﷲ علیه وآله) دربارهٔ مشرکان مقتول در جنگ بدر فرمودند: «لا تَسبوا هَؤُلاءِ فإنَّه لا یخلص إلیهِمْ شیءٌ مِمَّا تَقُولُونَ و تُؤَذون الأحیاءَ ألا أنَّ البَذاءَ لُؤمٌ».[۵] یعنی: به این جنازهها دشنام نگویید. چیزی از دشنام شما به اینها نمیرسد؛ ولی زندگان را اذیت میکنید. بدانید که دشنام دادن، فرومایگی است.
لعنها در فرض صدور نیز هیچگاه به قصد توهین به مقدسات اهل سنت و تشدید فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشده است.
از همه اینها هم که بگذریم حتی اگر بحث توصیه به دشنامگویی را در این روایت بپذیریم، این توصیه اقتضای بیان علنی آن را نمیکند، زیرا هیچ گزارش معتبر و ضعیفی وجود ندارد که اهلبیت (علیهم السلام) در میان عموم و حتی شیعیانشان شروع به دشنامگویی علنی کرده باشند. این نشان میدهد موضع اهلبیت (علیهم السلام) در این باره آن قدر آشکار بوده است که حتی جاعلان روایات نیز نتوانستهاند اخباری را در این زمینه جعل کنند و به اهلبیت (علیهم السلام) نسبت دهند. از همین رو اگرچه در بعضی روایات نامعتبر و متهم به کذب، شیعیان به تشدید خصومتهای مذهبی تشویق شدهاند، جاعلان نتوانستهاند بگویند ائمهٔ شیعه (علیهم السلام) در جمع مردم یا اصحاب خویش، خلفا را لعن و دشنام علنی کردهاند یا شیعیان را به لعن و دشنام علنی خلفا توصیه میکردند. حتی روایات ضعیف و نامعتبری که حکایت میکنند اهلبیت (علیهم السلام) خلفای بعد از پیامبر و خصوصاً عمر و ابوبکر را لعن میکردند، همگی بر آن دلالت میکند که این لعنها در خلوت و در مقام دعا و مناجات با خداوند بوده است و نه در پیشگاه مردم و در اجتماع. به دیگر سخن، این لعنها در فرض صدور نیز هیچگاه به قصد توهین به مقدسات اهل سنت و تشدید فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشده است.
افزون بر این گزارشهای فراوان و صریح دیگری از ائمهٔ اطهار (علیهم السلام) وجود دارد که آن بزرگواران ضمنِ توصیهٔ شیعیان به متانت در گفتار و رفتار، آنها را از هر گونه گفتارِ توهینآمیز بر حذر میداشتند. امام صادق (علیه السلام) در ضمنِ نامهای مفصل به شیعیان میفرمایند: «وَ إِیاکُمْ وَ سَبَ أَعْدَاءِ اللَّهِ حَیثُ یسْمَعُونَکُمْ، فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ، وَ قَدْ ینْبَغِی لَکُمْ أَنْ تَعْلَمُوا حَدَّ سَبِّهِمْ لِلَّهِ کَیفَ هُوَ، إِنَّهُ مَنْ سَبَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ فَقَدِ انْتَهَکَ سَبَّ اللَّهِ، وَ مَنْ أَظْلَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِمَّنِ اسْتَسَبَّ لِلَّهِ وَ لِأَوْلِیائِهِ، فَمَهْلاً مَهْلاً، فَاتَّبِعُوا أَمْرَ اللَّهِ، وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.»[۶] ؛ یعنی: از این بپرهیزید که به دشمنان خدا دشنام دهید آن هنگام که آنها میشنوند [یا آن هنگام که از آنها دشنام میشنوید]؛[۷] [چنانکه خداوند میفرماید:] «فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ» آنها نیز بدون آگاهی به خدا دشنام خواهند داد. بر شما لازم است بدانید که حد دشنام به خدا کجاست و آنها چگونه به خدا دشنام میدهند. قطعاً هر که به اولیای خدا دشنام دهد، به خدا دشنام داده است و چه کسی پیش خدا ستمگرتر است از کسی که وسیلهٔ دشنام به خدا و اولیای خدا را فراهم سازد. آرامآرام از اوامر الهی پیروی کنید و حول و قوهای نیست مگر به خدا.
در ابتدای این روایت آمده است که اسماعیل بن جابر گفت: «امامصادق علیه السلام این نامه را به اصحاب خود نوشت و به آنها دستور داد این نامه را به یکدیگر بیاموزند و در آن درنگ کنند و آن را بررسی کرده، به کارش بندند. آنها هم هر یک نسخهای از آن را در نمازخانهٔ منزل خویش نهاده بودند و هرگاه نمازشان به پایان میرسید، در آن مینگریستند».
علاوه بر این، روایات متعدد دیگری از امام صادق (علیه السلام) در نهی از توهین و بدزبانی به اعتقاداتِ اهلسنت نقل شده است؛ از جمله روایت معتبری که امام صادق (علیه السلام) خطاب به شیعیان میفرمایند: «مَا أَیسَرَ مَا رَضِی بِهِ النَّاسُ عَنْکُمْ، کُفُّوا أَلْسِنَتَکُمْ عَنْهُم»؛ یعنی: چقدر آسان است آنچه مردم [اهلسنت] را از شما خشنود میکند. زبانهای خود را از [بدگویی به] آنها نگاه دارید.
شیخ حر عاملی این روایت را در بابی به نام «بابُ وُجُوبِ کَفِ اللِّسَانِ عَنِ الْمُخَالِفِینَ وَ عَنْ أَئِمَّتِهِمْ مَعَ التَّقِیة» قرار داده است.
البته آیات، روایات و بحثهای فراوانی در این باره وجود دارد که حقیر آنها را در کتاب «لعنهای نامقدس» به صورت مفصل آوردهام و علاقهمندان میتوانند بحث بیشتر در این باره را در این کتاب که توسط نشر آرما منتشر شده است، دنبال کنند.
فاطمه سادات
زیادی زر میزنی
زیارت عاشورا که اینقدر به خوندنش تاکید شده پر از لعنه
اللهم العن الجبت و الطاغوت
محمد
سلام به شما
اولا رعایت ادب شرط یک مباحثه و مقدم است بر همه چیز
ثانیا بین لعن و سب فرق است. سب در اسلام حرام اعلان شده است.
سب در لغت به معني شتم و دشنام است. زبيدي ميگوید: السب : الشتم؛ سب به معني شتم است. ابن منظور نیز مينويسد: الشتم : قبيح الكلام وليس فيه قذف(۴)؛ شتم به معني كلام زشت است و لازم نيست كه در آن تهمت نيز باشد.
لذا اسلام سب و شتم را منع كرده است؛
«وَلاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم…» (انعام: ۱۰۷)؛ (و شما مؤمنان بر آنان که غير خدا را مي خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنها هم از روي دشمني و جهالت خدا را دشنام دهند).
پيامبر گرامي اسلام صلَّي اللّه عليه و آله نيز به شدّت دشنام دادن را نهي کرده است؛ «سِبابُ المُسْلمِ فُسُوقٌ»؛ دشنام به مسلمان ، فسق و گناه است.
بنابراين «سب» مطلقاً در اسلام حرام است و هر فرد عاقل و دانايي از دشنام و ناسزاگويي و بددهانی رويگردان است و از آن بهره نمي گيرد؛
اما مسأله لعن با سب فرق مي كند لعن به معني راندن و دور کردن از خیر و خوبی است.
جوهری می نویسد: «اللعن، الطرد والابعاد من الخير»؛ لعن، راندن و دور کردن از خوبی ها است.
همچنین لعن بيزاري از اعمال زشت يک فرد است. راغب اصفهاني مي گويد: «لعن به معناي طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از طرف خداوند باشد در آخرت به معناي عقوبت و در دنيا به معناي انقطاع از قبول رحمت و توفيقش است. واگر از طرف انسان باشد به معناي دعا و نفرين و در خواست بر ضرر غير است».
بنابراين لعن به معني بيزاري از اعمال زشت يک فرد است و دعا برای دور شدن او از رحمت خدا است و شاید بهترین تعبیری که مفهوم لعن عربی را در فارسی منتقل کند عبارت «خدا نیامرزد» است. این تعبیر هیچ بار منفی ای ندارد و دعای بر علیه شخصی است که کار پستی مرتکب شده است؛ بنابراین خدایا فلانی را لعن کن؛ یعنی از او نگذر، او را نیامرز.
پس با مطالعه و تحقیق سخن بگویید!!!
ناشناس
لعن های اول و ثانی و ثالث در زیارت عاشورا سند نداره و بعدا اضافه شده
مراجعه کنید
ناصر
ضمن تشکر از مقاله خوب و علمی شما؛ باید به عرض برسانم این افرادی که بر طبل شیطانی تفرقه می کوبند خودشون از من و شما بهتر می دانند این روایت جعلی است و مخالف روایات معتبر و آیات قرآن است منتها چون طبیعت از اربابشون یعنی اون آخوند انگلیسی پول از انگلیس و وهابت گرفتند و اجیر شده اونها هستند مجبورند حقیقت رو کتمان کنند و صرفا در قبال پولی که گرفتند به دستورات انگلیس و صهیونیست عمل کنند