این دوره که از سال ۴۱ ه.ق، از بیست سال میانه صلح امام حسن علیهالسلام، شروع و با حادثه شهادت امام حسین علیهالسلام، در محرم سال ۶۱ ه.ق ادامه مییابد، ائمه تلاش سازنده کوتاهمدت برای ایجاد حکومت اسلامی را در برنامه نشان دادند. اگرچه ائمه از امام حسن تا امام حسن عسکری علیهمالسلام، تماما تلاش داشتند که نهضت اسلامی را مجددا به حکومت و جریان اصیل اسلامی تبدیل کنند، ولی در هر یک از دوران، ائمه برای رسیدن به این هدف بزرگ، سبکی را اتخاذ نمودند.
در دوران امام حسن علیهالسلام، بعد از دوره کوتاهمدت حکومت ۶ ماههاش، دوباره اسلام از حالت نهاد و حکومت به نهضت تبدیل شد[۱] و ائمه تلاش داشتند که نهضت را مجددا به حکومت و جریان اصیل اسلامی تبدیل کنند و امام حسن که در پانزدهم ماه رمضان المبارک سال سوم هجرت به دنیا آمد[۲] و شبیهترین فرد از حیث صورت و سیرت به رسول ﷲ بود، چون رسول خدا درباره او فرمود: «أشبهتَ خَلقی و خُلقی[۳] » وکسی است که عابدترین، زاهدترین و داناترین مردم در زمانش میباشد[۴] . نیز در این راه گام برداشت و تلاش نمود تا نهضت اسلامی، تبدیل به نهاد گردد.
او هیچوقت خود را از میدان سیاست کنار نکشید، چون هیچوقت از حقوق خداوند گرفته تا حقوق انسانها (چه زنده و چه مُردهاش)، هیچکدام را نادیده نگرفته؛ زیرا یا به آن سفارش نموده و یا به آن عامل بوده است. مؤید این گفتار ما، تعریف سیاست از نگاه آن امام همام است که در روایتی، حسن بصری در مورد سیاست از امام حسن مجتبی سوال میکند، حضرت میفرماید[۵] : سیاست آن است كه حقوق خداوند، و حقوق زندهها، و حقوق مردهها را رعایت كنی. اما حقوق خداوند؛ پس عبارت است از انجام آنچه كه خواسته خداوند است و پرهیز از آنچه كه او نهی كرده است. و اما حقوق زندهها، آن است كه به وظیفه خود در برابر برادرانت عمل كنی و از خدمت امت خویش بازنمانی و تا زمانی كه ولی امر مسلمین با امت خود صادق است، با او صادق باشی و هنگامی كه وی از راه راست منحرف شد، عقیدهات را رودرروی او اظهار كنی و اما حقوق مردگان؛ این است كه نیكیهای آنان را یاد كنی و از بدیهاشان چشم بپوشی، چرا كه آنها را پروردگاری است كه از آنان حسابکشی میكند[۶] .
امام با درایتی که در حوزه سیاست داشت، اقدام به صلح کرد. فلذا صلح امام حسن اگرچه برای این بود که جریان اسلامی وارد کانال آلودهای به نام خلافت و سلطنت نشود[۷] ، ولی برخی بعد از صلح امام حسن علیهالسلام با معاویه، بر او خرده گرفته و این عمل امام را محکوم کرده و او را ذلیل کننده مؤمنین میخواندند و میگفتند شما موجب شدید که مؤمنین پرشور در مقابل معاویه خوار گردند. ولی امام در پاسخشان میفرمود: چه میدانی و از کجا میدانی؛ شاید این آزمونی برای شماست؟ و شاید متاع و بهرهای است برای معاویه تا زمانی محدود[۸] .
اما چون سبک حیات سیاسی امام حسن علیهالسلام، سبک مقاومت و تحرک قدرتمندانه و ایستادن برای دفاع و تبلیغ اسلام اصیل بود، از این گفته و شنیدهها خسته نشده و راه خود را ادامه دادند تا دین مردم – در اعتقاد و پایبندی – باقی بماند، یا جامعه با اداره دین و با قدرت دین و حاکمیت دین (ارزشگرایی) حرکت کند. در مقابل این سبک، سبک جریان باطل این بود که قدرت را در دست بگیرند؛ آن هم به هر قیمتی که شده است (قدرتگرایی). هر یک از این دو سبک، برای رسیدن به هدف خود از ابزارها و روشهایی بهره بردند که در ادامه برای روشنتر شدنشان به آنها اشاره میکنیم:
الف: سبک خلفای اموی، حفظ ظاهری احترام شخص امام در مقابل نابود کردن شخصیت امام بود. آنان برای عملیسازی این سبک، از روشهایی برای رسیدن به اهدافشان یعنی تداوم و حفظ و تعمیق حکومتشان استفاده میبردند که آن روشها عبارتند از:
۱- قدرتنمایی، یکی از روشهای امویان در دوران امام حسن علیهالسلام، سرکوب شیعیان و بهرهگیری از قدرت نماییشان بود. مثلا حجر بن عدی از صحابه پیامبر را میکشند یا رُشید هجری را به شهادت میرسانند تا بتوانند قدرتشان را به رخ جامعه بکشند. همچنین برای بیان گوشهای از قدرتنمایی میتوان این عمل معاویه را بعنوان نمونه دیگری مثال زد: او زیاد بن ابیه را حاکم کوفه میکند و به او اجازه میدهد که هر کسی را که مورد کوچکترین سوءظنی قرار گرفت، بکشد[۹] .
۲- تبلیغ: تبلیغ و استفاده از ترفندهای تبلیغی برای کسب قدرت، یکی دیگر از روشهای امویان بود. جریان باطل یعنی معاویه، برای حفظ قدرت خود، از هر وسیلهای استفاده میبرد. از باب مثال به این تبیلغ او میتوان اشاره کرد: در جلساتی، فردی به معاویه گفته که شما در حق اهل بیت ناحقی روا داشتهاید. معاویه هم آن را تأیید کرده و حتی گاهی گریه نیز میکرد و میگفت: بله. راست گفتید. ولی از سوی دیگر به راوی، قاری و محدثان دستور میدادند که در مذمت اهل بیت حدیث بسازند و آیات را بر ضد آنان تفسیر کنند[۱۰] .
۳- سیاسیکاری: دشمن امام حسن علیهالسلام، یعنی معاویه، سیاست را به معنای تزویر معنا نموده و به کار میبرد. فلذا در جریان صلح امام حسن، در مقابل چشمان مردم کوفه، ضمن سخنانی اظهار میدارد: تعهداتی که با حسن بن علی بر عهده گرفته بودم، صرفا برای کسب حاکمیت و قدرتطلبی خودم بود و هیچگونه اعتباری ندارد[۱۱] !
ب: سبک و روشهای حق (ائمه علیهمالسلام)، اگرچه امام حسن علیهالسلام، مرد جنگ است و این را در دوران امام علی علیهالسلام و حکومت ۶ ماههاش به اثبات رسانده است، ولی مرد سیاست و تدبیر نیز هست و میداند که تغییر روش و سبک، با شناخت زمانه، میتواند کار اساسی و لازم باشد. فلذا با تغییر از سبک دوران حکومت ۶ ماههاش و گرایش به سبک مورد نیاز در دوران نهضت، و اتخاذ سبک مقاومت و تحرک قدرتمندانه، و ایستادن برای دفاع و تبلیغ اسلام اصیل، روشهای زیر را برای نائل شدن به موفقیت در این سبک به کار برد که عبارتند از:
۱- تبلیغ: سبک ائمه در تبلیغ، مانند سبک خصم، استفاده از هر چیزی نبود و از هر شیوهای و روشی بهره نمیبردند. آنان آنچه که حق است را بیان میکنند، نه آنچه را که مردم مطلوب میپندارند و درست میدانند. از این رو است که میفرماید: خداوند شما مردم را به وسیله جد ما محمد صلیﷲعلیهوآله هدایت فرمود. معاویه برای تصاحب حقی که از آن من بود، با من منازعه کرد، من هم به ناچار آن را به خاطر مصالح امت و برای جلوگیری از خونریزی بینتیجه، رها کردم[۱۲] . با این که امام، صلح را پذیرفته است، ولی ساکت نمینشیند و در فرصتهایی که به دست میآورد، از حق خود یعنی از امامت دفاع میکند و چهره معاویه را که پر از تزویر بوده، آشکار میکند و به مردم میگوید خلیفه کسی است که مطابق کتاب و سنت پیامبر خدا عمل نماید. خلیفه آن نیست که با مردم رفتاری ستمکارانه داشته باشد. اینچنین شخصی، پادشاهی است که سلطنتی به دست آورده و مدت کوتاهی از آن بهرهبرداری میکند، سپس لذتهای آن از بین رفته و زحمتهایش بر جای میماند[۱۳] .
۲- ارزشگرایی: یعنی اصرار بر حفظ ارزشها به هر قیمیتی که هست، و در نهایت عقبنشینی تا حد حراست از بقای مکتب. در زندگی ائمه، رضای خدا یک اصل است. فلذا در هر جا و هر مکان، آنچه رضای خدا است را در نظر میگیرند، نه جایگاه را. و بر این مبنا است که در متن صلحنامه، مواردی را متذکر میشود تا بر اساس آن، ارزشهای اسلامی حفظ شود. از این رو است که میفرماید: ولایت امر مسلمین، از طرف حسن بن علی به او (معاویه) واگذار میشود؛ به شرط آنکه او به کتاب خدا و سنت رسول ﷲ و سیره خلفای صالح عمل نماید. معاویه نباید کسی را به عنوان جانشین خود به خلافت تعیین کند و باید خلیفه پس از وی، با نظر و رأی مردم (مومنین) تعیین شود. مردم در هر نقطهای از کشور باشند، در امنیت کامل به سر ببرند. همچنین اصحاب و مردم [شیعیان امیرالمومنین(ع)]، از نظر جان و مال و فرزندان، در امان خواهند بود. معاویه تعهد میکند که به طور آشکار و پنهان، توطئهای علیه حسن بن علی و برادرش نچیند[۱۴] .